لطفا منتظر باشید

جلسه سوم _ 4 رمضان

(تهران مسجد امیر)
رمضان1436 ه.ق - خرداد1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

عبد بودن، بالاترین ویژگی پیامبر خدا(ص) در قرآن

بالاترین ویژگی که خداوند مهربان در قرآن مجید برای پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام بیان کرده، عبد بودن او نسبت به حضرت حق است. خیلی مهم است که وقتی می‌خواهد دربارهٔ نزول قرآن به حضرت سخن بگوید، طبیعتاً باید بگوید: «نَزّلْنا عَلَی رَسُولِنا» یا «نَزّلْنا عَلَی نَبِیّنا» ما این قرآن را به فرستادهٔ خودمان نازل کردیم؛ چون رسالت نبوت با قرآن مجید هماهنگ است. رسول و نبی، یعنی کسی که وحی به او نازل می‌شود؛ اما خدا نه کلمهٔ رسول و نه نبی را را ذکر می‌کند، بلکه می‌فرماید: «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 23) ما این کتاب را بر بندهٔ خود نازل کردیم. 

 

عرفانِ عبد واقعی به پروردگار

اگر عنایت بفرمایید، کلمهٔ عبد از سه حرف «عین»، «باء» و «دال» ترکیب شده است؛ افرادی که از آنها به اهل دل و اهل‌الله تعبیر شده و آدمهای بسیار ظریف و دقیقی هستند؛ همچنین به قول حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) و به نقل فخر رازی از مفسران بزرگ اهل‌سنت، اهل اشارات هستند و نورانیتی دارند که حتی در حروف هم دقت می‌کنند و از حرف تنها هم معنا بیرون می‌کشند؛ اینها می‌گویند: «عین» عبد می‌خواهد بگوید که آن‌که عبد واقعی است، عرفان به پروردگار دارد، کاملاً وجود مقدس او را می‌شناسد و این حس را دارد که من وظیفه و مسئولیت دارم تا تسلیم او باشم و وجود مقدس او را بندگی کنم؛ به دنباله‌اش هم کاری ندارم که دنبالهٔ این بندگی، بهشت و امنیت از دوزخ است.

 

-امیرالمؤمنین(ع)، عبد واقعی پروردگار

امیرالمؤمنین(ع) یک عبد واقعی بودند که فرموده‌اند: «ما عَبَدْتُكَ خَوْفا مِنْ نارِكَ وَ لا طَمَعا فی جَنَّتِكَ» محبوب من، ترس از دوزخ مرا به عبادت تو وادار نکرده است که تو را عبادت بکنم برای اینکه به جهنم نروم؛ طمع به بهشت هم موتور حرکت من برای بندگی نبوده است که بندگی بکنم تا به بهشت برسم. من نظرم فقط و فقط به بندگی توست، «وَجَدتُكَ أهلًا لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُك‌« چون این را یافته‌ام که تو سزاوار و شایسته هستی، مرا که آفریده‌ای، باید تو را بندگی بکنم. از اینجا به بعد هم جلو نمی‌روم که این بندگی امنیت از دوزخ می‌آورد یا هشت درِ بهشت را به روی من باز می‌کند. من اصلاً به این حرف‌ها کاری ندارم.

 

-شناخت درست، عامل عشق و محبت

این حال کسانی است که او را به‌خوبی شناخته‌اند، در آثار او در عالم خلقت به‌خوبی فکر کرده‌ یا در آیات قرآنش اندیشهٔ خوبی کرده‌اند. اندیشهٔ در آثار خلقتش و قرآنش به اینها شناخت دارد و این شناخت هم از فرمایشات امام صادق(ع) استفاده می‌شود که عامل عشق و محبت است؛ یعنی وقتی او را شناختند، دیدند که جمال و جلال بی‌نهایت است. اگر همهٔ زیبایی‌ها را جمع بکنند، در کنار زیبایی او یک نقطه هم حساب نمی‌شود! 

حُسن یوسف را به عالم کس ندید ×××××× حُسن آن دارد که یوسف آفرید

درست است که قبل از حضرت یوسف(ع)، خدا زیباتر از او را در مردان و زنان نیافرید و بعد از او هم بنا ندارد که زیباتر از او را تا قیامت بیافریند. این‌قدر زیبایی او خیره‌کننده بود که گاهی روی مشاعر افراد اثر می‌گذاشت؛ چنان‌که قرآن مجید می‌گوید: وقتی بانوی کاخ، همسر عزیز مصر وادارش کرد که از درِ بالای سالن داخل بیا و از در پایین برو، فقط این خانم‌هایی که امروز به مهمانی دعوت کرده‌ام، تو را ببینند و این‌قدر پشت سر من حرف بیهوده نگویند که او به یک برده و غلام دل داده است؛ مگر این برده و غلام کیست؟ مگر این جوان گمنامی که اهل کشور ما نیست، چقدر می‌ارزد که دل بانوی کاخ را برده است! من می‌خواهم این بیهوده گفتن و تهمت زدن زن‌ها را از خودم قیچی کنم. ایشان هم غلام خریداری‌شده بود و ارباب به او زور گرفت که فقط از این مهمانی رد بشو. او می‌دانست که یوسف(ع) در حرکت کردنش هم یک بار به این زنان نگاه نخواهد کرد! 

یوسف(ع) با چشم فروهشته از در وارد شد و از در دیگر هم خارج شد؛ آن‌وقت به مهمان‌ها نهیب زدند که چه‌کار می‌کنید؟ قرآن می‌گوید که آنها دست‌هایشان را به جای میوه می‌بریدند، لباس‌های قیمتی‌شان و فرش پر از خون شده بود و نمی‌فهمیدند. زیبایی او این‌قدر خیره‌کننده بود که مشاعر خانم‌ها را به‌هم ریخت.

 

حُسن یوسف را به عالم کس ندید ×××××××× حسن آن دارد که یوسف آفرید

خود او چیزی نداشت و زیبایی برای او نبود. یک دکتری قبلاً در تهران بود، شاید پنجاه سال قبل فوت کرده است. او غیر از اینکه در علم طب مهارت داشت، شاعر ماهری هم بود. من یک شعر از او برایتان در همین زمینه بخوانم، البته این شعر را به‌صورت دیگری در اشعارش آورده است و می‌گوید: 

یک شبی مجنون به خلوتگاه ناز ×××××××× با خدای خویشتن می‌گفت راز

که‌ای خدا نامم تو مجنون کرده‌ای ××××××× بهر آن لیلا دلم خون کرده‌ای

ای خدا من کم نی‌ام از ذره‌ای ××××××××× عاشقم بر روی آهو بره‌ای

ای خدا من کم نی‌ام از بت‌پرست ××××××× روی امیدم به درگاه تو هست

ای خدا، آخر نصیب من کجاست ××××××××× مُردم از حسرت، طبیب من کجاست؟

البته اینها زبان حال است، نه اینکه خدا با مجنون حرف زده باشد؛ بلکه می‌خواهد حقیقتی را در شکل یک داستان بگوید. پس خطاب آمد: 

پس ندا آمد که‌ای شوریده‌حال ×××××××× تا توانی، اندر این درگه بنال

کار لیلا نیست، آن کار من است ×××××××× حُسن خوبان عکس رخسار من است

کار لیلی نیست که تو را دیوانه‌ات کرده است، «حُسن آن دارد که یوسف آفرید».

لیلی و مجنون خود از نور ماست ×××××××× مست یا هوشیار خود مخمور ماست

 

-عاشق، در پی رضایت معشوق

آن‌کسی که وجود مقدس او را با آیات کتاب خلقت خوانده و درک کرده یا با آیات کتاب تشریع، یعنی قرآن شناخته، عاشق است و هیچ توقعی هم از معشوق ندارد. او فقط به‌دنبال این است که رضایت معشوق را جلب بکند و می‌گوید: رضایت معشوق من در این است که من او را عبادت بکنم، من به‌دنبال رضایتش می‌روم و دیگر به سرما و گرما یا کوتاهی و بلندیِ روز کاری ندارم که حالا ماه رمضان در تابستان است و باید هفده ساعت گرسنگی بکشم. من اصلاً به روز و گرما کار ندارم، به رفت‌وآمدم به مسجد کار ندارم؛ بلکه به‌دنبال رضای معشوق هستم. برای همین است که گرما و سرما در اینها اثری ندارد. 

من دو هفته پیش در فنلاند بودم و در آنجا با شیعیان آفریقایی، عرب، پاکستانی، افغانستانی و ایرانی در سخنرانی‌هایم دیدار داشتم. همهٔ اینها پای سخنرانی می‌آمدند و سخنرانی هم ساعت هشت بعدازظهر بود. نماز مغرب سر ساعت دوازده شب شروع می‌شد؛ یعنی دوازده شب تازه آفتاب غروب می‌کرد. ما وقتی نماز مغرب و عشا را می‌خواندیم، در آن مسجدی که بودیم و اتاقمان هم در همان مسجد بود، بعد از سلام نماز عشا و تسبیحات صدیقهٔ کبری(س)، چهارپنج نفری دور هم بودیم، چای یا قهوه دم می‌کردند و می‌خوردیم. یک‌خرده که حرف می‌زدیم، نماز صبح شروع می‌شد، نماز صبح را هم می‌خواندیم و می‌خوابیدیم، شب هم تاریک نمی‌شد! من چندبار بین ساعت دوازده تا نزدیک‌های ساعت دو که از پنجره بیرون را نگاه می‌کردم، می‌دیدم هوا تاریک نیست و گرگ‌ومیش است؛ یعنی امروز که روز چهارم ماه رمضان است، آنها باید 22 ساعت روزه بگیرند. من به بعضی‌ از آنها می‌گفتم که این روزه را می‌گیرید؟ می‌گفتند: با جان و دل می‌گیریم؛ چرا روزه نگیریم؟ در بین اینها فنلاندی هم بود! نکند که خدا در روز قیامت یک فنلاندیِ مسیحیِ پروتستانِ شیعه‌شده را به رخ بعضی از مردان و زنان ایران بکشد و بگوید این مسیحی‌های شیعه‌شده 22 ساعت روزهٔ مرا گرفتند، تو امر من را به چه دلیل اطاعت نکردی؟

 

عابدان و بندگان واقعی پروردگار

این «عین» عبد بود، اما «باء» عبد؛ «باء» عبد یعنی برّ. این یعنی عابدان و بندگان واقعی از هیچ خیر و نیکوکاری روی‌گردان نیستند و همهٔ وجودشان برّ و نیکی است. 

«دال» عبد یعنی «دنوّ به حق». اینها عبادت می‌کنند تا به مقام قرب محبوب می‌رسند و هجران به وصال تبدیل می‌شود. پیغمبر(ص) عبد خدا بود، با همین معنایی که از لغت عبد شنیدید. شناخت کامل از زیبای بی‌نهایت داشت، تمام نیکی‌های موجود در این عالم را انجام داد و هیچ‌کسی مثل او به مقام قرب حق نرسید. 

 

کیفیت عبادت پیامبر خدا(ص)

اما عبادت پیغمبر(ص) چگونه بود؟ نکته این است که از این نکتهٔ نور به بحث امیرالمؤمنین(ع) از مهم‌ترین کتاب‌های عالمان اهل‌سنت و بدون خواندن یک روایت از کتب شیعه وارد می‌شویم.

 

-گوش پیغمبر(ص)، وقف شنیدن امور الهی

گوش پیغمبر(ص) بندگی داشت و فقط شنوای حق بود. کسی که گوش او وقف شنیدن مسائل الهی، موعظه و نصیحت و حرف‌های درست و حسابی زن و بچه، همسایه و مردم است، همچنین حاضر نیست که گوش خود را به غیبت، تهمت و سخن باطل بدهد، این گوش در حال عبادت است. 

 

-چشم پیغمبر(ص) در بندگی خداوند

کسی که پنجاه شصت یا هفتاد سال در دنیا زندگی می‌کند و حاضر نیست به نامحرم چشم بدوزد تا پشت چشم دوختن، دلش را هم به نامحرم بدهد و پشت دل دادن به نامحرم، رابطه برقرار بکند، پشت رابطه برقرار کردن هم زنا کند؛ این چشم خدا را بندگی می‌کند. مگر قرآن نمی‌گوید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»(سورهٔ نور، آیهٔ 30) آن‌که چشم از نامحرم می‌بندد، امر خدا را اطاعت می‌کند. 

 

-اعضای بدن در عبادت خداوند

عبادت شکم به این است که حرام در آن ریخته نشود، عبادت قلب به ایمان است و عبادت دست، نوشتن مسائل الهی یا کار کردن برای درآمد حلال است؛ همچنین عبادت پا، رفتن به مجالس الهی یا صلهٔ رحم یا عیادت مریض است. 

 

-راهنمایی انسان گمراه از عبادات زبان

عبادت زبان هم یازده نوع است که قرآن تمام‌آن را بیان می‌کند. یک عبادت زبان، این است که مردم با زبان انسان از گمراهی دربیایند یا مردم با زبان انسان به یک انسان الهی راهنمایی بشوند. 

 

بالاترین عبادت پیامبر(ص)، بیان ارزش‌های امیرالمؤمنین(ع)

طبق روایاتی که دیروز از کتب برادران اهل‌سنت شنیدید، سخن گفتن از امیرالمؤمنین(ع) این‌قدر عبادت بالایی است که بیشترین عبادت زبان پیغمبر(ص) در 23 سال بعثتشان از مکه تا روز ازدنیارفتنشان، سخن گفتن از امیرالمؤمنین(ع) بود.

شما تفسیر «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»(سورهٔ شعراء، آیهٔ 214) اول بعثت را در کتب شیعه و سنی ببینید؛ حضرت از همان روز اول بعثت تا روز بیست‌وهشتم صفر گفتند علی؛ اوصافش، آیات نازل‌شده در حق او، ارزش‌ها و حقایق وجودش را گفتند؛ اما اندک گفتند و احتیاط کرد. با این اندک گفتن‌هایشان، اگر حرف‌های رسول خدا(ص) را دربارهٔ امیرالمؤمنین در یک‌جا جمع کنند، بیش از ده جلد پانصدصفحه‌ای می‌شود. چرا حضرت کم گفتند و همه‌اش را نگفتند؟ 

رسول اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: اگر من آنچه از فضیلت و ارزش در توست، بگویم و پرده از روی خیلی از حقایق وجود تو بردارم، می‌ترسم که بعد از مُردنم، مردم تو را خدا بدانند. علی جان، زبانم بسته است و نمی‌توانم همهٔ حقایق وجود تو را بگویم. این را دقت بفرمایید؛ بیشترین عبادت زبان پیغمبر در این 23 سال، فقط و فقط بیان ارزش‌های وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) بود. 

 

معرفی امیرالمؤمنین(ع) در کلام خدا

این روایت از مهم‌ترین روایات است که «مناقب خوارزمی»، از علمای بزرگ اهل‌سنت، متوفای سال 568 (خوارزمی هزار سال پیش مرده است)، با سلسله سند از وجود مبارک رسول خدا(ص) نقل می‌کند. برای ما جالب است! احتمالاً اگر ما این روایات را در کتاب‌های خودمان و با سندهای خودمان نقل می‌کردیم، در این قرن‌هایی که گذشته است، می‌گفتند شیعه اینها را ساخته، من‌درآوردی است و حقیقت ندارد؛ ولی خداوند مهربان این روایات را به قلم عالمان غیرشیعه جاری کرد که هم برای ما اتمام حجت باشد و هم برای دیگران. جالب اینکه، تمام روایاتی که این بزرگواران از رسول خدا(ص) نقل کرده‌اند، دارای سند است.

 

-سیر سفری معراج

پیغمبر(ص) در این روایت می‌فرمایند: «لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ» شبی که پروردگار مرا به معراج برد؛ معراج در قرآن است: «سُبْحٰانَ اَلَّذِي أَسْرىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ إِلَى اَلْمَسْجِدِ اَلْأَقْصَى اَلَّذِي بٰارَكْنٰا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيٰاتِنٰا إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِيعُ اَلْبَصِيرُ»(سورهٔ إسراء آیهٔ 1) او را به معراج بردم تا نشانه‌های عظمت خودم را نشانش بدهم. معلوم است خداوند چیزهایی را به پیغمبر(ص) نشان داده است که دیگران ندیده‌اند؛ وگرنه نبرده که مسجدالاقصی و مسجدالحرام را نشانش بدهد. همه مسجدالاقصی و مسجدالحرام را می‌دیدند. سیر سفر «مِنَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ إِلَى اَلْمَسْجِدِ اَلْأَقْصَى» بوده و از آنجا به معراج رفته که در آیات دیگر قرآن و روایات مطرح است. 

 

-بهشت در سدرة‌المنتهی

«ثُمَّ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَى اَلسَّمَاءِ إِلَى سِدْرَةِ اَلْمُنْتَهَى» بعد از اینکه من به عالم بالا برده شدم، خداوند مرا تا سدرةالمنتهی برد که طبق آدرس قرآن، بهشت در سدرة‌المنتهی است. «وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ» با یک دنیا ادب در پیشگاه پروردگارم ایستادم، آنجایی که باید بایستم و دیگر بالاتر از سدرةالمنتهی نبود. «فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ» خدا با من حرف زد و گفت: ای محمد! 

چه اسم زیبایی! خدا چقدر با پیغمبر(ص) خصوصی بوده است که به اسم صدایش می‌کند! این دوتا چقدر رفیق صمیمی بودند که همهٔ القاب را بین خودش و پیغمبر(ص) حذف کرده و با اسم صدایش زده است. ما هم این کار را می‌کنیم؛ مثلاً با یکی رفیق هستیم، پنجاه سال دارد، خیلی هم دوستش داریم و با او ارتباط داریم، وقتی می‌خواهیم او را صدا بزنیم، دیگر حاج‌آقا، آقا، برادرم و عزیزم را حذف می‌کنیم و می‌گوییم حسن جون. پیغمبر(ص) در آنجا با این شکل از گفتار خدا روبه‌رو شد.

 

-بندگان در بوتهٔ آزمایش اطاعت

«قُلْتُ: لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ» جواب خدا را دادم و گفتم: بله پروردگار من، مطلبی داری؟ خداوند فرمود: «قَدْ بَلَوْتَ خَلْقِي فَأَيَّهُمْ رَأَيْتَ أَطْوَعَ لَكَ» من تمام بندگانم را در بوتهٔ‌ امتحان گذاشته‌ام و همه را آزمایش کرده‌ام. آزمایش آنها از زمان آدم(ع) تا روز قیامت نزد من است. چه کسی بیشتر از همه با جان و دل مطیع توست؟ 

 

-امیرالمؤمنین(ع)، مطیع‌ترین بنده

گفتم: «رَبِّي عَلِيّاً» خدایا! در این بندگانت، احدی را مثل علی نمی‌شناسم که مطیع من باشد. این اطاعت از خدا و پیغمبر(ص) چه سودی دارد؟

 

-رحمت پروردگار در گرو اطاعت از خدا و رسول

خدا در سورهٔ آل‌عمران می‌فرماید: «وَ أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(سورهٔ ﴿آل‏عمران‏، آیهٔ 132) از خدا و پیغمبر اطاعت کنید تا به رحمت خدا برسید. در آیه‌ای دیگر هم می‌فرماید: «وَ إِنْ تُطِيعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لاٰ يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمٰالِكُمْ شَيْئاً»(سورهٔ حجرات‏، آیهٔ 14) اگر مطیع خدا و پیغمبر باشید، ذره‌ای از اعمالتان کاسته نمی‌شود. همچنین می‌فرماید: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ لاٰ تُبْطِلُوا أَعْمٰالَكُمْ»(سورهٔ محمد، آیهٔ 33) اگر از خدا و پیغمبر اطاعت نکنید، کل اعمال دورهٔ عمرتان باطل می‌شود. 

 

-انتخاب امیرالمؤمنین(ع) از سوی پروردگار به‌عنوان خلیفه

به خدا گفتم: علی از همه مطیع‌تر است، خدا به من فرمود: «صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ» راست می‌گویی، همین‌جور است. «فَهَلِ اِتَّخَذْتَ لِنَفْسِكَ خَلِيفَةً يُؤَدِّي عَنْكَ، وَ يُعَلِّمُ عِبَادِي مِنْ كِتَابِي مَا لاَ يَعْلَمُونَ» آیا او را برای خودت به‌عنوان خلیفه انتخاب کرده‌ای که زمام زندگی امت بلافاصله بعد از مرگ تو در دست این مطیع‌‌ترین بندهٔ من قرار بگیرد؟ معراج برای مکه است، نه برای مدینه؛ خدا چه موقع و کجا راجع‌به جانشینی امیرالمؤمنین(ع) حرف می‌زند؟ اول بعثت است که خدا این‌گونه می‌گوید. کجا به لفظ خلیفه حرف می‌زند؟ در معراج و سدرة‌المنتهی.

 

-حق انتخاب امام، مخصوص پروردگار

در حقیقت، خدا می‌گوید که بعد از مرگ تو، حق انتخاب با هیچ‌کس نیست و من الآن به تو می‌گویم علی را انتخاب کرده‌ای تا جانشین تو باشد، تمام برنامه‌های مربوط به تو را بعد از تو سر و سامان بدهد و بندگانم را به اسرار قرآن من که خودشان نمی‌دانند، آگاه بکند؟ آیا این کار را کرده‌ای؟ من به پروردگار گفتم: «اِخْتَرْ لِي» محبوب من، من بندهٔ تو هستم و از خودم کاری نمی‌کنم. تو همین الآن علی را به‌عنوان جانشین من انتخاب کردی، «فَإِنَّ خِيَرَتَكَ خَيْرٌ لِي» انتخاب تو همان انتخاب من است. هرچه تو انتخاب کنی، من انتخاب می‌کنم. آنگاه خدا به من فرمود: «قَدْ اِخْتَرْتُ لَكَ عَلِيّاً، فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِكَ خَلِيفَةً وَ وَصِيّاً» من علی را برای تو، ویژه و مخصوص تو انتخاب کرده‌ام و بر تو واجب می‌کنم که او را برای جانشینی بعد از خودت انتخاب کنی.

اگر خدا توفیق بدهد و من هم زنده بمانم، بحث بسیار مهم و دقیقی را در انتخاب امیرالمؤمنین(ع) به امامت در روز پنجشنبه خواهم داشت که روایت امروز، به‌اصطلاح، ظهور آن مطلب است. درواقع، این مسئله بوده، ولی خدا آن را در شب معراج ظهور داده است؛ نه اینکه شب معراج اول کار بوده باشد. 

 

-عطای علم و بردباری به امیرالمؤمنین(ع)

این دو جمله‌اش هم خیلی عجیب است و برای ما قابل‌درک نیست؛ خدا می‌فرماید: «فَإِنِّي قَدْ نَحَلْتُهُ عِلْمِي وَ حِلْمِي» این خیلی سنگین است! ظرفیت علی(ع) را ببینید! حبیب من، من علمم و بردباری‌ام را به علی عطا کردم. علی(ع) در زمان معراج پیغمبر(ص) چندساله بودند؟ شانزده هفده ساله بودند. خدا می‌فرماید: ‌من که چشمهٔ علم بی‌نهایت هستم، دل علی را به این علم بی‌نهایتم وصل کردم و صفت حلم و بردباری‌ام را هم به علی بخشیدم که علی تا آخر عمرش برای هیچ‌چیزی از کوره در نرود؛ مثل اینکه من در مقابل میلیاردها انسان از زمان آدم(ع) تا حالا، با این‌همه کفر و نفاق، شرک، آزار و ظلم از کوره در نرفته‌ام و به همه مهلت داده‌ام که در قیامت به حسابشان رسیدگی بکنم. اگر خدا این بردباری را به علی(ع) نمی‌داد، روزی که زهرا(س) بین در و دیوار بود، می‌خواستند چه‌کار کنند؟! اوضاع به‌هم می‌ریخت! اگر جنگ می‌شد، یقیناً چراغ اسلام خاموش می‌شد؛ اما حضرت ایستادند، نگاه کردند و دلشان سوخت. 

 

-لقب امیرالمؤمنین(ع)، ویژهٔ حضرت علی(ع)

بعد خدا فرمودند: «وَ هُوَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ حَقّاً، لَمْ يَنَلْهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَيْسَتْ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ» حبیب من، یک نفر در این عالم، واقعی و به حقیقت، امیرالمؤمنین است؛ ابراهیم هم امیرالمؤمنین نیست، موسی و عیسی هم نیستند، انبیا و ائمهٔ دیگر هم نیستند! لقب امیرالمؤمنین پیش از علیِ من به کسی داده نشد و بعد از او هم، احدی به امیرالمؤمنین ملقب نخواهد بود. امیرالمؤمنین همین یک نفر است!

معلوم می‌شود که علی(ع) دردانهٔ خداست؛ چون چیزهایی به علی(ع) داده که به هیچ‌کس نداده است. در روایت زیبایی آمده است که پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: خدا شش چیز به تو داده که به من هم نداده، با اینکه من از تو بالاتر هستم. پیغمبر(ص) از علی(ع) افضل است، ولی شش ویژگی به علی(ع) داده و راه نداشته است که به پیغمبر(ص) بدهد. سه مورد آن را برایتان بگویم: علی جان، پدرزنی مثل من را به تو عطا کرد، اما چنین پدرزنی به من نداد؛ همسری مثل فاطمه را به تو عطا کرد، اما چنین همسری به من نداد؛ حسن و حسین را به تو عطا کرد، اما چنین اولادی به من نداد. 

 

-امیرالمؤمنین(ع)، پرچم هدایت

بعد خدا فرمود: «عَلِيٌّ رَايَةُ اَلْهُدَى» علی پرچم هدایت است، اگر از زیر این پرچم رد بشوید، در دامن ابلیس افتاده و گمراه می‌شوید. 

-امیرالمؤمنین(ع)، امام بندگان واقعی

«وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِي» علی امام بندگان واقعی من است؛ آن‌که بندهٔ واقعی من نیست، از امامت علی بی‌بهره است. 

-امیرالمؤمنین(ع)، نور دل عاشقان پروردگار

«وَ نُورُ أَوْلِيَائِي» علی حبیب من و نور دل عاشقان من است.

 

مسجد امیر/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1394ه‍.ش./ سخنرانی سوم 

برچسب ها :