جلسه سوم _ شب 4 رمضان
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
یکی از سفارشات پروردگار همه انبیا خدا و ائمه طاهرین این است که درباره خودتان بیاندیشید، فکر کنید، در بعضی از موارد مثل یکی از آیات سوره مبارکه حشر فکر کردن در حق خود را آینده خود را، واجب کرده. يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مٰا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ﴿الحشر، 18﴾، من بر شما واجب میدانم که در اینکه برای آیندتان چی کار کردید؟ فکر کنید، مسافری که خانه و زن و بچه و مال را باید بگذارد و برود کمال بیانصافی است اگر غافل از خودش باشد، و مانند کرم ابریشم همه نعمتهای خدا را دور خودش بتند و خودش را نابود بکند به جای اینکه این نعمتها را خرج یک زندگی پاک در دنیا کند و خرج آباد کردن آخرت، پیله درست کند، و هیچ روزنهای هم باز نگذارد برای نفس کشیدن در این پیله، عقلش، روحش، وجدانش، فطرتش بمیرد و فقط یک جنازه متحرک از او بماند. که این جور انسانها وقتی کامل پیله مادیت را دور خودشان بتنند، پیغمبر میفرماید مردهای نیستند که با صدای تو زنده شوند با اینکه بهترین صدای حیاتبخش، صدای خدا و پیغمبر است.
يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِسْتَجِيبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاكُمْ لِمٰا يُحْيِيكُمْ ﴿الأنفال، 24﴾، من اگر صدایم درآمده و صدایم قرآن است، اگر پیغمبرم صدایش درآمده که صدایش روشش است برای این است که انسانهای مرده را زنده کند، ولی اگر این آدم در پیله بمیرد و صدا بهش نرسد هیچ عامل دیگری وجود ندارد برای اینکه زندهاش کند، وَ مٰا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي اَلْقُبُورِ ﴿فاطر، 22﴾، اینهایی که خودشان قبر خودشان را کندند با پول و با شهوت و با ظلم و با جنایت و با خیانت و با بدرفتاری با خودشان و بدرفتاری با مردم و زن و بچه و خودشان را دفن کردند در این گور، روزنهای هم باقی نگذاشتند، به پیغمبر میگوید نمیتوانی اینها را زنده کنی چون صدایت را نمیتوانی بهشان برسانی.
تراهم میبینی، ینظرون الیک، هیکلت را میبینند، و لا تبصرون، اما صدایت را درک نمیکنند حقیقت را نمیفهمند، اینها چشمی برایشان نمانده که تو را پیغمبر ببینند تو را یک آدم عادی مزاحم میبینند، میگویند که تو مزاحم زندگیشان هستی، مزاحم آزادیشان هستی، این حرفها را در روزگار ما هم میزنند سابقه دارد.
خب ما اگر بخواهیم اندیشه صحیح داشته باشیم در حق خودمان آیندهمان، اولا وقتی اندیشه میکنیم نسبت به گذشتهمان داغدار میشویم، که این عمر را کجا هزینه کردیم، چشم و گوش و دست و پا و حالات و اینها را کجا خرج کردیم؟ مییابیم که به دردخور نبود ضایع شد گذشته، حالا به قول حکمای الهی مافات هم ندارد گذشته که دیگر گذشت برنمیگردد، و ما سیعطیک فعین، آینده هم که هنوز نیامده، حرکت کن فاغتنم الفرصة بین العدمین، الان که زنده هستی سالم هستی، میفهمی، حالیات میشود غنیمت بدان الان بشین برای آیندهات نقشه درستی بریز که حرام نشود، با طل نشود، ضایع نشود، تباه نشود.
خب ما با کمک قرآن، با کمک روایات، با کمک عاقلان میتوانیم در مدار یک اندیشه صحیح به نفع خودمان قرار بگیریم اگر قرار بگیریم آن وقت میشویم مانند کسانی که به فرموده رسول خدا که روایتش را در جلسه گذشته شنیدید جایگاهشناس واقعی، درست جایگاه خودمان را میشناسیم، و آن جایگاه این است که کرارا هم در قرآن مجید و روایات به این جایگاه اشاره شده، که ما مملوک هستیم نه مستقیم، نه آزاد، نه موجودی که اجازه داشته باشیم هر کاری دلمان بخواهد بکنیم، ما در سیطره حکومت مالکی هستیم که فرار از این مالک برای احدی از هیچ راهی امکان ندارد. ما در دایره سیطره حکومت او و مالکیت او هستیم، و لا یمکن الفرار من حکومتک.
این جایگاه طبیعی ما، مملوک هستیم نه مالک، اگر مالک خودمان بودیم اقتضای مالک بودنمان این بود که خودمان باعث به وجود آمدن خودمان باشیم، وجود ما، امروز ما، دیروز ما، آینده ما به کسی چه، ولی ما اختیار هیچی را نداشتیم، نه در به دنیا آمدنمان اختیار داریم نه در بیرون رفتنمان از دنیا اختیاری داریم نه در نود درصد از امورمان در دنیا اختیار داریم، عمر ما قطع میشود اختیارش را نداریم نمیتوانیم جلویش را بگیریم، بچه بودیم خیلی خوش میگذشت بهمان اختیارش نداشتیم در بچگی خودمان را نگه داریم گذشت، جوانی گذشت، پنجاه سال گذشت، هفتاد سال گذشت، به اینجا رسیدند خیلیها بعدیها هم اگر زنده بمانند تا این سن میرسند که سپید گشتن مو ترجمان این سخن است که سر برآر ز خواب گران سپیده دمید، صدای ملک الموت دارد به گوش میآید.
چقدر زیبا میگوید باباطاهر، صدای چاوشان مردن آی و، آنهایی که قدرشناس خودشان بودند خودشان را فهمیدند جایگاهشان را شناختند، هم چشم باز داشتند هم گوش باز، خود ما در این هفته گذشته این صدایی که بابا میگوید شنیدیم؟ این دلیل بر غفلت است، اما بیداران میشنوند، یک دوستی داشتم من نمیدانم چند بار با او همسفر بودم اما میدانم خیلی با او مسافرت رفتم، مسافرتهایم هم با ایشان چهل سال پیش بود، هر جا با او رفتم تکرار میکرد شب اول که در آن خانه یا محل مستقر میشدیم چون تفاوت سنیاش هم چهل سا ل با من بود، آن وقت که من با او آشنا شدم شصت و هفت سالش بود من بیست و سه چهار سالم، شامش را که میخورد، وضو میگرفت، جایش را میانداخت، من هم جایم را میانداختم روی زمین میخوابیدیم، به من میگفت اگر صبح برای نماز بیدار شدی خودش که دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار میشد غوغایی داشت با پروردگار، حالی داشت، میگفت اگر صبح برای نماز بیدار شدی دیدی من بلند نمیشوم کفنم، صدرم، کافورم، وصیتم در ساکم است، در همان شهری که من مردم خودت من را غسل بده و همینجا هم دفنم کن چون زمین کاری برای آدم نمیکند، میتوانست بهترین قبر را در حرم حضرت رضا و قم بخرد، در حضرت عبدالعظیم پولش را داشت، بیدار بود، میگفت زمین کاری برای آدم نمیکند، کار ما زلفش به پروندهمان گره دارد نه به زمین. اگر زمین کارهای است که باید برای هارون یک کاری بکند چون هارون قبرش با قبر حضرت رضا یک تیغه فاصله دارد کار که دست زمین نیست، کار دست مالک است.
این آدمی بود که صدای مردن را میشنید چون زنده بود گوشش کار میکرد، مثل من نبود که گوشم کار نمیکند، من گوشم همان صداهایی را میشنود که حیوانات هم آن صداها را میشنوند من صدای اضافه که نمیشنوم، صدای چاوشان مردن آی و به گوش آوازه جان کندن آیو، رفیقان میروند نوبت به نوبت، امان وقتی که نوبت بر من آیو. میشنید. میدیدند. اگر نمیدیدند که امیر المومنین از آنها حرف نمیزد، حرف علی حرف علی است، حرف علی حرف خداست، امیر المومنین میگوید در همین دنیا هستند اینها و هم و الجنة کمن رآها و لهم فیها منعمون و هم و النار کمن رآها لهم فیها معذبون، میفرمود انگار میکنی اینها بهشت را دارند میبینند و همین الان هم از نعمتهایش دارند لذت میبرند، انگار دارند جهنم را میبینند و دارند عذابش را لمس میکنند. این وصف آنهایی است که خودشان را شناختند که ما مملوک هستیم همه چیزمان دست مالک است، و از مالکشان هم غرق لذت بودند، واقعا مست واقعی بودند چون با یک مالکی سروکار داشتند که میدیدند حس میکردند لمس میکردند مالک دریای بینهایت رحمت و عشق و مهربا نی و رزاقیت و لطف و احسان و کرم است و چون میدانستند مملوک هستند میگفتند به چه علت این به چه علت را دو سه بار خدا در قرآن فرموده، یکی در سوره مائده است، و ما لنا ان نومن بالله، به چه دلیل ما وصل به او نباشیم؟ خب وصل به او نباشیم به کی میخواهیم وصل باشیم؟ لمس میکردند، فماذا بعد الحق الا الضلال، میگفتند بعد از خدا چیزی جز گمراهی و جهنم و شیطان وجود ندارد ما برای چی با او زلفمان را گره نزنیم به چه دلیل؟ این را از جامعه انسانی بیربط و مرده پرسیدند. معلوم میشود اینها به آنها میگفتند زندگی خوبی نداریم. خوش نمیگذرد بهمان. شما بیایید مثل ما بیدین بشوید خوش بگذره بهتان، اینها میگفتند و ما لنا ان لا نومن بالله، ما برای چی به پروردگار دلبسته نباشیم؟ شما فکر میکنید خوش بهتان میگذرد، اشتباه میکنید، به ما خوش میگذرد. و راست هم میگویند به آنها خوش میگذرد.
شب مردان خدا روز جهانافروز است، روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست، این بزرگواران که من خیلی دربارهشان مطالعه کردم خیلی هم یادداشتبرداری کردم اگر این کاغذهای آچاری که من از وضع اینها پر کردم بدهم جلد بکنند نزدیک پنج هزار کاغذ آچهار باید جلد شود. روی منبر پیغمبر راست میگویم خودم اهل آنها نبودم هنوز هم نشدم نمیدانم چرا زمان اقتضا ندارد، نفسها نمیگذارد، پولها نمیگذارد، لقمهها نمیگذارد، ارتباطات نمیگذارد نمیدانم، اما دوستشان دارم، صفاتشان را که میخوانم سرگذشتهایشان را که میخوانم از وضع خودم بدم میآید پشیمان میشوم از گذشتهام، و مثل اینکه با من حرف میزنند میگویند بدبخت بیچاره هفتاد سال است ما میدانیم که کاری نکردی راست هم میگویند، شب آمد یکی زان غریبان آب، چنین گفت با من به هنگام خواب، که چه میدانی چه خبر است؟ باید از این دنیا بیایی بیرون آنجا بفهمی ما چقدر سود کردیم تو چقدر ضرر کردی حالیت که نیست، اگر حالیت بود تو هم مثل ما میشدی، یک خرده خودتان را بکشید بالا کمی صدای آنها به گوش میرسد، گاهی هم انگار در بیداری برای آدم مجسم میشوند.
در بیداری که نمیبینیم ولی من بعضیهایشان را بعد از مرگشان دیدم، یک بار به یکیشان در خواب گفتم مگر تو نمردی؟ گفت مردم، گفتم اجازه دادند برگردی؟ گفت نه، برنمیگردم ولی به من اجازه دادند که گاهی بیایم در مجالس ابی عبدالله شرکت بکنم و تمام شد برگردم اگر ببینیدشان در عالم رویا حداقل خبرهای خوبی بهتان میدهند اگر حاضر باشند خبر بدهند آخه آدم را باید لایق ببینند که یک خبرهایی به آدم بدهند، گاهی من دیدمشان اما حرف نمیزنند. یک بار نمیدانم دو روز مانده سه روز مانده به عرفه همین عرفه سال قبل یکیشان را دیدم، حرف نمیزد فقط نگاه میکرد، من اصرار کردم بهش برای چی آمدی؟ برگشتی؟ گفت نه، گفتم پس برای چی؟ گفت آمدم دعای عرفه را گوش بدهم و بروم اگر حاضر باشند با آدم حرف بزنند.
واقعا خوشا آنان که الله یارشان بی، که حمد و قل هو الله کارشان بی، خوشا آنان که دائم با تو باشند، اجازه هم نمیدهد هیچ چیزشان کم بشود، کسبشان را دارند، زن و بچه را دارند لذت خوراک و خوابشان را دارند، در قرآن هم بهشان گفته چیزی از خودتان کم نگذارید کم گذاشتن که آدم را رشد نمیدهد، اسراف هم آدم را رشد نمیدهد و کان بین ذلک قواما نه در افراط باشید و نه در تفریط باشید، جعلناکم امة وسطا یک مردم معتدلی باشید، خب این بزرگواران دوازده ویژگی دارند.
با نگاهی که من در کتابهای زیادی کردم و در قرآن و در روایات و یادداشت کردم خیلی هم ویژگیهایشان گسترده و دریاوار است، یکیش را مقدماتی دربارهاش دیشب عرض کردم، که اینها با نشان دادن لیاقت چون جایگاهشان را شناختند مملوک هستند از پیش خود کسی که میداند مملوک است کاری نمیکند، خودش را واگذار به وجود مقدس او کرده با کمال میل که هر رقمی او برایش بزند به خاطر بنده بودن و مملوک بودن عمل بکند، میگویند ما یک دانه کارفرما در این عالم داریم اسمش الله است ما هم عمله او هستیم و تمام. هیچ کاری از پیش خودمان نمیکنیم، پول خب باشد پول، ببینیم مالک ما اجازه میدهد از کجا این پول را دربیاوریم و چطوری هزینه کنیم، اسیر نیستند همان دوستم که هر شب میگفت یادت باشد بیدار شدی کفنم و همه چیزم در ساکم است خیلی پول درآورد، ولی همه را برداشت با خودش برد، شاید وقتی از دنیا رفت در بیش از ساختمان صد تا مسجد و درمانگاه و مدرسه و دارالایتام شرکت کرد چون خیلی با من بود تمام ماه رمضان هم ظهر میآمد پای منبر خیلی خوب با پولش عمل کرد. چرا اینها اینگونه بودند؟ چون پروردگار عالم به خاطر لیاقتی که نشان دادند در دلشان را به روی هدایت باز کرد، با کمک وحی، با کمک انبیا، با کمک اولیا، با کمک اهل حال، عجیب هم خدا زمینه فراهم میکند، عجیب. یعنی یک کسانی را در مسیر زندگی به تور اینها انداخت یا به تور آدمها میاندازد که آنها بر اثر مایه زیاد الهی که دارند روی اینها اثر مثبت عاشقانه میگذارد، دل هدایت شد.
یک ویژگیشان این است که قران در سوره آل عمران آیه هشت میگوید، مسرّ هستند رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ ﴿آلعمران، 8﴾، انک انت الوهاب یعنی ما خوب میشناسیمت که تو دستت یعنی دست ارادهات، قدرتت در بخشش نهایت ندارد، وقتی یک کسی لیاقت به تو نشان بدهد همینطور دریاوار بهش میبخشی.
کی کسی در یک حادثهای در یک شهری توبه کرد من دیگر ندیدمش، ولی آن دوستی که با من بود و توبه او را شاهد بود ایشان دو سه سال بعد به من گفت که این رفیقمان را که خیلی عوضی بود، یک شب بعد از نماز مغرب و عشا در حرم حضرت رضا دیدم، دیدم عجب حالی دارد، به من گفت که چون من خودم را به او معرفی نکردم به من گفت رفیقت کجاست؟ گفتم رفیقم تهران است، میبینی؟ گفتم آره میبینم گفت بهش بگو بعد از اینکه توبه کردم خدا خب دیگر میفهمند دیگر وقتی بیدار میشوند میفهمند، بگو خدا یک زنی نصیب من کرد که دین من را، حال من را، عبادت من را، این زن کامل کرد، میگفت من شبها سحر به عشق تماشای عبادت این زن بیدار میشوم زن هم هست، همه چیزش زن است، آنی که خدا از یک زن برای شوهرش میخواهد دارد نه اخلاق مردها را دارد، نه زنسالار است، نه توقعات اضافه دارد، برای من زن است خیلی خوب است، کامل من را اداره میکند برای خدا هم بنده بسیار خوبی است، جور میکند خدا.
ناخدایان را کیاست اندکی است، ناخدای کشتی امکان یکی است، قطرهای کز جویباری میرود، از پی انجام کاری میرود. سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت، آتش ما سوخت هر جا هر چه سوخت. آن وقت اینها این هدایت را که حس میکنند تا آخر عمر اصرار دارند به خدا، خدا هم حرفشان را گوش میدهد دوست هم دارد صدایشان را، رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ ﴿آلعمران، 8﴾ این رحمت را دیشب مفصل شنیدید یعنی چی، انک انت الوهاب.
خب منی که سر و کارم افتاده با یک مالکی که وهاب است، یعنی بیاندازه بخشنده است، از او قهر کنم با کی آشتی کنم؟ به او پشت کنم به کی رو کنم؟ خب یک تعریفی هم از قلب اینها باید برایتان بگویم از قول پیغمبر، آن شاید یکی دو تا سخنرانی را اشغال کند که قلب اینها را پیغمبر در یک روایت بسیار باحال، شرح داده است. این روایت را من زیاد برای خودم خواندم نه برای مردم، اصلا روایت غرق حال است، متنش را بخوانم شرحش برای بعد اگر زنده بودم.
النور اذا دخل فی القلب انفصح له و انشرح قیل یا رسول الله و ما علامت ذلک، قال الانابة الی دار الخلود و التجافی ان دار الغرور و التزود لسکن القبور و التعهب لیوم النشور، چی کار میکند این قلب وقتی هدایت میگیرد برای انسان.
خدایا دلمان را هر جا بردیم بهت گفتیم زورمان نمیرسد پس بگیریم مانده، پیش غریبهها جا خوش کرده، ما بیدل ماندیم، همش میخواهیم با تو باشیم دل لازم داریم، گریه کنیم دل لازم داریم، پیشت بیاییم دل لازم داریم، اما دلمان رفته، خودمان هم مقصر هستیم، هی نشستیم نگاه کردیم به این و آن نگاه کردیم با نگاه دلمان را دادیم، حالا به پول دادیم، به نامحرم دادیم به این و آن دادیم بالاخره دلمان پیشمان نیست، مهمان تو هم هستیم.