جلسه بیست و هشتم _ شب 29 رمضان
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
امشب به فرازهای مهمی که از امیر المومنین علیه السلام نقل شده است ودر مهمترین کتابهای دعا آمده است میپردازم. این فرازها با مباحث همه شبهای گذشته در ارتباط است. جمله اولش درباره قلب است، قبل از اینکه این جمله اول را دقیق معنا کنم یک آیه قرآن قرائت میکنم.
کسانی که با دیدن حق یافتن حق، در همه شئونش تسلیم نمیشوند، و به قول معروف زیر بار نمیروند، قبول نمیکنند، قبول نکردنشان یک طرف مخالفت هم میکنند، مبارزه هم میکنند، به فرموده امیر المومنین در نهج البلاغه عبدا صفحة سینهشان هم سپر میکنند که قشنگ با حق بجنگند، قرآن مجید میفرماید همه علت و سببش قصی شدن قلبشان است، تیره شدن قلبشان است، خیلی فهرستوار بنی اسرائیل عصای موسی را دیدند، تبدیل به یک موجود زنده شد، و وقتی هم میگرفت همان عصای چوبی وردستش بود، دیدند که تمام وسائل جادوی جادوگران را که یک تپه بود، به صورت یک لقمه بلعید، درجا هم گرفت همان چوبدستی بود یک مثقال هم اضافه نشده بود.
دیدند که وقتی دستش را زیر بغلش میکند درمیآورد تا جایی که چشم میبیند نور سپید درخشان از انگشتهایش بالا میزند، دیدند که تمام قوم را وارد آب نیل کرد درجا آب دوازده تا کوچه باز کرد، راحت از داخل این کوچهها رفتند آن طرف نیل، و یک نفرشان هم خفه نشد. تمام فرعونیان هم وارد شدند همه نابود شدند دیدند، دیدند که بر اثر لجبازی فرعونیان به تمام آبهای خوراکی گفت خون بشوید، هر چی آب در دربار و خانه فرعونیان میرفت خون بود اما از همان شعبهها در خانه بنی اسرائیل که میآمد آب بود اینها همه در قرآن است برای کتابهای تاریخ نیست.
دیدند که این لجبازان که تسلیم حق نشدند موسی یک فریاد زد سر شپشها تمام خانهها و رختخواب و تختخواب و لباس فرعونیان پر از شپش شد، دیدند که زندگیشان را پر از قورباغه کرد هر دفعه هم به موسی میگفتند از خدای خودت بخواه اینها را رد کند ما مومن میشویم دروغ گفتند نشدند. دیدند که در صحرا وَ إِذِ اِسْتَسْقىٰ مُوسىٰ لِقَوْمِهِ ﴿البقرة، 60﴾، همه تشنه بودند هفتاد هزار نفر، موسی به پروردگار گفت چه کارشان کنم؟ خطاب رسید اِضْرِبْ بِعَصٰاكَ اَلْحَجَرَ این چوبدستی را بزن به این سنگ زد، سنگی که در بیابان بود، فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اِثْنَتٰا عَشْرَةَ عَيْناً دوازده چشمه از این سنگ آب جوشید، برای دوازده طایفه بنی اسرائیل.
دیدند که در گرمای شدید موسی ابن عمران به امر خدا به کوه گفت بلند شو بالای سرشان سایه بینداز کوه آمد در هوا ایستاد و اینها زیر کوه بودند تا گرمای تابستان تمام شد.
دیدند که موسی ابن عمران چون وضع مردم، برای معشیت تامین نمیشد از آسمان دو نوع غذا چهل سال برایشان آورد، وَ أَنْزَلْنٰا عَلَيْكُمُ اَلْمَنَّ وَ اَلسَّلْوىٰ ﴿البقرة، 57﴾، دیدند که قاتل یک مقتولی پیدا نمیشود و اگر قاتل پیدا نشود درگیری سختی پیش میآید، به مردم گفت یک گاوی را بکشید داستانش مفصل است در سوره بقره گاو را کشتند یک عضو گاو را زدند به مقتول بلند شد نشست گفتند قاتلت کیست گفت فلان کس دوباره افتاد، همه اینها را دیدند. درست است؟
اما نه پیغمبری موسی را قبول کردند نه تورات را به عنوان کتاب آسمانی، از این قماش مردم در تهران زیاد است، در اصفهان شیراز زیادند، در خانوادهها زیادند در قوم و خویشهایتان هم هستند هیچی را قبول ندارند، تنها چیزی ر ا که قبول دارند اقتصاد، اقتصاد را هم تبعی قبول دارند یعنی برای شکم و غریزه جنسی قبول دارند اگر شکم و شهوت هم نبود هیچ کس از خانه بیرون میآمد میگفت نیاز ندارم، دنبال پول نمیروم، اینهایی هم که دنبال پول افتادند برای شکم و شهوت دنبالش افتادند وگرنه خدا همین امشب شکم و شهوتشان را تعطیل کند مرض ندارند صبح از خانه بیایند بیرون، نمیروند بیرون همین را قبول دارند.
شکم و شهوت اصل است پول وسیله است، جاده است، برسند به این دو تا، اینها که با همه وجود شکم و شهوت و حضرت پول را قبول دارند خدا را قبول ندارند انبیا و ائمه را قبول ندارند، عبادت را قبول ندارند قرآن را قبول ندارند. اینها کاملا اخلاقشان در ایران اخلاق هندوهای هندوستان است، نوح را یک میلیارد هندی به پیغمبری قبول ندارند که مقام پایینتر از خداست نوح را به پیغمبری قبول ندارند گاو را به خدایی قبول دارند، خب اگر بنا باشد قبول کنید مقام بالاتر را قبول کن نوح را قبول کن حالا نمیگوییم خدا را قبول کن بین نوح و گاو، گاو را انتخاب کردند یک میلیارد. مامیگوییم آقا اگر یک استکان آب را دعا بخوانیم آیه بخوانیم زیارت عاشورا بخوانیم، اندازه یک سر سوزن تربت ابی عبدالله را در آن بیندازیم خدا بخواهد سرطانی را شفا میدهد مسخره میکنند اما رئیس جمهور هند درسخوانده دانشگاه دیده دکتری گرفته که یک میلیارد آدمیزاد زیر سلطهاش هستند برای شفا و برای مریض نشدن یک لیوان در جیبش است هر جا ببیند گاو دارد دستشویی میکند میرود میگیرد پر میکند و میخورد، این یکی را قبول ندارند، یعنی آبی که بهش قرآن خوانده شده حمد خوانده شده، تربت سید الشهدا در آن ریخته شده خیلی از مردم ایران مسخره میکنند، اما هم نوع و همجنسشان یعنی یک جنس دوپا عین اینها، در هند در مقام رئیس جمهوری یک میلیارد نفر دستشویی گاو را میخورد مریض نشود نه شفا بگیرد این است داستان جنس دوپا در کره زمین.
کتابهای نوشتند با چه قیمتی هم چاپ کردند با چه کاغذهایی، بیرون اینجا که از این ادمها اصلا جرات ندارد بنویسد و چاپ کند کاملا یزید را تبرئه کردند و ابی عبدالله الحسین را مقصّر معرفی کردند، بزرگترین عالم قرن چهارم اهل سنت امام محمد غزالی نویسنده بسیار قدرتمند و چهره ماندگار در احیاء علوم الدین اصرار میکند التماس میکند، یزید را لعنت نکنید، جایز نیست چون مسلمان است، و بعد هم از کجا میدانید که توبه نکرده باشد، تمام اینها قرآن میگوید برمیگردد به سیاهدلی و سنگدلی، حالا در مورد همین بنی اسرائیل و هم پالکیهایشان در دنیا و در ایران.
امیر المومنین میگوید میگویند و سینهشان هم سپر میکنند فکر میکنند خالق کل عالم هستند وقتی حرف میزنند چنان متکبرانه حرف میزنند که فکر میکنی کل علم پیش اینهاست نمیدانند دو روز دیگر وقتی خدا به یک رگ مغزشان اشاره کرد پاره شو یک هفت هشت سال باید همپرسشان کنند، یک خدمتگزار مرد یا زن بیاید عوضشان کند، بشورد ببرد حمام اگر خانوادهاش رحم داشته باشند اگر نداشته باشند که برمیدارند و میاندازند در مراکز بزرگسالان.
پیرمردها، سالمندان، نمیفهمد که هیچ کاره است سینهات را برای چی داری سپر میکنی؟ چرا به جای استکانی که دعا و قرآن خوانده شده و تربت ابی عبدالله در آن ریخته شده دستشویی گاو را میخوری اما این را رد میکنی؟ گاو را معبود میدانی اما مقام پیغمبری را که مادون معبود است برای گاو قائل هستی، چطوری نشستی مقایسه کردی؟ چطور؟ آمدند مقایسه کردند در همین ایران نه اینکه حالا با زبان مقایسه بکنند عمل نشان میدهد مقایسه کردند که روش مریم مادر مسیح خدیجه همسر پیغمبر، فاطمه زهرا، زینب کبری، در حجاب درست است یا زنان هرجایی تلاویو و واشنگتن و لندن و پاریس، به این نتیجه رسیدند آنها درست است و نیمه عریان شدند هنوز نیمه عریان از خانهها نمیآیند بیرون در جلسات شبانه مرد و زنشان نیمه عریان هستند، یواش یواش دارند به بیرون هم میکشانند چون در ماشینها روسریها را برداشتند در جادهها هم برداشتند، از نه به بعد هم گاهی در خیابانهای تهران زنها دخترها بیحجاب کامل هستند، سی و هفت سال هم هست که میگوییم باید کار فرهنگی بکنیم خب این کار فرهنگی چیست به ما هم یاد بدهید ما هم بیاییم در خیابانها کارفرهنگی بکنیم کار فرهنگی چیست؟
میگویند حجاب زوری نمیشود، کی میگوید حجاب را زوری به سر زنان بکنید، خب نکنید، میگویند کار فرهنگی بکنیم خب کار فرهنگی چیست؟ چرا ترجمه نمیکنید؟ توضیح نمیدهید؟ این کار فرهنگی چیست؟ که مرد و زن را از جهنم درآورد، خب یاد ما بدهید، ما که حوزه قم درس خواندیم هنوز نفهمیدیم کار فرهنگی یعنی چی کار فرهنگی، اگر به ما مسجدیها به ما هیئتیها یاد بدهید ما شر این فسادو زنا و طلاق و بیحجابی را از سرتان برمیداریم، چون در آینده نوه و نتیجه شما دولتیها و روسای مملکت و وکلا را هم میگیرد قطعا، یعنی شمادر آینده زیر خاک هستید ولی ناموس نسل دوم و سوم مثل تلاویو و واشنگتن و پاریس بیرون هستند، چیست این کار فرهنگی؟
چرا قبول نمیکنند قرآن میگوید، دیدید بنی اسرائیل چه معجزات عظیمی را از موسی دیدند، ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ ﴿البقرة، 74﴾ با اینکه این همه معجزه نشانتان دادم بعد از دیدن این همه معجزه از بس که خباثت داشتید دلتان قصی شد، سیاه شد، تاریک شد، حالا دل اینجوری شده فَهِيَ كَالْحِجٰارَةِ مثل سنگ شده، أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً از سنگ هم سختتر شده، چه کردید با این پاره گوشت؟ گناه روی گناه، هی هم گناه در کشور سفرهاش بازتر شد ما هم هی از سر این سفره که پهنتر میشد آمدیم عقبتر که جا برای گنهکاران و بیحجابها و عرقخورها و رباخورها باز شود تنگ است دیگر جا، ما باید هی بیاییم عقب که آنها جایشان بیشتر شود شده ما هم در گوشه این سفره هی به همدیگر میگوییم حرف نزنیها، چیزی نگویی، در خیابان به کسی تذکر ندهی باید کار فرهنگی کرد. کو این کار فرهنگی. نکند چادر زهرا و زینب عمرش دارد در کشور ما تمام میشود، ما باید بشینیم مادرهای ما عمهها و خالههایمان هم بمیرند بعدیها دیگر خداحافظ شما رو به تلاویو و واشنگتن و لندن، بعدیهای چادریمان آنهایی هم که با مسجد و با عالم سروکار ندارند که سی سال است رفتند آن طرفی، حالا هم نسلشان دنبال این مادرها رفتند آنوری. ما هم خودمان را آرام کردیم به این ذکر، کار فرهنگی بکنیم.
آقا باید کار فرهنگی کرد، خیلی خب شما برای کار فرهنگی نیرو میخواهید ما نیروی ماه رمضان و محرم و صفر را، نیروی ماه رمضان را با کمک خدا نیروی محرم و صفر را با کمک ابی عبدالله مجانی میآوریم پیش شما بگویید ما کار فرهنگی بکنیم ما میکنیم پول هم نمیخواهیم از شما، چی هست این کار فرهنگی؟ دلها را باید علاج کرد، فهی کالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار، بعضی از سنگها در دل کوه میبینید آب از آنها جاری میشود، یعنی آب آمده پشت کوه هی به سنگ فشار آورده سائیده سائیده سائیده سوراخش کرده آب زده بیرون. و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء، بعضی از سنگها را میبینید ترک خورده آب از آن میجوشد و ان منها لما یحبط من خشیة الله، بعضی از سنگها را میبینید از خشیت خدا از کرات آسمانی رها میشود به صورت شهاب سنگ میآید به جوّ میخورد و پودر میشود. و ما الله بغافل عما تعملون من از کارکرد شما انسانها بیخبر نیستم. شما که هیچی را قبول نمیکنید برای این است که دلتان سنگ شده. اینقدر دروغ گفتید تهمت زدید، ربا خوردید، زنا کردید، دزدی کردید، اختلاس کردید، ظلم کردید امضای به ناحق کردید، پرونده به پرونده کردید، صورتسازی کردید تا دلتان سنگ شده، نه احیا اثر دارد نه ماه رمضان، نه محرم و صفر، نه نبوت، نه توحید، نه امامت، نه اخلاق اینها هم که به گوشتان میخورد سینه سپر میکنید، که دوباره این حرفهای قدیمی ساخته شده افسانه دوز و کلک سوار شده آخوندها را به رخ ما میکشید، این خطر سنگ شدن قلب.
حالا برویم سراغ فراز اول گفتار امیر المومنین،الهی قلبی محجوب، خیلی جالب است اینجا میگوید الهی معبود من یعنی خدایا من چیزی کسی را به عنوان معبود برابر تو علم نکردم، من هنوز موحد هستم، قبولت دارم، دلم را نگاه کن، حجاب گرفته دلم را، حجاب دل چیست؟ همین رذائل اخلاقی، حسد، کبر، غرور، حرص، کینه بیجا، بددلی، اینها روی هم که متراکم میشود کم کم دل سنگ میشود.
وقتی دل سنگ شد فقط میرود سراغ پول برای شکم و شهوت همین، هیچ کاری دیگر نمیکند، اما وقتی که با مواظبت از دل و راه ندادن این پوششها، دل آئینه شد ببین چه چیزهایی درش منعکس میشود، چی کار میکند، خب الهی قلبی محجوب حالا برای این حجاب چی کار باید کرد؟
از اینکه امیر المومنین صورتش را روی خاک گذاشته و این الهی قلبی محجوب را خوانده معلوم میشود که کار برطرف کردن حجاب کار خداست، وگرنه اگر خود آدم بود که دیگر دعا نمیخواست، الهی نمیخواست، الهی یعنی من معطل ماندم، کاری نمیتوانم بکنم، پیش تو آمدم، به تو پناه آوردم، تو یک کاری بکن، آن هم کارهای عجیبی برای دل میکند نخواندید در دعاها، یا مقلب القلوب، یعنی ای دگرگونکننده دلها، ای کسی که با دست رحمتت دلی که رویش به طرف شیطان است برش میگردانی و روی دل را به جانب خودت میکنی، قلبی محجوب، خب وقتی برگرداند طرف خودش میشود آئینه گیرنده نور، یک خرده من بلندتر امشب حرف بزنم، دل وقتی که نور میگیرد در آن نور همه چیز را آدم میبیند در آن نور.
امام صادق به یکی فرمود حال برادرت چطور است؟ گفت آقا اینجا مدینه است برادر من هم افریقا است من هم که تا حالا راجع به برادرم با شما صحبت نکردم برادر ما را از کجا میشناسید؟ امام فرمود از حالا تا روز قیامت کل شیعیان ما پیش ما هستند، تو جغرافیای زمین را با ما اشتباه گرفتی طول مسافت را با ما اشتباه گرفتی؟ دل وقتی رو به خدا باشد نور منعکس بشود در این نور همه چیز را آدم میتواند ببیند حالا امام صادق میفرماید مثل ما در بیداری نتوانیم ببینیم در خواب که نشانتان میدهند. این که دیگر امتحان شده است آزمایش شده است.
این را من از جهت خود ابی عبدالله میگویم، از جهت خودش، یک وقت من را در این داستان به وسط نکشید آن طرف را ببینید، این طرف خبری نیست هر چی خبر هست برای آنطرف است، اینور را نبینید. همین چند وقت پیش دو نصف شب بود من در رویا دیدم مردم، خب به قول امام صادق حداقل را که میبینیم این حداقل هم که میبینید خودتان نمیبینید با کمک یک کس دیگر میبینید باد در دماغتان نیندازید خودتان نمیبینید که آنها نشان بودند، نه اینکه روح شما و دل شما قدرت دیدن دارد کاری که شما کردید گذاشتید این قلب را برش گرداند خدا به طرف خودش حالا یک علائمی دارد میبیند. کاملا من مردم، یک قبر هم کنارم کندند هیچ کس هم نیست فقط من هستم یعنی جنازه من است، قبر چهارگوش، تمیز، بزرگ، کفن کردند و گذاشتند در قبر، حالا من هم خیلی دارم معمولی تلقی میکنم بترسم نگران باشم، ناراحت باشم، خیلی دیدم آرام هستم، وقتی وارد قبر کردند دیدم کف قبر خاک بسیار نرمی است، در قبر را بستند و رفتند من آنها را هم نمیدیدم.
در لحد در قبر، گفتم خب ما که بیکار هستیم قلم و کاغذ هم که نداریم، بیاییم روی این خاک نرم تا نکیر و منکر نیامدند بیایم یک مقاله بسیار عاشقانه با انگشتم برای ابی عبدالله بنویسم، کاری که ندارم، این مقاله را نوشتم کف قبر دیدم به هم نمیخورد، با اینکه خاک خیلی نرم است کلمات میماند، هیچ چیز آن مقاله را من یادم نیست هیچی یعنی یک کلمهاش هم یادم نیست ولی یک خط زیبا، صاف، پاک، روی خاک نرم، گفتم این را امضا کنم تقدیم ابی عبدالله کنم یا بیایند ببرند، دیدم یکی وارد قبر شد گفت شما زود است مردی برگرد، امام صادق میگوید حداقل اگر حداقل نوری بتابد حداقلی را نشانتان میدهند با نشان دادن تکلیفتان روشن میشود که آن طرف کجایی هستید، برای کی هستید، برای کی دغدغه دارید اگر بنا باشد بنویسیم برای کی بنویسیم.
خیلی کارها از دست قلب برمیآید، اصلا کسل نیستیم خدایا، ناراحت هم نیستیم، خودت هم که صد بار به ما وعده دادی اگر لغزشی پیدا کردید میبخشم خب چه نگرانی داشته باشیم، بله ما رنجمان، دغدغهمان نگرانیمان ناراحتیمان از این است که مهمانی تو دارد تمام میشود، ضرر هم نکردیم که بنشینیم و ناله بزنیم نه خوب منفعت کردیم چون دست ما را گرفتی و کمک دادی روزه را گرفتیم و کمک دادی شبها را آمدیم. ادامه بدهم حرفهای حضرت را.