جلسه بیست و پنجم _ روز 29 رمضان
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- انسان، موضوع هفتمیلیون مسئله در جهان
- -دانش اندک انسان، تأمینکنندهٔ خیر دنیا و آخرت
- نفر سوم عالم خلقت در سایهٔ یافتن ارزش خود
- -یکطرفه نبودن دین خداوند
- دو هدف نهایی خلقت انسان در نظر اهل دل
- الف) معرفت به خداوند
- ب) رسیدن به درجهٔ دوستی و انس با خداوند
- تصفیهٔ قلب، جادهٔ ویژهٔ معرفت و انس
- سه راهکار برای تصفیهٔ قلب
- -نگهداشتن نفس از خواستههای شهوانی
- -بریدن از دنیای پَست
- -افکندن نفس بر مشقّت در عبادات آشکار و باطنی
- کلام پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
انسان، موضوع هفتمیلیون مسئله در جهان
این جمله را در یکی از کتابهایی دیدم که در زمان ما نوشته شده است. کتاب حدود 27 جلد است و عمر مؤلفش کفاف نداد که کتاب را به پایان برساند، وگرنه حدود چهل جلد میشد. اطلاعات مؤلف از علوم انسانی شرق و غرب، اطلاعات وسیعی بود. وی در کتابش نوشته بود: انسان مستقلاً و بهتنهایی، موضوع هفتمیلیون مسئله است. این عدد تا زمان تألیف این کتاب است و اگر اضافه شده باشد، من خبر ندارم. این عدد، مجموعه نظریات فلاسفهٔ شرق و غرب، قدیم و امروز و تحقیقات آنهاست که این موجود، موضوع هفتمیلیون مسئله است. عمر ما نه کفاف میدهد که این هفتمیلیون مسئله را بخوانیم، نه کفاف میدهد که بفهمیم و نه کفاف میدهد که اگر تفاسیرش نوشته شده باشد، آن را ببینیم.
-دانش اندک انسان، تأمینکنندهٔ خیر دنیا و آخرت
یکی از دوستان بسیار باسوادم میگفت: من سفری به ایتالیا داشتم و در این سفرم، کتابخانهٔ درون واتیکان را دیدم. سههزار جلد کتاب بیتکرار دربارهٔ انسان در این کتابخانه بود. همهٔ این حرفها بعد از این است که پروردگار در قرآن میفرماید: «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 85) دانشی که به شما عطا شده، کم و اندک است. شما با همین اندک توانستید بهدست بیاورید که انسان موضوع هفتمیلیون مسئله است؛ اگر دانش پُر و زیادی به شما داده بودم، چهچیزی درک میکردید و بهدست میآوردید! همین دانش کمی هم که به انسان عنایت کرده است، کل خیر دنیا و آخرتش را تأمین میکند؛ ولی از زمان قابیل که از توحید و نبوت جدا شد تا الآن، بنا به نظر قرآن مجید، اکثر مردم بهدنبال تأمین دنیا و آخرت خودشان نبودهاند. این اکثریت، دنیای بسیار خراب و آخرت خرابتری را برای خودشان رقم زدهاند.
نفر سوم عالم خلقت در سایهٔ یافتن ارزش خود
اکنون بهسراغ اهل دل، نورانیت باطن، چشمدارها و اهل حقیقت برویم که این مسیر روشن و واضح را با کمک قرآن و روایات طی کردهاند و ببینیم نظر این بزرگواران از مجموعهٔ آیات و روایات دربارهٔ انسان به کجا رسیده است! من در کتابهای روانشناسیِ داخلی و خارجی و همچنین کتابهای علوم انسانی، آن مقداری که تهیه کرده و خواندهام، زیباتر، بهتر، محکمتر و کاربردیتر از این متن را تا الآن دربارهٔ انسان ندیدهام؛ البته بعد از این را نمیدانم! من متن تنظیمی آنها را برایتان میخوانم؛ به قول لاتهای تهران، اینها در تنظیم این متن، فقط با کمکگیری از قرآن و روایات اهلبیت غوغا کرده و حقایقی را کشف کردهاند. ما با این متن، امروز فقط میتوانیم به ارزش خودمان پی ببریم که چه کسی هستیم! اگر بعد از پیبردن به ارزش خودمان، مطالب این متن هم عملی بشود، یقیناً ما نفر سوم عالم خلقت در انسانیت میشویم؛ یعنی انبیا، ائمه و ما. دیگر نفر چهارمی نداریم و از ما که بگذرد، طبق قرآن، اینها نفر چهارم به بعد هستند: فاسقان، طاغیان، منافقان، مشرکان، کافران و متکبران. اینها هم یک مجموعه با این تقسیمبندی هستند که کل آنها هم اهل دوزخ هستند.
-یکطرفه نبودن دین خداوند
خدا با کسی هم شوخی ندارد. وقتی خدا رحمتش را بجوشاند، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»؛ اما وقتی نفرتش را بجوشاند، «وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ». خدا یکطرفه نیست، دینش هم یکطرفه نیست؛ دینش فقط دین محبت نیست، بلکه دین مبارزه با این گروهها هم هست که اسم بردم. گروههای لجبازی که در قرآن مجید میگوید: «وَ اُغْلُظْ عَلَیهِمْ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 73) بر آنها سخت بگیر تا ریشهشان کنده شود و مردم کرهٔ زمین زندگی با آسایش، رفاه و راحتی را پیدا بکنند. این گروه چهارم به بعد، فقط مزاحم هستند؛ آدمکش و غارتگر هستند، حق مردم را پایمال میکنند، دروغ میگویند، تهمت میزنند و عهدشکن هستند، بنای درستشدن هم ندارند. خدا در قرآن مجید میگوید: با اینها مبارزه کنید تا «وَ یکونَ اَلدِّینُ کلُّهُ لِلّٰهِ»(سورهٔ أنفال، آیهٔ 39) فقط اسلام تأمینکنندهٔ خیر دنیا و آخرت بماند و سفرهٔ همهٔ این مکتبهای گوناگون ستمگر جمع بشود.
دو هدف نهایی خلقت انسان در نظر اهل دل
اگر ما این متن را بهکار ببندیم، نفر سوم میشویم؛ حالا ببینیم این متن چیست! این متن بهآسانی بهدست نیامده و محصول عمر محققان، الهیون، خداخواهان، شببیداران، عابدان، زاهدان و زحمتکشیدههای مسیر صراط مستقیم است. هفتمیلیون مسئله هم پیشکش خود دنیا، شرقیها و غربیهاست. در این متن، دو مسئله و سه برنامهٔ عملی دربارهٔ انسان مطرح است که این سه برنامه میتواند آن دو مسئله را طلوع بدهد. اگر آن سه برنامه نباشد، این دو مسئلهٔ اصلی تعطیل است. عین متن هم این است: «اَلْغَرَض مِنْ خِلْقَة الْإنْسٰان» کلمهٔ غرض یعنی هدف و علت؛ علت اینکه پروردگار عالم با بودن اینهمه موجودات، مثل فرشته، جن، حیوانات و موجودات دیگر، اراده کرد که موجود دیگری هم بهنام «انسان» بین همهٔ این موجودات خلق بکند، هدفش چه بود؟
الف) معرفت به خداوند
«مَعْرِفَةُ اللّه» یک هدفش این بود که این مُشت خاک را که در بدنهٔ گیاهان و حیوانات حلالگوشت بُرده، آن گیاهان و گوشت حیوانات حلالگوشت را در صُلب پدر و رحم مادر برده تا انسان خلق بکند؛ عالِم حکیمِ رحیمِ ودودِ سمیع، بصیر، بیعیب و بینقص، نهایت این مُشت خاک را به ظرف زندهای تبدیل کرده و اسمش را هم انسان گذاشته است. خود خاک این ظرف خاکی بالاترین قیمت را دارد؛ چون خاک ریشهٔ همهٔ موجودات زنده و گیاهی کرهٔ زمین است. کل موجوداتی که با تنوعشان میبینید، در دل خاک بودهاند که خدا آنها را بیرون کشیده است؛ همهٔ گلها، پرندگان، حیوانات و انسانها در خاک بودهاند. کسی غیر از خدا قیمت خاک را نمیداند! ما روی آن پا میگذاریم، راه میرویم و عادی نگاهش میکنیم؛ اما این خاک منبع وجود تمام موجودات زمین است. خود خدا میداند با این ماده و عنصر چهکار کرده است که همهٔ موجودات نباتی و زندهٔ کرهٔ زمین درون این خاک هستند.
-انسانِ نیازمند، خداوند بینیاز مطلق
یکمُشت از این خاک را به ظرف توخالیای تبدیل کرده است؛ وجود ما «اَجْوَف» یعنی توخالی است. شما میبینید از زمانی که در رحم مادر بودیم، دائماً با لولهٔ ناف و بعد هم که بیرون آمدیم، با دهان مبارکمان مرتب در این ظرف میریزیم؛ چون خالی است و پُر نیست. خداوند خودش صمد است و چون صمد است، به هیچچیزی نیاز ندارد؛ اما ما چون توخالی هستیم، به همهچیز نیاز داریم. آیا کسی میتواند طبل بینیازی بزند و بگوید من نیازمند نیستم؟! معنیاش این است که یکی من، یکی خدا! به اینجور آدمها یک سیلی میزنند که تا ابد بلند نشوند. پروردگار هشدار داده است که مقابل من سینهسپر نکنید! در قرآن میخوانیم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»(سورهٔ فاطر، آیهٔ 15) کل شما نیاز محض هستید، من هم بینیاز محض هستم. شانهبهشانهٔ من نزن، ریشهات را میکَنَم.
-جنگ خداوند با مخالفین
تاریخ گذشتهات را هم نگاه کن و ببین با آنهایی که مقابل من طبل زدند، چهکار کرده و با چه ذلتی نابودشان کردهام! فرعون را با یکمُشت آب، نمرود را با یک پشه، ابرهه را با طیر ابابیل، قوم عاد را با باد، فلان قوم را با زلزله به جهنم کشاندم؛ بعضیوقتها هم صدهزار نفر را با یک فریاد، عین نخل خشکیدهٔ خرما روی زمین ریختم. در قرآن میفرماید: «وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَىٰ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنْزِلِينَ × إِنْ کٰانَتْ إِلاّٰ صَیحَةً وٰاحِدَةً»(سورهٔ یس، آیات 28-29) من وقتی به جنگ شما بیایم، اصلاً ارتشی لازم ندارم؛ به آب میگویم خفه کن، به باد میگویم تکهپاره کن، به زلزله میگویم همه را فرو ببر؛ به یک فرشته میگویم یک داد بزن تا همه بیفتند، به صاعقه میگویم پنج ثانیه به خانهها بزن و تمام انسانهای زنده را نابود کن. در برابر من یکی سینهسپر نکن، چون کارتان به هیچجا نمیرسد! اگر بهطرف من بیایید، رحمتم، بهشتم و آمرزشم را نصیبتان میکنم. به من پشت نکنید، سینه هم سپر نکنید.
-تفاوت عبادت و عبودیت
خدایا! ما را خوشحال کردی. ما به حرف تو گوش دادیم؛ یک ماه رمضان، دو ماه رمضان، بیست ماه رمضان، چهل ماه رمضان، یک شبانهروز، صد شبانهروز، دویست شبانهروز، ده سال شبانهروز؛ اصلاً در مقابلت سینهسپر نکردیم. گفتی بندهٔ من، نماز بخوان، گردنم را کج کردم و گفتم چشم؛ گفتی روزه بگیر، گردنم را کج کردم و گفتم محبوب من چشم؛ گفتی خمس بده، گفتم محبوب من، به خودت قسم، اگر کرهٔ زمین را از پول پر بکنم، لیاقت تو را ندارد؛ ده بیست تومان که چیزی نیست! ما سینهسپر نکردهایم، تو هم در قرآن به آنهایی که سینهسپر نکردهاند، خیلی وعده دادهای؛ مخصوصاً برای ماه رمضان، مخصوصاً پایان ماه رمضان. وعدههایت هم حتمی است، دل ما هم قرص است.
ما به تو گمانی غیر از آنچه هستی، نداریم؛ همان چیزی که گفتهای، همان روی چشممان است و قبول! با زبان پیغمبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) گفتهای: روز آخر ماه رمضان، وقتی افطار شد، عین روزی که از مادر بهدنیا آمدهاید، از گناهانتان پاک میکنم و پاک بیرون میبرم. این مزد سینهسپر نکردن است، نه مزد نمازها و روزهها؛ این مزد عبودیت است، نه عبادت. عبادت با عبودیت فرق میکند! من فرصت ندارم که اکنون فرق آن را بگویم. این برای روح عبودیت است، نه برای اعمال. تمام مزدها برای روح عبودیت است؛ یعنی من بندهٔ تو هستم، سرم را هیچجاخم نمیکنم و زیر پرچم هیچکس نمیروم. این عبودیت است!
-بالاترین معرفت در ظرف وجود انسان
خدا یکمشت خاک را به ظرف توخالیِ زنده تبدیل کرده، گفته که خوشم آمده، میخواستم و اراده کردهام، هیچکس هم نمیتواند به من ایراد بگیرد؛ چون من عیب و نقص ندارم. ایراد برای عیب و نقص است. شما در شبانهروز مدام میخوانید: «سُبْحانَ اللَّه»، «سُبْحانَ رَبِّی الأعْلَی وَبِحَمْدِهِ»، «سُبْحٰانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَبِحَمْدِهِ»؛ یعنی دائم به ما تلقین میکند که من عیب و نقص ندارم، چه ایرادی به من میگیرید؟! من ایراد ندارم، آنکه به من ایراد میگیرد، علمش نسبت به من ناقص است. اگر او هم بفهمد، دیگر ایراد نمیگیرد. من این ظرف توخالی را برای دو چیز ساختهام که پر بکنم؛ یکی معرفتالله، عرفان و معرفت خودم است، میخواهم در این ظرف بریزم. ای انسان! این معرفت غیر از آن معرفتی است که به ملائکه و جن دادهام؛ این معرفت آخرِ آخر و عالیِ عالی را برای تو گذاشتهام.
ما خوشمان آمده که ظرف معرفت باشیم؛ آنهایی که خوششان نیامده، چرا خوشتان نمیآید که شما را از جهل دربیاورند و پر از معرفت کنند؟! مگر علم و معرفت بد است؟ چرا خوشتان نمیآید؟ میخواهید «كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 179) بمانید؟ چرا از علم و معرفت که همهٔ دنیا میگویند خوب است، فرار کردی تا این معرفت را در تو نریزند؟ این ظرف توخالی را فقط برای پر کردن گوشت، آبگوشت، پلو، کباب و جوجهکباب گذاشتهای؟ بعد از این چه میشود؟! حیوانها هم این خوردن را انجام میدهند، امتیاز تو بیمعرفت چیست؟ حداقل زندگی ما را با زن و بچهمان، مردم و پولمان نگاه کنید و اگر مثل ما نمیشوید، حداقل لذت ببرید از اینکه ما آرام و بامحبت هستیم و هیچ باری به این دولت نداریم؛ چون کاری نمیکنیم که ما را به کلانتری ببرند، بعد خودکار و کاغذ و پوشه خرج ما کنند و به دادسرا و زندان بدهند. ما بالاترین خدمتگزار این مملکت هستیم؛ چون اصلاً مزاحم هیچچیزِ این مملکت نیستیم. حداقل ما با معرفتها را نگاه کنید، اگر خوشتان آمد، شما هم بامعرفت بشوید.
-بهای معرفت به خداوند
خدا میداند آیات و روایات ما دربارهٔ کسانی که برای معرفت قدم برمیدارند، چه بهرههایی را بیان کرده است! یکی از جنوب شهر تهران راه میافتد که به مسجد بیاید، به او میگویند کجا میروی؟ میگوید: میخواهم بروم تا چیزی یاد بگیرم. پیغمبر(ص) میگویند: اگر در این راه، یعنی قدم برداشتن برای معرفت بمیرد، «مَاتَ شَهِیداً». همین الآن که ما اینجا نشستهایم، در جلد اول کتاب شریف «اصول کافی»، باب العلم، حضرت میفرمایند: تا وقتی نشستهاید و گوش میدهید، تمام ماهیان دریا و پرندگان هوا به امرالله برای شما طلب مغفرت میکنند. ببینید چه بهایی به معرفت دادهاند!
-سرانجام معرفت به ابیعبدالله(ع) در روز قیامت
خدا میگوید که من این ظرف زندهٔ توخالی را ساختهام تا معرفت در آن بریزم. حالا مقداری از این معرفت را در ما ریخته و یکخرده چشیدهایم، کِیف هم میکنیم. چقدر از خدا خوشمان میآید؟ چقدر از فرشتگان و انبیا خوشمان میآید؟ چه معرفتی به ما داده است؟! به قول لاتها، نمیخواهم هندوانه زیر بغلتان بگذارم و حقیقت را میگویم؛ چه معرفتی و چه کیفی میکنیم! حالا یا خودمان بگوییم یا یکی بگوید و ما بشنویم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ» ما چه لذتی میبریم که به ما اجازه دادهاند به ابیعبدالله(ع) سلام کنیم! آیا این کم است؟ همین معرفت به این یک نفر در دنیا و آخرت برای ما غوغا میکند! شما در قیامت با همین معرفت به ابیعبدالله(ع)، زهرایی را نگه میدارید که قدرتش در قیامت ظهور میکند! البته نه اینکه داد بزنیم و بگوییم خانم بایست؛ وضع شما ایشان را نگه میدارد. وقتی خدا به او میگوید که به بهشت برو، فرمان خدا را اطاعت میکند و میآید، اما دم در بهشت میایستد و روی خود را به محشر برمیگرداند. خدا میگوید: چرا نمیروی؟ زهرا(س) میگویند: بدون حسینیها به بهشت نمیروم. همین یک معرفت و شناخت همین یک نفر برای ما کافی است؛ حالا شناخت انبیا، بقیهٔ ائمه، قرآن و قیامت بماند. خوب شد که ما را خلق کردی؛ عجب لذتی دارد! ما از این کار تو کِیف کردیم که خاکهای روی زمین را جمع کرده و ظرف کردی، ما شد و معرفت در آن ریختی.
ب) رسیدن به درجهٔ دوستی و انس با خداوند
«اَلْغَرَض مِنْ خِلْقَة الْإنْسٰان مَعْرِفَةُ اللّه» این یک هدف خداوند از خلقت انسان؛ هدف دوم: من این ظرف را آفریدم «وَ الْوُصولُ إلَیَ دَرَجَةِ حُبِّهِ وَ الْأنْس بِهِ» و خواستم که قدرتِ رسیدن به اوج عشقورزی به خودم را در این ظرف، بریزم و قدرت رساندنش را به اینکه با من انس برقرار بکنی؛ چنانکه در دعای جوشنکبیر میخوانیم: «یا اَنیسَ الذّاکرینَ». یکخرده فارسیتر بگویم: خدا بینیاز است، ولی ما را خلق کرد. خدا خوشش میآمد که با یک موجودی انس بگیرد، ما را فقط برای انسگیری خودش خلق کرد. وقتی هم انس بگیرد، اصلاً تعطیل نمیکند. خیالت راحت باشد که وقتی بند کفن ما را باز کردند، در قبر را بستند و رفتند، خودش صدا میزند و میگوید: تو را تنها گذاشتند و رفتند؟ هیچکس نماند! نه کسی نماند، نمیتوانستند هم بمانند! بیچارهها کجا بمانند؟ بندهٔ من، نترسی! خودم تا روز برپاشدن قیامت انیس تو هستم. خوب است دیگر، خوشبهحال ما!
آنهایی که معرفت و محبت ندارند، نمیدانید در برزخ چه دستوپایی میزنند، چه قیافهٔ کریهی دارند و چه التماسی میکنند! التماس میکنند و میگویند که ما را به همان خرابشدهای برگردان که بودیم؛ چون هر طرف را که میبینند، عذاب متراکم است. درحالیکه اگر به ما بگویند آیا دلت میخواهد برگردی؟ میگوییم نه، کجا برگردیم! ما تازه لذت انس با تو را در اینجا میچشیم، کجا برگردیم؟ اینها یک حقایق قرآنی و روایتی است؛ هندوانه هم زیر بغلتان نمیگذارم و روی منبر پیغمبر(ص) راست میگویم.
تصفیهٔ قلب، جادهٔ ویژهٔ معرفت و انس
بعد میفرمایند: «وَ لَا یُمْکِنُ هَذَا» به معرفت، محبت و انس نمیتوان رسید، مگر از جادهٔ ویژهاش. جادهٔ ویژهاش هم این است: «بِتَصْفیةِ الْقَلْب» دل باید تمیز بشود؛ کسی بین ما حسود، حریص و بخیل نیست یا کبر قلبی، دورویی، کینهٔ شیطانی، بیمهری و زمختی ندارد؛ اما اگر کسی دارد، تا غروب امشب (شب جمعه) نشده، اینجا حمام است، دلش را بشورد و تمیز کند. به خدا! ما هرچه گیر میآوریم، از قلب پاک گیر میآوریم.
سه راهکار برای تصفیهٔ قلب
قلب را هم نمیتوان پاک و پاکیزه کرد، مگر با سه برنامه:
-نگهداشتن نفس از خواستههای شهوانی
«إلّا بِکَفٍّ النَّفْسْ عَنِ الشَّهَوات» اینکه خودت را از تمام خواستههایی که با خواستههای خدا مخالف است، نگه داری. ما هر روز چندجور خواسته در درونمان سر بلند میکند، مثل اژدها دهان باز میکند و میگوید: پول بریز، میگویم پول کجا را بریزم؟ من چندرغاز پول حلال دارم، میخواهی آن را در دهانت بریزم؟! من که دارم میریزم؛ سحر که به تو از حلال میدهم، افطار هم که میدهم؛ بعد از ماه رمضان هم، ناهار حلال هم میدهم. دیگر چه میخواهی؟ این اژدها را لاغر کنید تا بمیرد. شهوات یعنی خواستهها؛ جلوی هرچه خواستهٔ نامشروع و نامعقول را بگیرید. این یکسوم تصفیهٔ قلب است.
-بریدن از دنیای پَست
«وَالْإنْقِطٰاع مِنَ الدُّنیَا الدَّنیّةِ» این خیلی جالب است! میگوید دنیای پست، مگر دنیای عرشی هم داریم؟ بله، زندگی مادی کل انبیا و ائمه دنیای عرشی بود. اینجا میگوید: برای تصفیهٔ دل، خودت را از دنیای پست، یعنی از هرچه حرام است، قیچی کن؛ چون تو را پَست میکند. دنیای پَست به آدم عزت نمیدهد؛ صندلی حرام به آدم عزت نمیدهد؛ وکالت حرام که حق من نبوده و با زدوبند بردهام، به من عزت نمیدهد. هر وقت دنیا به هر شکلی جلوی چشم امیرالمؤمنین(ع) مجسم میشد، فوری میگفتند: برو و سر یک نفر دیگر را کلاه بگذار. تو قدرت این را نداری که سر مرا کلاه بگذاری. در روایت داریم (اینها کار خدا بوده که برای اولیائش کرده است) که یک بار دنیا بهصورت زن زیبای جوانی مجسم شد، حضرت روی زمین بیل میزدند، یکدفعه دیدند که زن زیبای جوانِ آراسته و خوشاندامی جلوی ایشان پیدا شد، خیلی آرام به او گفتند: تو چه کسی هستی؟ گفت: دنیا هستم! حضرت گفتند: من یک بار ازدواج کردهام، آنهم با صدیقهٔ کبری(س)؛ برو، برو!
-افکندن نفس بر مشقّت در عبادات آشکار و باطنی
«وَ إیقاعُها عَلَی الْمشاقُّ مِنَ الْعِبٰاداتِ ظاهِریَّة وَ بٰاطِنِیَّةً»؛ «إیقاع» غیر از وقوع است؛ وقوع یعنی پیشامد ناگهانی، اما «ایقاع» یعنی انداختن در پیشامد. خودت را در عبادات، چه عبادات آشکار و چه عبادات باطنی بینداز.
وقتی شرّ خواستههای نامشروع و دنیای پَست کَنده شد و پای عبادات آشکار و پنهان آمد، دل تصفیه میشود. وقتی قلب تصفیه شد، خدا زمینههای ریختهشدن معرفت، محبت و انس را فراهم میکند.
کلام پایانی
چیز دیگری ندارم که بگویم؛ امروز همهٔ حرفهای دورهٔ عمرم را که در کتابها، قرآن و روایات دیدم، گفتم.
ز دام طبیعت پریدن خوش است ××××××××× گل از باغ لاهوت چیدن خوش است
مِی عشق نوشیدن از دست یار ×××××××× از آن باده جان پروريدن خوش است
نسيمى وزد تاز باغ وصال ××××××××× چو گل جامه بر تن دریدن خوش است
پر و بال دانش گشودن رواست ××××××××× ز دام علایق رهیدن خوش است
از این شهر و این خانه تا کوی دوست ×××××××× چو آهوی وحشی دویدن خوش است
همه شب به اميد صبح وصال ×××××××× چو نى ناله از دل كشيدن خوش است
ناله کنیم، میگوید ناله خوش است؛ این کسی که میگوید ناله خوش است، خودش همهٔ عمرش، دو ساعت به نماز صبح مانده، ناله میکشید. من با او بودهام! شعر هم برای خود اوست. در نماز وتر یکرکعتی، یک قرآن جیبی داشت که روی دست راستش بود و با دست دیگرش هم قنوت میگرفت، سیصد بار «اَلْعَفْو یَا رَبّ» میگفت. اشک او بند نمیآمد! نمیدانم با هفتاد سال سن، دستش خسته نمیشد! ایشان چون راه را طی کرده و کشیده بود، میگوید:
همه شب به امید صبح وصال ××××××××× چو نی ناله از دل کشیدن خوش است