لطفا منتظر باشید

جلسه سیزدهم _ 15 رمضان ( ولادت امام حسن )

(تهران مسجد امیر)
رمضان1436 ه.ق - خرداد1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

راه‌نیافتن اسم و رسم و عدد در حریم پروردگار

براساس معارفی که از خاندان وحی و رابطه‌داران با عالم غیب به ما رسیده، پروردگار مهربان عالم سه‌هزار اسم برای وجود مقدس خودش انتخاب کرده است. البته اسم و رسم و عدد در حریم او وجود ندارد و به فرمودهٔ امیرالمؤمنین(ع) در خطبهٔ اول «نهج‌البلاغه»، صفت و موصوف در آنجا نیست. آنجا، یعنی باطن عالم غیب، خودش و خودش هست و به قول حکمای الهی، «لَا إسْمَ لَهُ وَ لَا رَسْم لَهُ».

 

-سخن مشترک تمام اندیشمندان و حکما

پس این سه‌هزار یعنی چه؟ سه‌هزار معلوم است؛ «چون که با کودک سر و کارت فتاد// پس زبان کودکی باید گشاد». خدا با وجود بی‌نهایتش با ما حرف نمی‌زند؛ اگر بخواهد حرف بزند، آن کلمهٔ غیبی در خودش، بی‌نهایت است. مگر هوش، گوش، عقل و قلب ما، چقدر گنجایش دارد؟ گنجایش ما همین مقداری است که حقایق را به لباس عدد، آیه، الفاظ، نبوت انبیا یا ولایت ائمه بیان می‌کند. این را یقین بدانید (من خیلی وقت شما را نگیرم)، از ابن‌عباس تا شیخ‌الرئیس، ابوعلی‌سینا و تا مهم‌ترین جراح دورهٔ قبل کرهٔ زمین، «آلکسیس کارل» فرانسوی (من کتاب‌هایش را خوانده‌ام؛ آدم بسیار عالِم و منصفی بود، با اخلاق تمدن امروز هم به‌شدت مخالف بوده)، این مجموعه که تعدادشان از ابن‌عباس تا کارل کم هم نیست، یک حرف مشترک در این 1500 سال دارند و می‌گویند: حقیقتِ هیچ‌چیزی تا الآن معلوم نشده و آنچه برای ما معلوم است، طول و عرض، حجم و آثار است. ما فقط می‌توانیم بگوییم که آب در این لیوان یک لیتر است، این‌ حجمش است، این هم خودش است و آثارش هم این است که وقتی می‌خوریم، تشنگی‌مان برطرف می‌شود، غذا می‌پزیم و شست‌وشو می‌کنیم؛ اما حقیقت آب چیست؟ 

 

-حقیقت نامشخص اشیا برای انسان

اگر کسی بگوید که حقیقت آب، دوتا اکسیژن و یک هیدروژن است، می‌گویند این بیان عنصری است که آب را ترکیب کرده است. هیدروژن یک اتم است که یک هستهٔ مرکزی و یک الکترون دارد، اکسیژن هم یک هستهٔ مرکزی و دوتا الکترون دارد. بگو حقیقتش چیست؟ همهٔ اینها آثار، وزن و حجم است. هنوز بعد از میلیون‌ها سال که از زندگی انسان گذشته، حقیقت یک‌ذره خاک روشن نشده است! یکی از دعاهای بسیار مهم پیغمبر(ص) این بود: «ألَّلهُمَّ ارِنِی الْاشیاءَ کَماهِیَ» خدایا! من آسمان، زمین، کوه و دریا، صحرا، گیاهان و جنس دوپا را با چشمم می‌بینم؛ اما اینهایی که من می‌بینم، طول و عرض و حجم و رنگ و آثار است. خدایا! حقیقت اشیا را به من بنما.

 

-دانش اندک انسان تا روز قیامت

خداوند در قرآن می‌گوید: «وَ مٰا أُوتِیتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِیلاً»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 85) دانش شما انسان‌ها از زمان آدم(ع) تا روز قیامت، دانشی اندک است؛ یعنی چیزی نمی‌دانید و خبری ندارید! بی‌خودی سینه‌تان را جلو ندهید و باد هم در دماغتان نیندازید. شما هنوز حقیقت یک شئ را نمی‌دانید! اینجا نکته‌ای را هم بگویم که این‌هم از عجایب نکاتِ دین ماست. در گفتار امام باقر(ع) است که می‌فرمایند: علم کلاً 28 حرف به تعداد حروف تَهَجی است؛ «الف، ب، ت، ث، ج، ح، د، ذ، خ» تا «ی». از زمان خود آدم(ع) لحظهٔ ظهور دوازدهمی ما، با توجه به اینکه هم انبیا، هم امامان، هم اولیا و هم خبرداران زیادی در جامعهٔ بشری بوده‌اند، فقط «الف» علم معلوم می‌شود. وقتی دوازدهمی ما می‌آید، از «ب» تا «ی» را به مردم ارائه می‌دهد. 

 

رموز نهفته در «أسماءُ الحُسنی»

ما از حقیقت یک شئ بی‌خبر هستیم، اگر اسم و رسمی را مطرح کرده، «وَ لِلّٰهِ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ»، اگر صفت، فعل یا فاعلی را دربارهٔ خودش مطرح کرده، چون سروکارش با ما بچه‌های کوچک با عقل خیلی کوچک است، به زبان ما حرف می‌زند؛ وگرنه آنجا نه عددی، نه صفتی، نه اسمی و نه رسمی وجود دارد.

خدا سه‌هزار اسم انتخاب کرده است. دقت بفرمایید! نه اینکه سه‌هزار اسم دارد و تمام، بلکه سه‌هزار اسم انتخاب کرده است؛ هزارتای آن را به‌عنوان المستأثر، یعنی اسمای سرّی پنهان غیرقابل‌بیان نزد خودش نگاه داشته است و هیچ‌کس از آن هزارتا خبر ندارد؛ «لاَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ» حتی ملک مقرب و نبیّ مرسل او هم خبر ندارند. هزارتا را که من نمی‌دانم بین انبیای خود پخش کرده یا هزارتا را به تعدادی از آنها، مثل اولوالعزم یاد داده و بین انبیای دیگر بخش‌بخش تقسیم کرده است؛ این هزارتا را در اختیار انبیا گذاشته و هزارتا را هم عمومی کرده که بیان شده است هر کسی دلش می‌خواهد، بیاید تا این هزارتا را بفهمد.

اینجا نکات خیلی دقیقی هست، درست هم نیست که من واردش بشوم؛ چون اینجا فیضیه و جلسهٔ درس حکمت الهی، عرفان الهی و تفسیر حقایق نیست. من گذرا یک جمله درباره‌اش بگویم و رد بشوم؛ این هزارتایی که اعلام کرده، اسم و مسمّا یکی است. من از این رد می‌شوم، چون اگر بخواهیم اینجا یک‌خرده موشکافی بکنیم، آنهایی که ظرفیت ندارند، قطعاً در سایت‌ها و روزنامه‌ها می‌نویسند که فلانی یقیناً کافر است. چقدر هم سخت است که آدم نتواند بعضی از حقایق الهیه را به این بندگان الهی بگوید که مستحق این حقایق هستند. 

 

حقیقت اسم و مسمّا در این هزارتا با آن دوهزارتای دیگر یکی است؟ معنایش این می‌شود که اسم کلمهٔ حروفی نیست؛ یعنی وقتی یک اسمش رحیم است، «ر، ح، ی، میم» نیست و با مسمّا یکی است. این یعنی کل عالم جلوهٔ رحمت اوست و تک‌تک ما اسم رحیم خدا هستیم؛ قلب ما، خون ما یا زمین ما اسم رحیم است. در حقیقت، کل رحیم است. 

با توجه به اینکه والله اعتقاد دارم بین مخلوق و خالق مباینت کلیِ کلی است؛ یعنی هیچ‌چیزی خدا نیست، ولی هیچ‌چیزی هم از جلوهٔ اسمای او بیرون نیست. مقداری این بحث را ساده‌تر کنم و بگویم؛ اسم حروف نیست، بلکه خود حقیقت با این جلوه است. این لقب‌ها را هم اهل‌سنت، هم ما داریم و مشترک است. علی «یدالله» است، علی «عین‌الله» است، علی «اذن‌الله» است، علی «جَنب‌الله» است. اینها در زیارتشان هم هست. این یعنی امیرالمؤمنین اسم خداست که این اسم، حروفی نیست و جلوهٔ خلقتی دارد. 

 

اسمای الهی در آیات قرآن

کل این هزارتا را در یک‌جا جمع کرده‌اند که دعای جوشن‌کبیر است. من امروز یکی دوتای آن را از قرآن مجید برایتان توضیح بدهم؛ البته توضیح به‌اندازهٔ بچگی و عقل خودم، نه توضیحی که به بارگاه ربوبی مربوط است. ما در آنجا راه نداریم! این را هم به شما یقین بدهم: او که تمام سه‌هزار اسمش مسمّاست، نه حروف؛ به همین مقدار روزه، نماز، خمس، تقوا و ترک گناه شما، خوبی‌های شما خانم‌ها و حجاب‌هایتان قناعت کرده و بهشت را به شما می‌دهد. این‌قدر آقاست! وگرنه اگر بخواهد مطابق یک اسم خودش با ما برخورد بکند که مسمّای او هستیم، اصلاً هیچ‌چیزی ته کاسه نمی‌ماند. نهایتاً باید به ما بگوید که نه بهشت، نه جهنم؛ اصلاً نمی‌ارزی که به جهنم هم ببرم، این‌قدر کوچک هستی.

 

-شروع و پایان عالم با رحمت پروردگار

یکی از این اسامی، «رحیم» است. این رحیم، «ر، ح، ی، م» نیست، بلکه کل عالم رحمت‌الله است. خداوند در قرآن می‌گوید: «فَانْظُرْ إِلیٰ آثٰارِ رَحْمَتِ اَللّٰهِ»(سورهٔ روم، آیهٔ 50) یعنی علناً در قرآن می‌گوید که ابر همان اسم رحیم من است، ولی به‌شکل ابر است و مسمّاست. باران و روییدن گیاه همان اسم رحیم من هستند. شروع عالم با رحمت است، چون همه جلوهٔ رحمت است؛ پایان عالم، یعنی پایان قیامت هم با رحمت است. به آنهایی هم که در جهنم می‌ریزند، می‌گویند: خدا شما را به جهنم نیاورده است، شما خودتان را آوردید. خدا کباب‌پزی و آتش‌افروزی ندارد. امشب هم در کمیل می‌خوانید که امیرالمؤمنین(ع) قسم خیلی سخت می‌خورند و می‌گویند: «فَبِالیَقینِ اَقطَعُ لَولا ما حَکَمتَ بِهِ مِن تَعذیبِ جاهِدیکَ وَ قَضَیتَ بِهِ مِن اِخلادِ مُعانِدیکَ». این دیگر بالاتر از قسم است! علی(ع) یقین دارند که اگر منکر و دشمن پیدا نمی‌کردی، «لَجَعَلْتَ النّارَ كُلَّها بَرْداً وَ سَلام» هفت طبقهٔ جهنم هم به هشت طبقهٔ بهشت اضافه می‌شد، اما بندگانت این هفت طبقه را از بهشت جدا کرده‌اند.

 

-رحمت فراگیر الهی بر «کلَّ شَیء»

حالا این رحیم را از مسمّا از ذهنتان بیرون بیاورید و به‌سراغ شخص خودش ببرید: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کلَّ شَیءٍ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 156) وقتی به‌سراغ خودش می‌بریم، یعنی رحمت، مهربانی و محبت تو به «کلَّ شَیء» فراگیر است. شما موجودی را پیدا نمی‌کنید که اگر پنجاه‌هزار برابرش بکنید، نتوانیم با میکروسکوپ ببینیم و این موجود از دایرهٔ رحمت تو بیرون باشد. همهٔ موجودات در دایرهٔ رحمت خداوند هستند. خدا چقدر موجود دارد؟ شما یک‌بار باید پیش دانشمند خاک‌شناس یا زمین‌شناسی بروید و بگویید مرا در تپهٔ کوچکی بنشان، دوربین‌هایت هم روشن کن تا من ببینم چه خبر است! اینها جان کَنده‌اند تا این موجودات را در یک تپهٔ خاکی معمولی پیدا کرده‌اند؛ حالا من به این راحتی برای شما عرض می‌کنم. این‌قدر موجود زنده در یک تپهٔ خاکی زندگی می‌کند که ما بعضی‌ از آنها را می‌بینیم و بیشترش را نمی‌بینیم! نوشته‌اند که اگر این هفت‌میلیارد جمعیت کرهٔ زمین به آن تپه بروند و قاتی این موجودات زنده بشوند و بعد بیرون بروند، این موجودات زنده حس نمی‌کنند که کسی به آنها اضافه یا کم شده است. این‌قدر زیادند! 

 

حالا در دریاها، تپه‌ها، کوه‌ها، آسمان‌ها و ملکوت چه خبر است؟! خیلی از چیزهای ائمه برای ما مکشوف نشده است و علم هم نمی‌تواند آن را حل بکند. به قول حضرت زین‌العابدین(ع)، باید به آینده بگذاریم تا شاید در آینده بیایند و بعضی از آیات قرآن یا حرف‌های ائمه را روشن کنند. امام باقر(ع) می‌فرمایند: خداوند هجده‌هزار قندیل آفریده که کل آسمان‌های هفت‌گانه با میلیون‌ها کهکشان و سحابی در یکی از این قندیل‌هاست. 17999 تا قندیل هست که ما نمی‌دانیم چه عوالمی در آنجا آفریده شده‌اند. به قول حافظ، واقعاً عقل دیوانه شد! بله که دیوانه می‌شود! ما چه موقع در عالم دقت کرده‌ایم تا خودش را به‌دست بیاوریم؟ ما چه زمان در خودمان فکر کرده‌ایم تا او رادر خودمان پیدا کنیم؟ چه وقت در مورچه‌ای فکر کرده‌ایم تا خودمان و او را در مورچه پیدا بکنیم؟

همین کَنه‌هایی که در قدیم بود، به رختخواب‌ها می‌آمدند و خون رگ ما را می‌خوردند، دربارهٔ آنها آمده است: قوی‌ترین دوربین‌هایی که سرعت‌گیر است، می‌خواستند ببینند که حرکت کنه در چه سرعتی است؛ اما این دوربین‌های قوی الکترونیکی، نتوانستند جابه‌جایی کنه را بگیرند! در حقیقت، سرعت او از دوربین بالاتر بوده است. ما چه می‌دانیم که در عالم چه خبر است! خداوند می‌فرماید که رحمت، مهر، محبت و لطف من، فراگیر «کل شئ» است. ما روایاتی دربارهٔ غفران و رحمت داریم که به خودش قسم، جرئت خواندنش نیست! 

 

-فرشتگان حامل عرش الهی

خداوند دو نوع فرشته دارد که در قرآن به آنها اشاره کرده است. یکی از این فرشتگان، فرشتگان حامل عرش هستند. ما نمی‌دانیم عرش چیست، تا فرشتگانش را بفهمیم! خداوند در آیهٔ هفتم سورهٔ مؤمن (غافر) به آنها اشاره کرده است. فرشتگانی که عرش را با خود حمل می‌کنند، به کجا می‌برند؟ نمی‌دانیم! عرش چیست که روی دوش فرشتگان حامل آن است؟ نمی‌دانیم! دانشمندان نوشته‌اند: از روزی که خدا منظومه شمسی را ساخته، تمام سیاراتش حرکت دارند و شش‌میلیارد سال است که کل آنها با خورشید در نقطه‌ای که خلقشان کرده است، حرکت کرده‌اند. در قرآن می‌خوانیم: «وَ اَلشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا»(سورهٔ یس، آیهٔ 38) خورشید به‌طرف قرارگاهش می‌رود. منظومهٔ شمسی شش‌میلیارد سال است که می‌رود، اما معلوم نیست به کجا می‌رود که به مانع هم برنخورده است! در واقع، شش‌میلیارد سال در جای دیگری از این عالم بوده، الآن از جای اولش شش‌میلیارد سال فاصله گرفته است. در فضا چه خبر است؟ موجوداتش چه هستند؟ فرشتگان عرش به پروردگار می‌گویند: «رَبَّنٰا وَسِعْتَ کلَّ شَیءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً»(سورهٔ غافر، آیهٔ 7) خدایا! رحمت و آگاهی تو فراگیر به کل شئ است.

می‌گویند (من هم در کتاب‌ها خوانده‌ام): سلول‌هایی که بدن ما را تشکیل داده، شماره‌اش این است و راحت هم به‌دست می‌آید. اگر کسی سلول‌های بدن خودش را تک‌شماری بکند و ثانیه‌ای هزار عدد بشمارد؛ یعنی نخوابد، نخورد، راه نرود و کار دیگری نکند، فقط آجرهای ساختمان بدنش را بشمارد، تمام‌شدن شمردنش سه‌هزار سال طول می‌کشد. همهٔ اینها کل شئ است.

 

-شمارۀ «کلَّ شَیء» در کتاب علم پروردگار

فرشتگان اول می‌گویند: «رَبَّنٰا وَسِعْتَ کلَّ شَیءٍ رَحْمَةً» بعد می‌گویند: «وَ عِلْماً». رحمتش بر همه‌چیز سبقت دارد، اما علمش. خدا در قرآن می‌فرماید: «وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ اَلْغَیبِ»(سورهٔ انعام، آیهٔ 59) تمام کلیدهای باطن هستی پیش من است. «لاٰ یعْلَمُهٰا إِلاّٰ هُوَ وَ یعْلَمُ مٰا فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ» در کل عالم، هر جا خشکی و هر جا دریاست، «وَ مٰا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّٰ یعْلَمُهٰا» از میلیاردها درخت در کرهٔ ماه و کرات دیگر (قرآن می‌گوید که در کرات دیگر هم موجود عاقل زندگی می‌کند و آنها هم روزی می‌خواهند)، برگی نمی‌افتد، مگر اینکه من می‌دانم که برگ افتاد، وزن برگ و سلول‌های برگ را می‌دانم. عدد باران را از زمانی می‌دانم که باران آفریده‌ام. همچنین عدد موجودات زنده را می‌دانم. «وَ کلَّ شَیءٍ أَحْصَینٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ»(سورهٔ یس، آیهٔ 12) شمارهٔ کل شئ در کتاب علم من است. 

 

معرفت حضرت مجتبی(ع) به عظمت بی‌نهایت خداوند

تا اینجا را دانستید، حالا اصل مطلبم را بگویم. اینهایی که شنیدید، فرع بود؛ اکنون به‌سراغ اصل برویم. اصل آن است که تمام این حقایقی که گفتم، البته غیر از آن هزار اسم، نزد حضرت مجتبی(ع) بود و می‌دانستند. امام مجتبی(ع) عظمت بی‌نهایت خدا را و اینکه تمام این سه‌هزار اسم، یعنی مسمّا و آثار این مسمّا را می‌دانستند. ایشان خودشان، هیکل، قلب و عقلش را با این عظمت، علم و رحمت بی‌نهایت سنجیده‌اند، می‌بیند که قدی، علمی، ملکیتی و چیزی از خودش ندارد. می‌دانید حضرت مجتبی(ع) چه‌کار کرده است؟ 

مرحوم فیض کاشانی نقل می‌کند: 25 سفر با پای برهنه و بی‌کفش از درِ اتاقشان، هشتاد نود فرسخ در جادهٔ خاکی و سنگلاخ به مکه آمد‌ه‌اند. من یک‌چیزی می‌گویم و شما یک‌چیزی می‌شنوید! الآن یکی به ما بگوید که اینجا شلوغ بود و جای پارک نبود، ماشینت سر چهارراه است، به آنجا برو و سوار ماشینت بشو، می‌گویم زانویم درد می‌کند، خسته می‌شوم، هوا گرم است. 25 سفر با پای برهنه از دم درِ اتاقشان به مکه، دم درِ مسجدالحرام آمده‌اند، داخل نمی‌روند، صورتشان را روی دیوار بغل در گذاشته‌اند، به‌خاطر آن معرفتی که به او داشته و اندازه‌گیری خودش را نسبت به او می‌دانسته، مثل سیل اشک می‌ریزند و می‌گویند: 

 

«يا مُحْسِنُ قَدْ أَتاكَ المـُسِيءُ» ای نیکوکار، بدکار پیش تو آمده است؛ یعنی به‌نظر من، این نماز من با این کوچکی، نسبت به تو بدعملی است. بدکار نه اینکه مثل من و شما دروغ گفته، غیبت کرده یا زن و بچه را اذیت کرده است؛ بلکه بدکاری او را در حریم ملکوت پروردگار عالم ببر. او خودش را می‌بیند، پروردگار را با چشم دل مشاهده می‌کند و می‌گوید: من دهر نماز بخوانم، نسبت به عظمت و اسمای تو کار خوبی نیست و بدکاری است. روزه‌ام بدکاری است. این 25 سفرم با ارزیابی نسبت به تو بدکاری است. بعد التماس می‌کنند و می‌گویند: «فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی» از این بدی‌هایی که در من هست که همین عباداتم است، گذشت کن «بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیم» به آن زیبایی‌هایی که پیش توست. این گوشه‌ای از معرفت امام مجتبی(ع) است.

تو ذوق لعل خوبان را چه دانی ××××××× تو شور این نمکدان را چه دانی

تو را با اطلس و مخمل بُوَد کار ×××××× قماش گل‌عذاران را چه دانی

 

کلام پایانی

برادران و خواهران! یک‌خرده بیشتر به‌دنبال معرفت برویم. این‌قدر کارزده و دنیازده نباشیم، این‌قدر ساختمان‌زده و تجارت‌زده نباشیم. والله، بالله! پاساژ، مغازه، کارخانه، پول و این خانه‌های گران‌قیمت را از ما در یک لحظه می‌گیرند و زیر یک‌مترونیم خاک می‌اندازند، برای اینکه بوی گند بدنمان شهر را برندارد، درِ قبر را با گِل و آهک می‌بندند، راحت می‌شوند و برمی‌گردند. چه می‌کنیم! چقدر با امامانمان فاصله داریم؟ ما با حال امامان، گریه و معرفت آنها چقدر فاصله داریم؟

خاقانیا به سائل اگر یک دِرَم دهی ××××××××× خواهی جزای آن دو بهشت از خدای خویش؟ 

ما چه‌کار کرده‌ایم؟! خدایا! شب جمعه است، نسبت به اعمالمان یک کلمه حرف نداریم؛ نه می‌گوییم قبول کن و نه می‌گوییم رد کن. به ما چه! خدایا! اگر ما را از چشم رحمتت بیندازی، چه‌کار باید بکنیم؟ کدام نماز، کدام روزه، ما در مقابل عظمت بی‌نهایت تو چه کسی هستیم؟!

 

مسجد امیر/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1394 ه‍.ش./ سخنرانی سیزدهم

برچسب ها :