فَمَنْ أَكْرَمُ يَا إِلَهِي مِنْكَ ، وَ مَنْ أَشْقَى مِمَّنْ هَلَكَ عَلَيْكَ لَا مَنْ فَتَبَارَكْتَ أَنْ تُوصَفَ إِلَّا بِالْإِحْسَانِ ، وَ كَرُمْتَ أَنْ يُخَافَ مِنْكَ إِلَّا الْعَدْلُ ، لَا يُخْشَى جَوْرُكَ عَلَى مَنْ عَصَاكَ ، وَ لَا يُخَافُ إِغْفَالُكَ ثَوَابَ مَنْ أَرْضَاكَ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ هَبْ لِي أَمَلِي ، وَ زِدْنِي مِنْ هُدَاكَ مَا أَصِلُ بِهِ إِلَي التَّوْفِيقِ فِي عَمَلِي ، إِنَّكَ مَنَّانٌ كَرِيمٌ .
ترجمه
پس ای خدای من! کریمتر از تو کیست؟ و بدبختتر از کسی که به سبب مخالفت با تو هلاک شد چه کسی است؟ نه هیچکس؟! پس تو والاتر از آنی که جز به احسان وصف شوی؛ و پاکتر از آنی که جز عدالتت را بترسند. بیم ستمکاریات بر گناهکار نمیرود و ترس واگذاشتن پاداش کسی که تو را خشنود کرده، در میان نیست؛ پس بر محمّد و آلش درود فرست و آنچه را آرزو دارم، به من ببخش و هدایتت را بر من افزون کن؛ به گونهای که به سبب آن به توفیق در عملم برسم؛ همانا تو بسیار نعمت دهندۀ بزرگواری.
تفسیر
اشعارى از مولوى درباره مرگ عاشق
اى خوشا روز كه پيش چو تو سلطان ميرم
پيش كانِ شكر تو شكر افشان ميرم
صد هزاران گل صد برگ ز خاكم رويد
چونكه در سايه آن سرو گلستان ميرم
اى بسا دست كه خايند حريصان حيات
چونكه در پاى تو من دست فشانان ميرم
شربت مرگ چو اندر قدح من ريزى
بر قدح بوسه دهم مست و خرامان ميرم
چون خزان از خبر مرگ اگر زرد شوم
چون بهار از لب خندان تو خندان ميرم
بارها مُردم و من وز دم تو زنده شدم
گر بميرم ز تو صد بار بدان سان ميرم
من پراكنده بُدَم خاك بُدم جمع شدم
پيش جمع تو نشايد كه پريشان ميرم
همچو فرزند كه اندر بر مادر ميرد
در بر رحمت و بخشايش رحمان ميرم
چه حديث است كجا مرگ بود عاشق را
اين محال است كه در چشمه حيوان ميرم