لطفا منتظر باشید

جلسه یازدهم _ شب 12 رمضان

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1436 ه.ق - خرداد1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

از همه وجود انسان دو چیز به عنوان مهم‌ترین و باارزش‌ترین عنصر مورد توجه خاص پروردگار است، از همه اعضا و جوارح ما و حقایق پنهان وجود ما، کار برمی‌آید، کارهایی که مثبت است، که نه از فرشتگان عالم حتی ملک مقرب این کارها برمی‌آید و نه از جنی که تقریبا موجود قدرتمندی است، یک موجود ناپیدایی است یقینا با چشم سر دیده  نمی‌شود، ولی قدرت دارد، مایه وجودش هم مایه به شدت حرارتی است، آفریده شده از فی النار است که نمی‌دانیم هم این عنصر خلقتی آنها چیست، مثل ما هم مکلف هستند، و دارای اختیار مجبور نیستند می‌توانند راه خدا را انتخاب کنند می‌توانند راه خلاف را انتخاب کنند، یک سوره کامل هم به نامشان نازل شد در آن سوره پروردگار تقسیمشان کرده به  مومن و کافر، زمان نزول قرآن هم خیلی‌هایشان به قرآن ایمان آوردند و عمل هم می‌کردند این کارهایی که از ظاهر و حقایق نهان انسان درمی‌آید از آنها هم درنمی‌آید.

این جمله را من در خیلی از کتابها دیدم عنوانش هم حدیث قدسی است، حالا یا صادر شده باشد یا صادر نشده باشد ولی تحقق‌اش را در دوره تاریخ نشان داده  است، در روایاتمان هم هست گوشه‌هایی را هم قرآن اشاره دارد، حدیث قدسی این است عبدی اطعنی تو بنده واقعی من شو، بنده واقعی شدن هم با دو مرحله قابل تحقق است، دو مرحله هم خیلی مهم است، به شرائط زمان هم کار ندارد اگر کسی بخواهد این دو مرحله را تحقق بدهد در هر روزگاری، در هر زمانی می‌تواند تحقق بدهد یا در دربار فرعون باشد یا در تهرانی که چند هزار مسجد دارد این همه آدم مومن دارد آدم فاسد هم دارد، آدم عیش و عشرتی هم  دارد، آدم بی‌دین هم دارد. البته تحقق در تهران خیلی راحت‌تر از تحقق در دربار فرعون است، در دربار فرعون یک زن این دو حقیقت را تحقق داد آیه‌اش را می‌خوانم بدون توضیح، ضرب الله مثلا للذین آمنوا، این هم از عجایب است که پروردگار می‌فرماید برای کل اهل ایمان تا قیامت نمونه می‌خواهم نشان بدهم که اهل ایمان یک وقت در کارهایشان، در اقتصادشان، در رفتارشان، خودشان را توجیه  نکنند، هم یک مراقبه دقیق نسبت به خودشان داشته باشند، مواظب باشند چی کار دارند می‌کنند و هم یک  محاسبه دقیقه نسبت به کارکردهایشان داشته باشند و این محاسبه دقیق آن مراقبت هر دو تقوا لازم دارد، يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مٰا قَدَّمَتْ لِغَدٍ واجب است مراقب تمام اعمالتان باشید، وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ خَبِيرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ  ﴿الحشر، 18﴾، واجب است نسبت به کارکردهایتان هم محاسبه دقیق داشته باشید که سرتان کلاه نرود یا توجیه نکنید اعمالتان را، هم در مراقبت بیدار باشید هم در محاسبه آدم‌های صافی باشید، همه جا نگوئید مصلحت اقتضا می‌کند دروغ بگوییم این توجیه است، همه جانگوئید چون چاره‌ای نداریم دچار این پول شدیم چاره‌ای نداریم یعنی خدا تمام درهای حلال را به روی ما قفل زده چاره‌ای نداریم این است می‌گوید در محاسبه هم توجیه‌گر نشوید، یک وقت یک زن را برای هر چی مومن تا قیامت است نمونه معرفی می‌کند.

چرا جبرئیل را نمونه  معرفی نمی‌کند چرا میکائیل را نمونه  معرفی نمی‌کند، برای اینکه کاری که از وجود انسان  در امور مثبت چه در ظاهرش، چه در حقایق پنهانش برمی‌آید از جبرئیل برنمی‌آید، سازمان خلقت او اینگونه نیست، ولی از انسان برمی‌آید. یقینا آسیه زن فرعون از فرشتگان مقرب پروردگار افضل است، این فرموده حضرت رضا است که چنین انسان‌هایی افضل من ملک مقرب، جالب است که راویان این روایت هم حضرت رضا تا پیغمبر اسلام هستند، یعنی ما روایتی به این طلایی نداریم که سلسله سند از حضرت رضا شروع بشود به رسول خدا ختم شود، که یک دانه راوی غیر از معصوم در روایت نباشد، نه فضل ابن شازان است، نه ابن ابی عمیر، نه یونس ابن عبدالرحمان است، نه  محمد ابن مسلم است، حضرت رضا می‌فرماید من از پدرم پدرم از پدرش او از پدرش تا امیر المومنین و او از پیغمبر، که چنین افرادی افضل من ملک مقرب، چون کاری که از دست این برمی‌آید از دست آنها برنمی‌آید. آن نمونه است برای همه مومنین.

وَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا اِمْرَأَتَ فِرْعَوْنَ شوهرش را به رخ ما  می‌کشد، یعنی این زن فرعون بود اگر بنا بود نشود مطلقا  نمی‌شد با آن شوهر، ولی آن شوهر مانع از این نبود که بنده من این دو حقیقت را تحقق بدهد یعنی فرعون را به هیچ هم  حساب نکرد، فرعون را به هیچ حساب نکرد یعنی کاباره را یعنی مشروب، یعنی ربا و رشوه را یعنی ارتباط با دختران نامحرم را، با  مردان نامحرم اصلا به هیچ حساب نکرد، این چه حالی است، این چه کرامتی است، این چه عظمتی است، این چه روحی است. این چه بزرگواری است،  این چه انسانیتی است، چه عقلی است چه قلبی است، چه اخلاقی است؟

اذ قالت این گفتارش برای وقتی است که دست و پایش را با میخ طویله به زمین چسباندند و یک سنگ بزرگ هم برداشتند بیندازن رویش که اسکلتش زیر این سنگ صاف شود، إِذْ قٰالَتْ رَبِّ اِبْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي اَلْجَنَّةِ خدایا خانه‌ای در بهشت برای من بنا کن نه بهشت تنها، رَبِّ اِبْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً من با خودت می‌خواهم در بهشت باشم بی تو بهشت را نمی‌خواهم، یعنی من در بهشت هم می‌خواهم این حالت جذبه شدید بین من و تو برقرار باشد، در بهشت باشم اما از تو لذت ببرم. این دو حقیقت را چه در دربار فرعون، چه در کنار فرعون چه در تهران امروز و شیراز و اصفهان امروز با توجه به اینکه گوشه به گوشه‌اش مفاسد سنگینی هست ولی از دربار فرعون بهتر است، پاکتر است، تمیز‌تر است، می‌شود تحقق داد، مسجد دارد حسینیه دارد همه جا عالم ربانی دارد، عالم واجد شرائط دارد، افراد مومن و متدین دارد.

این دو حقیقت یکیش تقواست، و یکیش هم نیکوکاری همه‌جانبه است، یعنی هر خیری پیش آمد حذفش نکنم، چه این خیر عبادت الله باشد چه این خیر خدمت به خلق الله باشد، در حد خودم یک نفره که نمی‌توانم تمام کا رهای نیک را در این شهر انجام بدهم، در حد قدرتم پولم، توانم می‌توانم انجام بدهم. بیشتر نه اما همان مقداری که می‌توانم انجام بدهم خیر و عبادت و خدمت را کامل می‌شوم جامع می‌شوم.

یک عاشقی دارد امیر المومنین فوق العاده عاشق امیر المومنین است، آقای عبدی محبت کنید ستون دست چپ یک بچه لباس آبی دارد آرامش ندارد حق دارد کوچک است حوصله جلسه را ندارد، این عاشق دلباخته یک روز می‌آید پیش امیر المومنین، جلسه غوغایی بوده بین این عاشق و بین امیر المومنین، مفصل هم بود جلسه شاید نزدیک دو ساعت شد و در پایان دو ساعت این عاشق یک ناله زد و از دنیا رفت، از همان مرگ‌هایی که شبها دعا می‌کنیم با هم، مرگ کنار علی، در حال، در حال تعلیم علم تصفیه، پرواز، به امیر المومنین گفت صف لی المتقین، علی جان اهل تقوا را برای من توصیف کن کی هستند؟ چی هستند؟ چی دارند؟ همین یک آیه را حضرت خواند، البته دو مطلب راخارج از آیه فرمود اتق الله و احسن، همام از هر چی گناه ظاهری است دست بکش از هر چی گناه باطنی است دست بکش، اعضا و جوارح ظاهرت را نگذار آلوده بشوند، و نیروهای باطنی‌ات هم نگذار آلوده شوند، آلوده به حسد، به کبر و کینه، به دوئیت، به نظرتنگی همه را تصفیه کن و زیر و رو کن، بعد این آیه را خواندند، إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا وَ اَلَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ  ﴿النحل‏، 128﴾ خدا با اهل تقوا و با اهل عبادت و خدمت به خلق معیت دارد، یعنی همراه اینهاست، یار اینهاست، مونس اینهاست، همام قانع نشد و لم یقنع همام بهذا القول و عزم علیه، اصرار کرد علی جان چهره اینها را به من نشان بده، امام صد و ده صفت درباره اهل تقوا برای او بیان کرد، آن دو عنصری که خدا بهش خیلی نظر دارد یکی عقل است و یکی قلب است، که با این دو بال به طرف تقوا و احسان یعنی عبادت خدمت به خلق، چون پیغمبر اکرم احسان را اینجور معنی کردند، الاحسان ان تعبد الله کانک تراه، احسان یعنی خدا را به گونه‌ای عبادت کردن که انگار داری می‌بینی، فان لم تکن تراه، اگر تو او را نمی‌بینی فانه یراک او که دارد تو را می‌بیند، یک نماز باحالی، یک  نیمه شب باحالی، یک سحر باحالی، یک کار خیر خالصانه‌ای، این دو عنصر که یکیش عامل فهم و درک مسائلی است که آن مسائل اجرایش آدم نپخته را  میوه پخته  می‌کند که قیامت این میوه لیاقت دارد که فرشتگان به خدا تعارف کنند، که پروردگار بگوید قبول کردم بگذاریدشان در بهشت، الان اگر ما میوه کال وارد قیامت شویم اصلا قابل ارائه نیستیم، شما خودتان میوه کال را حاضر هستید بچینید بخوانید گس، سفت، دلدرد آور، اما عاشق میوه رسیده هستید حتی نوبرش گاهی ده برابر قیمت است می‌گویید یک بار است می‌خرید تا فراوان شود و ارزان شود.

بالاخره یک گونه‌ای باید باشد قیامت که ما را در بشقاب رضایت الله بگذارند و به پروردگار ارائه بدهند بگویند شصت سال در دنیا با فهم معارف یا با مطالعه یا با رفتن در مجالس علم درک کرد معارف را و عمل کرد و از کالی درآمد و پخته شد، یا در معدن دنیا یک سنگی بود اینقدر آفتاب نبوت و ولایت و قرآن بهش تابید تا تبدیل به الماس و عقیق و فیروزه و در شد، حالا قابل ارائه به تو است، البته  ملائکه میوه کال را  ارائه  نمی‌دهند چون می‌دانند از اول اصلا لیاقت سلطان ازل و ابد را ندارد. به خاطر اینکه در همه اعضاء ما عقل واسطه بین ما و حقایق عالم است آن است که به ما کمک می‌دهد بگیریم و با دل درک بکنیم و لمس بکنیم، به این عنصر توجه ویژه دارد، هزار بار هم در قرآن از عاقلان تعریف کرده، کل عالم را عقل بهشان داده، عاقلان یعنی آنهایی که عقل را به کار می‌گیرند، لعلکم یعقلون، لعلکم تعقلون، و ما یعقلها الا العالمون یعنی بلند شده رفته دنبال معرفت، حالا یا درس خوانده، و عارف به حقایق شده یا نه مثل پدرهایمان پنجاه سال محرم و صفر و ماه رمضان و فاطمیه دنبال منبرهای چاق و چله علمی بودند خودشان شده بودند نیمچه عالم، به این خاطر این عضو مورد توجه ویژه خداست.

وقتی در محضر امام صادق تعریف کسی را می‌کردند امام عادت نداشت حرف مردم را ببرد، این ادب ائمه ما بود صبر می‌کردند نیم ساعت در مورد یکی حرف می‌زدند اینجور نماز می‌خواند، اینجور روزه می‌گیرد، اینجور مستحبات عمل می‌کند، تمام  که می‌شد امام می‌فرمود کیف عقله عقلش را بگویید ببینم چیست تا نمره بدهم من به  نماز و روزه و این حرفها نمره نمی‌دهم، نماز عاقلانه  نمره دارد که معبود را شناخته، عبادت را هم شناخته، آمده خودش را بین معبود و عبادت قرار داده هم از عبادت  دارد فیض می‌گیرد هم  از معبود، این نماز عاقلان است، این روزه عاقلانه است.

نمازم را بخوانم بعد از سلام هم یک نفس راحت بکشم خوب شد خواندم راحت شدم عجب باری به دوشم بود، یا شب عید فطر بگویم کلک ماه رمضان کنده شد، نه پیغمبر نمی‌گفت کلک ماه رمضان کنده شد پیغمبر عید فطر را می‌خورد بعد از عید فطر هم شش روز روزه می‌گرفت می‌گفتند واجب است؟ می‌گفت نه نمی‌توانم دل بکنم از ماه رمضان‌، می‌خواهم آرام آرام بروم بیرون، عبادت عاقلانه، خردمندانه، که رفتم دنبال معرفت معبود را شناختم عبادت را شناختم، حالا لذت می‌برم بیایم بایستم با  معبودم حرف بزنم بگویم  الله اکبر بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدالله رب العالمین دوباره الرحمن الرحیم دوبار بگویم الرحمن دوبار بگویم الرحیم، یعنی دو بار وجودم ناله عاقلانه و عارفانه بزند در بسم الله الرحمن و در بعد از الحمدلله الرحمن، دو بار هم بگویم الرحیم، رحمانیت و رحیمیت را هر کدام را دو بار به رخش بکشم بعد بگویم مالک یوم الدین، ای رحمانی که مالک یوم دین هستی، ای رحیمی که مالک یوم دین هستی دوباره ای رحمانی که مالک رحیمی که مالک یوم دینی هستی یعنی من از قیامت چه دغدغه‌ای دارم غرق رحمانیت و رحیمیت تو هستم، در همین دریا هم دارم شنا می‌کنم  تا به قیامت برسم آنجا من را از رحمانیت و رحیمیتت بگیری از این دریا، ببری بگذاری در بهشت. اینجوری آدم نماز می‌خواند اگر کسی پیشش نباشد نمی‌تواند خودش را نگه دارد، اگر کسی پیشش باشد می‌گوید محبوبم غریبه هست تنها شدم با تو حال می‌کنم اینجا را بگذار  عادی بگذرانم، نمی‌خواهم این بیگانه بفهمد که بین من و تو چه خبر است، دلم نمی‌خواهد کارم را با تو به رخ این غریبه بکشم چون نمی‌فهمد، اگر یک وقت در نمازم یک قطره اشک بریزم بعد از نماز می‌گوید دیوانه شدی؟ چیزی دیدی؟ چی بهش بگویم بگویم تو ذوق  لعل خوبان را چه دانی، تو شور این نمکدان را چه دانی، تو را با اطلس و مخمل بود کار، قماش گلعزاران را چه دانی، چی بهت بگویم؟ تو کجایی من کجا هستم، چطوری حالیت کنم، تو باید بیایی در خود من از چشم و گوش من ببینی و بشنوی چه خبر است، در روایات نماز را ببینید، نماز را خدا می‌گوید قسمت الصلاة بینی و بین عبدی، نماز را بین خودم و بنده‌ام تقسیم کردم یکی او می‌گوید یکی من می‌گویم، او می‌گوید بسم الله الرحمن الرحیم من بهش می‌گویم منتظر رحمانیت و رحیمیت من باش، او می‌گوید الحمدلله رب العالمین من می‌گویم من هم از تو سپاسگزاری می‌کنم، سپاس من به این است که به تو پاداش عظیم بدهم، قسمت کردم نماز را بین خودم و بنده‌ام، وقتی می‌آید تنها  نمی‌گذارم حرف بزند او می‌گوید من می‌گویم، او می‌گوید من می‌گویم. که یک سر مهربانی دردسر بی، اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت، دل لیلی از او شوریده‌تر بی.

من می‌گویم تو را دوست دارم می‌گوید که تو هم دلت هم وجودت محدود است، اما به نامحدودیت خودم تو را دوست دارم، من نسبت به تو اشدّ حبا هستم، یکی به این عنصر در باطن ما نظر خاص دارد، و یکی هم به دل ما که روزی که در رحم مادر ما را داشت می‌ساخت به کتابهای امروزی هم نگاه بکنید اینها هم همینها را می‌گویند ولی ظاهر قضیه را ما باطنش را  می‌گوییم، اینها در کتابهای جنین‌شناسی که ترجمه هم شده  من خواندم نوشتند وقتی در رحم مادر شروع می‌شود به اعضاسازی، چشم، گوش، دست، پا، شکم، روده، معده، طحال، دستگاه تنفس، بینی، دهان، زبان، نوشتند اول آدم یک گوشت بسته است هیچ شکلی ندارد وقتی نوبت ساختن اعضا می‌رسد اول قلب را می‌سازد، این را اینها  می‌گویند، ما چی می‌گوییم می‌گوییم ما تا اینجای حرف شما را قبول داریم درست است، اول اول جنین قلبش درست می‌شود چرا قلب؟ برای اینکه می‌گوید وقتی بنده‌ام را در رحم مادر می‌سازم اول باید خانه خودم را در وجودش بسازم، إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبٰارَكاً وَ هُدىً لِلْعٰالَمِينَ  ﴿آل‏عمران‏، 96﴾ من در مکه وجود بنده‌ام اول بیت خودم را می‌سازم، چون اعضا و جوارح او هیچ چیزش گنجایش من را ندارد روایت را من گشتم پیدا کردم، برای پیغمبر است برای خانقاه نیست، در کتابهای خانقاهی این روایت زیاد آمده پیغمبر از قول خدا نقل می‌کند لا یسعنی ارضی و لا سمائی تمام آسمانها و زمین گنجایش من را ندارند و لکن یسعنی قلب عبدی المومن، اما دل  بنده من گنجایش گرفتن من را دارد، روی حساب مقدمات امشب حدود دوازده شب است دارید قلب را می‌شنوید، روی حساب مقدمات امشب باید رفت سراغ دل، باید نشست دم در دل، در دست خودمان باشد هر بیگانه‌ای، نامحرمی، دختری، مردی، زنی، رفیق عوضی، پولی، مالی، آمد وارد شود آنجا جا بگیرد، جا خوش کند، پرچم محبت بزند که ما را عاشق خودش کند، بهش بگوییم ببخشید اینجا خانه کسی دیگر است، لطفا بفرمایید. ما می‌توانیم راه ندهیم، ما می‌توانیم نپذیریم، نمی‌خواهیم.

بعد بهش بگویم که محبوب من دیدی چقدر مورد حمله قرار گرفت خانه‌ات؟ نگذاشتیم، حالا من عاشق هستم گواه من این قلب چاک چاک در دست من جز این سند پاره پاره نیست، من  همین را می‌توانم قیامت بیاورم، به نمازهایم، به روزه‌هایم کاری نداشته باش به دلم کار داشته باش، يَوْمَ لاٰ يَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ  ﴿الشعراء، 88﴾ إِلاّٰ مَنْ أَتَى اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ  ﴿الشعراء، 89﴾.

ای دل و دلدار و دل‌آرای من، دیگر یکی شده دلم، دلم و تو و تو دل، ای دل و دلدار و دل‌آرای من، بر رخ تو چشم تماشای من، خوب بیمارستانی است  ماه رمضان، اگر در دلمان خرابی هست جراح سی شب حاضر است، بالاترین جراح است پروردگار، بدهید جراحی کند آشغالها و غریبه‌ها و بیگانه‌ها را بکند بریزد دور در زباله‌ها، جای خودش را تمیز کند، صاف کند. من خبر ندارم من روایت خیلی دیدم آیه خیلی دیدم، کتاب خیلی دیدم از کتابهای قرن سوم را دیدم تا حالا کتابهای مربوط به امور اسلامی را، و امور طبیعی را هم زیاد دیدم، ندیدم، نقل نشده که کسی به او بگوید آمدم یک بار در دوره حیات آدم گفته باشد خوش نیامدی، آمدی که بیا، تا حالا هر جا رفتی رفتی، اما حالا که آمدی دیگر بیا، قبولت می‌کنم.

 

برچسب ها :