از محوّل سجستانی روایت شده: چون مأمون حضرت رضا(علیهالسلام) را از مدینه به خراسان خواست، حضرت برای وداع با قبر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) وارد مسجد شد و مکرّر با قبر آن حضرت وداع میکرد و بیرون میآمد و نزد قبر برمیگشت و هر بار صدای مبارکش به گریه بلند بود، من نزدیک آن حضرت رفته و سلام کردم و آن جناب پاسخ داد، آنگاه حضرت را به آن سفر تهنیت گفتم، فرمود: مرا زیارت کن، همانا از جوار جدّم بیرون میشوم و در غربت میمیرم و مجاور هارون دفن میشوم.
شیخ یوسف بن حاتم شامی در کتاب «درّ النظیم» فرموده: جماعتی از اصحاب امام رضا(علیهالسلام) روایت کردند که آن حضرت فرمود: زمانی که خواستم از مدینه به سوی خراسان بیرون بیایم، عیال خود را جمع کردم، آنان را دستور دادم که بر من گریه کنند تا گریه آنان را بشنوم، آنگاه دوازده هزار دینار بین ایشان تقسیم کردم و به آنها گفتم من هرگز به سوی اهلبیتم برنمیگردم، سپس ابوجعفر جواد را برگرفتم و او را به مسجد پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بردم و دست او را کنار قبر گذاشتم و وی را به آن قبر شریف چسبانیدم و حفظ او را به سبب رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) خواستم و جمیع وکلا و خدمتکاران خود را به شنیدن و اطاعت فرمایش او امر کردم و اینکه با او مخالفت نکنند و به آنان فهماندم که او جانشین من است.
ورود آن حضرت به قم و نیشابور و سناباد در سفر خراسان
سید عبدالکریم بن طاووس روایت کرده: زمانی که مأمون امام رضا(علیهالسلام) را از مدینه به خراسان خواست، حضرت از مدینه به سوی بصره حرکت کرد و به کوفه نرفت و از بصره بر طریق کوفه به بغداد توجّه نمود و از آنجا به شهر قم و سپس وارد قم شد، اهل قم به استقبال حضرت آمدند و برای مهمان کردن آن حضرت با هم سر و صدا و دعوا میکردند و هرکدام اشتیاق داشتند، آن بزرگوار به خانه او وارد شود. حضرت فرمود: شتر من مأمور است! یعنی هر کجا زانو زد، من آنجا وارد میشوم، پس آن شتر آمد تا در یک خانه خوابید و صاحب آن خانه، در شب آن روز خواب دیده بود که حضرت امام رضا(علیهالسلام) فردا میهمان او خواهد بود! چندی نگذشت که آن محل، مقام رفیعی یافت و در زمان ما مدرسهای آباد است.
شیخ صدوق به سند خود از اسحاق بن راهَوَیه نقل کرده: چون حضرت رضا(علیهالسلام) به نیشابور آمد و خواست از آنجا حرکت کند، اصحاب حدیث خدمت آن حضرت جمع شدند و عرضه داشتند: یابن رسولالله، از نزد ما میروی و برای ما حدیثی نمیفرمایی که به واسطه آن از حضورتان استفاده کنیم؟ آن حضرت در آن هنگام در عماری نشسته بود، سر خود را بیرون کرد و فرمود:
شنیدم پدرم موسی بن جعفر فرمود: شنیدم پدرم جعفر بن محمّد فرمود: شنیدم پدرم محمّد بن علی فرمود: شنیدم پدرم علی بن الحسین فرمود: شنیدم پدرم حسین بن علی فرمود: شنیدم پدرم امیرمؤمنان علی بن ابیطالب فرمود: شنیدم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: شنیدم جبرئیل میگفت: شنیدم خدای عزّوجل فرمود:
لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ حِصْنِي، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذابِي.
توحید قلعه من است، هرکه وارد قلعه من شد از عذابم ایمن گشت.
این حدیث شریف را فرمود و حرکت کرد، چون شتر به راه افتاد، ما را خواند و فرمود:
بِشُرُوطِها وَأَنَا مِنْ شُرُوطِها.
به شرطهای آن و من از شرطهای آن هستم.
ابوالصلت روایت کرده: امام رضا(علیهالسلام) زمانی که به نزد مأمون میرفت چون به منطقه دِه سرخ رسید، گفتند: یابن رسولالله، ظهر شده، نماز نمیخوانید؟ حضرت پیاده شد و آب خواست، عرضه داشتند آب همراه نداریم، پس به دست مبارک خود، زمین را کاوید، به اندازهای آب جوشید که آن حضرت و هرکه با او بود وضو گرفتند و اثرش تا امروز باقی است. چون وارد سناباد شد، پشت مبارک خود را به کوهی گذاشت که از آن دیگها میتراشند و فرمود: خدایا به این کوه سود ببخش و در ظرفی که از این کوه تراشند، هرچه گذارند، برکت ده و فرمود برای آن حضرت دیگها از سنگ تراشیدند و دستور داد طعامش را جز در آن دیگها نپزند، مردم از آن روز به بعد، دیگها و ظرفها از آن تراشیدند و برکت یافتند.