لطفا منتظر باشید

جلسه چهاردهم _ 17 رمضان

(تهران مسجد امیر)
رمضان1436 ه.ق - خرداد1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

ماندگارها و غیرماندگارها در قرآن

قرآن مجید تمام آنچه که انسان در طول دورهٔ عمرش با آن سروکار دارد، به دو بخش تقسیم کرده است: از یک بخش به تمام‌شدنی‌ها و ازدست‌رفتنی‌ها تعبیر می‌کند، از یک بخش هم به ماندگارها، همیشگی‌ها و دائمی‌ها تعبیر می‌کند.

یکی دو آیه دربارهٔ بخش اول قرائت می‌کنم، یعنی آنچه تمام‌شدنی و ازدست‌رفتنی است، بقا و ثباتی ندارد. اگرچه آنچه بقا و ثبات ندارد، وقتی در اختیار اهل خداست، اسیر، دل‌بسته، گرفتار و عاشق آن نیستند. 

نظر آنان‌که نکردند در این مشتی خاک ×××××××× الحق انصاف توان داد که صاحب‌نظرند

عارفان هرچه ثباتی و بقایی نکنند ××××××××× گر همه مُلک جهان است، به هیچش نخرند

آیه در سورهٔ مبارکهٔ حدید (آیهٔ بیستم) است؛ مواردی را نقل می‌کند که ثبات و بقایی برای هیچ انسانی نداشته و ندارد. انصاف هم نیست که آدم برای چیزی که ثبات و بقا ندارد، گریبان پاره کند، جان بِکَند، خودش را خرج و هزینه کند؛ باید خیلی طبیعی و معمولی با آن برخورد بکند تا برای انسان قفس نشود و انسان در آن قفس بیفتد و راه نجات بسته شود.

 

جلوه‌هایی از حیات دنیا در کلام وحی

آیه می‌فرماید:‌ «اِعْلَمُوا أَنَّمَا اَلْحَیٰاةُ اَلدُّنْیٰا» ای بندگان من، بدانید و آگاه باشید، بفهمید این مطلبی که برایتان می‌گویم، جز این نیست و همین است. 

 

-بازی

این زندگی دنیا «لَعِبٌ» یک فصل، بخش و مقداری از آن، بازی است. آن بخشی که بازی است، کاری برایتان انجام نمی‌دهد. 

 

-سرگرمی

«وَ لَهْوٌ» یک بخش آن هم سرگرمی است. آدم ساعت‌ها می‌نشیند، فیلم و سریال می‌بیند یا روزنامه می‌خواند. قرآن اسم آن را سرگرمی گذاشته است که این هم برایتان کاری نمی‌کند. بازی‌ها و سرگرمی‌ها بقا ندارند و تمام می‌شوند. 

 

-آرایش‌های زندگی

«وَ زِینَةٌ» یک بخش آن هم، این آرایش‌های زندگی است. یکی زندگی‌اش با مرغ و خروس، یکی با تابلوهای گران، یکی با ده‌جور مجسمه یکی و با یک آلبوم تمبر آرایش می‌شود. اینها هم کاری برایتان نمی‌کند و از بین هم می‌رود. 

 

-ثروت و مال‌

«وَ تَفٰاخُرٌ بَینَکمْ وَ تَکٰاثُرٌ فِی اَلْأَمْوٰالِ» مقداری از زندگی‌تان هم همین ثروت است که بقا ندارد. اینها همه در صورتی است که آن قید حیاتِ دنیا با آن باشد؛ وگرنه اگر آدم صراف بسیار زرنگ هنرمندی باشد، همین مال ازدست‌رفتنی را به حقیقت ماندگاری تبدیل می‌کند. اینجا خود مال را می‌گوید که برای شما ماندگار نیست؛ مال یا در معرض آتش‌سوزی یا در معرض زلزله یادر معرض سیل یا در معرض ورشکستگی است و بقا ندارد. 

 

-فرزندان

«وَ اَلْأَوْلاٰدِ» اولادتان هم برایتان بقا ندارد، چون خودتان بقا ندارید. شما می‌میرید، آنها هم می‌میرند؛ یا شما زودتر می‌میرید یا آنها. اولاد هم بقا ندارد و ماندگار نیست. روز قیامت روز عجیبی است که همهٔ اولادها با پدران و همهٔ پدران هم با اولادها نیستند. خیلی از پدرها در دوزخ هستند و اولادها در بهشت. چیزی از اولاد برایشان نماند. همچنین خیلی از اولادها در جهنم هستند و پدران در بهشت؛ پس چیزی ته این سفره برای پدرها نمانده است. 

 

-شگفتی انسان در ابتدای زندگی

قرآن می‌گوید: این مجموعهٔ زندگی دنیای شما، در ابتدای آن، وقتی به‌دست می‌آورید، «کمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ اَلْکفّٰارَ نَبٰاتُهُ» خیلی برایتان شگفت‌انگیز است و مثل بارانی است که به زمین خشک بایری می‌بارد. بعد از این باران، انواع گل‌ها، چمن‌ها، نهال‌ها و درخت‌ها سبز می‌شود، زیبایی و شکوفه و میوه دارد. زمانی این مجموعه این نمایش را برایتان دارد، مدام انگشت‌به‌دهان هستید و می‌گویید: عجب پولی دارم، عجب وسایل بازی و سرگرمی‌ای دارم، عجب زینت‌هایی دارم، عجب بچه‌هایی دارم! 

 

-پژمردگی و خاموشی هیجانات در گذر زمان

«ثُمَّ یهِیجُ» به‌تدریج، این سرسبزی زندگی هم با پژمرده شدن خودتان پژمرده می‌شود؛ چون هر مقدار که سن شما بیشتر می‌شود، چراغ‌های لذات هم در وجودتان رو به خاموشی می‌رود.

زمانی شخصی به من گفت: آن‌وقت که می‌توانستم خوب بخورم و خوب بپوشم، چیزی نداشتم؛ اما الآن که دری به تخته خورده و و ثروتی نصیبم شده است، نمی‌توانم بخورم و بپوشم! معده‌ام دیگر همه نوع غذایی را قبول نمی‌کند و این پوشش هم بر بدن منِ پیرمرد کمرخمیده، پوشش لوسی است و جلب توجه نمی‌کند، تازه ممکن است که مسخره هم بکنند و بگویند آدم هشتاد‌ساله فکر می‌کند داماد است! این پیراهن و کت شلوار و کفش چیست؟! ا ین پوشش هم به من زیبایی نمی‌دهد و شاید عامل مسخره هم باشد. این معنی پژمردگی است که کتاب خدا، قرآن مجید برای حیات یا زندگی دنیا بیان می‌کند.

 

-ازدست‌رفتن و زردشدن زندگی

«فَتَرٰاهُ مُصْفَرًّا» کم‌کم این مجموعهٔ زندگی را می‌بینی که زرد می‌شود و از دست می‌رود. زردشدن در اینجا، یعنی از دست می‌رود؛ تنگی نفس داری، کلیه‌ات خوب کار نمی‌کند، آریتمی قلبت به‌هم‌ریخته است. به این ساختمان گران، بچه‌ها، فرش‌ها، تابلوها، ماشین و پاساژ نگاه می‌کنی و می‌بینی که در مرز ازدست‌رفتن هستند، تو هم هیچ قدرتی برای نگه‌داشتن آن نداری.

 

-پوسیدگی و تبدیل‌شدن به خاشاک

«ثُمَّ یکونُ حُطٰاماً» بعد از مدتی، تمام آن عین خاشاک می‌شود؛ یعنی در بستر افتاده‌ای و شبهی از خانه‌، زن و بچه، بانک، کارخانه و ثروت خودت می‌بینی. انسان خردمند عاقل به نماندنی‌ها دل نمی‌بندد و طبیعی با آن برخورد می‌کند. دل‌بستن، یعنی اشتباه کردن در تصور که اینها همیشه برای من هستند و من هم همیشه هستم؛ نه من همیشه هستم و نه این ثروت، مال و منال، زن و بچه و آرایش‌های زندگی. 

 

خیالات دروغین در دل‌بستگی به ازدست‌رفتنی‌ها

این یک آیه که می‌گوید: بخش از زندگی‌تان ذاتاً ماندگاری ندارد و ازدست‌رفتنی است، اسیر و زمین‌گیر اینها نشوید. بیدار باشید و به همان چشم ازدست‌رفتنی به اینها نگاه کنید تا آتش عشقی در دلتان نسبت به آنها زبانه نکشد و طبیعی برخورد بکنید.

وقتی آدم همیشه یادش باشد که بخشی از آنچه در اختیار دارد، ماندگار نیست و معمولی برخورد بکند. آیا انسان به حرام هم می‌افتد؟ حلالش ماندگار نیست! امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «مَا أَصِفُ دَاراً» چطوری این زندگی را برایتان بیان بکنم که «فِي حَلاَلِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ» روز قیامت در حلالش حسابرسی هست و در حرامش هم دوزخ است. من وقتی دل‌بستگی نداشته باشم و دائم هم یادم باشد که از دست می‌رود، قانع زندگی می‌کنم؛ قانع به خوب، حلال، پاکیزه و درست. دیگر به حرام میل پیدا نمی‌کنم! آن‌که میلیاردی از حرام به چنگ می‌زند، به خیال این است که خودش و این مال ماندگارند. او دچار خیالی دروغین و قلابی است.

 

نسخۀ قرآنی برای آرامش فکر و روان

همهٔ ما از همین امروز می‌توانیم نگاهمان را عوض بکنیم. وقتی نگاه ما عوض شود به اینکه آنچه در اختیار ماست، بقا ندارد، غصه‌ها، رنج‌ها، اضطراب و ترس‌های ما خیلی کم می‌شود و آرامشی از جانب خدا بر قلب ما نازل می‌شود. خدا در قرآن می‌فرماید: «ثُمَّ أَنْزَلَ اَللّٰهُ سَکینَتَهُ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 26). حالا وسط کارم مقداری از مالم، خانه یا پاساژ از دستم رفت، آرامش دارم؛ چون می‌دانم که این ماندگار نبود، نوبتش رسید که برود. ذات اینها فناست، ماندگاری و بقا ندارد، از دستم برود. اینجا هم قرآن آیهٔ جالبی دارد و می‌فرماید: «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ»(سورهٔ حدید، آیهٔ 23) برای آنچه ازدست‌رفتنی است و از دست‌تان می‌رود، ناله نزنید، آه نکشید و تأسف نخورید. «وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکمْ» به این امور غیرماندگاری که به شما هم داده‌اند، خوشحال نباشید. 

این یک نسخه برای آرامش روان و فکر است. قرآن خودش می‌گوید که من درمان‌کننده هستم: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 82) این قرآن من دارو و درمان‌کننده است و این آیه، یکی از داروهای درمانی‌اش است: «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ» برای ازدست‌رفتنی‌ها که ازدست‌رفتن در ذاتشان است، غصه‌دار نشوید و خودتان را نابود نکنید. «وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکمْ» به اینهایی هم که به شما داده‌ام و از دست می‌رود، خوشحال نباشید. 

 

سرانجام ماندگارها در آیات الهی

-ماندگاری امور خیر نزد پروردگار

این برای بخش ازدست‌رفتنی‌ها که آیات این بخش در قرآن زیاد است؛ حالا بحث ماندگارها. این آیه خیلی کوتاه است، ولی یک دنیا معنا در این آیه است. خدا در قرآن می‌فرماید: «مٰا عِنْدَکمْ ینْفَدُ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 96) آنچه پیش شما و فقط در ارتباط با خودتان است، یعنی لباس، خوراک، مال، خانه و وسایل زندگی، تمام آن پایان می‌پذیرد. «وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ بٰاقٍ» اما آنهایی که پیش خدا دارید، ماندگار است. پنجاه سال نماز، روزه، حج، کار خیر و انفاق داری و برای مردم اخلاق به خرج داده‌ای؛ اینها ماندنی است. همهٔ اینها را طبق آیات قرآن، به‌صورت بهشت برمی‌گردانند و برایتان می‌ماند.

 

-اجر عظیم کارهای ماندگار در روز قیامت

همچنین در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «وَ مٰا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکمْ مِنْ خَیرٍ»(سورهٔ مزمل، آیهٔ 20) هر کار خیری (عبادت، خدمت به خلق، نوشتن کتاب، ساختن مسجد، درمانگاه، بیمارستان یا یتیم‌خانه) که برای خودتان از پیش فرستاده‌اید، رفته است و در این نظام عالم، نه گم و نه کم می‌شود. «خَیرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اَللّٰهِ» فردای قیامت فرستاده‌هایتان را می‌بینید. «هُوَ خَیراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً» این ماندگارها برایتان بهتر است؛ پس به‌دنبال این ماندگارها باشید که اجر آن‌هم عظیم‌تر است. 

 

ولایت امیرالمؤمنین(ع)، خیری ماندگار

یکی از این خیرهای ماندگار و بهترین ماندگارها بنابر آیات، دعاها و روایات مهم اهل‌سنت، ولایت امیرالمؤمنین(ع) است. این یعنی چه؟ آیات، روایات و متن دعاها دراین‌زمینه زیاد است که اگر بخواهم بخوانم، تا آخر ماه رمضان هم تمام نمی‌شود؛ اما شما همین روایت را در جلد دوم کتاب «اصول کافی» ببینید، کفایت می‌کند. 

امام باقر(ع) می‌فرمایند: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‌ءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ» ساختمان دین اسلام پنج پایه دارد: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت امیرالمؤمنین(ع). حضرت می‌فرمایند: آن‌قدر که برای این ولایت فریاد کشیده شده، برای نماز، روزه، حج و زکات فریاد کشیده نشده است؛ چون روزه، حج، زکات و نماز، بدون ولایت امیرالمؤمنین(ع) مورد قبول نخواهد بود. روایات مهم اهل‌سنت هم این روایت را دارند. احتمالاً روزهای دیگر، خدا لطف کند، از منابع آنها برایتان بخوانم که عمل بدون ولایت علی(ع) در قیامت قبول نخواهد شد.

 

-حقیقت ولایت

حالا ولایت یعنی چه؟ من این را هم طبق آیات، روایات و مهم‌ترین عالِمان عالم اسلام برایتان معنی می‌کنم. ولایت، یعنی عشق‌ورزی به امیرالمؤمنین(ع)، متابعت از امیرالمؤمنین(ع)، هم‌دین بودن با دین امیرالمؤمنین(ع) و تأسی کردن به اخلاق و اعمال امیرالمؤمنین. این تا ابد برایتان ماندگار است و بهترین خیر ماندگار خواهد بود. 

ولایت امیرالمؤمنین(ع) به‌قدری باارزش است که امام صادق(ع)، حضرت جعفر دراین‌باره می‌فرمایند: «وَلَايَتِي لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ وِلَادَتِي مِنْهُ» من بچهٔ امیرالمؤمنین(ع) هستم و از امیرالمؤمنین(ع) به‌وجود آمده‌ام، ولی ولایت امیرالمؤمنین(ع) برای من، محبوب‌تر از این است که بچهٔ علی(ع) هستم؛ چون می‌دانم که این ولایت، دستگیرهٔ نجات است. در قیامت به من نمی‌گویند که فرزند چه کسی هستی، بلکه در قیامت به من می‌گویند که این پل صراط است و برای ردشدن گذرنامه و جواز می‌خواهم. جواز و گذرنامهٔ ردشدن، ولایت امیرالمؤمنین(ع) است، نه بچهٔ علی بودن! اگر داری، رد بشو؛ اما اگر نداری، خودت جواز تهیه نکرده‌ای و نمی‌توانی رد بشوی.

 

ارزش ولایت امیرالمؤمنین(ع) در منابع اهل‌تسنن

اکنون به روایتی از بزرگان اهل‌سنت عنایت کنید؛ یکی از بزرگ‌ترین و باارزش‌ترین کتاب‌هایی که این روایت را نقل کرده، «غایة‌المرام» نوشتهٔ ابونعیم اصفهانی است. روایت در صفحهٔ 333 این کتاب است. همچنین در جلد اول کتاب «شواهدالتنزیل»، کتاب بسیار مهمِ بزرگان اهل‌سنت، صفحهٔ 376، حدیث 520؛ در جلد اول کتاب «ینابیع‌المودة»، از مهم‌ترین کتاب‌ها، صفحهٔ 329؛ بخش عمده‌ای از این روایت را نقل کرده‌اند. روایت از جانب رسول خدا(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) است. حضرت می‌فرمایند: 

 

-منکرین ولایت امیرالمؤمنین(ع)، در زمرۀ کافرین

«وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً» علی جان، به آن خدایی که مرا به حق، مبعوث به رسالت کرد، «مٰا آمَنَ بِی مَنْ أنْکَرَک» هر کسی تو و ولایت تو را منکر باشد، به من ایمان نیاورده است؛ هرچه هم می‌خواهد در سرش بزند و بگوید من به نبوت پیغمبر مؤمن هستم، دروغ است. «وَ لٰا أقَرّ بِی مَنْ جَحَدَک» کسی که منکر تو باشد، به نبوت من اقرار نکرده است. «وَ مٰا آمَنَ بِاللّه مَنْ کَفَرَ بِک» هر کسی به تو کافر است، ایمان به خدا ندارد. 

 

-سفارش قرآن به شادی در فضل و رحمت الهی

علی جان، «وَ إِنَّ فَضْلَكَ لَمِنْ فَضْلِي وَ إِنَّ فَضْلِي لَفَضْلُ اَللَّهِ» برتری تو ریشه در برتری من دارد و این برتری که برای تو هست، برای احسان خداست. «وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» این حرف برای من نیست و قول پروردگارم است که در قرآن فرموده: «قُلْ بِفَضْلِ اَللّٰهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمّٰا يَجْمَعُونَ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 58) به مردم بگو که به فضل و رحمت خدا شاد باشید. فضل و رحمت خدا از آنچه در دنیا برای خودتان جمع می‌کنید، بهتر است. بلکه آن اصلاً خوبی ندارد که این بهتر باشد و بهتریِ بدون طرف است. 

 

-ولایت امیرالمؤمنین(ع)، رحمت خداوند به بندگان

مؤمنان باید به این فضل و رحمت شاد بشوند: «فَفَضْلُ اَللَّهِ نُبُوَّةُ نَبِيِّكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَلاَيَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» فضل خدا، پیغمبری من و رحمت خدا، ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب است. «فَبِذَلِكَ قَالَ: بِالنُّبُوَّةِ وَ اَلْوَلاَيَةِ فَلْيَفْرَحُوا» خدا در متن و عمق آیه می‌گوید که به نبوت پیغمبرم و ولایت امیرالمؤمنین شاد باشید؛ چون این ماندگار است. شما وقتی دارای ولایت باشید، پیغمبر(ص) در قیامت از شما استقبال می‌کند. به عشق روی علی(ع)، ملائکه از شما استقبال می‌کنند و بهشت برای اینکه زودتر وارد آن بشوید، برای شما له‌له می‌زند. انگار دیر شده، مدام می‌گوید: چرا شیعهٔ علی(ع) داخل نمی‌آید؟

 

-امیرالمؤمنین(ع)، میزان بندگی

«وَاللّه یٰا عَلِی! مٰا خُلِقْت إلّا لِیُعْبَد رَبُّک» والله، خدا تو را نیافریده، مگر به‌خاطر اینکه مردم با شناختن و دیدن تو، بندهٰ خدا بشوند. علی را ببینند و بندهٔ خدا بشوند. تو میزان بندگی هستی؛ هر کسی با تو نیست، بندهٔ خدا نیست و هر کسی با توست، بندهٔ واقعی خداست. «وَ لْیُعْرف بِک مَعٰالِمُ الدّین» علی جان، خدا تو را آفرید تا مردم بعد از مردن من، نسبت به مسائل دین سرگردان نشوند. «وَ یَصْلح بِکَ دارِسُ السَّبیل» اگر بخواهد صراط مستقیم کهنه شود، خدا آن را به‌وسیله تو نگه می‌دارد؛ یعنی تو تا روز قیامت، صراط مستقیم خدا هستی. «وَ لَقَد ضَلّ مَنْ ضَلّ عَنْک» هر کسی تو را گم کرد، گمراه شد. «وَ لَنْ یَهْتَدی إلی اللّه عَزّ وَ جَلّ مَنْ لَم یَهْتَدِ إلَیْک وَ إلَی وَلٰایَتک» کسی که به تو و ولایت تو نرسد، به خدا نخواهد رسید. با بودن توست که می‌شود به خدا رسید و هدایت شد. 

 

-ولایت امیرالمؤمنین(ع)، شرط آمرزندگی بنده

«وَ هُوَ قول رَبّی عَزّ وَ جَل» علی جان، این گفتار پرورگارم است و حرف من نیست. این آیه هم خیلی عجیب است! در کلمات آیه دقت بکنید. خدا می‌فرماید: «وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدیٰ»(سورهٔ طه، آیهٔ 82) من بسیار آمرزنده هستم برای کسی که توبه کند، مؤمن بشود و عمل صالح به‌جا بیاورد. آیا چیز دیگر هم می‌خواهد؟ با توجه به این آیه، چیز دیگری هم لازم است؟ خداوند می‌گوید «لِمَنْ تٰابَ» خود توبه عمل عظیمی است، «وَ آمَنَ» مؤمن بشود «وَ عَمِلَ صٰالِحاً» و تمام خوبی‌ها را انجام بدهد. این پرونده کم دارد؟ قرآن می‌گوید: بله کم دارد. یک چیزی کم دارد که اگر آن تدارک دیده نشود، نه من آمرزنده هستم، نه آن ایمان را قبول دارم و نه آن عمل صالح را می‌پذیرم. 

پیغمبر(ص) معنا می‌کنند و از دل آیه درمی‌آورند که خدا چه می‌گوید! «وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً» بعد از توبه و ایمان و عمل صالح، «ثُمَّ اِهْتَدیٰ» راه پیدا بکند. مگر توبه، ایمان و عمل صالح، راه پیدا کردن نیست؟ این قرآن است و این روایت هم اهل‌سنت نقل کرده‌اند! خدا می‌گوید نه، این‌گونه نیست. چه‌کار کنیم؟ باید تسلیم حرف خدا شویم که می‌گوید: «تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً» به پیشگاه من نمی‌رسد، مگر با «ثُمَّ اِهْتَدیٰ». علی جان، «اِهْتَدی» در آیه، یعنی «اِهْتَدی إلَی وَلٰایَتک» توبه و ایمان و عمل صالح با تو تمام می‌شود. توبه‌، ایمان و عمل صالحی بدون تو نیست.

 

-قبول ایمان با پذیرش ولایت‌ امیرالمؤمنین(ع)

علی جان، «وَ لَقَد أمَرَنی رَبّی تَبٰارَک وَ تَعٰالی أنْ أفْتَرِضَ مِنْ حَقّک مٰا أفْتَرَضه مِنْ حَقّی» خدا به من واجب کرده که آنچه خدا از حق من بر مردم واجب کرده است، از حق تو به مردم واجب کنم. «وَ إنّ حَقّکَ لَمَفْروضُ عَلَی مَنْ آمَنَ بِی» ولایت، امامت و الگوبودن تو جدّاً واجب شده است بر هر کسی که به من ایمان بیاورد. این یعنی، مردم دنیا، بدون علی به‌سراغ پیغمبر رفتن، کاری برایتان صورت نمی‌دهد.

تشهد نماز مستحب است یا واجب؟ تشهد واجب است. چه دستوری در تشهد واجب به ما می‌دهند؟ می‌گویند: بگو «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ» ده بار به‌صورت واجب، اقرار به توحید در شبانه‌روز. «وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُه» اقرار به بندگی پیغمبر و نبوتش. آیا تا اینجا تمام است؟ خیر، این توحید و نبوت با ولایت کامل می‌شود؛ لذا در تشهد، بعد از شهادت به توحید و رسالت و بندگی پیغمبر، به‌صورت واجب می‌گوییم: «الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ». در رأس آل‌محمد هم، امیرالمؤمنین(ع) است. پس توحید و نبوت بدون ولایت، تام نیست و قدرت نجات ما را در دنیا و آخرت ندارد.

 

مسجد امیر/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1394 ه‍.ش./ سخنرانی چهاردهم

برچسب ها :