لطفا منتظر باشید

جلسه چهارم _ شب 5 رمضان

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1436 ه.ق - خرداد1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

این مسئله را می‌دانیم که قلب تمام تحولاتش زیر و رو شدنش، بینایی‌اش، کوری‌اش، همه در گرو شایستگی‌ها، نالیاقتی‌ها، کارکرد مثبت یا منفی خود انسان است، در جنبه مثبت مسئله طبق آیات قرآن و روایات یار قلب فقط خداست، و در جنبه منفی مسئله تصرف‌کننده در قلب شیطان است یا شیطان درون خود انسان که از این شیطان تعبیر شده به هوای نفس، معنی هوای نفس مجموعه خواسته‌هایی است که با خواسته‌های پروردگار مخالف است، در تضاد است، یا نه کار تصرف مربوط به شیطان بیرون است که بدترینش رفیق بد است، شما می‌توانید در این زمینه به سه آیه در سوره مبارکه فرقان مراجعه کنید آنجا پروردگار اشاره می‌کند به این شیطان که شیطان غیبی نیست، جنی نیست، یک انسان گمراه بدکار بدعمل است که با دم خطرناکش به گوش انسان می‌دمد و دام برای انسان درست می‌کند و قدرتش هم به خاطر اینکه رفیق است و دوست است و جاذبه دارد در حدی است که راحت می‌تواند قلب را از خدا جدا کند ببرد.

آیه هم با این جمله شروع می‌شود وَ يَوْمَ يَعَضُّ اَلظّٰالِمُ عَلىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يٰا لَيْتَنِي اِتَّخَذْتُ مَعَ اَلرَّسُولِ سَبِيلاً  ﴿الفرقان‏، 27﴾ يٰا وَيْلَتىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِيلاً  ﴿الفرقان‏، 28﴾، که خداوند متعال  اسم رفیقش را نمی‌برد، با  کنایه می‌گوید فلانا، در تفاسیر قرآن نام این شیطان خطرناک را  عقبة ابن معید ذکر کردند، یک آقایی آمد پیش پیغمبر مسلمان شد ولی با این عقبه خیلی رفیق بود، عقبه گفت رفتی به پیغمبر ایمان آوردی، من رابطه‌ام را با تو قطع می‌کنم به دیگر رفیق‌هایم هم می‌گویم قطع کنند رابطه‌شان را و اینقدر وسوسه‌اش کرد که ایمانش را باخت، در این باخت ایمان پروردگار می‌گوید روز قیامت خسارتش را که می‌فهمد انگشتانش را با دندان‌های جلو می‌جود، وَ يَوْمَ يَعَضُّ اَلظّٰالِمُ عَلىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يٰا لَيْتَنِي اِتَّخَذْتُ مَعَ اَلرَّسُولِ سَبِيلاً  ﴿الفرقان‏، 27﴾ يٰا وَيْلَتىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِيلاً  ﴿الفرقان‏، 28﴾.

ای کاش آن رفیقم را که  انتخاب کرده بودم به رفاقت با پیغمبر جابجا نمی‌کردم این بد ترین خرید و فروش در عالم است، که انسان بیاید عالیترین جنس را که وجود پیغمبر است با پست‌ترین جنس که عقبة ابن ابی معید مشرک بت‌پرست پلید شهوتران، رباخور، آلوده است عوض بکند. یکی از حملات قرآن مجید به یهود همین است، که شما آنچه که بهتر بود با آنچه که پست‌تر بود جابجا کردید، آنچه که بهتر بود برای دنیا و آخرتتان زمین گذاشتید، و آنچه که بدتر بود به عنوان ابزار زندگی انتخاب کردید، این بدترین معامله است، بدترین خرید و فروش است، که انسان بیاید فیروزه آبی رنگ معدن نیشابور را که گاهی می‌گویند ده میلیون تومان با یک جنس همان رنگ فیروزه که سی تا را در نخ می‌کنند گردن الاغ می‌اندازند اسمش خرمهره است، آن فیروزه ده میلیون تومانی را با یک دانه خرمهره که رنگش هیچ تفاوتی با فیروزه نمی‌کند عوض بکند، یعنی بگوید فیروزه ر ا می‌دهند آن خرمهره را بدهید این است داستان بشر در طول تاریخ که قرآن می‌گوید وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبٰادِيَ اَلشَّكُورُ  ﴿سبإ، 13﴾، نود درصد از زمان آدم تا الان طلا را دادند حلبی زرد گرفتند، فیروزه را دادند خرمهره گرفتند، مروارید را  دادند سنگ‌های ریز سفید در کویر را گرفتند، درخت سبز پرمیوه را دادند یک ترکه خشک گرفتند، موسی را باختند فرعون را گرفتند، ابراهیم را باختند، نمرود را گرفتند، پیغمبر را باختند ابوسفیان را گرفتند، امیر المومنین را باختند معاویه را گرفتند، سید الشهدا را باختند یزید را گرفتند این معامله‌ای بوده که در طول تاریخ در نود درصد مردم جهان در جریان بوده.

در آثار این جریان شما می‌توانید به ارزش خودتان پی ببرید، و به محبت و عنایت و لطف ویژه‌ای که پروردگار مهربان عالم به شما کرده که فیروزه‌ها، گوهرها، مروارید‌های عرشی را بهتان داده به نام انبیا ائمه قرآن قبول کردید و در خزانه دل به عنوان هدایت جا دادید، دائم هم دارید به پروردگار لابه می‌کنید رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنٰا ﴿آل‏عمران‏، 8﴾.

واقعا از دست و زبان که برآید، کز عقده شکرش به درآید، ورنه سزاوار خداوندی‌اش، کس نتواند که به  جا آورد، راستی اگر ما می‌خواهیم کار خدا را در حق خودمان تلافی کنیم چه ر اهی برای تلافی وجود دارد، می‌خواهیم اینکه دل ما را هدایت کرد و راهنمایی کرد به طرف خودش، به طرف انبیائش، به طرف ائمه، به طرف قرآن، به طرف آدمهای خوب این را بخواهیم تلافی کنیم چگونه می‌شود تلافی کرد؟ حضرت سید الشهدا می‌فرماید اگر عمر دهر را که من نمی‌دانم  دهر یعنی چی، ازلی و ابدی فقط پروردگار است، زمان اول دارد آخر ندارد، این را می‌گویند دهر، امام می‌گوید اگر عمر دهر را در اختیارم بگذارید که شکر یک نعمت تو را به جا بیاورم، یک نعمت  تو را تلافی کنم عوض بدهم من حسین  ابن علی زورم به این تلافی نمی‌رسد، اگر عمر دهر را به من بدهی آن هم نه تلافی همه نعمت‌هایت، تلافی یک نعمت، چه محبتی خدا به ما کرده، چه لطفی خدا به ما  کرده.

یک خط شعر مرحوم حاج ملا هادی سبزواری دارد داستان ماست این یک خط، می‌گوید که یا من هم اختفی لفرط نوره، الظاهر الباطن فی ظهوره، می‌گوید از شدت نورانیتت پنهانی، اینقدر نور وجود مقدست قوی است، و خیره‌کننده است، که ما بر اثر شدت نور وجودت تو را غایب حساب می‌کنیم، این داستان حال ماست در حد آدمیت و انسانیت ما و آدم بودن ما از بس که غرق انواع نعمت‌های او هستیم نمی‌توانیم نعمت‌ها را ببینیم درک بکنیم، بفهمیم، واقعا نمی‌توانیم. همین نعمت هوش و حافظه، من دو نفر را  در عمرم دیدم آدمهای بسیار پرحافظه و باهوشی بودند خیلی هم خوب بودند، ما پرونده مردم را خبر نداریم پشت پرونده را نمی‌دانیم یکیشان هم پسرش یک عالم بسیار باتقوا و بزرگواری بود که انصافا  هم در حق پدر سنگ تمام گذاشت، این پدر حافظه‌اش را به کل از دست داد چی شد آن وقت، سر سفره می‌نشاندند یادش نمی‌امد غذا بخورد، غذاها را می‌دید یادش نمی‌ماند، طبق دستور دکتر که چه مدت به مدت غذا بهش بدهند قاشق غذا را در دهانش می‌گذاشتند یادش نمی‌آمد بجود، ساعت‌هایی که دکتر معین کرده بود دستشویی می‌بردند یادش نمی‌آمد دستشویی کند،  این یک نعمت خداست. کسی بخواهد این نعمت را تلافی کند چطوری؟ چطوری تلافی کند؟ خیلی جالب است در نهج البلاغه امیر المومنین می‌فرماید کل دیدن ما که آسمان‌ها را می‌بینیم، زمین را می‌بینیم، گلها را می‌بینیم، رنگ‌ها را می‌بینیم، باغها را می‌بینیم، همدیگر را می‌بینیم، زن و بچه را می‌بینیم،  غذاها را می‌بینیم، رنگ غذاها را می‌بینیم، رنگ میوه‌ها را می‌بینیم، کل دیدن ما حضرت می‌فرماید با دو تا پیه کم وزن که سفیدی و سیاهی است انجام می‌گیرد پیه، پیه را دیدید در گوسفند و بز، خدا ساختمان چشم را از ماده پیه ساخته، امیر المومنین می‌گوید برای من علی شگفت‌آور است که دو تکه پیه در دو تا  مخزن همه چیز را می‌بیند و تشخیص می‌دهد، حالا امیر المومنین بقیه چشم را نفرمودند یک مطلبی را من درباره چشم برایتان بگویم اصلا قابل حل نیست، قابل هضم هم نیست.

آب در صفر درجه یخ می‌زند، آب از صفر درجه به بالا حرارت پیدا می‌کند، در پنجاه درجه نصف جوش می‌شود در نود و هفت و هشت قل می‌زند، قاعده آب در کل کره زمین این است در صفر درجه یخ می‌زند در چهل و سه و چهل و پنج درجه داغ می‌شود بخار می‌شود یواش یواش، قاعده اب که نباید استثنا بخورد، آبی در جهان پیدا نمی‌شود که در صفر درجه یخ نبندد در چهل و پنجاه درجه داغ نشود اما خدا این کار را در چشم ما کرده، چشم ما پر از آب است، در سرمای بیست و پنج درجه بعضی از شهرهای ما من یک شهری منبر می‌رفتم مرکز استان بود، هر شب اعلام می‌کرد آن سالی که من بودم هم مداوم برف می‌آمد، تا برف می‌نشست در خیابان یخ می‌زد ماشین نمی‌توانستند مردم بیاورند بیرون تا بیست و چهار درجه زیر صفر بود آب چشم یک نفر آنجا یخ نزد و الان در گرمای چهل و هفت درجه خرمشهر و آبادان و خوزستان و در مناطق کویری آب چشم قل نمی‌زند، داغ نمی‌شود، بخار نمی‌کند.

این را اگر ما بخواهیم برای خدا تلافی کنیم چطوری باید تلافی کنیم؟ آن وقت با این چشم بسیاری از مردم می‌بینید چی کار دارند می‌کنند؟ چه چشم‌چرانی‌هایی می‌شود، چقدر با این چشم کار حرام انجام می‌گیرد، کسی که لیاقت نشان داده نمی‌خواهد هم به زبان بگوید فقط در دلش راست بگوید در کمیل نخواندیم یا حبیب قلوب الصادقین، ای محبوب قلب راستگویان، زبان پیغمبر می‌گوید بدون راستگویی قلب راست نمی‌گوید، لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه، تا قلب راستگو نباشد، صادق نباشد، زبان نمی‌تواند راست بگوید، زبان دست خودش نیست، زبان عمله قلب است امام صادق می‌فرماید چشم عمله قلب است، گوش کارگر قلب است اینها فقط مصرف‌کننده هستند، قلب اول می‌گوید من شهوت جنسی آزاد می‌خواهم شهوت بعد از خواست قلب به کار می‌افتد و می‌رود سراغ زنا و گناه بالاتر از زنا. قلب است  که اول می‌گوید من پول بی‌قید و شرط می‌خواهم که بعد تا می‌رود دنبال ربا و اختلاس و دزدی و خوردن مال مردم، امام صادق می‌گوید همش کار قلب است، قرآن مجید نمی‌گوید قیامت دست سالم بیاور، چشم سالم بیاور، زبان سالم بیاور، گوش سالم بیاور، شکم سالم بیاور، می‌گوید يَوْمَ لاٰ يَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ  ﴿الشعراء، 88﴾ إِلاّٰ مَنْ أَتَى اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ  ﴿الشعراء، 89﴾. اگر دل سالم بیاوری منفعت بهت می‌دهیم. اما اگر دل بیمار بیاوری عذاب گیرت می‌آید.

اگر من یک کلمه در دلم هر وقت امشب، دو شب دیگر، دو روز دیگر، پنج روز دیگر، اگر من یک کلمه به طور جدی راست بگویم که من تو را  می‌خواهم، و هر چی را می‌خواهم زن می‌خواهم، بچه می‌خواهم، پول می‌خواهم، کارخانه می‌خواهم، زندگی می‌خواهم علم می‌خواهم برای تو می‌خواهم این نشان دادن کمال لیاقت است، با این حرف راست که خدا دوست دارد حرف راست و راستگویان را دوست دارد، یوم ینفع الصادقین صدقهم، روز خدا برای انسان روزی است که صدق صادقان راستی راستگویان، منفعت بهشان می‌دهد، اینها حرفهای خدا در قرآن است. اگر من قلبم ولو به زبانم هم نگویم به خدا راست بگوید تو را می‌خواهم و هر چی را می‌خواهم برای تو می‌خواهم، این نشان دادن لیاقت است. اینجا پروردگار در قلب تصرف می‌کند چقدر این دعا را خواندید یا مقلب القلوب و الابصار، ای کسی که دیگرگونی دل دست توست،  تویی که با یک اشاره قلب واژگون را مقلب یعنی گردون، بالا و پایین شو، زیر و رو شو، تویی که قلب واژگون را که چهره و صورتش به طرف جهنم است و دارد به همان طرف هم می‌رود از واژگونی برمی‌گردانی روی دل را به سوی خودت می‌کنی و روشنایی هدایت و راهنمایی را به جانب قلب دریاوار سرازیر می‌کنی. قلب را هدایت می‌کنی به طرف خودت، دل را هدایت می‌کنی به طرف خودت، این گمشده را راهنمایی می‌کنی از گمگشتگی دربیاید تو را پیدا کند، این حالت اگر پیش بیاید همه درون انسان برون انسان، کسب انسان، حرف انسان، نگاه انسان، حرف زدن انسان عوض می‌شود. در این حالت است که عبد از عبادت مطلقا خسته نمی‌شود.

آن وقت این هدایت را که هدایت‌شده حس می‌کند تا آخر عمرش امام صادق می‌فرماید زیاد این آیه را بخوانید زیاد خدا گوش می‌دهد، جواب می‌دهد، رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ  ﴿آل‏عمران‏، 8﴾،

پیغمبر صبح‌ها منبر می‌رفتند، یک قلب هدایت‌شده را می‌خواهم برایتان بگویم، یک قلبی که صاحبش لیاقت نشان داد و خدا  هم در حقش غوغا کرد، صبح‌ها برای مردم بعد از نماز سخنرانی می‌کردند کم، پنج دقیقه، هفت دقیقه، چهار دقیقه، بعدا سخنرانی‌ها طولانی شد اما خودشان تا زنده بودند خیلی مختصر صحبت می‌کردند، طولانی‌ترین مطالبشان خطبه‌های روز جمعه‌شان بود که من در کتابها نگاه کردم دو تا خطبه‌شان هفت دقیقه نمی‌شد، خیلی دین را آسان می‌گرفتند پیغمبر دستور هم داشتند آسان بگیرند.

آن روز نوبت سخنرانیشان رسیده بود به نهی از منکر، فقط یک منکر را بحث کردند، خیلی مختصر مردم دزدی نکنید، آخه مردم در زمان خود پیغمبر دزدی می‌کردند در ترازو و کشیدن می‌دزدیدند، گندم‌های سر زمین‌ها را می‌دزدیدند گوسفند مردم را  می‌دزدیدند اسلام هم جوان بود، هنوز مردم مثل شما متدین ثابت‌قدم قوی‌روح، قوی قلب نشده بودند شما  خیلی بهتر از مردم آن زمان هستید خود پیغمبر هم فرمود در حق شما، فرمود شما که امروز دور و بر من هستید اصحاب من هستید، آیندگان برادران من هستند، شما با دیدن من مومن شدید آنها با دیدن حرفهای روی کاغذ مومن می‌شوند. آنها من را که نمی‌بینند آنها حرفها را روی قرآن می‌بینند و روایات ما را روی کاغذ مومن می‌شوند آنها از شما بهترند، اما قدر خودتان را بدانید ندزدنتان، نبرندتان، این کانال‌های ماهواره‌ فساد دزدترین دزدان عالم است، دین‌دزد هستند، اخلاق کش‌هستند، به هم‌زننده نظام خانواده مردم هستند، باعث رواج طلاق و نابودی ازدواج هستند، دیگران رفتند شما نروید. چون چیزی به مرگمان نمانده.

هفتاد سال که عمری نیست، دوران بقا چو روز نوروز گذشت،  روز و شب ما به محنت و سوز گذشت، تا چشم نهادیم به هم صبح دمید، تا چشم گشودیم ز هم روز گذشت، چیزی نمانده بین ما و مرگ فاصله‌ای نیست، سید الشهدا می‌فرمایند مرگ گلوبندی است که به گردن همه افتاده، این گلوبند دارد تنگ می‌شود تا محکم بشود جان را از بدن بپراند، از این گلوبندی که روز تولد گردن ما انداختند خیلی بزرگ و گشاد و دایره عظیمی داشت چقدر مانده هی دارد جمع می‌شود این گلوبند، روز و شب دانه‌های این گلوبند دارد کم می‌شود حلقه‌ها دارد کم می‌شود. نمی‌ارزد ما خود را ببازیم دینمان را ببازیم، اخلاقمان را ببازیم  نمی‌ارزد، طلاق نمی‌ارزد اصلا نمی‌ارزد.

پیغمبر می‌فرمود منفورترین عمل مباح پیش خدا طلاق است، منفورترین، مبغوضترین، نمی‌ارزد، زنها حوصله کنند مردها تحمل کنند همدیگر را تحمل کنند، دعوا نکنند، توقعات نابجا از هم نداشته باشند نمی‌ارزد. داشت نصیحت می‌کرد دزدی نکنید، یک کسی از وسط جمعیت بلند شد دزدها هم واقعا  دزدهای آن روز آمده بود نماز پیغمبر، دزدهای مردی بودند، گفت که یا رسول الله من دزد هستم، با منبر امروز شما می‌خواهم توبه کنم چی کار کنم؟ فرمودند از آنهایی که دزدی کردی می‌شناسیشان؟ گفت بعضی‌هایشان را ولی بقیه را اصلا نمی‌شناسم، مثلا جیب یکی را بریدم مسافر بوده در مدینه رفته اصلا من نمی‌دانم کی هست، فرمودند توبه تو به این است که از هر کسی دزدی کردی و می‌شناسی یا برو مالش را پس بده، یا دیگر نهایتا وقتی آدم ندارد باید حلالیت بطلبد آنهایی را که  نمی‌شناسی از جانب آنها به آدمهای مستحق به اندازه‌ای که از آنها دزدیدی پول بده، خدا گناه دزدی تو را با پس دادن پول مردم و با دادن پول به مستحق می‌بخشد.

گفت من توبه کردم می‌روم این کار را می‌کنم، و رفت این کار را کرد، پاک شد، وقتی حساب کرد دیگر به هیچ کس بدهکار نیست، گفت حالا روزه بگیریم، روزه گرفت پول نداشت کاسبی هم نداشت، روز اول با آب  افطار کرد، آن هم در مدینه در آن گرما روز دوم هم با آب افطار کرد، روز سوم هم با آب افطار کرد، ولی خیلی ضعف گرفت، خب سه شبانه روز آدم هیچی نخورد ضعیف می‌شود، ناتوان می‌شود، گفت مگر قرآن نگفته فَمَنِ اُضْطُرَّ غَيْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ فَلاٰ إِثْمَ عَلَيْهِ﴿البقرة، 173﴾، کسی که مضطر شود و به جانش بترسد حرام بهش حلال می‌شود، حالا یا گوشت حرام، یا  نان حرام، یا غذای حرام، یا مال دزدی، من که دارم دیگر می‌میرم، امشب را بروم بدزدم یک چیزی که بخورم از ناتوانی درآیم،  شب رفت از یک دیواری بالا رفت و آمد پایین و دو سه تا اتاق بود پر از اثاث بود دید یک زن تنها در یکی از اتاق‌ها خواب است، گشت و در دولابچه یکی از اتاق‌ها یک غذای خوشمزه پیدا کرد گفت حالا می‌خوریم و سیر می‌شویم، عیبی ندارد مضطر غذا را  گذاشت جلویش را گفت من که توبه کردم این که کمال نامردی است توبه‌ام را بشکنم، غذا را نخورد، جوان‌ها خیلی کار شجاعانه عظیمی کرد سراغ آن زن تنها هم نرفت نگاهش هم نکرد من مخصوصا دو بار این جریان را امروز عصر می‌خواندم و این جمله بود که نگاه به آن زن هم نکرد، جوان بود،  غریزه جنسی داشت، الان هم  غذای خوشمزه‌ای آماده است، هم وسیله شهوت مفتی آماده است، گفت نه خدایا با تو قهر نمی‌کنم، من دو سه روز است آشتی کردم، نمی‌خواهم. برگشت آمد گرسنه خوابید.

صبح آمد مسجد، منبر آن روز پیغمبر درباره تشویق به ازدواج بود، هر روز یک چیزی می‌گفتند برای مردم، یک خانمی وارد مسجد شد گفت یا رسول الله من خانه دارم، زندگی دارم، پول هم دارم، جوان هم هستم، شوهرم هم مرده ولی شما تشویق به ازدواج کردید من حاضر به ازدواج هستم نمی‌خواهم دیگر تنها زندگی کنم ببینید اینها کسی من را می‌خواهد، پیغمبر فرمود هر کدام ازدواج نکردید با این زن ازدواج کنید، جبرئیل نازل شد،  گفت یا رسول الله خدا می‌گوید هر کس با این زن ازدواج کند سه روز بعد می‌میرد، دزد بلند شد گفت یا رسول الله این که خدا اعلام کرده هر کسی با این زن ازدواج  کند سه روز بعد می‌میرد من حاضر هستم ازدواج کنم حتما از زندگی‌اش سیر شده بود بنده خدا، پیغمبر عقدش را خواند و به خانم فرمود دست شوهرت را بگیر و برو خانه، شوهر را آورد خانه، دزد یک نگاه به خانه کرد دید خانه دیشبی است، دولابچه را نگاه کرد دید هنوز غذا هست، گفت  خانم من خیلی گرسنه هستم، فعلا غذا بردار بیاور، همان غذای دیشب را که نخورد برای خدا، قلب هدایت‌شده، غذا را دید نخورد، زن بود سراغش نرفت، این را می‌گویند قلب هدایت‌شده، اما اگر سراغ آن زن می‌رفت می‌شد قلب منحرف، لا تزغ قلوبنا.

سه روز گذشت بعد از سه روز مسجدی‌ها آمدند نزدیک آن خانه ببینند شیون آن زن بلند است، ناله می‌زند، دیدند سر و صدایی نمی‌آید، آمدند به پیغمبر گفتند حرف شما که عوضی از آب درنمی‌آید شما راستگو هستید، خدا هم فرموده بود هر کسی با این زن ازدواج کند بعد از سه روز می‌میرد این آقا نمرد، فرمود یکی برود در خانه را بزند بگوید بیاید ببینمش، آمد پیش پیغمبر، فرمود چی کار کردی نمردی؟ گفت آقا آن روز صبح که شما این زن را عقد کردید سه روز پیش من خیلی گرسنه‌ام بود، غذا هم بود گفتم بیاور، غذا را اورد آمدم قاشق بزنم مثلا غذا را شروع کنم به خوردن، صدای ناله یک گدا بلند شد، دلم سوخت این قلب هدایت‌شده است غذا را برداشتم بردم به آن گدا دادم، پیغمبر می‌فرماید صدقه دادن سی سال مرگ را عقب می‌اندازد مگر مرگ حتمی الهیه باشد، بعد جریان روشن شد پیغمبر فرمود بله تو از آن غذای حرام گذشت کردی خدا همان غذا را بهت حلال کرد، تو از آن زن آن شب گذشت کردی، خدا همان زن را به تو داد، تو مال نداشتی خدا خانه این زن را به تو داد با کل زندگی‌اش، این است خدای ما، ما خدا را غیر از اینجور نمی‌شناسیم، ما خدا را کریم می‌شناسیم، ما خدا را آسانگیر می‌شناسیم، ما خدا را رحیم می‌شناسیم، ما خدا را تواب می‌شناسیم، ما خدا را هدایت‌کننده قلب می‌شناسیم. قدر خودتان را بدانید.

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل، مطیع نفس و شیطانی چه حاصل، بود قدر تو افزون از ملائک، تو قدر خود نمی‌دانی چه حاصل.

چند تا چیز مهم از خدا بخواهیم چون زمان به سرعت دارد رد می‌شود، پنج شب گذشت، بخواهیم از خدا.

 

برچسب ها :