صاحب «مطلع الشمس» نقل کرده: که در بیست و پنجم ذوالحجة سال هزار و شش، شاه عباس اول وارد مشهد مقدس شد، مشاهده کرد عبدالمؤمن خان اوزبکی حرم مطهر را غارت کرده و غیر از نردۀ طلا چیز دیگری در آنجا نگذاشته است. در بیستوهشتم ذوالحجه از مشهد به هرات رفت و هرات را به ایران بازگرداند و پس از ساماندهی آنجا، به مشهد بازگشت و یک ماه در آنجا ماند و صحن مقدّس را مرمّت کرد و خدّام بارگاه مبارک را مورد احسان و محبت خویش قرار داد و به عراق بازگشت و در اواخر سال هزار و هشت، دوباره به مشهد مقدّس رفته، زمستان را در آنجا گذرانید و خدمت افتخاری آستانه را خود به گردن گرفت و مشغول بود، چنانکه شبی با قیچی سر شمعها را میگرفت. شیخ بهایی علیهالرحمه «بالبداهه» این رباعی را سرود:
پیوستــه بُـوَد ملائک علّییـن
پروانه شمع روضه خُلد آیین
مقراض به احتیاط زن ای خادم
ترسم ببری شهپر جبریل امین
و در سال هزار و نه بنا به نذری که شاه عباس کرده بود که پیاده به مشهد برود، پیاده به مشهد مشرّف شد و آن مسافت دور را در بیستوهشت روز طی کرد. صاحب تاریخ «عالمآرا» این اشعار را به همین مناسبت نگاشته است:
غلام شاه مردان شاه عبّاس
شه والا گُهر خاقان امجَد
به طوف مرقد شاه خراسان
پیاده رفت با اخلاص بیحدّ
تا آنجا که گفته است:
پیاده رفت شد تاریخ رفتن
ز اصفاهان پیاده تا به مشهد
چون به مشهد مقدّس رسید، صحن مبارک را وسعت داد و ایوان علی شیر که درگاه روضه متبرکه از آنجا بوده و در یک گوشه صحن قرار داشت و بدنما بود، در وسط قرار داد و ایوانی برابر آن در طرف دیگر ساخت و خیابانی از دروازه غربی شهر تا شرقی طرح کرد که از هر طرف به صحن رسیده، از میان ایوانها گذشت و چشمهها و قناتها احداث کرد و به شهر آورد و نهری از میان خیابان و حوضی بزرگ در وسط ایجاد کرد که آب از حوض گذشته به خیابان شرقی جاری گردد و در بناهای مذکور کتیبهها به خط میرزا محمّد رضا صدر الکتّاب و علیرضا عبّاسی و محمّدرضا امامی رسم شد و بارگاه مطهّر را به طلا تذهیب کرد، چنانکه در کتیبه بارگاه مطهر به آن اشاره شده و نوشته آن کتیبه چنین است:
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِيم مِن عَظائِمِ تَوفِيقاتِ اللهِ سُبحَانَهُ أَن وَفَّقَ السُّلطَانَ الأعظَمَ مَولَى مُلُوكِ العَرَبِ وَ العَجَمِ، صَاحِبُ النَّسَبِ الطَّاهِرِ النَّبَوِيِّ وَ الحَسَبِ البَاهِرِ العَلَوِيِّ، تُرابُ أَقدَامِ خُدَّامِ هَذِهِ العَتَبَةِ المُطَهَّرةِ اللَّاهُوتِيَّةِ، غُبارُ نِعالِ زُوَّارِ هَذِهِ الرَّوضَةِ المُنَوَّرَةِ المَلَكُوتِيَّةِ، مُرَوِّجُ آثَارِ أَجدادِهِ المَعصُومينَ، اَلسُّلطَانُ ابنُ السُّلطَانِ، أبُو المُظَفَّرِ شَاه عَبَّاسُ الحُسَينِيُّ المُوسَوِيُّ الصَّفَوِيُّ بَهادُر خانُ، فَاستَسعَدَ بِالمَجِيءِ مَاشِيًا عَلَى قدَمَيهِ مِن دَارِ السَّلطَنَةِ أِصفَهَانَ إِلَى زِيَارَةِ هَذَا الحَرَمِ الأشرَفِ، وَ قَد تَشَرَّفَ بِزِينَةِ هَذِهِ القُبَّةِ مِن خُلَّصِ مَالِهِ فِي سَنَةِ أَلفِ وَ عَشَرٍ، وَ تَمَّ فِي سَنَةِ أَلفٍ وَ سِتٍّ وَ عَشَرٍ.
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانیاش همیشگی است، از بزرگ توفیقات خدای سبحان اینکه موفق نمود سلطان اعظم سرور پادشاهان عرب و عجم، دارنده نسب پاک نبوی و حَسَب تابناک علوی خاک قدمهای خدمتکاران این قبّه مطهّر لاهوتی، غبار کفشهای زائران این گلشن نورانی، رواج دهنده آثار اجداد معصومینش، سلطان فرزند سلطان، ابوالمظفر شاه عباس حسینی موسوی صفوی بهادر خان، پس سعادت یافت به آمدن با پای پیاده از اصفهان پایتخت کشور، به زیارت این حرم شریف و به طلاکاری این گنبد از مال خالصش در سال هزار و ده تشرّف پیدا کرد و در سال هزار و شانزده به پایان رسید.