جلسه بیست و چهارم _ روز 28 رمضان
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- صفات امام هدایت در کلام وحی
- -هدایت به امر خداوند
- -انجام هر خیری در این دنیا
- -اقامهٔ نماز
- -پرداخت زکات
- اثبات محبت با اقتدا به امام هدایت
- گنجایش عجیب ظرف روح امیرالمؤمنین(ع)
- -خلقت روح انسان از دم پروردگار
- -گنجایش جلوهٔ توحیدی باطن مؤمن
- -تمام ارزشهای عالم در ظرف روح امیرالمؤمنین(ع)
- حیات طیبه در سایهٔ دوستی و اقتدای به امام هدایت
- -پذیرش ولایت امیرالمؤمنین(ع)
- -دوستی با محبان امیرالمؤمنین(ع)
- -اقتدای به امامان معصوم
- همرنگی شیعه در زندگی با امامان معصوم
- -پوشش مناسب و با قاعدهٔ ائمه
- -دقت و توجه آیتالله بروجردی به تمیزی
- -سفارش رسول خدا(ص) به مردان و زنان
- -مشکلسازی انسان برای خودش در زندگی
- -حکایتی شنیدنی
- پایان کار تکذیبکنندگان ولایت امامان معصوم
- کلام پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
روایت مفصّلی که در جلسهٔ گذشته از اهلسنت نقل شد، نشان میداد که محبت به امیرالمؤمنین(ع) بازدهیهای فراوانی را در دنیا، هنگام مرگ، برزخ و قیامت به انسان برمیگرداند. آیا محبتی که در آن روایت یا بسیاری از روایات دربارهٔ حضرت بیان شده، محبت خالی و خود محبت است؟ پاسخ قرآن و روایات این است: این محبت بهتنهایی نیست که این بازدهیهای عظیم را در دنیا، هنگام مرگ، برزخ و قیامت دارد؛ بلکه محبتی است که اولاً از درخت معرفت روییده میشود و بر انسان لازم است که امام هدایت را بشناسد.
صفات امام هدایت در کلام وحی
خدا صفات امام هدایت را در قرآن بیان کرده که یک آیهاش این است:
-هدایت به امر خداوند
«وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 73) یک ویژگی امام معصوم این است که به امر و اذن خدا، مردم را به حلال و حرام خدا، قیامت، توحید و اخلاق هدایت میکند. شما همهٔ این عقاید را در «نهجالبلاغه» و روایات ائمه و انبیا میبینید.
-انجام هر خیری در این دنیا
«وَ أَوْحَيْنٰا إِلَيْهِمْ فِعْلَ اَلْخَيْرٰاتِ» ما انجام هر خیری را در این دنیا به امامان هدایت وحی کردیم تا هر خیری که پیش میآید، انجام بدهند و از آنها فوت نشود.
-اقامهٔ نماز
«وَ إِقٰامَ اَلصَّلاٰةِ» یک نشانهٔ دیگر امام معصوم، اینطور که محققین این جمله را معنی کردهاند، نماز کامل خواندن است.
-پرداخت زکات
«وَ إِيتٰاءَ اَلزَّكٰاةِ وَ كٰانُوا لَنٰا عٰابِدِينَ» دیگر اینکه زکات خود را پرداخت میکنند.
اثبات محبت با اقتدا به امام هدایت
این موضوعات بهصورت اکمل و اتمّ در امام انتخاب شده است و ما امام را با همین یک آیه شناختیم. دقت در مطالب این آیه نشان میدهد که تأمین خیر دنیا و آخرت، خوشبختی امروز و فردا، آسانی مرگ، روشنایی برزخ و نجات ما در قیامت به وجود انتخابشدههای خدا بسته است. وقتی به او محبت پیدا میکنیم، میبینیم که او دستگیره و کشتی نجات و پشتوانهٔ خیر دنیا و آخرت ماست. همهٔ اینها عامل محبت است.
حرف قرآن مجید در آیات سیام به بعد سورهٔ آلعمران این است: این محبت باید به کیفیتی در قلب شما طلوع کند که شما را بهدنبال امام هدایت بکشاند، در راه امام هدایت قرار بدهد، پیرو امام هدایت کند و باعث بشود که زندگیتان را در همهٔ شئون از او الگوبرداری کنید. این محبت است که قرآن میفرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 31) اگر ادعایتان این است که ما به خدا محبت داریم، این ادعا با یک کار ثابت میشود. «فَاتَّبِعُونِي» به منِ انتخابشده از جانب خدا اقتدا کرده و از من پیروی کنید. پس این محبتی که در روایتها مطرح است، محبتی است که زمینهساز ایمان، اخلاق و عمل درست است.
گنجایش عجیب ظرف روح امیرالمؤمنین(ع)
این یک مسئله بود که هم قرآنی و هم روایتی است؛ اما مسئلهٔ دوم.
-خلقت روح انسان از دم پروردگار
جسم امیرالمؤمنین(ع) مانند جسم همه و دیگر انسانها بوده است؛ یعنی جسمی که پیر و مریض میشود و میمیرد. این ارزشهایی که قابلشمارش نیست، چگونه در وجود حضرت جا داده شده است؟ جوابش این است: این ارزشها در بدنشان جا داده نشده، بلکه برای ظرف روح وجود مقدس ایشان است و کاری به خاک ندارد. خدا بدن ما را بهوسیلهٔ عناصر همین طبیعت خلق کرده، ولی روح ما را با هیچ عنصری خلق نکرده و کل خلقت روح ما این است: «فَإِذٰا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»(سورهٔ حجر، آیهٔ 29) روح ما دم پروردگار است که حقیقت این روح هم پنهان است؛ چنانکه در قرآن میخوانیم: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ اَلرُّوحِ قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»(سورهٔ إسرا، آیهٔ 85).
-گنجایش جلوهٔ توحیدی باطن مؤمن
همین روحی که در بدن دمیده شده است و عنصری نیست، گنجایش عجیبی دارد. شما توحید را به ذهن مبارکتان بیاورید؛ یعنی توحیدِ ذاتی که نهایت ندارد و بینهایت است. این روایت از رسول خدا(ص) نقل شده است که حضرت از خدا نقل میکنند: «لَا یَسَعُنِی أرْضِی وَلا سَمائِی وَلکِن یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ» زمین و آسمان من گنجایش جلوهٔ توحیدی مرا ندارد؛ اما باطن بندهٔ مؤمن من گنجایش مرا دارد.
-تمام ارزشهای عالم در ظرف روح امیرالمؤمنین(ع)
خدا همهٔ این ارزشها را در این ظرف قرار داده است و شگفتی هم ندارد. من فکر میکنم که بیشتر شما بزرگواران کارخانهٔ ریسندگی را دیده باشید. ماشینهای طولانی، سولههای بسیار طویل و با عرض زیاد کار میکنند، چقدر آب و برق مصرف میکند، چقدر نیروی انسانی میبرد، چقدر زمین اشغال کرده است و چندهزار سوزن کار میکند تا یک دانه نخ میبافد؛ آنهم نخی که عالیترین، نرمترین و گرانترین نخ نیست! همین الآن این کارخانهٔ ریسندگی را تصور بکنید و ببینید که بالاترین، نرمترین، محکمترین و گرانترین نخ از قدیمیترین ایام تا الآن که روی دستش نیامده، نخ ابریشم است. خداوند متعال کارخانهٔ تولید این نخ را در شکم کرم ابریشم تعبیه کرده است. اگر بگوییم که خدا تمام ارزشها را در ظرف روح امیرالمؤمنین(ع) قرار داده است، آیا شگفتی دارد؟
خدا کارخانهٔ بافندگی ابریشم را در شکم کرم کوچکی قرار داده است که بزرگتر و چاقتر از انگشت آدم نیست، اما بهترین و بالاترین نخ را میبافد. بالاخره یک کارخانهٔ بافندگی در این شکم هست یا نه؟! اگر کارخانه نبود، این کرم برگ را میخورد و دفع میکرد، بعد هم میمُرد؛ ولی برگ را میخورد و نخ تولید میکند، از دهانش هم بیرون میدهد.
ما میبینیم که صنایع غذایی در کرهٔ زمین کارخانه دارد؛ وقتی تشریف میبرید، میبینید دوسهتا سولهٔ عظیم در کار به همدیگر وصل هستند و تولید غذا میکنند. زمین، کارگر، برق، آب و انبار زیادی برده است؛ ولی تا الآن بالاترین غذا را تولید نکردهاند. هنوز کارخانهٔ تولید بالاترین، بهترین و مفیدترین غذا در وجود زنبور است. وقتی مادهٔ باارزشی بهنام «عسل» به زنبور میدهد و میگوید: «فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 69)؛ تمام عناصر درمانکنندهٔ ارزشی را هم به امیرالمؤمنین(ع) میدهد. برایش مهم نیست! حالا محبت محبّ امیرالمؤمنین(ع)، او را بهجانب حضرت میکشد و محبتش وادار میکند تا به حضرت اقتدا کند. این محبت و اقتدا سبب آنهمه بازدهی برای محبِ عامل میشود که پیغمبر عظیمالشأن اسلام این مطلب را در روایات دیگر هم تذکر دادهاند.
حیات طیبه در سایهٔ دوستی و اقتدای به امام هدایت
کتاب خیلی مفصّلی بهنام «تاریخ مدینة دمشق» هست که از کتب مهم اهلسنت است. این روایت در صفحهٔ 340 آن آمده که روایت مفصّل دیروز را معنا میکند.
«قَالَ رَسُول اللّه: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيى حَياتي» کسی که خوشش میآید، دوست دارد و لذت میبرد که تمام حیات و شئون زندگیاش (در عبادت، حلالخوری، خدمت به خلق، درست رفتار کردن با زن و بچه و مردم) مانند زندگی من باشد؛ داشتن زندگی پیغمبر، یعنی در حدّ خودم از ایمان، اخلاق و عمل پیغمبر برای خودم برداشت بکنم و رنگ او را بگیرم. «وَ يَمُوتَ مَماتي» و هر کسی که خوشش میآید و لذت میبرد مرگش مرگ من باشد؛ یک مرگ سالم، پاکیزه، آسان و راحت. «وَ يَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْن غَرَسَها رَبّي» و ساکن بهشتی باشد که با دست قدرت پروردگار بهوجود آمده است. هر کسی این سه برنامه، یعنی شکل زندگی من، شکل مرگ من و ساکنشدن در جنت عدن را میخواهد، میبایست چند کار را انجام بدهد:
-پذیرش ولایت امیرالمؤمنین(ع)
«فَلْيُوالِ عَلِيًّا مِنْ بَعْدي» بعد از من علی را به ولایت بپذیرد، او را کارگردان زندگیاش قرار بدهد و از او درس بگیرد.
-دوستی با محبان امیرالمؤمنین(ع)
«وَلْيُوالِ وَلِيَّهُ» محبان علی را هم دوست داشته باشد. این یعنی همهٔ علیدوستها باید یکدست، یک جمعیت و یک واحد باشند، همه همدیگر را دوست داشته باشند، به همدیگر کمک و یاری کنند و تکیهگاه هم باشند.
-اقتدای به امامان معصوم
«وَلْيَقْتَدِ بِالْأئِمَّةِ مِنْ بَعْدي» به تمام یازده امام بعد از علی(ع) اقتدا بکند.
همرنگی شیعه در زندگی با امامان معصوم
ائمهٔ ما با دشمن ظالم دمخور نبودند. بخشی از دین ما دشمنی با زورگویان و ستمگران است که نه دین دارند و نه میخواهند دیندار بشوند. بخشی از دین ما هم این است که در لباس، خوراک و منزل خود همرنگ «مَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و «وَ لَا الضَّالِّینَ» نباشیم. اگر میخواهی به سلمانی بروی، سرت را ایرانی و اسلامی اصلاح کن. برای چه سرت را مثل بچهصهیونیستهای واشنگتن و سوسولهای لندن اصلاح میکنی؟! چه لذتی دارد که آن قیافهٔ زیبای خداساختهات را به یک قیافهٔ هیولا، شیطانی و جنّی تبدیل میکنی! من به یکی از اینها گفتم که ازدواج کردهای؟ گفت: نه، هنوز ازدواج نکردهام. گفتم: خدا را شکر! گفت: چرا؟ گفتم: برای اینکه اگر زنت نصفهشب بیخبر از خواب میپرید و این قیافه را میدید، فوری سکته میکرد و دیگر طلاق نمیخواست.
این چه قیافهای است؟ چه لباسی است؟ چه خوراکی است؟ واقعاً طبع شما برمیدارد؟! آیا میدانید خوراک کفار «مَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و «وَ لَا الضَّالِّینَ» چیست؟ جدیداً یکی از خوشمزهترین غذاهایشان این است که به سالادشان سوسک یا کرم میریزند و میخورند، مغز میمون میپزند و خام میخورند، مار و خوک میخورند، اینها چیست که میخورند؟! آیا خدا از حلال کم گذاشته است؟!
-پوشش مناسب و با قاعدهٔ ائمه
«وَلْيَقْتَدِ بِالْأئِمَّةِ مِنْ بَعْدي» اگر کسی حیات و مرگی مانند حیات و مرگ من و سکونت در بهشت را میخواهد، به علیبنابیطالب(ع) و یازده امام اقتدا بکند. ائمهٔ ما لباس خوب میپوشیدند؛ مگر در زمان امیرالمؤمنین(ع) که اقتصاد خیلی ضعیف بود، ولی بقیهٔ ائمه لباس خوبی میپوشیدند که دوخت درست و حسابی و پارچهٔ میزانی داشت. بعضیها بهدنبال شلوارهایی میگردند که از جنس گونی و جوالهای قدیم است که روی خرها میگذاشتند و بار میکردند. اگر لباس میپوشی، لباس با قاعده، سنگین و رنگین بپوش؛ ژولیده و غبارآلود نباش، لباس پاره به تن نکن و کفش لنگهبهلنگه نپوش. بعضیها میگویند نداریم، دروغ میگویید! ما مسلمانها و شیعهها که نمردهایم، دم مسجد بیا و بگو کفشم لنگهبهلنگه است، راست میگویم که پول ندارم بخرم. ما سه جفت کفش برای دو سال تو میخریم و میدهیم. شیعهٔ علی(ع) بخیل نیست و لباس تمیزی میخرد و به تو میدهد.
-دقت و توجه آیتالله بروجردی به تمیزی
مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی شب سهشنبه سکته قلبی کرد. وقتی سهشنبه گذشت و غروب شد، حکومت آن زمان، یک پروفسور قلب را بدون اینکه به ایشان بگویند، فوری از پاریس به تهران آوردند (من بهطور کامل به یاد دارم) و صبح زود هم به قم، منزل آیتاللهالعظمی بروجردی بردند. ایشان در همان اتاقی نشسته بود که همیشه مینشست و الآن هم هست (تخت چوبیای برای ایشان گذاشته بودند، یک تشک و پتوی معمولی هم روی تخت بود که عکس نشستهٔ ایشان روی آن تخت هست)، آمدند و گفتند: دولت مهمترین دکتر قلب را از پاریس آورده و الآن هم در آن اتاق است؛ اجازه میدهید که شما را معاینه بکند؟ گفت: نه.
همه ماتشان برد! هواپیمای اختصاصی رفته و دکتر را آورده، از آنجا با ماشینهای حکومتی به قم آوردهاند و ایشان میگوید نه! همه دستپاچه شدند و گفتند: آقا چرا اجازه نمیدهی؟ گفت: او یک مسیحی درسخوانده است که میخواهد رهبر شیعیان جهان را ببیند. اول اتاق را سریع جارو بزنید، دستمال بکشید و روی تشک و متکا ملحفهٔ سفید بیندازید تا وقتی به پاریس برمیگردد، با نظر و نگاه مثبت به شیعه برگردد.
-سفارش رسول خدا(ص) به مردان و زنان
ائمهٔ ما تمیز بودند! آنها به سلمانی میرفتند و اصلاح مو میکردند، سفارش لباس هم به خیاط میدادند که بدوزد؛ اما تمام اینها باوقار بود. وقتی اصلاح میکردند، پیراهنی میپوشیدند یا عبایی میانداختند، همه وقار و ادب بود. جوری نبود که بیننده پس بزند، بلکه بیننده با دیدن امام لذت میبرد. چرا پیغمبر(ص) اینقدر به زنان سفارش میکنند که هر شب بهترین، زیباترین و خوشگلترین لباستان را برای شوهر بپوشید و بهترین آرایش را برای او بکنید؟ همچنین به مرد میگویند که تمیز، اصلاحکرده، منظم و باوقار با خانمت روبهرو بشو. این هم یک مورد برای جلوگیری از طلاق است؛ چون وقتی با دیدن همدیگر از هم بدشان بیاید و پس بزنند، یواشیواش بگومگو شروع میشود، پشتش تلخی و بعدش هم هر دو میگویند ما نمیتوانیم با هم بسازیم، با چهار بچه جدا میشوند.
-مشکلسازی انسان برای خودش در زندگی
کتاب «وسائلالشیعه» کتاب مهمی در ردهٔ کتاب «کافی» و «تهذیب من لایحضرهالفقیه» است؛ در روایتی از این کتاب آمده که خانمی به پیغمبر(ص) گفت: شوهرم میلی به من ندارد، با من خوش نیست و زندگی بر من تلخ است. حضرت فرمودند: شوهرت حق دارد که با تو خوش نیست! برای اینکه تو را هر شب با لباسی میبیند که بغل تنور نان میپختی یا در آشپزخانه سیبزمینی سرخ میکردی. چطوری به تو میل پیدا کند؟! خانم، برو و خودت را عوض کن؛ مرد، برو و خودت را عوض کن؛ مشکل حل میشود. قرآن میگوید: خودتان در زندگی مشکلساز هستید.
-حکایتی شنیدنی
ائمهٔ ما غذای خوب میخوردند و لباس خوب میپوشیدند، البته نه به اسراف؛ با زن و بچه، مخصوصاً با همسر بسیار با محبت بودند، اما نه با افراط. آنها هم خودشان را برای خانمهایشان اصلاح میکردند و لباس خوب میپوشیدند که زندگی داخل تلخ نشود و بههم نخورد. گاهی من بعضیها را میبینم که به این موارد توجهی ندارند! یک بار جوان قدبلندی را در حرم حضرت رضا(ع) دیدم؛ اصلاً یک قیافهای بود! محاسن بلند و دَرهم و بَرهم، موهای ریخته روی هم، شانه نخورده و درهم و برهمی داشت. من جلو رفتم، سلام کردم و گفتم: آقا شما جزء طایفهٔ ما انسانها هستید؟ نگاهی کرد و گفت: پس جزء کدام طایفه هستم؟ گفتم: من در بچگی، هم کتاب «امیرارسلان» و هم کتاب «اسکندرنامه» را خواندهام و با چیزهایی که از این کتابها در ذهنم هست، در این حرم فکر کردم که شما مادر فولادزره هستید. این چه قیافهای است؟! آیا شیعه هستی؟ گفت: بله، شیعه هستم. گفتم: من الآن تو را در حرم حضرت رضا(ع) دیدم، پس زدم و از این قیافه رنج بردم؛ اگر به هیچکس رحم نمیکنی، به خانمت رحم کن! گفت: نمیدانستم، مرا بیدار کردی. چند وقتی گذشت، او را در تهران دیدم، جلو آمد، سلام کرد و گفت: من همان مردی هستم که در حرم دیدی. محاسنش را تا حدی کوتاه کرده، موهایش را هم اصلاح کرده و خیلی خوشتیپ شده بود. گفت: زنم گفت که عوض شدی، منم گفتم یک آقایی باعث شد که عوض بشوم. گفت: آن آقا کیست؟ من اسم شما را بردم، گفت: تو رو خدا همیشه بهدنبال این آقا برو.
ائمه و انبیای ما به فرمودهٔ آقای علوی، دنیا را داشتند، درآمد هم داشتند، خانه و اثاث و مَرکب هم داشتند؛ اما همهچیز آنها به قاعده بود. دنیایشان آخرت بود؛ اسمش دنیا بود، ولی حقیقتش آخرت بود. خانهٔ ائمه و انبیا برایشان مسجد بود و همیشه هم تمیز. لباس، موی سر و صورت و غذاهایشان هم به قاعده بود.
پایان کار تکذیبکنندگان ولایت امامان معصوم
«فَإِنَّهُمْ عِتْرَتي وَ خُلِقُوا مِنْ طينَتي رُزِقُوا فَهْمًا وَ عِلْمًا وَوَيْلٌ لِلْمُكَذِّبينَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمَّـتي» بعد از علی، این یازده نفر عترت و اهلبیت من هستند که از سرشت من آفریده شدهاند و فهم و دانش به آنها روزی شده است. وای بر کسانی که ارتباط این دوازده نفر را با امت من تکذیب بکنند، اینها را امام ندانند و بهدنبال دیگران بروند. اهلسنت این روایت را نقل میکنند! وای بر کسانی که بین این دوازده نفر و امت من جدایی بیندازند و بگویند اینها کارهٔ امت نیستند و برای خودشان یک عالِمی هستند.
در مردمی هم که ادعای شیعگی دارند، کسانی هستند که میگویند آقا چه خبر است! چرا اینقدر از علی(ع)، امام حسین(ع) و امام صادق(ع) حرف میزنید؟ اینها هم یک عالِم بودهاند. اینها یک عالِم نبودند، بلکه من و شما عالِم هستیم. من در قم درس خواندهام و شما در دانشگاه درس خواندهاید. ما عالِم هستیم، اما آیا عالمی هستیم که علم ما بتواند آخرت دنیای مردم، آخرت مردم و دین مردم را تا آخرت اداره کند؟
«الْـقاطِعينَ فيهمْ صِلَتي لا أَنـَا لَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي» وای بر کسانی که با این دوازده نفر قطع رحم بکنند! اینها رحم واقعی در عالم هستند که هر کسی این دوازده نفر را کنار بگذارد، عقیدهای به رابطهٔ بین آنها و امت نداشته باشد، با اینها قطع رحم بکند و بهسراغشان نرود، خداوند آنها را در قیامت به شفاعت من نمیرساند.
کلام پایانی
علی جان، چقدر زیبا به یتیمان کوفه رسیدگی کردی؛ اما کار یتیمان خودت را به کجا کشاندی؟! چقدر به مردم و عشایری که در کوفه و اطرافش زندگی میکردند، خدمت کردی؛ اما چه مزدی به بچههایت دادند و چه تشکری کردند!
علی جان، دختر تو زینب(س) به شهر کوفه سه حق داشت؛ من این را اولینبار در کتابی دیدم که در کتابخانههای دمشق، کتابخانهای در کشور اهلسنت بود. دختر تو زینب(س) سه حق بر تمام زنان آن منطقه داشت: یکی حق تعلیم و تفسیر قرآن، یکی حق فقهگویی و یکی هم حق اخلاقگویی. زینب(س) برای زنان آن منطقه سهتا کلاس داشت: کلاس تفسیر قرآن، کلاس فقه و کلاس اخلاق. زینالعابدین(ع) دربارهٔ عمهشان میفرمایند: علمش بدون معلم بود. ای کاش! زنان کوفه مطالب این سه کلاس را مینوشتند تا به دست ما هم میرسید و ما هم از تفسیر قرآن، اخلاقگویی و فقه او لذت ببریم.
او علم بدون معلم بود؛ اما این مردمی که زینب(س) بر آنها حق داشت، کار را به کجا کشیدند که شاهزادهٔ دنیا و آخرت در آن گرمای 40-45 درجه روی خاک بشیند و ببیند تمام امیدش، تکیهگاهش، عشقش و وجودش به میدان میرود و برنمیگردد. ما یک چیزی روی منبرها میخوانیم و شما یک چیزی میشنوید؛ امام میرود، خواهر روی خاک نگاهش میکند...