جلسه پنجم _ 6 رمضان
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- تفاوت مؤمنین و فاسقان در آیات الهی
- الف) آیهٔ نخست
- ب) آیهٔ دوم
- ج) آیهٔ سوم
- ریشههای بینایی باطنی مؤمنین در زندگی
- دانش و بینایی رسول خدا(ص) در کلام امیرالمؤمنین(ع)
- نپذیرفتن قول پیغمبر بصیر، بهمنزلهٔ رد کلام خدا و قرآن
- مقام و منزلت امیرالمؤمنین(ع)
- -امیرالمؤمنین(ع)، رهبر و بالامقام مؤمنین
- -امیرالمؤمنین(ع)، امام متقین
- -امیرالمؤمنین(ع)، آقای جانشینان انبیای الهی
- -امیرالمؤمنین(ع)، وارث علم انبیا
- -امیرالمؤمنین(ع)، بهترین صدیقین
- -امیرالمؤمنین(ع)، بهترین در زمانهای گذشته
- -امیرالمؤمنین(ع)، همسر سیدة نِساء العالمین
- -امیرالمؤمنین(ع)، حجت خداوند بعد از رسول اکرم(ص)
- -قبولی عبادات با ولایت امیرالمؤمنین(ع)
- -قبول ولایت امیرالمؤمنین(ع) در بیزاری از دشمنان
- -آزادی مردم در انتخاب
- کلام پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
تفاوت مؤمنین و فاسقان در آیات الهی
در ابتدای سخن، سه آیه از قرآن کریم تلاوت میکنم که پروردگار در این سه آیه، تفاوت کاملی بین دو گروه قائل شده است. شما این تفاوت را از ابتدای ورود به زندگی، در عمل و اخلاق مردم مشاهده کردهاید.
الف) آیهٔ نخست
-امنیت مردم از رفتار مؤمن
در یک آیه میفرماید: «أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً»(سورهٔ سجده، آیهٔ 18) به توضیح پیغمبر(ص)، مؤمن یعنی کسی که تمام مردم از او در امان هستند. مؤمن از مادهٔ «امن» است. مردم نسبت به مال، آبرو، جان، زن و فرزندشان از مؤمن در امان هستند و مطمئناند که شرّی از این انسان مؤمن به خودشان، مال، آبرو و جانشان نمیرسد. علتش هم این است که اینها در باطن به پروردگار وابستگی شدید دارند، به حلال و حرام خدا هم تا حدی آشنا هستند و از خدا در همه حرکات و رفتارشان ملاحظه دارند؛ همچنین یقین دارند که پروردگار آنها نسبت به همهٔ حرکات باطنی و ظاهریشان مراقب است. اینها چون دائم در فضای مراقبت و دیدبانی خدا قرار دارند، شر ندارند.
-پرهیز از شر و ترس از مقام خداوند
یکی از خصوصیات آنها هم این است که میدانند عاقبت شر، نارضایتی خداوند و دوزخ است و میترسند. خود این ترس، بهترین، زیباترین و قویترین ترمز است که اینها وارد شر نشوند. در قرآن میخوانیم: «وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَی اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَویٰ»(سورهٔ نازعات، آیهٔ 40) از مقام پروردگارشان میترسند. «مقام» در اینجا بنابر روایاتمان، دو معنا دارد: یک معنا، از زمانی میترسند که باید در پیشگاه پروردگار بایستند و جواب تمام حرکات دورهٔ عمرشان را بدهند؛ چون میترسند، کاری نمیکنند که آنجا مورد بازجویی قرار بگیرند. یک معنا هم، عذاب و آتش دوزخ است.
-فاسق در لغت عرب
این دورنمایی از وجود مؤمن بود، اما فاسق در «أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً» کیست؟ فاسق در لغت عرب بهمعنای آدمی است که از چهارچوب حالات، اخلاق، ارزشها و کرامتهای انسانیت درآمده است. الآن که انسان نیست، قرآن مجید هم میگوید که فاسق است و از چهارچوب و حالات انسانیت درآمده، به کجا رفته است؟ قرآن میگوید: در گروه درندگان، شیاطین، ناسپاسان، مشرکان و کافران رفته است.
-زندگی حیوانی فاسق و بدون قاعده
پروندهٔ فاسقان در قرآن خیلی مفصّل است! در یک آیه میگوید: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 179) در بین حیوانات رفته است، زندگی حیوانی دارد و هیچ قاعده و قانونی را رعایت نمیکند. یک جا میگوید: «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ» ، وضع و داستان اینها داستان سگ است. در جای دیگری از قرآن میگوید: «مَثَلُ اَلَّذِینَ حُمِّلُوا اَلتَّوْرٰاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهٰا کمَثَلِ اَلْحِمٰارِ»(سورهٔ جمعه، آیهٔ 5). یک جا هم میگوید: «كَمَثَلِ الشَّيْطانِ»(سورهٔ حشر، آیهٔ 16)، ولی دیگر اخلاق، عادات و حالات انسانی ندارد. از آدمی که از چهارچوب انسانیت بیرون رفته است، توقع خیر نداشته باشید و فقط مواظب خودتان باشید! او حیوان و هار است، قانونشناس نیست. «کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اسفاراً» الاغی است که هرچه هم درس بخواند، کتابی بار بر این الاغ است؛ فقط مواظب باشید که به شما شر نزند. عالم، دانشمند، کاسب یا تاجر است، اما شر دارد؛ چون از یکطرف، حالت حیوانی دارد، از یکطرف، حالت سگ درنده، از یکطرف، حالت الاغ دارد و از یکطرف هم شیطان است. اینها حرفهای خدا دربارهٔ ساختههای خودش، یعنی آدمیزاد است.
-توقع خیر نداشتن از انسان فاسق
شما ببینید انسان وقتی مؤمن میشود، همرنگ ملائکه میشود و فقط خیر محض است؛ اما وقتی بسیار پَست میشود، همرنگ انعام یا سگ هار یا الاغ یا شیطان میشود. از او گلایه هم نکنید، چون توقع خیر از او نمیرود! وقتی به مال برسد، حتی اگر برای خودش نباشد و برای خواهر، برادر یا بیتالمال باشد، دهان او مثل حیوانی است که در زمین مردم رفته و علفها را میخورد، حلال و حرام هم سرش نمیشود و مال را میخورد، خیلی راحت در روز روشن میدزدد و اگر حرفی به او بزنی، سگ هار است، تو را میگزد. گول علمش را هم نخور؛ اگر دین ندارد، الاغ است! تو را گاز میگیرد و لگد میزند. مواظب باش، چون شیطان است، سرت را کلاه نگذارد.
-حکایتی شنیدنی از آیتالله بروجردی
اما خیالت از مؤمن راحت باشد؛ مؤمن، هم دغدغهٔ خدا، هم دغدغهٔ خودش، هم دغدغهٔ قیامتش، هم دغدغهٔ مرگش و هم دغدغهٔ برزخش را دارد. او لطیف زندگی میکند. نزدیک افطار بود، مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی که آن زمان 83-84 ساله بودند، در اتاق خودشان (الآن هم آن اتاق هست) نشسته بودند، دیدند که بیرون اتاق، هم دود است و هم بوی کباب میآید. یکربع به افطار مانده بود، خادم خانه را صدا زد و گفت: تو قصد کردهای که مرا مورد غضب خدا قرار بدهی، پروندهام را سیاه کنی و مرا به دادگاههای قیامت تحویل بدهی؟! خادم گفت: من اصلاً چنین قصدی در حق شما بهخاطرم نیامد! آیتاللهالعظمی بروجردی گفت: اگر چنین قصدی نکردهای، پس چرا درحالیکه بخشی از مردم روزهدار قم فقیر و تهیدست هستند، عدهای هم درآمدشان کم است و نمیتوانند گوشت بخرند، تو برای من کباب درست کردهای؟ خادم عرض کرد: آقا اصلاً من امروز و دیروز برای این خانه گوشت نخریدهام. کباب برای خانهٔ همسایه است که در حیاط باد میزند، دود و بوی آن به اینطرف میآید. خادم ایشان میگوید: این عالم بزرگوار اینقدر شاد شد و خدا را شکر کرد، انگار بعد از ده سال، امروز او را از زندان آزاد کردهاند.
-یکسان نبودن وضع زندگی مؤمن و فاسق
این مؤمن است! این آدمی است که با استشمام دود کباب، به خیال اینکه در خانهٔ خودش هست، از پروردگار و قیامت و دادگاه بهشدت وحشتزده میشود. او غیر از آدمهایی هستند که گرانترین هتل را برای نامزدی دختر و پسرشان میگیرند، پارویی پول میدهند و غذاهای خوردهنشده و مانده در مجلس را در سطل زباله میریزند؛ آنهم با مردمی که عدهٔ زیادی با روزی پنجاه شصت تومان مزد، نمیتوانند گوشت کیلویی سی تومان یا لباس برای بچههایشان بخرند. دخترشان به سیسالگی رسیده است، نمیتوانند شوهر بدهند، نه اینکه نمیخواهند شوهر بدهند. پسرشان به گناه افتاده است، اما نمیتوانند زن بدهند. حالا خدا در آیه میگوید: «أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا» آیا وضع زندگی مؤمن با فاسق یکی است؟
چرا مؤمن آنگونه زندگی میکند؟ قرآن مجید یک کلمه میگوید؛ میگوید: چون بینا و بصیر است. بصیر اسم خداست و شعاع بصیر بودن خدا در قلبش روشن است. قلب چراغدان بصیربودن پروردگار است و میفهمد چگونه زندگی کند، چگونه پول دربیاورد و هزینه کند. ما بنا نبود که این شکل عروسیها و هزینهها را داشته باشیم؛ ما بنا نبود که خانهٔ متری 25-30 میلیونی داشته باشیم؛ درحالیکه عدهای با زن و بچهشان در اتاق خرابهای زندگی میکنند! عدهای هم از ایمان جدا شده و فاسق شدهاند؛ اگر سخن مرا از سیمای جمهوری اسلامی میشنوند، ناراحت نشوند و بدانند که در غفلت به فسق دچار شدهاند؛ اگر دلشان میخواهد توبه کنند، خدا قبول میکند.
-آسیب همهجانبهٔ فاسقین به زندگی مردم
اما معلوم میشود که در این چند سال اخیر، ما بهشدت به دو طایفهٔ مؤمن و فاسق تقسیم شدهایم و بدنهٔ فاسق ما هم کم نیست؛ این را کم نگیریم، کم نبینیم، کلاه سرمان میرود!
دانی که چه گفت زال با رستم گرد ×××××××× دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
ما از بیست سال پیش در حجاب کم گذاشتهایم، کوچک هم حساب کردهایم و گفتهایم یکذره مو عیبی ندارد؛ اما الآن روسریها در ماشینها برداشته شده است، شبها هم (من خودم در خیابان دیدهام) زنها و دخترها کاملاً بیحجاب میروند و میآیند و به روز هم میکشد. گناهان را کم ندانیم! دشمنان را کم نگیریم و نگوییم که امارات پیش ما بهاندازهٔ یک موش است، نگوییم که داعش پیش ما چهارتا منحرف تکفیری آدمکش است، نگوییم پای آلسعود به جایی بند نیست. دشمن را کوچک نبینیم، این اشتباه است! بالاترین دشمن، هوای نفس است که خطرش از آلسعود، آل صدام و اسرائیل برای زندگی شخصی و خانوادگی ما سنگینتر است. آنها به بدن و مال ما آسیب میزنند و هوای نفس به دین و توحید و به قیامت ما ضربه میزند.
ب) آیهٔ دوم
«أَ فَنَجْعَلُ اَلْمُسْلِمِینَ کالْمُجْرِمِینَ»(سورهٔ قلم، آیهٔ 35) آیا منِ پروردگار انسانهایی را که تسلیم من هستند، با آنهایی که دستشان در دست شیطان است و مجرم (مالی، سیاسی، فکری، اخلاقی و خانوادگی) هستند، یکی حساب میکنم؟ «مُسْلم»، آنکه تسلیم من است، بیناست، اما مجرم کوردل است.
ج) آیهٔ سوم
«وَ مٰا یسْتَوِی اَلْأَعْمیٰ وَ اَلْبَصِیرُ»(سورهٔ فاطر، آیهٔ 19) انسان کوردل با انسان بینای بابصیرت در پیشگاه من یکی نیست. کسی که چراغ راه در دست اوست و با چراغ زندگی میکند، با کسی که هیچ نوری ندارد و بیگدار همهچیز را به آب میزند، یکی نیست. «وَلَا الظُّلُمٰاتُ وَ اَلنُّورُ»(سورهٔ فاطر، آیهٔ 20) تاریکیها با روشنایی یکی نیست. «وَ لاَ اَلظِّلُّ وَ لاَ اَلْحَرُورُ»(سورهٔ فاطر، آیهٔ 21) سایهٔ خنک با هوای گرمِ کُشندهٔ کویر یکی نیست. «وَ مٰا یسْتَوِی اَلْأَحْیٰاءُ وَ لاَ اَلْأَمْوٰاتُ»( سورهٔ فاطر، آیهٔ 22) مردهٔ قبرستان با زندهٔ فعالِ عاقل یکی نیست.
ریشههای بینایی باطنی مؤمنین در زندگی
اینهایی که بینایی باطنی دارند، این بینایی را از کجا آوردهاند؟ از نبوت انبیا، امامت امامان و وحی پروردگار. این آیه در اواخر سورهٔ اعراف است که خداوند میفرماید: «هٰذٰا بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّکمْ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 203). «هٰذٰا» اشارهٔ به نزدیک است و این خیلی نکتهٔ عجیبی است که در آیه میگوید «هٰذٰا»، یعنی این چیزی که بغل دست شماست، اصلاً دور نیست و پیش شماست. «هٰذٰا» یعنی این قرآن که از شما دور نیست و با معلمی که خدا تعیین کرده، برای همهٔ شما قابلفهم و درک است. «هٰذٰا» یعنی این قرآنی که کنار شماست و دائم، در خانهتان، مسجد، موقع عقد و ختمها میبینید. آیاتش «بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّکمْ» روشنگریهایی است نسبت به حقایق عالم از جانب پروردگار، مربی و مالک خودتان که شما را آفریده است. ششهزار و ششصدوشصتوچند چراغ کنار شماست، یکدانه هم نیست!
«وَهُدَىً» این روشنگرها شما را به خوبیها و بدیها، درستیها و نادرستیها، بهشت و دوزخ، خدا، شیطان، انبیا و ائمه، فرعونها، نمرودها و یزیدها هدایت میکند و به شما نشان میدهد که در عالم چه خبر است. «وَرَحْمَةٌ» و این آیات کلید باز کردن ابواب رحمت خدا به روی شماست. «لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» اما این چراغها برای آنهایی کاربرد دارد که باور و قبول بکنند.
دانش و بینایی رسول خدا(ص) در کلام امیرالمؤمنین(ع)
حال که این سه آیهٔ اول و آیهٔ 203 سورهٔ اعراف را شنیدید، سؤالی از شما عزیزانم در کل کشور و آنهایی داشته باشم که صدای قرآن، خدا، پیغمبر و ائمه را از این مسجد میشنوند؛ آیا میتوانید این مطلب را با دلیل ثابت بکنید. همانطور که میدانید، تعداد تمام فرشتگان معلوم نیست و خداوند عددی از آنها نگفته است؛ امام صادق(ع) هم میفرمایند: از وقتی که ابیعبدالله(ع) در کربلا دفن شده است، هر شب هفتادهزار فرشته به زیارتش میآیند و تا طلوع آفتاب صبح زیارت میکنند، هنگام طلوع آفتاب هم برمیگردند و دیگر تا قیامت نوبتشان نمیشود. شما ببینید که خدا چقدر فرشته آفریده است! آیا در بین فرشتگان از مقرب تا غیرمقرب، در بین جن و انسانها از زمان آدم(ع) تا الآن، میتوانید با دلیل ثابت بکنید که یک نفر با بصیرتتر از پیغمبر اسلام وجود دارد؟ دلیلی نداریم و هر کسی هم بگوید که شخص دیگری بابصیرتتر از پیغمبر(ص) است، دروغ گفته و این خلاف قرآن است.
امیرالمؤمنین(ع) وقتی میخواهند دانش و بینایی و بصیرت پیغمبر(ص) را تعریف کنند، میگویند او «اعلم» است؛ یعنی بصیری در این عالم، برتر و بالاتر از او وجود ندارد. نترسید، من هم نمیترسم؛ دلیل دارم. در قرآن داریم: «إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ»(سورهٔ حج، آیهٔ 75) بعد از پروردگار، مقام دوم بصیر بودن برای پیغمبر عظیمالشأن اسلام است. ما نمیتوانیم این را هضم بکنیم؛ خدا بارها در قرآن گفته است که من بصیر هستم، در آخر سورهٔ یوسف(ع) هم گفته که پیغمبر من بصیر است. خدا به پیغمبر میگوید: «قُلْ هٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اَللّٰه عَلیٰ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 108) بگو که منِ پیغمبر «عَلیٰ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني».
نپذیرفتن قول پیغمبر بصیر، بهمنزلهٔ رد کلام خدا و قرآن
اگر علمای بزرگ اهلسنت از قول این پیغمبرِ بصیر که اعلم همهٔ بصیرهاست، مطلبی را در کتابهای مهم خودشان دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) نقل بکنند، باور نمیکنیم؟ نه اینکه ما نقل کنیم، بلکه علمای عالم، دانشمند و قابلقبول اهلسنت نقل کنند! اگر از این انسان بصیرِ بینای روشنبینِ روشنگرِ ظاهربینِ باطنبینِ چشمداری که ملکوت، لاهوت، جبروت و حقایق علمی را میبیند و همهچیز برای قلبش منکشف است، مطلبی را دربارهٔ مولیالموحدین(ع) نقل بکنند، آیا شما باورتان نمیشود؟ اگر باورتان نشود، پس پیغمبر(ص)، خدا و قرآن را رد کردهاید. چرا؟!
خدا دل پاکی به ما داده است تا این حرفها در هر کتابی باشد و هر کسی نقل کرده باشد، باور کنیم. ما آدم باانصاف، باوجدان و عاقلی هستیم. ما به عالمی که از برادران اهلسنت است و علمش هم سنگین است، جان کَنده و کتابی نوشته، نمیگوییم که چون تو اهلسنت هستی، حرفت را قبول نمیکنیم. اگر این حرفها را قبول نکنیم، در حقیقت، پیغمبر، قرآن و خدا را قبول نکردهایم.
مقام و منزلت امیرالمؤمنین(ع)
این روایت در کتاب «مائةُ مَنْقَبَة مِنْ مَناقِب امیرالمؤمنین(ع)» آمده که صد فضیلت از امیرالمؤمنین(ع) در آن است. صاحب کتاب که در سال 370 هجری شمسی، یعنی اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم بوده، ولادت و مرگش در همین حدودهاست، میگوید: من کتب اهلسنت را در آن سال، همان 370 تا چهارصد بررسی کردم و دیدم که گوهرهای گرانبهایی دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) در این کتابهاست و من صدتا از آنها را انتخاب کردم. وی در صفحهٔ 50، فضیلت نهم، مینویسد:
-امیرالمؤمنین(ع)، رهبر و بالامقام مؤمنین
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِعَلِیٍّ: یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ» تمام مؤمنین از زمان آدم(ع) تا قیامت، یک امیر و بالامقام و رهبر دارند، آن هم تو هستی.
-امیرالمؤمنین(ع)، امام متقین
«وَ إمامُ الْمُتَّقینَ» تقوا کار خیلی سختی است که من فکرم را از افکار شیطانی، اعضا و جوارحم را از گناه و دلم را از غیرخدا حفظ کنم. کار بسیار مشکلی است! رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) میگویند: «وَ إمامُ الْمُتَّقینَ» از زمان آدم(ع) تا قیامت، هرچه آدم باتقوا پیدا شود، تو پیشوای آنها هستی؛ یعنی از آنها جلوتر و مقدّم هستی.
-امیرالمؤمنین(ع)، آقای جانشینان انبیای الهی
«یا عَلی اَنْتَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ» همهٔ 124هزار پیغمبر جانشین داشتند و تو آقای کل جانشینان 124هزار پیغمبر هستی. ما باید به اینگونه علمای اهلسنت دعا کنیم که ما را چقدر زیبا راهنمایی کردهاند تا در دورهٔ عمرمان دست به دامن چه کسی بزنیم، از چه کسی پیروی کنیم، بهدنبال چه کسی باشیم و دینمان را از چه کسی بگیریم؟ آنها که زنده نیستند، ولی من به آنها میگویم بارکالله، احسنت، آفرین!
-امیرالمؤمنین(ع)، وارث علم انبیا
«وَوارثُ عِلمِ النَّبِيّينَ» علی جان، 124هزار نفر منبع علم بودهاند، کل علوم 124 هزار نفرشان به تو به ارث رسید و تو یک نفر بهاندازهٔ 124هزار پیغمبر علم داری.
-امیرالمؤمنین(ع)، بهترین صدیقین
«و خَیر الصدّیقین» گروه صدیقین در قرآن مطرح هستند، پیغمبر(ص) میگویند که تو بهترین آنها هستی.
-امیرالمؤمنین(ع)، بهترین در زمانهای گذشته
«و اَفْضلُ السّابِقین» علی جان، از الآن تا زمانهای دورِ گذشته، هرچه آدم خوب در عالم وجود داشته است، تو از همهٔ آنها بالاتر هستی.
-امیرالمؤمنین(ع)، همسر سیدة نِساء العالمین
«یا عَلی، اَنْتَ زَوْج سیدة نِساء العالمین» علی جان، یک امتیاز خیلی مهم تو این است: تو شوهر خانمی هستی که آن خانم، سرور تمام زنان جهانیان است؛ در روایت دیگری هم میگویند: «مِنَ الأوّلین وَالآخرین» زهرا در زنان اولین و آخرین تا قیامت، هموزن ندارد و تو فقط هموزن او بودی.
-امیرالمؤمنین(ع)، حجت خداوند بعد از رسول اکرم(ص)
«یا عَلی، أنتَ الحجَّة بَعْدی عَلَی النّاس اَجْمِعین» تو چراغ و دلیل بعد از من بر تمام مردم هستی. «إستوجَب الجنّة مَنْ تَولّاکَ وَ اسْتَحقّ دخول النّار مَن عٰادٰاک» علی جان، کسی که تو را ولیّ خودش انتخاب بکند، بیبرو برگرد، بهشت بر او واجب است؛ اما کسی که با تو نسازد، تو را کنار بزند و از زندگیاش حذف بکند، یقیناً جهنم به او واجب است.
-قبولی عبادات با ولایت امیرالمؤمنین(ع)
«یا عَلی، وَالَّذی بَعَثنی بِالنّبُوّةِ وَاصْطَفانِی عَلی جَمیعِ الْبریة» این هم جملهٔ خیلی فوقالعادهای است! باز هم به عالمان اهلسنت بگویم بارکالله که این جمله را در بیان روایت حذف نکردهاند. علی جان، به حق کسی که مرا به پیغمبری انتخاب کرد، بر جمیع جنبندگان عالم فضیلت داد و بهتر قرار داد، «لَو أنّ عَبْداً عَبَدَاللّه ألفَ عٰام» اگر انسانی هزار سال خدا را عبادت کند، «مٰا قَبِلَ ذَلِکَ مِنْهُ الّا بِولایتکَ» عبادت هزارسالهاش را قبول نمیکند، مگر اینکه تو ولیّ و امام او باشی.
-قبول ولایت امیرالمؤمنین(ع) در بیزاری از دشمنان
«وَ وَلَایَةِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ، وَ إِنَّ وَلَایَتَکَ لَا تُقْبَلُ إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکَ وَ أَعْدَاءِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ» خدا ولایت تو را هم از کسی قبول نمیکند، مگر کسی که تو را به ولایت انتخاب کرده است و با دشمن تو نسازد. اگر با دشمن تو بسازد، ولایت تو را هم از او قبول نمیکند؛ باید آدم صاف و یکدستی باشد!
-آزادی مردم در انتخاب
«بِذَلِکَ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ(ع)» علی جان، همهٔ اینهایی که من به تو گفتم، امین وحی به من خبر داد و از پیش خودم نگفتم. بعد پیغمبر این آیه از سورهٔ کهف را خواندند: «فَمَنْ شٰاءَ فَلْیؤْمِنْ وَ مَنْ شٰاءَ فَلْیکفُرْ»(سورهٔ کهف، آیهٔ 29) من هیچکس را اجبار نمیکنم؛ هر کس دلش میخواهد علی(ع) را در این دنیا انتخاب بکند و مؤمن بشود، هر کسی هم دلش میخواهد علی را حذف کند و کافر بشود. مردم در این دنیا آزاد هستند.
کلام پایانی
خدا چه نعمتی به ما لطف کرده است! ما نمیتوانیم بگوییم غلام تو هستیم، قنبر باید آن را بگوید؛ اما میتوانیم بگوییم که تو را خیلی دوست داریم و قلبمان برای تو پر میزند! ما نمیتوانیم بگوییم که مأموم کاملی هستیم، اما میبینی در حد قدرت خودمان راه تو را طی کرده و به تو اقتدا میکنیم. همان نمازهای تو را میخوانیم که تو از پیغمبر(ص) گرفتهای و خواندهای؛ همان روزههای تو را میگیریم؛ علی جان، ما میتوانیم بگوییم که آدمهای بخیلی نیستیم و به این خاطر، خمس و زکاتمان را میدهیم، پول اضافهمان را خرج این مردم آبرودارِ مستحق زمانمان میکنیم. اینها کارهایی بوده که تو کردهای، ما هم در حد خودمان انجام میدهیم. علی جان، خوشحال باشیم که در قیامت با تو هستیم، دست ما را میگیری و در وقت مردن، چشم ما به جمالت روشن شود؟!
مسجد امیر/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1394 ه.ش./ سخنرانی پنجم