جلسه نهم _ 11 رمضان
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- ضرورت وجود مقدّم و مؤخر در جهان
- -تولید فساد با تقدیم مؤخر بر مقدّم و برعکس
- -تقدم و تأخر در وجود انسان
- -برهمریختن نظام هستی با تغییر در نظم جهان
- -حملهٔ شدید خداوند به لجبازان زمان موسی(ع)
- ارزشهای وجودی و منافع، ملاک تقدم و تأخر
- ارزشهای امام، عامل مقدّم بودن او
- امتیازات امیرالمؤمنین(ع) از منظر اهلسنت
- -تقدم امیرالمؤمنین(ع) بر کل امت
- حکایتی شنیدنی از عشق قنبر به امیرالمؤمنین(ع)
- کلام پایانی
- -یقین امیرالمؤمنین(ع)، بالاتر از همه
- -امیرالمؤمنین(ع)، انسانی خداساخته
- -برابری امیرالمؤمنین(ع) با فقیرترین فرد امت
- -آزادی انسان در انتخاب راه
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله ربّ العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین، حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
ضرورت وجود مقدّم و مؤخر در جهان
یکی از مباحث بسیار مهمی که شاید از زمان شروع زندگی انسان در کرهٔ زمین، البته بسیار محدود مطرح بوده و با پیشرفت علم و دانش، گستردهتر شده است؛ تاریخ این بحث هم در رشتهٔ حکمت و فلسفه، اینطور که نوشتهاند، به حدود ششهزار سال قبل میرسد؛ در روزمره هم، در همهٔ دنیا، بین آنهایی که باید مطرح باشد، مطرح است؛ بحث تقدّم و تأخر است. سلسله مسائلی در جهان طبیعت، مقدّم آفریده شده و یک سلسله هم مؤخر آفریده شدهاند. آن مبحثی که مقدّم است، بیعلت نیست؛ ارزشهایی در وجودش هست که ضرورتاً باید مقدّم باشد. آن مبحثی هم که مؤخر است، محدودتر است و ارزش کمتری دارد، او هم ضرورتاً باید مؤخر باشد.
-تولید فساد با تقدیم مؤخر بر مقدّم و برعکس
عقلای عالَم از زمان آدم(ع) تا حالا، این قدم را برنداشتند که مقدّم را مؤخر و مؤخر را مقدّم کنند؛ چون دانشمندان، عقلا و خردورزان هر رشتهای بهعینه میبینند که تقدیم مؤخر بر مقدّم و تأخیر مقدّم بر مؤخر، فقط فساد تولید میکند. در منظومهٔ شمسی، همه میدانند که تقدم با خورشید است؛ چون ارزشهایی در وجود اوست که باید بر نُه سیارهٔ خودش مقدّم باشد و این مقدّم است که مؤخرات از خودش را عادلانه اداره میکند. بر فرض اگر شدنی باشد و یکی بگوید که خورشید را از مقدّم بودن برداریم و آن را مؤخر کنیم؛ مثلاً جای زمین بگذاریم و زمین را در مرکز منظومهٔ قرار بدهیم، کل بساط منظومه بر باد میرود و بههم میخورد. سیاراتی که از برکت مقدّم بودن خورشید، حیات و موجود زنده دارند، همه را از دست میدهند.
-تقدم و تأخر در وجود انسان
در وجود خودمان دقت بکنیم؛ عقل مقدّم است یا ناخن؟ عقل مقدّم است یا موی سر؟ عقل مقدّم است یا چشم؟ عقل مقدّم است یا گوش؟ آیا میتوانیم اینها را جابهجا کرده و بگوییم چشم جای عقل برود و کار عقل را بکند، عقل در حدقه بیاید و کار چشم را بکند. آدم در همان اول جابهجایی میمیرد؛ چون گنجایش عقل در حدقه نیست و گنجایش چشم هم در جای عقل نیست. این برای ما روشن است که ضرورتاً و وجوباً، باید عقل را بر همهچیز در وجود خودمان مقدّم بدانیم و باید سر جای خودش باشد. در حقیقت، نمیتوان عقل را جابهجا کرد و در صورت جابهجایی، فساد ایجاد میشود.
همچنین نمیتوان چشم را با ناخن شست پا عوض کرد؛ چشم برای خودش در کشور بدن، یک هویت، ارزش، عظمت و جایگاهی دارد.
قلب انسان هم همینطور است؛ حالا لازم نیست ما بهسراغ روایات برویم و بگوییم که حضرت صادق(ع) اصرار دارند قلب امیر تمام اعضا و جوارح است. حضرت این را فرمودهاند، ولی در مسئلهٔ دیگری از آن استفاده کردهاند. اگر حضرت هم نمیفرمودند، معلوم بود که قلب امیر بر همهٔ اعضا و جوارح است. تغذیهٔ کل اعضا، گردش خون و نخوابیدن در هفتادهشتاد سال عمر ما بهعهدهٔ قلب است. وقتی آدم شب میخوابد، همهٔ بدنش خواب است، ولی قلب خواب نیست؛ چون اگر قلب یک لحظه استراحت کند و بخوابد، ما صبح در بهشت زهرا و یک چالهٔ دومتری هستیم.
پس قلب مقدّم بر همهٔ اعضاست و هیچکس هم جای آن را نمیگیرد؛ نمیتوانیم بگوییم که چشم به این باعظمتی را جای قلب بگذاریم، قلب را دربیاوریم و کنار بگذاریم، بگوییم به تو نیازی نیست؛ یا گوش را جای قلب بگذاریم و قلب را کنار بگذاریم، بگوییم که دیگر به وجود تو نیازی نیست؛ چون گوش تمام بدن ما را تغذیه میکند، خون را میچرخاند و ما را زنده نگه میدارد.
-برهمریختن نظام هستی با تغییر در نظم جهان
آسمانها آسمان هستند، ولی عرش فوق همهٔ آسمانهاست و نمیتوان آنها را جابهجا هم کرد؛ یعنی عرش را به آسمان اول بیاورند، آسمان اول را جای عرش بگذارند. اصلاً نظام هستی بههم میریزد! پنجتا اقیانوس برای حیات زمین واجب و ضروری است و نمیتوانیم بگوییم که یک اقیانوس را کنار بزنیم، استخر یک ورزشگاه را به جای آن بگذاریم و بگوییم این کار اقیانوس را میکند. کجا کار اقیانوس را میکند؟! برای یک پلک بههمزدن هم کار اقیانوس را انجام نمیدهد؛ چون اگر اقیانوس را کنار بگذارند که دیگر آبی نباشد و زمین دارای چهار اقیانوس بشود، نظام آب، باد، هوا، حیات، گرما و سرما و چهار فصل بهطور کلی بههم میریزد.
-حملهٔ شدید خداوند به لجبازان زمان موسی(ع)
حملهٔ شدیدی که خدا در قرآن به لجبازان زمان موسی(ع) کرده، برای این جابهجایی بوده است. تقاضایی از موسیبنعمران(ع) شد، موسی(ع) قبول کرد و خدا هم قبول کرد. در قرآن بخوانید: «أَنْزَلْنٰا عَلَیکمُ اَلْمَنَّ وَ اَلسَّلْویٰ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 57) پروردگار عالم چهل سال، دو نوع غذای کامل، خوشمزه و طبعپسند، برای همهٔ آنها از عالم دیگر نازل میکرد، با آن زندگی میکردند و بدنهای سالمی داشتند؛ چربی و قند خون نداشتند کلیهدرد و زخم معده نمیگرفتند. پروردگار این غذا را مستقیم خودش میفرستاد. قرآن میگوید که اینها پیش موسی(ع) آمدند و گفتند: میدانی ما چه میخواهیم؟ ما سیر، عدس و باقالی میخواهیم و دیگر «اَلْمَنَّ وَ اَلسَّلْویٰ» نمیخواهیم! خدا از این لجبازان سؤال میکند: «أَ تَسْتَبْدِلُونَ اَلَّذِی هُوَ أَدْنیٰ بِالَّذِی هُوَ خَیرٌ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 61) شما روزی ویژهٔ منِ خدا را که «اَلْمَنَّ وَ اَلسَّلْویٰ» بود، با سیر و پیاز و عدس و باقالی جابهجا کردید؟ بهتر را کنار زدید و پستتر را جایگزین کردید؟ من مائدهام را قطع میکنم، شما بیل و کلنگ و تیشه بردارید، خودتان بیابان را شیار و شخم بزنید، عدس و سیر و پیاز و باقالی و... بکارید و بخورید. من دیگر روزیِ ویژه به شما نمیدهم!
در میان قوم موسی چند کس ××××××××× بیادب گفتند کو سیر و عدس؟
منقطع شد خوان و نان از آسمان ××××××××× مانْد رنج زرع و بیل و داسمان
خدا گفت: من و سفرهٔ مرا نمیخواهید؟ از این به بعد، به بیل و کلنگ و داس و خاک متوسل شوید.
ارزشهای وجودی و منافع، ملاک تقدم و تأخر
آنجایی که امکان جابهجایی دارد که مقدّم و مؤخر بکنند، مؤخر را مقدم؛ در تمام قرآن و روایات فریاد زدهاند که این کار را نکنید! در بههمزدن این تقدیم و تأخیر، فقط فساد درمیآید. اگر من عنصری را در عالم طبیعت مقدّم کردهام، بهخاطر ارزشهای وجودی، کارگردانی و منافعش است. اگر من نماز را در احکامم بر همهچیز مقدّم کردهام، برای این است که هیچ حکمی قدرت نماز را در سودرسانی به شما ندارد. شما بگو که من هفده رکعت نماز را نمیخوانم، به باشگاه یا زورخانه میروم؛ مگر خدا نمیخواهد دولا و راست شوم، در زورخانه یا باشگاه ورزشی دولا و راست میشوم. خداوند میگوید: این جابهجایی را انجام ندهید، چون دولا و راستشدن مطرح نیست. نماز عبودیت است؛ همچنین نماز اتصال به من، کمک شما در مصائب و مشکلات و روشنکنندهٔ برزخ شماست. اگر نماز شما در آخرت قبول شود، من بهسراغ بقیهٔ اعمالتان میروم؛ اما اگر نمازتان قطع شود، پروندهٔ بقیهٔ اعمالتان را باز نمیکنم. این حرفها با دولا و راستشدن در زورخانه و باشگاه درنمیآید!
اگر قرآن مجید مقدّم بر تمام کتابها قرار داده شده، بهخاطر این است که تمام علوم 114 کتاب الهی در این کتاب است. حالا شما قرآن را با تورات تحریفشده، انجیل و زبور جابهجا میکنی و میگویی من قرآن را نمیخواهم، همین تورات و انجیلی که داریم، برای ما بس است. اگر تورات و انجیل واقعیِ نازلشده هم بود، شما حق این جابهجایی را نداشتید! قرآن شَرَفا و وحیاً مقدّم است. قرآن از نظر آیات و معارف بر کتب الهی دیگر مقدّم است، نمیتوان قرآن را مؤخر کرد و انجیل یا تورات را به جای آن قرار داد.
خورشید را هم نمیتوان به جای زمین گذاشت و زمین را جای خورشید؛ قلب را نمیتوان به جای گوش گذاشت و گوش را به جای قلب؛ عقل را نمیتوان به جای ناخن شست پا گذاشت و ناخن شست پا را به جای عقل. یک مَثَلی بزنم که حرف آن الآن در بین مردم هست: نفت خوب است، نفت کوره خوب است، مازوت خوب است، نفت سیاه خوب است، گاز بهتر است، اما انرژی هستهای از همهٔ این انرژیها خیلی بهتر است؛ چون هیچ آلودگیای در داروها و کارخانههای برق ایجاد نمیکند. انرژی هستهای را نمیتوان بهجای مازوت گذاشت و مازوت را مقدّم کرد؛ همینطور نمیتوان جای نفت سیاه گذاشت. همچنین نفت سیاه را مقدّم بر گاز کنیم و بگوییم که از نظر ارزشی بر گاز مقدم است؛ درحالیکه اینگونه نیست و اگر کسی بگوید مقدّم است، دروغ میگوید.
پس بحث تقدیم و تأخیر در عالم طبیعت، عالم ملکوت و عالم روحانی و معنوی، بحثی همیشگی است که مقدّم باید همیشه مقدّم و مؤخر هم باید مؤخر بماند. جاهایی که امکان جابهجایی مقدّم و مؤخر هست، اگر انجام بگیرد، تولید فساد سنگین جهانی و گاهی تاریخی میکند. همهٔ این تقدمها و تأخرات علت حکیمانه، عالمانه، علمی و بصیرتی دارد.
ارزشهای امام، عامل مقدّم بودن او
با تکیهٔ بر این بحث، حالا ببینیم که پیغمبر اسلام(ص) چه کسی را بعد از خودشان بر تمام امت مقدّم اعلام کردهاند؛ این مقدّمبودن هم خدایی بوده، نه کار پیغمبر(ص)، نه بهعنوان اینکه پدرزنش یا بهعنوان اینکه دامادش است. چه کسی را مقدّم اعلام کردهاند؟ آنکسی را که مقدّم اعلام کرده، علتش هم حکیمانه و ارزشهای وجود آن مقدّم بوده، برای چه معرفی کرده است؟ برای اینکه نظر خدا و پیغمبر(ص) این بود که کل انسانها تا روز قیامت بر او مؤخر هستند. لقب مؤخر به تعبیر روایات، مأموم است و لقب مقدّم، امام است. مأموم باید سر جای خودش مأموم بماند و امام هم سر جای خودش امام هست؛ نه اینکه بماند، او را بخواهند یا نخواهند! ما باید مأموم بودن خودمان را نگه داریم؛ امام که مقدّم الهی است، مقدّم که مقدّم الهی است. چرا پیامبر(ص) این مقدم را معرفیشان کردند؟
برای اینکه ما در همهٔ امور برای نجات و سعادت خودمان، سعادت زن و بچهمان، سعادت کشورمان، سعادت امت و نجات در آخرت به او اقتدا کنیم. ارزشهای او عامل مقدّمبودن اوست و چون ما آن ارزشها را نداریم، مؤخر هستیم. مؤخر مأموم است و مؤخرِ مأموم واجب است که به امامِ مقدّم اقتدا بکند. همهٔ نالهٔ پیغمبر(ص) در این 23 سال دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) همین بوده است.
امتیازات امیرالمؤمنین(ع) از منظر اهلسنت
حالا در این بحثِ بسیار اصولیِ مقدّم و مؤخر، همچنین اینکه در مقدّم و مؤخر بودن انسانها، امام واجبالاطاعة مقدّم است و مؤخر مأمومی است که اطاعت او واجب است و اگر اطاعت نکند، چون راه را کج رفته است، خیر دنیا و آخرتش تأمین نمیشود؛ با یک دنیا ادب، ببینیم که نظر بزرگان از علمای اهلسنت در زمینهٔ این بحث طبیعی، نفسی، حکمی، شرعی و قرآنی چیست؟ آنها چه میگویند؟ آیا آنها امیرالمؤمنین(ع) را بهخاطر امتیازاتش بر کل مقدّم میدانند یا مؤخر؟ آیا کس دیگری را بر امیرالمؤمنین مقدّم میدانند؟ روایاتشان دراینزمینه خیلی هم پرقیمت است!
-تقدم امیرالمؤمنین(ع) بر کل امت
در جلد اول «ینابیعالمودة»، صفحهٔ 202 آمده است (قطعهقطعه معنا میکنم، نمیتوانم توضیح بدهم؛ چون توضیح هر کدامش به دوتا ماه رمضان نیاز دارد): «عَنْ جٰابِر ابنِ عَبْداللّه الأنْصاري، قٰالَ رَسُول اللّه: أقْدَمُ أُمّتي سِلْماً» پیغمبر(ص) فرمودند: مقدّمترین (نه مقدّم؛ اَقْدم یعنی مقدمترین) امت من از نظر داشتن اسلام و تسلیم بودن به خدا، «وَ أكْثَرُهُم عِلْماً» آنکه دانشش از کل امت من تا قیامت بیشتر است، «وَ أصَحّهم دِيناً» آنکه از نظر دینداری، دین و اعتقاد، اخلاق و عمل، سالمترین در امت من است، «وَ أفْضَلُهُم يَقِيناً» آنکه یقینش به خدا، نبوت من، معاد، قرآن و قضاوقدر الهی از همه برتر است، «وَ أكْمَلُهُم حِلْماً» آنکه در بردباری در برابر تمام حوادث از همهٔ امت کاملتر است (پیغمبر در این روایت، مرتب از آخرین مرحلهٔ کمالات میگویند)، «وَأسْمَحهُم كَفّاً» آنکه دست بخشندگی، جود، سخاوت و عطا کردنش در کل امت من، از همه بازتر و گشادهتر است، «وَأشْجعهُم قَلْباً» آنکه شجاعت دلش از همهٔ امت من بیشتر است. این شخص چه کسی است؟ اهلسنت این را نقل میکنند، با آدرسی که شنیدید: «أقْدَمُ أُمّتي سِلْماً وَ أكْثَرُهم عِلماً وَ أصَحهُم دِيناً وَ أفْضَلُهم يَقِيناً وَأكْمَلُهُم حِلْماً وَأسْمَحهُم كفّاً وَأشْجَعهُم قَلباً، عَليٌّ وَهُوَ الْإمام علىّ أُمتي».
حکایتی شنیدنی از عشق قنبر به امیرالمؤمنین(ع)
یک جمله برای این «وَأسْمَحهُم كفّاً» از همه بخشندهتر است، برایتان بگویم؛ قنبر عاشق امیرالمؤمنین(ع) بود، سرش را هم در عشق علی(ع) داد و شهید شد. حجاج او را دستگیر کرد و گفت: اگر از علی دست برداری، آزاد هست. قنبر گفت: سرم برای تو، علی(ع) برای من. حجاج گفت: سرش را بزنید! سرش را بریدند. این یعنی برای یک چشم بههمزدن، برای جانش حاضر نشد که مقدّم و مؤخر کند و مؤخر را مقدم؛ چون نه خدا اجازه میدهد، نه خردمندان، نه عالمان و نه عاقلان. همه میگویند: مقدّم مقدّم است، مؤخر هم مؤخر است. مقدّم تا قیامت در مقدّمبودنش است، مؤخر هم باید خودش را مؤخر نگه دارد و مقدّم نکند. اگر مقدّم کند، چون خلاف کل خلقت است، به جهنم میرود.
روزی قنبر نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد، هیچکس پیش حضرت نبود؛ به امام گفت: علی جان، کاری برای تو کردهام، باید بیایی و ببینی. امیرالمؤمنین(ع) بلند شدند و بهدنبالش آمدند. ایشان قنبر را دوست داشتند. قنبر خیلی متدین و سالم بود. به درِ خانهٔ قنبر آمدند، قنبر کلید انداخت، در را باز کرد و گفت: داخل بیا. تعبیر روایت است که یک جوال، یعنی یک گونی خیلی بزرگ در دالان خانهٔ قنبر بود. قنبر گفت: علی جان، دیگر طاقتم تمام شد از نان خشک خوردن، گرسنه خوابیدن و کهنه پوشیدن؛ از اینکه مدام کفشت را وصله روی وصله میزنی! تو رئیسجمهور این مملکت هستی، برای چه نان جوی خشک میخوری؟ برای چه وقتی چیزی هم به نانت اضافه میکنی، یک دوغ کمرنگ ترشیده است؟ چرا آبگوشت رقیق گوشت شتر میخوری؟ چرا گاهی گرسنه میخوابی؟ چرا گاهی شبها نان نداری؟ من این را خردهخرده برای شخص تو ذخیره کردهام، در آن را باز کن. حضرت درِ جوال را باز کردند، نصف جوال نقره بود و نصفش هم طلا. قنبر گفت: این را روی کولم بیندازم و به خانهتان بیاورم، یکخرده زندگیات را عوض کن؛ دیگر این پیراهن پاره را دربیاور و این کفش پاره را هم نپوش؛ در این 63سالگی، دیگر نان جو را با زانویت خرد نکن که در آب بزنی و بخوری. بس است دیگر! حضرت گفتند: قنبر، تو این جوال پر از طلا و نقره را برای من ذخیره کردهای؟ قنبر گفت: بله! حضرت گفتند: اگر آتش میآوردی و به خانهٔ من میزدی، همین زندگی مرا خاکستر میکردی، برایم بهتر بود. سریع برو و فقرا را جمع کن، معطل نکن!
قنبر مطیع است، درِ گونی را باز گذاشت، تمام آن را تقسیم کرد و گونی را تکان داد و برگشت. قنبر همینطوری مات به حضرت نگاه میکرد و با خود میگفت: این کیست؟ اینکه کل پول مملکت، ارتش و قدرت مملکت در دستش است، این کیست؟!
کلام پایانی
-یقین امیرالمؤمنین(ع)، بالاتر از همه
قنبر! او کسی است که پیغمبر(ص) دربارهاش فرمودند: یقینش از همه بالاتر است، خدا و قیامت را بهخوبی قبول دارد؛ او آدمی است که از دادگاههای قیامت با وحشت زندگی کرده و در شب نوزدهم شهید شده است؛ او آدمی است که دلش برای دشمن گرسنه میسوخته، چه برسد به یتیمان کوفه و فقیرهای مؤمن. او چنین آدمی است، چرا تعجب میکنی؟ به این خاطر، خدا او را بر همهٔ امت مقدّم کرده و به همهٔ امت گفته است که مؤخر خلق شدید و باید مأموم زندگی کنید.
-امیرالمؤمنین(ع)، انسانی خداساخته
قنبر! او آدمی است که روزی غروب بعد از نماز به خانه آمدند، وقتی سفرهٔ چرمی را باز کردند، دیدند که روی دوتا نان جو سهمش روغن زیتون مالیده شده، فهمید کار حسن و حسین(علیهماالسلام) است؛ اما به رخ آنها نکشید! حضرت میدانستند آنها این کار را کردهاند؛ میدانستند آنها با همدیگر صحبت کرده، حتماً گریه هم کردهاند و گفتهاند تا چه موقع نان جوی خشک بخورد؟ 63 سال دارد! یکخرده روغن زیتون به نان بزنیم تا نان کمی چرب و نرم شود. حضرت اصلاً به رخ حسن و حسین نکشیدند و از آن شب، سفره را مُهر کردند؛ یعنی کسی حق ندارد مُهر این سفره را باز کند.
قنبر! او چنین آدمی است؛ از علی(ع) تعجب نکن. علی(ع) انسان خداساختهای است؛ هنر پیغمبر(ص) در این عالم، این بوده که علی(ع) را ساخته؛ هنر قرآن این بوده که علی(ع) را ساخته است. چه تعجبی داری که پشتسر او ماتت برده است؟!
-برابری امیرالمؤمنین(ع) با فقیرترین فرد امت
قنبر! او همان آدمی است که روزی در همین کوفه به امام حسن(ع) گفتند: حسن جان، یک سال پیش میلم کشیده که جگر گوسفند بپزید و بخورم؛ اما این میل را یک سال نگه داشتهام و به شکمم گفتهام که صبر کن، جگر میخواهی چهکار؟ امام حسن(ع) گفتند: مگر جگر حرام است؟ حضرت فرمودند: نه پدر، حرام نیست.
علی(ع) میگویند من باید بهگونهای زندگی کنم که فقیرترین فرد این امت، اگر فقیر است، دلش خوش باشد و بگوید زندگی من و علی(ع) یکجور است، یکخرده آرامش داشته باشد.
این کارها چیست که ما میکنیم؟ این افطاریها، عروسیها و مهمانیها در این هتلها چیست؟ این لباسها، طلا و جواهرهای عروس یا هدیهٔ ماشین یکمیلیاردی در شب عروسی به داماد چیست؟ کجای اینها با علی(ع) وفق دارد؟ شما مأموم خارجشده از مدار هستید! علی(ع) امام شما نیست! حتماً دلتان هم خوش است که روز قیامت، اولین نفر دست شما را بگیرد و به محاکمه نبرند. در این وانفسایی که گوشت کیلویی چهل تومان است و گیر خیلیها نمیآید، باید بیست شب سحر و افطار را با سیبزمینی و پیاز افطار بکنند، در قیامت هم هیچچیزی به شما نگویند! چه نیازی دارد که یک مدیر میز و صندلی سیمیلیونی برای خودش بخرد یا اتاق مدیریتش را تعویض بکند؟! مگر علی(ع) در کاخ حکومت کرد؟
قنبر! چرا تعجب میکنی؟ او همان آدمی است که بعد از یک سال به امام مجتبی(ع) گفتند اگر قصابی جگر دارد، بگیر و بیاور. امام حسن(ع) چقدر خوشحال شد، به خواهرها و برادرهایش گفت که امروز روز چراغانی است، بابا میخواهد جگر بخورد!
امام مجتبی(ع) جگر را گرفت و تکهتکه کرد، حالا یا پختند یا روی آتش گذاشتند. بعد یک نان در سینی چوبی گذاشتند، یک نان هم روی آن گذاشتند (سینی دسته طلا و نقره هم نداشت)، آورد و جلوی بابا گذاشت. حتماً دخترها پشت در سرک میکشند که ببینند بابا این را چطوری میخورد!
حضرت نان روی جگر را بلند کردند، نگاهی به جگر پخته کرده و گفتند: حسن جان، احتمال میدهی کسی در این همسایهها باشد که نتواند جگر بخرد و بخورد؟! امام حسن(ع) گفت: آری پدرم، افرادی هستند. حضرت فرمودند: جان پدرت، این را ببر و به او بده.
-آزادی انسان در انتخاب راه
خدا گفته که او مقدّم است، مأموم او باشید. بزرگان اهلسنت هم نقل کردهاندکه علی(ع) در همهچیز مقدّم است و شما مؤخر هستید. حق از آفتاب روشنتر است، خوددانی و خود! تو آزاد هستی، میخواهی علی(ع) را قبول کن یا معاویه را قبول کن؛ ولی حق به این روشنی است.
مسجد امیر/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1394 ه.ش./ سخنرانی نهم