لطفا منتظر باشید

جلسه هفتم _ 8 رمضان

(تهران مسجد امیر)
رمضان1436 ه.ق - خرداد1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله ربّ العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین، حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

تمام عناصر جهان، چنان‌که در کتاب‌های علمی آمده، هر کدام برای خودشان یک منظومهٔ شمسی هستند؛ حتی یک اتم که عنصر بسیار کوچکی است و با چشم‌ مسلّح قوی هم مشکل دیده می‌شود. یک هستهٔ مرکزی دارد که خورشید آن است و از یک تا ده و دوازده (کمتر و بیشتر) الکترون دارد که با نظم خاصی دور این هستهٔ مرکزی می‌چرخند. آنها ستاره‌های این منظومه هستند که در علم ثابت شده است. 

 

جامعهٔ انسانی، یک منظومه در هر دوره

این‌طور که از فرمایشات وجود مبارک حضرت رضا(ع) در جلد اول «اصول کافی» استفاده می‌شود، جامعهٔ انسانی در هر قرن و دوره‌ای، هر تعدادی که باشند، یک منظومه هستند و خورشید این منظومه هم، امام است. خداوند متعال این مقام امامت و امام را چندهزار سال قبل از پیغمبر مطرح کرده که و طرحش در سورهٔ بقره آمده است. قرآن می‌فرماید: «وَ إِذِ اِبْتَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 124) وقتی ابراهیم همهٔ تکالیفش را در جهت اعتقاد و ایمان، اخلاق و عمل به کمال رساند، خدا به او خطاب کرد: «إِنِّی جٰاعِلُک لِلنّٰاسِ إِمٰاماً». 

 

-امام در جامعه، به‌منزلهٔ خورشید

خورشید در منظومه‌های شمسی، هم ستاره‌های مربوط به خودش را از گریختن از مدار حفظ می‌کند و هم با نورش، عناصر و موجودات گیاهی و حیاتی را تربیت و تغذیه می‌کند؛ نه خورشید می‌تواند از کارش تخلف کند و نه سیاره‌های منظومه‌اش. وجود امام در جامعه، خورشید است که اگر کسی خودش را در حوزهٔ این خورشید قرار بدهد، آن خورشید با قدرتی که دارد، نمی‌گذارد از منظومه و محور دین فرار بکند. هر بلایی هم که سرش بیاید، می‌ماند و کارش را در سایهٔ امامت امام انجام می‌دهد.

دست و پای میثم تمار را بالای درخت قطع کرده بودند و خون از بدن او می‌رفت، به تماشاچی‌ها گفت: چرا ایستاده‌اید؟! عمر من الآن تمام می‌شود، قلم و صفحه بیاورید تا از فضایل امیرالمؤمنین(ع) برایتان بگویم. میثم در حوزهٔ خورشید امامت مانده و چون خودش را تسلیم امامت کرده، بر سرِ دار هم، درحالی‌که دست و پایش را قطع کرده‌اند، وظیفه‌اش را انجام می‌دهد که تبلیغ امامت و دین است؛ به‌خوبی هم تربیت شده و به انسان کاملی تبدیل شده، همه هم نوشته‌اند که خدا در همین حوزه هم چشم سرش را باز کرد، آینده را می‌دید و خبر می‌داد. 

 

تعیین امام، وقف حریم مقدس پروردگار

این امام را که خورشید منظومهٔ حیات انسان‌هاست، چه کسی باید تعیین کند؟ تعیین امام و امامت طبق آیات و روایات، فقط و فقط وقف حریم مقدس پروردگار است؛ حتی شخص پیغمبر اسلام(ص) هم، نه حق پیشنهاد دارد که به خدا بگوید فلان‌کس را به‌عنوان امام و جانشین من تعیین کن، نه حق تعیین دارد. پیغمبر(ص) دوتا حق ندارد: نه پیشنهاد به پروردگار که چه کسی امام و جانشین بعد از من باشد، نه خودش از پیش خودش حق تعیین دارد. 

اسلام، پیغمبر(ص) و مؤمنین در اوج مشکلات مالی، اجتماعی و نفراتی بودند، پول نداشتند و نفرات آنها خیلی کم بود، جامعه هم پذیرش پیغمبر(ص) و مؤمنین را نداشت. رسول خدا(ص) اسلام خدا را به سران قبایل نیرومند عرب ارائه کردند، آنها گفتند: هرچه تو می‌گویی، قبول می‌کنیم؛ می‌گویی بت‌ها را دور بریزید، دور می‌ریزیم؛ ایمان به خدا و نبوت تو بیاوریم، ایمان می‌آوریم؛ نماز بخوانیم و روزه بگیریم، نماز می‌خوانیم و روزه می‌گیریم؛ اما شرط مؤمن و مسلمان شدن ما که به نفراتت اضافه می‌شود، کمبود مال تو را تأمین و تو را بر جامعه پیروز می‌کند، این است که بعد از خودت، ادارهٔ جامعه به‌عنوان امام و امامت در دست ما باشد. پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: «الأَمْرُ إِلَى اللَّهِ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ» کار انتخاب امام، خلیفه و جانشین من وقف خداست. او هر کسی را بخواهد، به‌عنوان امام و خلیفهٔ من در جایگاه امامت قرار می‌دهد. 

این داستان را چه کسی نقل کرده است؟ ابن‌هشام یکی از علمای بزرگ اهل‌سنت در کتاب چهارجلدیِ «سیره» نقل کرده که این کتاب در دنیای اسلام به «سیرهٔ ابن‌هشام» معروف است. این عالم بزرگ اهل‌سنت با نقل این روایت می‌گوید که اختیار انتخاب جانشین، خلیفه و امامِ بعد از پیغمبر در دست پیغمبر هم نیست، چه برسد به اینکه در دست مردم باشد! خود پیغمبر حق ندارد، مردم حق دارند که بعد از مرگ پیغمبر(ص)، خورشیدی را که از دنیا غروب کرده است، به جای پیغمبر قرار بدهند که جامعه از دین گریز پیدا نکند و تربیت شود! سیرهٔ ابن‌هشام می‌گوید که کار انتخاب امام و خلیفه در دست پیغمبر نیست، بلکه کار خود پروردگار است.

 

روز غدیر، روز اظهار حقیقت امامت

حال سؤال این است: علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) چه موقع امام و خلیفه شده است؟ شما امروز می‌توانید این سؤال را به‌راحتی جواب بدهید و بگویید که روز نصب علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) به امامت و خلافت به امرالله در هجدهم ذی‌الحجه، معروف به روز غدیر بوده است؛ ولی من می‌گویم جواب شما مطلقاً درست نیست. روز نصب امیرالمؤمنین(ع) به جانشینی، خلافت و امامت در روز غدیر نبوده، بلکه روز غدیر روز اظهار این حقیقت بوده است، نه روز ابتدای این حقیقت. امیرالمؤمنین چه زمانی به جانشینی و خلافت انتخاب شده‌اند؟ اوصاف ایشان چه بوده که به جانشینی و خلافت انتخاب شدند؟ به‌سراغ حدود پنجاه کتاب معتبر درجهٔ یک اهل‌سنت می‌رویم؛ من پنجاه‌ کتاب را هم اسم می‌برم و اگر خسته شدید، کمتر اسم می‌برم. کل آن هم از همین کتاب است که زمان انتخاب برای امامت و خلافت پیغمبر(ص) در غدیر نبوده، غدیر زمان اظهار و آشکار کردن آن انتخاب بوده است.

 

خلافت امیرالمؤمنین(ع) از عالم نور تا روز انذار

حالا به این مدارک بسیار بسیار مهم عنایت کنید که من وارد توضیحش نمی‌شوم؛ چون توضیح آن واقعاً فرصت زیادی می‌خواهد. ده‌تا ماه رمضان می‌خواهد تا توضیح داده شود! مدارک این روایت، بیش از پنجاه کتاب است. شما اگر اهل تحقیق هستید، به جلد پنجم «نفحات‌الأزهار فی خلاصة عبقات‌الأنوار» مراجعه کنید؛ فقط چند صفحه مدرک از اهل‌سنت داده است. اینجا باید گفت که بسیاری از علمای اهل‌سنت این روایت را نقل کرده‌اند. دقت بفرمایید، خیلی روایت مهمی است! 

 

-نزول قطعه‌ای نور از حریم پروردگار

من این چندروزه در کتب خودمان هم خیلی گشتم؛ ساعت‌ها وقت گذاشتم و در کامپیوترها رفتم، اما این روایت در کتب ما نبود. «إنّ اللّهَ عزّ وجل أنزَلَ قِطعةً مِنْ نُور» خدا قطعه‌ای نور از حریم و پیشگاه خودش نازل کرد. «فَأسْكَنَها فِي صُلْبِ آدَم» این قطعه نور را در صُلب حضرت آدم(ع) ساکن کرد؛ یعنی وقتش نبود که به حوّا یا همسر دیگر منتقل شود و آن را ساکن کرد. به این قطعه نور گفت بمان و پدر در پدر جلو برو، اما به‌صورت انسان به رحم هیچ زنی منتقل نشو تا وقتی که خودم بخواهم. «فَسٰاقَها حَتّى قَسَّمَها جُزْءَين» این قطعه نور را مرتب جلو کشید تا دو نصف کرد؛ یک نصف آن را در صُلب عبدالله(ع) و نصف دیگرش را در صلب ابوطالب(ع) قرار داد. 

چه کسی این روایت را گفته است که بسیاری از کتب اهل‌سنت نقل کرده‌اند؟ همه‌شان نوشته‌اند: «قَالَ رَسُول اللَّه» روایت برای پیغمبر(ص) است. «فَأخْرَجَني نَبيّاً» مرا درحالی از صلب عبدالله بیرون آورد که پیغمبر بودم؛ یعنی همان وقتی که مرا به‌صورت نور آفرید، پیغمبر آفرید. «وَ أخْرَج عَليّاً وَصيّاً» و همین‌گونه، درحالی علی را از صلب ابوطالب به‌دنیا آورد که علی در همان زمان که به‌صورت نور با من خلق شده بود، امام و وصی و جانشین من بود. در حقیقت، مولای ما هزاران سال قبل از خلقت آسمان‌ها و زمین، آدم، گیاه و نبات، کوه و دریا، امام بود و در غدیر امام نشد. پیغمبر(ص) امامت او را در روز غدیر آشکار و ظاهر کرد.

 

-اتمام حجت رسول خدا(ص) با عشیره

اوایل بعثت است، رسول خدا(ص) قوم‌وخویش‌هایشان را جمع کرده و آبگوشتی درست کردند. یک قابلمه بیشتر نبود، چهل‌پنجاه نفر خوردند، اما تمام نشد و در قابلمه ماند. بعد از غذا، به امر خداوند که فرمود: «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»(سورهٔ شعراء، آیهٔ 214) نزدیکانت را نسبت به آینده‌شان هشدار بده؛ کل قوم‌وخویش‌هایشان را دعوت کردند. چه کسی روایت روز انذار و هشدار را نقل کرده است؟ کتاب «خصائص امیرالمؤمنین(ع)»، صفحهٔ سوم، نوشتهٔ نسائی؛ جلد دوم کتاب «الإستیعاب»، صفحهٔ 457؛ جلد چهارم کتاب «اسدالغابة» صفحهٔ هجدهم؛ جلد اول کتاب «حلیةالأولیاء»، صفحهٔ 66؛ جلد دوم کتاب «تاریخ طبری»، صفحهٔ 213؛ متنی که این کتاب‌ها و بیشتر از این کتاب‌ها نقل کرده‌اند، این است که پیغمبر(ص) بعد از نزول این آیه به قوم‌و‌خویش‌ خودشان فرمودند: «يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِنِّي بُعِثْتُ إِلَيْكُمْ خَاصَّةً» ای فرزندان عبدالمطلب، خداوند مرا خصوصی به شما مبعوث کرد، «وَ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً» و به‌سوی همهٔ مردم مبعوث کرد. «فَأَيُّكُمْ‌ يُبَايِعُنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ خَلِیفَتی» کدام‌‌یک از شما با من بیعت می‌کنید تا بعد از مرگم جانشین من باشید؟ کل کتاب‌هایی که اسم بردم و جلد و صفحه‌شان را گفتم، نوشته‌اند: در آن جلسهٔ قوم‌وخویشی، فقط علی(ع) جواب پیغمبر(ص) را داد و با پیغمبر(ص) بیعت کرد.

 

بیان ارزش‌های امیرالمؤمنین(ع) در 23 سال رسالت

از روز انذار، یعنی روزهای اول بعثت تا روز غدیر، 20 یا 23 سال طول کشیده و در این فاصله، رسول خدا(ص) بی‌ترس و بی‌ملاحظه، برای اینکه جامعهٔ انسانی بداند که امام باید جامع همهٔ کمالات و فاقد همهٔ نواقص باشد، ارزش‌های امیرالمؤمنین(ع) را بیان کردند تا به مردم هشدار بدهند که امام، خلیفه، وصیّ و جانشین من، این شخص است و آنها منحرف نشوند. علی(ع) خورشید منظومهٔ انسان‌هاست! اهل‌سنت روایت جالبی دارند؛ کتاب معتبر «مائةُ مَنْقَبَة» نوشتهٔ ابن‌شاذان که کل آن از روایات اهل‌سنت است، این روایت را هم نقل کرده و از قول پیغمبر(ص) می‌گوید‌: علی را به امامت و جانشینی بعد از من قبول بکنید، اگرچه می‌دانم که قبول نخواهید کرد. 

 

-امیرالمؤمنین(ع)، جامع تمام کمالات انبیا

در این 23 سال بنا به نقل احمد حنبل (مرجع تقلید اصلی کل وهابی‌های کشورها) در جلد اول کتاب «مسند»، صفحهٔ 111؛ نسائی در صفحهٔ هجدهم کتاب «خصائص»؛ طبری در جلد دوم کتاب «تاریخ طبری»، صفحهٔ 216؛ متقی هندی در جلد ششم کتاب «کنز‌العمال»، صفحهٔ 392؛ چه روایت عجیبی است! امیرالمؤمنین چه وزن و ظرفیت گسترده‌ای است! پیغمبر(ص) به مردم فرمودند: «مَنْ أرادَ أنْ یَنْظُرَ إلى آدَمَ فی عِلْمِهِ» هر کسی می‌خواهد آدم(ع) را با «عَلَّمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»یی‌اش ببیند، «وَ إلى نُوح فی فَهْمِهِ» فهم 950 سالهٔ نوح(ع) را ببیند، «وَ إلی مُوسیٰ فِی مُنٰاجٰاتِه» سخن گفتن بی‌واسطهٔ موسی(ع) را با خدا ببیند، «وَ إلی عیسیٰ فِی سَنْته» وقار و عظمت و آرامش عیسی(ع) را ببیند؛ اما پایان روایت عجب غوغایی است! ای خدا، چه علی‌ای ساخته‌ای که همهٔ عقل‌ها در کنارش لنگ است؟ چه‌کار کرده‌ای؟! اگر غیر از علی(ع) هیچ دلیلی بر بودن تو نبود، برای اولین و آخرین بس بود تا از هر کسی بپرسند این عالم به چه دلیل خدا دارد؟ فقط بگویند: علی(ع) دلیل بر بودن خداست. هر کسی می‌خواهد این انبیا را با این خصوصیات‌ ببیند؛ «وَ إلَی مُحَمّد فِی تَمامِه وَ کَمٰالِه و جَمٰالِه» همچنین هر کس می‌خواهد محمد(ص) را در تمام بودن وجودش، کل کمالات و زیبایی‌هایش ببیند، «فَلیَنظُرَ اِلی هَذَا الرَّجُل الْمُقْبِل» به این آقایی نگاه بکند که اکنون می‌آید. همهٔ جمعیت مسجد برگشتند، دیدند امیرالمؤمنین(ع) می‌آیند. 

چه وزنی دارد! تو چه کسی هستی که خدا همهٔ انبیا را با خصوصیاتشان در تو جا داده است! چقدر وجود تو گسترده است! به قول جلال‌الدین، «راز بگشا ای علی مرتضی». ما نفهمیدیم که تو چه کسی هستی، حداقل خودت خودت را به ما معرفی کن. 

راز بگشا ای علی مرتضی ×××××× ای پس از سوءالقضاء حُسن‌القضاء

 

-منزلت امیرالمؤمنین(ع) نزد رسول خدا(ص)

بنا به نقل بخاری در «صحیح» که تمام اهل‌تسنن معتقدند درست‌ترین کتاب جهان بعد از قرآن است، «صحیح» مسلم، «مسند» احمد‌بن‌حنبل، «مسند» ابوداود طیالسی، «طبقات» ابن‌سعد، «سنن» ابن‌ماجه، «سنن» ترمذی، ابن‌حیان، طبری و «مستدرک» حاکم نیشابوری؛ این چهره‌های برجستهٔ علمای اهل‌سنت این روایت را نقل کرده‌اند که پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» تو برای من به‌منزلهٔ هارون برای موسی هستی. همین‌جور که وقتی خدا موسی(ع) را چهل شب به کوه طور دعوت کرد، موسی(ع) به هارون گفت: «فَاخْلُفْنی» تو جانشین من در میان این چندهزار بنی‌اسرائیل هستی؛ تو هم جانشین من در امت اسلام هستی. 

 

-امیرالمؤمنین(ع)، باب شهر علم

همین عالمانی که روایت منزلت را نقل کرده‌اند، نقل می‌کنند که رسول خدا(ص) فرموده‌اند: «اَنَا مَدینَةُ العِلمِ» من شهر علم در این عالم هستم. همهٔ علم پیش همه نیست و پخش در عالم است؛ ولی خدا همهٔ علم را به پیغمبر(ص) داده بود. «وعَلِیٌّ بابُها» و علی در این شهر است. «فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ بابَ المَدینَةِ» بدون علی به‌سراغ من نیایید. اگر نبوت مرا قبول دارید و ولایت علی را قبول ندارید، باید به جهنم بروید. من از علی جدا نیستم، با علی به‌سراغ من بیایید. کسی بی‌علی به من نمی‌رسد و هر کسی هم که به من نرسد، به خدا نمی‌رسد.

 

-امیرالمؤمنین(ع)، محبوب‌ترین خلق خدا

در روایت دیگری که نقل‌کنندگانش، ابوحنیفه، احمد حنبل، ترمذی، ابوحاتم رازی، طبری، دارقُطنی، ابن‌مردویه هستند، آمده است: روزی شخصی مرغ بریانی آورد و جلوی پیغمبر(ص) گذاشت. پیغمبر(ص) با اینکه گرسنه هم بودند، دست دراز نکردند، سرشان را به جانب پروردگار کرده و فرمودند: «اَللَّهُمَّ اِئْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ وَ إِلَيَّ» خدایا محبوب‌ترین آفریده‌ات را پیش خودت و پیش من بفرست «يَأْكُلْ مَعِي مِنْ هَذَا اَلطَّائِرِ» تا از این گوشت پخته با من بخورد. آقایی آمد و کنار سفره نشست، اما پیغمبر(ص) دعایشان را دوباره تکرار کردند؛ یعنی تو محبوب‌ترین خلق خدا نیستی، محبوب‌ترین خلق هم پیش من نیستی. آقای دیگری آمد، پیغمبر(ص) نپذیرفتند که از آن لقمه بخورد. «فَجَاءَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ» پس امیرالمؤمنین(ع) وارد شد و کنار پیغمبر(ص) نشست. حضرت خوشحال شده بود که دعایش زود مستجاب شد، محبوب‌ترین خلق خدا و محبوب‌ترین آفریده را پیش خودشان سر سفره دیدند. آنگاه گفتند: علی جان، بخور.

 

-خداوند و پیامبر خدا(ص)، عاشق امیرالمؤمنین(ع)

به نقل احمد حنبل در جلد پنجم کتاب «مسند»، صفحهٔ 322؛ ابن‌عبدالبر در جلد دوم کتاب «استیعاب»، صفحهٔ 450؛ بیهقی در کتاب «سنن کبری»؛ متقی هندی در جلد پنجم کتاب «کنزالعمال»، صفحهٔ 284؛ در جنگ خیبر، رسول خدا(ص) دو نفر را فرستاد تا خیبر را فتح کنند، اما شکست خوردند و برگشتند. پیغمبر(ص) فرمودند: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كَرَّاراً غَيْرَ فَرَّارٍ لَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ» یقیناً فردا پرچم را به دست کسی می‌دهم که خدا کل هفت قلعه را به‌وسیلهٔ او فتح می‌کند. شخصی که می‌خواهم پرچم را به او بدهم، عاشق خدا و پیغمبر خداست؛ خدا و من نیز عاشق او هستیم. عشق ما طرفینی است؛ او عاشق خداست و خدا عاشق اوست، من عاشق او هستم و او هم عاشق من است. به قول باباطاهر، «چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی».

فردا صبح شد. همهٔ چهره‌های معروف در ارتش پیغمبر(ص) گردن کشیدند که پیغمبر(ص) می‌گویند بیا پرچم را بگیر؛ اما حضرت نگاهی در جمعیت کردند و گفتند: علی کجاست؟ اصحاب گفتند: گرفتار چشم درد شدیدی شده و افتاده است. حضرت فرمودند: او را نزد من بیاورید. امیرالمؤمنین(ع) را آوردند، رسول خدا(ص) آب دهان مبارکشان را به چشم علی(ع) مالیدند و ایشان تا آخر عمر به چشم‌درد مبتلا نشدند. آنگاه پرچم را به او دادند، امام هم رفتند و قلعه‌های خیبر را فتح کردند.

 

حدیث غدیر در منابع اهل‌سنت

رسول خدا(ص) 23 سال گفتند و معرفی کردند تا روز غدیر رسید. بزرگ‌ترین علمای اهل‌سنت، محمد‌بن‌اسحاق، عبدالرزاق، شافعی، احمد حنبل، بخاری، ترمذی، ابن‌ماجه، نسائی، طبری، ابن‌حیان، دارقطنی، حاکم نیشابوری، بیهقی، خطیب بغدادی، زمخشری و ابن‌عساکر؛ همه یک‌جور نقل کرده‌اند. حضرت در روز غدیر به مردم فرمودند: «أیّهَا النّاس، مَن أولَی النّاس بِالمُؤمِنین مِنْ أنْفُسهِم» چه کسی از همه به مردم مؤمن از جانشان شایسته‌تر است؟ مردم گفتند: خدا و پیغمبر بهتر می‌دانند! آنگاه فرمودند: «اِنَّ اللّهَ مَولای» خدا همه‌کارهٔ من است. می‌دانید مولا یعنی چه؟ یعنی در برابرش عبد است. «وَ اَنَا مَولَی المُؤمِنینَ» من از جانب خدا همه‌کارهٔ مردم مؤمن هستم. «وَ اَنَا اَولی بِهِم مِنَ اَنفُسِهِم» من بر مؤمنان از خود آنان صاحب‌اختيارترم. سپس در ادامه فرمودند: «فَمَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مَولاُه» و سه بار تکرار کردند. تمام کتاب‌هایی که نامش را شنیدید، نوشته‌اند که پیغمبر(ص) سه بار تکرار کردند و فریاد کشیدند: «فَمَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَليٌّ مَولاُه». 

 

کسی که علی را به امامت و مولویت خودش انتخاب بکند، پیغمبر(ص) فرمودند: «اللّهُمّ والِ مَنْ والاهُ» خدایا! عاشق آنهایی باش که عاشق علی هستند. 

«وَ عادِ مَنْ عاداهُ» این اولین‌باری بود که حضرت در 23 سال بعثتشان نفرین کردند و سابقه نداشت! هفتاد نفر از یارانش را در جنگ احد کشتند، پیشانی‌اش را شکستند، دندان‌هایش را خرد کردند، جگر عمویش حمزه را درآوردند، لب‌های حمزه را بریدند و چشم‌هایش را با خنجر بیرون کشیدند. صحابه گفتند: یک کاری بکن، تو که با خدا هستی؛ برای اینها عذاب بخواه. حضرت سرشان را بلند کردند و گفتند: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُون» خدایا! اینها را هدایت کن، اینها حالی‌شان نیست. حالا حضرت بعد از 23 سال، وقتی نوبت علی(ع) شد، با چه سوز دلی گفتند: ای خدا! هر کس دشمن علی است، دشمن او باش. 

«وَ أحبَّ مَنْ أحَبّه» خدایا! دوست بدار، هر کسی علی را دوست دارد. 

«وَ أبغضْ مَنْ أبْغَضَهُ» دشمن بدار، هر کسی با علی دشمن است. 

«وَ انْصُر مَنْ نَصَرهُ» خدایا! یاران علی را یاری بده؛ در دنیا، دم مرگ، برزخ. حضرت جای آن را تعیین نکرده و مطلق فرموده‌اند. یقیناً اگر یاری‌مان نداده بود، ماهواره‌ها همهٔ ما را دزدیده و برده بودند؛ اینها یاری‌مان کرده‌اند که اهل نماز، روزه، خمس، حج و مسجد هستیم.

«وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَله» خدایا! دیگر کاری به کار او نداشته باش و واگذار کسی را که این جنایت را با علی کرده، او را واگذاشته و به‌دنبال علی نرفته است. 

«وَ أدر الحَقَّ مَعَه حيث دارَ» خدایا! علی را با حق بگردان و بچرخان. 

بعد صدا زدند: «ألا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ» ای مردم! این حرف‌هایی که درباره علی از من شنیدید، واجب است که به دیگران هم برسانید. بارک‌الله به علمای اهل‌سنت! چه زحماتی در این پنجاه شصت کتابی که اسم بردم، کشیدند و مولا را به ما معرفی کردند، و به ما راهنمایی کردند که بعد از مرگ پیغمبر(ص) به‌سراغ چه کسی برویم.

 

مسجد امیر/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1394 ه‍.ش./ سخنرانی هفتم

برچسب ها :