جلسه دهم _ 12 رمضان
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- کیفیت نزول قرآن
- -نزول دفعی قرآن
- -نزول در شب قدر
- -نزول یکجا برقلب پیامبر(ص)
- رسول خدا(ص)، آگاهترین و عالمترین به قرآن
- -مقداد، مورد محبت خداوند و رسول خدا(ص)
- -فاصلۀ زمانی اندک مرحوم کلینی با امام معصوم
- اوصاف قرآن در کلام رسول خدا(ص)
- -ظاهری شاد و خوشسیما
- -باطنی عمیق و ژرف
- -شگفتیهای بینهایت
- -راه نداشتن موج کهنگی در قرآن
- دعوت قرآن به دقت در خلقت شتر
- اعجاز شگفتانگیز سورۀ حمد
- -امیرالمؤمنین(ع)، متخصصترین انسان بعد از رسول خدا(ص)
- اسرار نهفته در سورۀ حمد
- -همۀ قرآن، خلاصۀ در سورۀ حمد
- -اسرار کتابهای آسمانی در قلب امیرالمؤمنین(ع)
- حکایتی شنیدنی از قاآنی و عنایت امیرالمؤمنین(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله ربّ العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین، حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
کیفیت نزول قرآن
دربارهٔ قرآن در خود قرآن (در قرائتی که خدا به شما توفیق داده و ادامه میدهید)، به جملاتی مثل «أنْزَلْنا»، «نَزَّلْنا»، «نَزَّلَ» «تَنْزِیل الْعَزیز الرّحِیم» برمیخورید؛ اینها معانی مختلفی دارند و به یک معنا نیستند. به این خاطر، متخصصین قرآنی از علمای بزرگ میگویند:
-نزول دفعی قرآن
قرآن مجید یک نزول دفعی دارد که کاری به زمان نداشته و اولین بار از غیبِ علمِ پروردگار متعال فرود آمده است. «نُزول» «أنْزَلنا»، «تَنْزِیل»، «نَزّل»، بهمعنای فرودآمدن است. وقتی از غیبِ علمِ پروردگار فرود آمده، یعنی از آن مقام بلند که کسی به آن دسترسی ندارد، به لوح محفوظ فرود آمده است. ما از کیفیت لوح محفوظ که در قرآن مجید ذکر شده است، خبری نداریم.
-نزول در شب قدر
کتاب یک بار هم در شب قدر نازل شده، یعنی فرود آمده است. از لوح محفوظ یا محل نوری دیگر، خیلی روشن نیست.
-نزول یکجا برقلب پیامبر(ص)
یک بار هم از عوالم غیبی درجا و یکجا به قلب مبارک رسول خدا(ص) فرود آمده است. در قرآن میخوانیم: «نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِینُ»(سورهٔ شعراء، آیهٔ 193) این کیفیتها برای تورات، انجیل، صحف، زبور و دیگر کتابهای آسمانی نبوده است. قرآن مجید که این فرودها و نزولها را داشته، در آخرین مرحله هم به قلب مبارک رسول خدا(ص) آمده، بعد به زبان مبارکشان، آنگاه به عقل و دل مردم جاری شده، در یک کلمه میتوان گفت که تجلّی علم، حکمت و رحمت پروردگار است. هر سه لغت هم در قرآن مجید آمده است؛ هم لغت علم، هم لغت حکمت و هم لغت رحمت.
رسول خدا(ص)، آگاهترین و عالمترین به قرآن
همهٔ ما میدانیم که بعد از پروردگار مهربان عالم، آگاهی، علم و اشراف احدی به قرآن، مانند رسول خدا(ص) نبوده است. قرآن مجید این الفاظ روی صفحات چاپشدهٔ تنها نیست، بلکه این الفاظ لباسی است که پروردگار علم، حکمت و رحمت خودش را بر آن پوشانده است تا در دسترس ما قرار بگیرد؛ چون اگر این الفاظ نبود، هیچ ارتباطی بین ما و قرآن کریم برقرار نمیشد. وجود مبارک رسول خدا(ص) آگاهترین و عالمترین مردم به قرآن مجید هستند؛ البته نهتنها مردم، از ملائکهٔ مقرب هم عالمترند. بعد از آگاهی خدا به قرآن، آگاهی پیغمبر(ص) است.
-مقداد، مورد محبت خداوند و رسول خدا(ص)
روایت در در جلد دوم «اصول کافی»، باب فضلالقرآن نقل شده که روایت بسیار جامع و باارزشی است. مقدادبناسود راوی این روایت در اصول کافی است. مقداد چهرهای برجسته و مورد محبت خدا و پیغمبر خداست. بعضی از کتابها، شخصیت ایمانی و علمیاش را از سلمان فارسی مقدّم میدانند؛ برای خود من روشن نیست که کدامیک از این دو بر دیگری مقدّم است و این نشان عظمت اوست.
-فاصلۀ زمانی اندک مرحوم کلینی با امام معصوم
مرحوم کلینی صاحب کتاب کافی در زمان غیبت صغری زندگی میکرد و همان وقت هم از دنیا رفت. فاصلهٔ او با عصر امام حسن عسکری(ع) سیچهل سال است. ایشان با بعضی از راویانی که امامان عسکری و هادی(علیهماالسلام) را دیده بودند، بیواسطه و با بعضیها هم به واسطه ارتباط داشتند. در حقیقت، حرفهای خود را در این دورهٔ دهجلدی کتاب «کافی» از سرچشمه گرفته است.
اوصاف قرآن در کلام رسول خدا(ص)
مقداد میگوید: من پای منبر پیغمبر(ص) بودم که حضرت این مطالب را راجعبه قرآن فرمودند. یکی از مهمترین کتب اهلسنت بهنام «کنزالعمال» عین همین روایت را نقل کرده که راوی روایتش امیرالمؤمنین(ع) است. این هم خیلی جالب است که ما این متن بسیار پرقیمت را از مقداد نقل کردهایم و بزرگان اهلسنت این متن باارزش را از علیبنابیطالب(ع) نقل کردهاند. چهار جمله از این روایت را عنایت بفرمایید.
-ظاهری شاد و خوشسیما
پیغمبرِ آگاه به تمام مسائل قرآن میفرمایند: «ظاهِرُهُ اَنیقٌ» قیافه و صورت ظاهر این قرآن، خرم، خوشسیما و شاد است. لذا هیچ اهل قرآنی از دیدن کلمات یا خواندن کلمات آن خسته نمیشود و همیشه برای او شاد است. همین آیاتی که در این صفحات آمده، خیلی از جاها در زندگی ما راهگشاست. خیلی از جاها، اگر به این آیات دل بدهیم، نمیگذارد بهسراغ گناه برویم و کار خوبی را از زندگیمان حذف کنیم. هر کدام به تناسب عمرمان هم با این کتاب روبهرو هستیم، دلزده نشدهایم و دلزده هم نمیشویم.
دو ماه پیش که سفری به ارمنستان داشتم، ملاقاتی برای من با پنج استاد معتبر مهمترین دانشگاه آنها، سه محقق بسیار قوی یک مرکز تحقیقاتی و جانشین اسقف اعظم کلیسای ارمنستان که مکتبشان غیر از کاتولیک، پروتستان و ارتدکس است، گذاشته بودند. البته خودش در آمریکا بود و این ملاقات با معاونش صورت گرفت. ملاقاتهای به قول امروزیها دیپلماسی، یکربع یا بیست دقیقه بیشتر نیست؛ ولی وقتی من با جانشین اسقف ملاقات کردم و خواستم چهرهٔ شیعه را برای او تعریف بکنم و بگویم شیعه چیست، چه میگوید و چه روشی دارد، به آیات و روایات متوسل شدم و به او هم میگفتم که این کلام رسول ما، کلام علیبنابیطالب و امام صادق ماست، آیه را هم میگفتم که این کلام خداست و برای او توضیح میدادم؛ این ملاقات به دو ساعت و ده دقیقه کشید. از نظر دیپلماسی هم، اگر کسی بخواهد جایی را در همان حدود ملاقات ببیند، آن شخص بزرگ به زیردستی خودش میگوید که شما کلیسا و موزه را نشان بده؛ اما خودش بلند شد و گفت: من خودم میخواهم موزهٔ چند صدسالهٔ این کلیسا و خود کلیسا را به شما نشان بدهم. بخشی از کلیسا خیلی کهنه و سنگی بود و برای قبل از بعثت پیغمبر(ص) بود.
وقتی در مسیر موزه بودیم، به من گفت: من ترجمهٔ قرآن شما را به زبان ارمنی خوانده بودم، اما امروز شما کار عجیبی با من کردی. گفتم: جناب اسقف چه کاری کردم؟ گفت: زیباییهای آیاتی که خواندی و من قبلاً ترجمهاش را خوانده بودم، به من نمایاندی و انتقال دادی. اینجا آدم میفهمد که پیغمبر(ص) چه فرمودهاند! «ظاهِرُهُ اَنیقٌ» همین کلمات و معنی معمولیاش، یعنی شاد، زیبا و خرم است.
-باطنی عمیق و ژرف
«وَ باطِنُهُ عَمیق» اما از این ظاهر آیات به درون آیات برو که پیغمبر(ص) میفرمایند: باطن قرآن ژرف است. این باطن تا جایی است که از دسترس همه خارج است و فقط در دسترس «مطهرون» است. شما محبت کنید و به کلمه به کلمهٔ دقت بفرمایید تا بعد از این مقدمه، من روایات بزرگان اهلسنت را دربارهٔ بخشی از علم امیرالمؤمنین(ع) به قرآن برایتان بخوانم. البته دارد علم ایشان بخشهای دیگری هم دارد که میخواهم به شما عرض کنم. این بزرگواران چقدر منصفانه ما را راهنمایی کردهاند که بعد از پیغمبر(ص) بهدنبال آنکسی برو که علمش نهایت ندارد، همهچیز را در عالم میفهمد و جواب هر سؤالی را در این عالم دارد. او لایق است که شما با این علمش به او اقتدا بکنید؛ یعنی عقلی و طبیعی، رجوع غیرمتخصص به متخصص است. ما وقتی مریض میشویم، پیش کارگر کارخانه، هنرمندترین گچکار یا کارگردان سینما نمیرویم، بلکه به متخصص بیماری مراجعه میکنیم. رجوع به متخصص، حکم عقل و رجوع به غیرمتخصص، کاری جاهلانه است.
-شگفتیهای بینهایت
بعد حضرت میفرمایند: «لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ» شما عدد را یک در نظر بگیرید، پایان عدد چیست؟ عدد در ابتدای آن نهایت دارد، اما پایانش نهایت ندارد. ما میتوانیم شروع بکنیم، اما نمیتوانیم ختم بکنیم. شما میدانید ختم عدد چیست؟ هیچکس نمیداند! عدد ختم ندارد که تا یکجا بشماریم و بگوییم دیگر عدد نیست و نمیتوانیم شمردن را ادامه بدهیم. پیغمبر(ص) میفرمایند: شگفتیهای این سی جزء قرآن، یعنی این ششهزار و ششصد و شصتوچند آیهٔ قرآن، اگر بنا به شمردن باشد، با شمردن پایان نمیپذیرد.
-راه نداشتن موج کهنگی در قرآن
«وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ» تازههای این کتاب که کل آن تازه است، کهنه نمیشود. آیا «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم» چه زمان کهنه میشود که بگوییم دیگر از دایرهٔ زندگی بیرونش بگذارید؟ «إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» یا «خَلَقْنٰا مِنْ کُلّ شَیءٍ زوجَیْن» چه موقع کهنه میشود؟ «لٰا إلهَ إلّا اللّه» که دو بار در قرآن آمده، چه وقتی کهنه میشود؟ بقیهٔ آیاتش چه موقع کهنه میشود؟ کهنگی در همهچیز عالم طبیعی راه دارد، ولی موج کهنگی در قرآن مجید راه ندارد. این قرآن است!
دعوت قرآن به دقت در خلقت شتر
خدا در قرآن مردم را به دقت در خلقت شتر دعوت میکند و میفرماید: «أَ فَلاٰ ینْظُرُونَ إِلَی اَلْإِبِلِ کیفَ خُلِقَتْ»(سورهٔ غاشیه، آیهٔ 17) هنوز هم دانشمندان میگویند جرثقیلی در عالم به دقت خلقت شتر ساخته نشده است! قدرت شتر قدرت بالایی است و اگر تا ده روز در کویر آب هم نباشد، میتواند برود؛ چون آب دهروزهاش را برمیدارد و اول میخورد، بعد خردهخرده مصرف میکند. شتر هیچوقت جاده را در کویرهای کرهٔ زمین گم نمیکند. شما به بیرجند برو، سوار یک شتر بشو و بهطرف چابهار برو، شما را صاف به چابهار میبرد و پیاده میکند. تمام حیوانات را باید ایستاده بار کنند؛ چون اگر بهصورت خوابیده بارشان کنند، قدرت بلندشدن ندارند. درحالیکه باید شتر را بهشکل خوابیده بار کرد. در بلندشدن شتر دقت بکنید که با بهکارگیری قوانین جرثقیل، با گردن، زانو و شکمش چه میکند! سنگینترین باری که میشود روی حیوانات گذاشت، وقتی روی شتر میگذارند، بار را بلند میکند. حالا اگر بخواهیم (چنانچه کاغذفروش یا چاپخانهداری در جلسه هست، این مطلب را بهتر متوجه میشود) کاغذ بارِ شتر بکنیم، چند بند کاغذ را میتوانیم روی شتر بار کنیم؟ وقتی میخواهیم یک کتاب دههزار جلدی را چاپ بکنیم، چند بند کاغذ میبرد؟ شما همهٔ این مقدار را روی شتر بگذار، شتر بلند میکند و به چاپخانه میبرد.
اعجاز شگفتانگیز سورۀ حمد
بعد از اینکه دانستید شگفتیهای قرآن بنا به فرمودهٔ رسول خدا(ص)، به عدد درنمیآید و روشن شد که شتر میتواند سنگینترین بار را حمل بکند؛ اکنون ملاحظه کنید که این دو عالم بزرگ اهلسنت، یعنی سلیمانبنابراهیم قندوزی در کتاب «ینابیعالمودة»، صفحهٔ 205 و همچنین ابنطلحهٔ حلبی شافعی، اهل سوریه و عالِم بسیار قدیمی، در کتاب «الدرّ المنظم» نقل میکنند که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «لَوْ شِئْتُ لَأَوْقَرْتُ سَبْعِينَ بَعِيراً فِي تَفْسِيرِ فَاتِحَةِ الْكِتَابِ» اگر بخواهم، جا داشته و زمینهای باشد که تفسیر این هفت آیهٔ سورهٔ حمد از «بِسْمِ اللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ» تا «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ» را بنویسم؛ همانطور که در قرآنها دیدهاید، این هفت آیه تقریباً در یکسوم صفحه چاپ شده است؛ چون یک آیهٔ بلند دارد که همان آیهٔ آخر است. «بِسْمِ اللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ × الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ × الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ × مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ × إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ × اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ × صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّینَ» سورهای با این حجم کم، حال امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند که اگر این هفت آیه را تفسیر کنم و روی کاغذ بنویسم تا بدانید در این هفت آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ حمد چهچیزی هست؛ بعد از تفسیر «وَلاَ الضَّآلِّینَ»، اگر بخواهم این نوشتهها را جابهجا کنم، باید هفتاد شتر را بار کنم.
-امیرالمؤمنین(ع)، متخصصترین انسان بعد از رسول خدا(ص)
ما چه میدانیم علی(ع) کیست و از چه علمی برخوردار است! این علم قرآن است، امیرالمؤمنین(ع) علمهای دیگری هم دارند. حضرت روی منبر کوفه فرمودند: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» پیش از اینکه دیگر مرا نبینید، از من سؤال بکنید. من به جادههای تمام آسمانها واردتر از جادههای زمین هستم. تلسکوپهای عظیم اروپا و آمریکا هنوز لنگ آسمان اول هستند! این عالم هفت آسمان دارد که امام صادق(ع) میفرمایند: هر آسمانی نسبت به آسمان بالاتر از خودش، مانند حلقهٔ درِ قلعه به درِ قلعه است. شما باید مقدمهٔ جلد اول «تفسیر نهجالبلاغه» نوشتهٔ ابنابیالحدید معتزلی، دانشمند معروف اهلسنت را ببینید که چه چیزهایی دربارهٔ علم امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است. اصلاً عقل در آنجا دیوانه میشود! این نگاه اهلتسنن به علم امیرالمؤمنین(ع) است. این یعنی، مردم! علی(ع) متخصصترین انسان بعد از پیغمبر(ص) در همهٔ امور معنوی و مادی است؛ مواظب باشید در کار دین و دنیا و آخرت خودتان به غیر از متخصص مراجعه نکنید، ضرر میکنید.
اسرار نهفته در سورۀ حمد
روایت بهتآوری هم برایتان بگویم؛ جالب این است که در این 1500 سال، هیچکس نتوانسته بخشی از این روایت را حل کند و هنوز هم لاینحل مانده است. کتاب «الدرّ المنظم» نوشتهٔ ابنطلحهٔ حلبی، از بزرگان علمای اهلسنت، همچنین جلد اول کتاب «ینابیعالمودة»، صفحهٔ 213، این روایت را نقل میکنند. روایت این است: «اعْلَمْ اَنَّ جَمِيعَ أَسْرَارِ الْكُتُبِ السَّمَاوِيَةِ فِي الْقُرْآنِ» ای انسان، بدانید که تمام اسرار کتابهای آسمانی (113 کتاب) قبل از خودش در قرآن است. این معلوم است، البته ما اسرار آن را نمیدانیم! «وَ جَمِيعُ مَا فِي الْقُرْآنِ فِي الْفَاتِحَةِ» و هرچه در کل قرآن هست، خدا در سورهٔ فاتحةالکتاب بهصورت اسراری جمع کرده است. «وَ جَمِيعُ مَا فِي الْفَاتِحَةِ فِي الْبِسْمِلَةِ» این روشن است و فهمش برای من خیلی آسان بود. آنچه در فاتحةالکتاب هست، در آیهٔ «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» است؛ چون آنجا «اللّه» است و «اللّه» یعنی مستجمع جیمع صفات کمال. هرچه در قرآن هست، در «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» و سورهٔ فاتحه است.
-همۀ قرآن، خلاصۀ در سورۀ حمد
از اینجا به بعدش روشن نیست که این هم نقل بزرگان اهلسنت است: «وَجَمِيع مَا فِي الْبِسْمِلَةِ فِي بٰاءِ الْبِسْمِلَةِ» آنچه در «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» از کل کتابهای آسمانی، خود قرآن و فاتحةالکتاب جمع است، در «باء» «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» است. این «باء» در ابتدای قرآن از عجائب است! امام(ره) به درخواست بزرگان قم، شبهای چهارشنبه جلسهٔ تفسیر گذاشتند که پنج جلسه هم بیشتر نشد و قطع شد، بیشتر وقت آن پنج جلسه به «باء» در «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» گذشت که این «باء» متعلق به فعل مقدّر است، استعینه؛ متعلق به مابعد خودش است. چگونه تعلق به مابعد دارد؟ اینجا واقعاً ایشان از طریق عرفان، حکمت و فلسفه غوغا کردند! البته این بحث تمام هم نشد.
آنچه در کل فاتحةالکتاب هست، در «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» است و آنچه در «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» هست، در «باء» است. «وَجَمِيع مَا فِي بٰاءِ الْبِسْمِلَةِ فِي النّقطَة الَّتي هِیَ تَحْتَ الْبٰاء» هرچه در «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» است، در «باء» اوست و آنچه در «باء» او هست، از همهٔ اسرار کتابهای گذشته، قرآن، سورهٔ فاتحه و «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» در نقطهٔ «باء» است. ما نمیدانیم که این نقطه، نقطهٔ کُنِ وجودی یا الهیه است؟ با این کُن وجودی همهٔ هستی را بهوجود آورده یا همهٔ عالم در این نقطه است که وقتی آن را کش میدهند، میلیونها تَعقیف میشود؛ چون همهٔ نوشتهها نقطه است. وقتی قلم را روی کاغذ میگذاریم، اول یک نقطه است و وقتی نقطه را میکشیم، کلمه، جمله و کتاب درست میشود.
-اسرار کتابهای آسمانی در قلب امیرالمؤمنین(ع)
هرچه هست، در این نقطه است و این بزرگان اهلسنت نقل کردهاند که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «أنَا النُقْطَةُ الَّتي تَحْتَ الْبٰاء» من نقطهٔ زیر «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» هستم. این یعنی چه؟ یعنی همهٔ کتابهای آسمانی و اسرار همهٔ کتابها در قلب من است؛ یعنی همهٔ قرآن پیش من است، همهٔ قرآن در فاتحه پیش من است، همهٔ فاتحه در «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» پیش من است، همهٔ «باء» پیش من است و همهٔ نقطه که خودش همهچیز دارد، من هستم.
حکایتی شنیدنی از قاآنی و عنایت امیرالمؤمنین(ع)
قاآنی که در حرم حضرت عبدالعظیم دفن است، قویترین شاعر باسواد ادبی این کشور در زمان قاجاریه بود. زمانی وی به نجف، حرم امیرالمؤمنین(ع) میرود و در گوشهای مینشیند، میبیند که کسی وارد حرم شد و گفت: برای تو شعر گفتهام.
شمع میسازم برایت یا امیرالمؤمنین ×××××× قد این گلدستههایت یا امیرالمؤمنین
قاآنی گفت که این حرفهای بیهوده را روی هم کرده و اسمش را شعر گذاشته است، آنهم در محضر وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) که کل علم پیش اوست! من بروم و شعری به تناسب امیرالمؤمنین(ع) بسازم. آن شخص که شاعر نبود و به قول قاآنی، حرف بیهوده گفته بود، وقتی شعرش را خواند، چیزی از لابهلای این جارهای حرم در دامنش افتاد، تشکر کرد و برد. حالا نگین یا الماسی بوده، یک چیزی بود که افتاد، او هم برداشت و گفت: این عنایت علی(ع) به شعر من است. قاآنی قصیدهای ساخت که در این قصیده غوغا کرده و یک خطش این است: «تویی آن نقطهٔ بالای فاءَ فوقُ ایدیهم».
وقتی نادرشاه برای اولین بار در صحن امیرالمؤمنین(ع) آمد، یک کاری کرد و ایستاد تا تمام شد. وزرا و بزرگان ارتش به نادرشاه که هیچ سوادی هم نداشت، گفتند: این بالا چه بنویسیم؟ گفت: بنویسید «يَدُ اللَّهِ فَوقَ أَيديهِم». همه در خلوت گفتند که این تکه ای از آیهٔ قرآن است و او قرآن بلد نیست، این را از خودش نگفت، حتماً به مغزش افتاده است. فردا از او بپرسیم که آنچه دیروز فرمودید، چه بود تا ما یادداشت کنیم و بنویسیم.
فردا به او گفتند: اعلیحضرت، دیروز چه گفتید که بالا بنویسیم؟ نادرشاه گفت: همان چیزی که به شما گفتم، برای چه فضولی میکنید؟ چون این بلد نبود، نمیدانست چه بود!
تویی آن نقطهٔ بالای فاءَ فوق ایدیهم ×××××××× که در وقت تنزّل تحت بسم الله را بائی
یعنی وقتی از بالای «فاء» در «فَوقَ أَيديهِم» پایین میآیی، در کجا مینشینی؟
علی جان! تو دو طرف داری؛ یک طرفت «فَوقَ أَيديهِم» است و یک طرفت هم زیر «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» هستی، برای اینکه بتوان «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» را خواند؛ چون اگر تو، یعنی نقطهٔ «ب» را کنار بزنند، «بِسْم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» خوانده نمیشود و توحید لنگ میشود.
قصیدهٔ قاآنی تمام شد، اما دید خبری نشد و دلگیر شد؛ با خودش گفت: برای یک خط شعر بیهوده هدیه دادی، من شعر به این باعظمتی ساختهام، هیچچیزی نمیدهی؟! من این شعر را به امید کرم تو ساختم تا چیزی گیر من بیاید. امیرالمؤمنین(ع) شب در عالم رؤیا به او فرمودند: اگر چیزی برای شعرت میخواهی، فردا به انتهای بازار نجف برو، شخصی در مغازهاش سبزی پاک میکند، مزدت را از او بگیر؛ مزد دیگرت هم این است که پیش ما بمانی و از ما باشی. هر کدام را که دلت میخواهد، قبول کن. صبح به انتهای بازار میرود، اما خیلی متحیر میشود و میگوید این چه آدرسی است که علی(ع) به من داده؟ او لباس کهنه دارد، سبزی پاک میکند و در چاهی میریزد که در خود حجره است. با خودش گفت: حتماً اشتباه آمدهام. تا وسطهای بازار رفت و مغازهها را نگاه کرد، دوباره برگشت؛ رفت و برگشت، سبزیفروش گفت: قاآنی، آنکه به تو آدرس داده، درست داده است؛ من هستم، داخل بیا.
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن ×××××××× که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
مرد سبزیفروش گفت: گونی همراه خودت داری تا هدیهٔ امیرالمؤمنین(ع) را بار بکنی و ببری؟ گفت: چیست؟ مرد گفت: سر این چاه برو و نگاه کن. قاآنی نگاه کرد، دید که دوتا رود طلا و نقره میرود. مرد گفت: چقدر آن را میتوانی ببری؟ گفت: نمیتوانم هیچچیزی از آن را ببرم و نمیخواهم! آن هدیهای که من از علی(ع) میخواهم، این است که مرا پیش خودش نگه دارد. من پول و طلا و نقره نمیخواهم.
مسجد امیر/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1394 ه.ش./ سخنرانی دهم