شب اول
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
مردم اگر به درستی سه حقیقت را بشناسند از دزدان کمین کرده در راه مستقیم پروردگار در امان میمانند. البته تنها شناخت نیست این شناخت به فرموده حضرت صادق ایجاد میل و رغبت و محبت میکند و این میل و رغبت و محبت هم انسان را وادار به رنگپذیری میکند. و اگر این حقایق در وجود او تحقق پیدا بکند افضل انسان میشود. چنانکه این سه حقیقت هم خودشان در هویت خودشان افضل هستند.
یکی از این سه حقیقت قرآن کریم است، یکی از این سه حقیقت وجود مبارک پیغمبر عظیم الشأن اسلام است، یکی از این سه حقیقت اهل بیت و عترت او به ویژه و به خصوص وجود مبارک امیر المومنین علیه السلام است. اما شناخت قرآن کار خیلی شاقی نیست، من سه آیه و یک روایت برایتان انتخاب کردم، که کلی وجود قرآن را، عظمت قرآن را، کار قرآن را، افضلیت قرآن را به ما میشناساند، وقتی که ما کلی قرآن را، عظمت قرآن ر ا، کار قرآن را شناختیم به نظر غیرممکن میرسد که کتابی، راهنمایی در کنار قرآن مجید از کتابهای دیگر عالم انتخاب بکنیم. چون ما وقتی که افضل را و هدف افضل را و کار افضل را بشناسیم عقل ما اجازه نمیدهد دنبال مفضول برویم، این یک حکم عقلی است که با بودن برتر انسان دنبال پستتر نمیرود هیچ وقت با بودن فیروزه آدم سراغ خرمهره نمیرود. با بودن عقیق سراغ سنگهای ریخته شده زیر پا نمیرود، با بودن فلزات قیمتی زینتی دنبال فلزات قلابی نمیرود.
با بودن انسان اعلم سراغ غیراعلم نمیرود، با بودن متخصص سراغ غیرمتخصص نمیرود، ا ین حکم عقل است که میگوید نرو، یعنی عقل این حقیقت را مییابد که وقتی افضل در کنار من هست به من حکم بکند دنبال مفضول نرو، چون اگر متخصص باشد و دنبال غیرمتخصص بروی کارت میشود کار غیرعاقلانه، کار میشود کار جاهلانه و کار جاهلانه را میدانید هیچ ارزشی ندارد شما ملتهایی را که قرآن مجید میفرماید بل انتم قوم تجهلون، یعنی شما فکرتان، کارتان، روشتان، انتخابتان، برداشتتان همه جاهلانه است، یعنی بیارزش است، یعنی باطل است باطل در مقابل حق است، یعنی پوچ است پوک است، نود سال هم که جاهلانه عمل بکنید منفعت و سودی نصیبتان نمیشود، اما آنجا که حق است همه منافع نصیب انسان میشود.
شما در قرآن مجید در اواخر سوره مبارکه حجر میخوانید، وَ مٰا خَلَقْنَا اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَيْنَهُمٰا إِلاّٰ بِالْحَقِّ ﴿الحجر، 85﴾ ما همه آسمانها را، زمین را، و هر موجودی که بین این دوتاست فقط و فقط بر پایه حق آفریدیم، یعنی تمام کار حکیمانه است، تمام کار به مصلحت است، تمام کار هدفدار و درست است و لذا وقتی پیغمبر را میخواهد در آیات متعددی تسلیت بدهد آرامش بدهد در مقابل مشرکین و کفار و آزارشان و ظلمشان، مسئله حق را مطرح میکند مثل همین آیه که در آیات بعدش پیغمبر را دلداری میدهد یعنی حبیب من برای تو که کاملا معلوم است که خلقت آسمانها و زمین و آنچه بین این دو تاست حق است، هدفدار است، اگر پوچ بود خب خودش را نشان میداد پوچی، چون هیچ سودی نداشت، باطل سود ندارد، ضرر دارد، ناحق منفعت ندارد، ضرر دارد، خب منی که آسمانها و زمین را به حق آفریدم، قرآن را به حق بر تو نازل کردم پس تویی که زیر ا ین آسمان حق و روی زمین حق قرآن حق را داری تبلیغ میکنی کارت حق است، و کارت که حق است در دنیا و آخرت به تو منفعت و سود خواهد داد ولی کارهای طرف مقابلت پوچ و باطل است هیچی گیرشان نمیآید مگر عذاب روز قیامت، پس دلگیر و دلسرد نباش، ناراحت نباش، در مذیقه نباش تو راهت را ادامه بده که به منافع دنیایی و آخرتی میرسی، رَبَّنٰا آتِنٰا فِي اَلدُّنْيٰا حَسَنَةً وَ فِي اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً ﴿البقرة، 201﴾ آنها هم کارشان را ادامه بدهند به هیچی نمیرسند.
یک تعبیر زیبایی در سوره نور دارد، کار قوم جاهل را میگوید كَسَرٰابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ اَلظَّمْآنُ مٰاءً ﴿النور، 39﴾خیلی آیه جالبی است، اولا هر کجا در قرآن شما لغت حسب دیدید به معنای گمان بیپایه است، به معنای گمانی است که نه متکی به علم است نه متکی به دلیل است، حالا دو تا آیهاش را برای نمونه برایتان بخوانم، أَ يَحْسَبُ اَلْإِنْسٰانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً ﴿القيامة، 36﴾ گمان میکند یک موجود رها شده است خب این گمان چون متکی به علم نیست، متکی به حکمت نیست، متکی به دلیل نیست باطل است نه اگر رها شده بود که قدرت همه کاری داشت، اگر رها شده بود که خودش را نگه میداشت نمیرد، اگر رها شده بود خودش را نگه میداشت پیر نشود، اگر رها شده بود خودش را نگه میداشت دچار انواع بلاها نشود. اگر رها شده بود مسئولیتی نداشت مانند حیوانات، اگر گمان میکند او را رها آفریدهاند همین گمان است، یعنی یک خیال باطل است، یک خیال پوچ، اما آیه دوم.
أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ ﴿البلد، 5﴾ خیال میکند هیچ کسی احدی فراز او قدرت بر او ندارد؟ این خیال باطل است. آن وقت در آیه نور میفرماید، كَسَرٰابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ اَلظَّمْآنُ مٰاءً ﴿النور، 39﴾ یک تشنهای وسط روز وسط کویر پیشاپیش خودش میبیند آب مثل یک رودخانه وسیع دارد روی هم به جریان میافتد، اما میرود جلو میبیند سراب بوده پوچ بوده خود این گمانش پوچ است، سرابی که دیده آبی که دیده سراب است و پوچ است، چی گیرش آمده؟ هیچی، ببینید ما واقعا لازم است به احکام طبیعی، الهی عقل احترام بکنیم، عقل هم یک احکامی دارد که قرآن مجید، و روایات ما آن احکام را که البته محدود است امضا کردند. یکیش همین است. یکیش همین است که من برای زندگیام کاری دارم، کارم هم مهم است، متخصص هم برای این کار هست، مراجعه کردن به غیرمتخصص که تخریب کار میکند عقل میگوید کار باطلی است، کار جاهلانهای است، خب همینطور این مسئله را ببرید بالاتر، ببرید بالاتر، بالاتر خدا هست من بت را انتخاب بکنم، نوح هست من سران کفر را انتخاب بکنم، موسی هست من بروم سراغ فرعون، ابراهیم هست بروم سراغ نمرود، پیغمبر اسلام هست من بروم سراغ ابوجهل و ابولهب، وجود مبارک امیر المومنین هست بروم سراغ بازیگران ثقیفه که یک رشتهشان نه کل همین آل سعود یهود هستند، که مانند همان ثقیفهایها که برای جان فاطمه زهرا و جان امیر المومنین و جان حضرت حسن و جان ابی عبدالله و هفتاد و دو نفر هیچ ارزشی قائل نشدند اینها هم ارزشی برای جان نزدیک به دو هزار و پانصد نفر که از دنیا رفتند قائل نشدند. میخندند. میگویند به ما چه، یعنی دردشان نمیآید تربیتشدگان مکتب ثقیفه چنانچه اصل کاریهای ثقیفه از کارهایی که کردند نه دردشان آمد نه پشیمان شدند، کارهایشان را انجام دادند و در رختخواب مردند و یکیشان را ترور کردند مرد و یکیشان را مسلمانها ریختند کشتند، اصلا پشیمان نبودند، مگر یزید از حادثه کربلا پشیمان شد؟ سال دوم ریخت لشگرش را مدینه اسبهایشان را در حرم بستند، چقدر دختر و جوان و پیر و زن را درو کردند کنار حرم پیغمبر، این دنبال غیرمتخصص رفتن. همینجور مسئله را آدم ببرد بالا تا برسد به خدا و نبوت و امامت و قرآن مجید که انسانها با بودن این عناصر باارزش، توحید، نبوت، امامت، قرآن برود سراغ قومی که جاهل هستند، ظالم هستند، پست هستند، بیعلم هستند، بیدرد هستند، ظالم هستند، ضال هستند و مضل هستند، خب اگر آدم قرآن مجید را بشناسد در حد خودش، پیغمبر را بشناسد، امام معصوم را بشناسد، محبت بهشان پیدا میکند، آدم به زیبایی قهرا محبت پیدا میکند، من فکر نمیکنم در کل جهان کسی باشد که بگوید از گل متنفر هستم و عاشق خار هستم، خب زیبایی گل را که میبیند دوستی به گل در دلش شکفته میشود، کسی را نداریم بگوید من از بوی عطر بدم میآید و نفرت دارم ولی از بوی فضولات دستشوییها بسیار خوشم میآید، نداریم یعنی عاقل که چنین انتخاب غلطی بکند نداریم. خب وقتی زیبایی را آدم میبیند، بوی عطر را میبیند، جمال عالم را میبیند، جمال اولیاء خدا را میبیند، محبت پیدا میکند. این محبت قهری است آن مقدمات است.
محبت که پیدا کرد رغبت و میل به رنگ گرفتن پیدا میکند، شروع میکند به رنگگیری، نهایت کار چی میشود؟ با آنی که محبوبش است معیت پیدا میکند، با قرآن پیغمبر، امام، آن وقت میبیند قرآن افضل کتب آسمانی است، و با آن معیت پیدا کرده، پیغمبر افضل انبیاء است معیت پیدا کرده، ائمه طاهرین افضل ناس من الاولین و الآخرین هستند معیت پیدا کرده، با این معیت پیدا کردن خودش هم میشود موجود افضل، یقینا. میشود موجود افضل.
خب قرآن، پیغمبر میفرماید ان الله این روایت در کتب شیعه است روایت صحیحی است، روایت قوی است، برای اینکه متن روایت از خود آیات قرآن کریم برداشت شد دیگر جای حرف ندارد این روایت، روایتی که کلماتش با کلمات قرآن هماهنگ است و متن نشان میدهد گوینده حرفش را از قرآن مجید برداشت کرده، صددرصد روایت قابل قبولی است، صددرصد.
ان الله رسول خدا میفرماید، جعل کتابی المهیمن علی کتب الانبیاء و الناسخ له، خیلی روایت جالبی است، خداوند این قرآن من را با این مطالبش با این مفاهیمش، با این آیاتش، با این ردهبندیاش، با این فصاحتش، با این بلاغتش، با این حاوی بودنش نسبت به علوم بسیاری که واقعا قابل شمردن نیست، بر فراز و فوق و مسلّط بر همه کتابهای انبیاء قرار داده، یک بار دیگر گفتار خود حضرت را عنایت کنید، ان الله جعل کتابی المهیمن علی کتب الانبیاء خدا قرآن من را از نظر سبک و سیاق و ساختمان و علومی که در آن است بر فراز همه کتابهای انبیا قرار داده و الناسخ له، یعنی قرآن من که آمد دیگر مراجعه به کتابهای دیگر آسمانی نیاز نیست، الناسخ له، قرآن من که آمد کوپن آنها تمام شد، دوره آنها تمام شد. سوال، ایمان به آن کتابهای نازل شده دورهاش تمام نشده، اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ ﴿البقرة، 3﴾ این یک مسئله در قرآن وَ اَلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِك ﴿البقرة، 4﴾ بله دوره اعتقاد و ایمان به کتب آسمانی تمام نمیشود، هر مسلمانی واجب است به تمام نازل شدههای از جانب خدا مومن باشد بگوید خدایا نزول کتابهای آسمانی را از طرف تو باور دارم، این یک.
دو، عمل به قرآن این خیلی جالب است این را سنیها نقل کردند البته مقدمهاش را من میگویم اصلش را فخر رازی در جلد اول تفسیرش نقل میکند با اینکه این عالم اصلا با ما خوب نیست، هیچ خوب نیست، اما این چهل جلد تفسیرش از مطالبی که حقانیت شیعه را ثابت میکند پر است، حقانیت شیعه را. دوره ایمان به کتب تمام نیست، اما نیاز به رجوع به آن کتب دیگر نیست چرا؟ چون آن کتب دستخوش تحریف و دزدی شده، خیلی از آیاتش را دزدیدند یهودیها و نصاری، خیلیهایش هم تغییر دادند تبدیل به مطالب دیگر کردند ولی فخر رازی میگوید حضرت ابی عبدالله الحسین میفرمایند این روایت را فخر میگوید، خداوند تمام محتویات صد و چهارده کتاب نازل شده بر انبیاء گذشته را به قرآن منتقل کرده است، مصدقا بین یدی از تورات و انجیل، خب من اگر به قرآن عمل بکنم به نظر حضرت ابی عبدالله الحسین به صد و چهارده کتاب آسمانی خدا عمل کردم، من وقتی اوامر قرآن را اطاعت کنم اوامر کل کتب را اطاعت کردم، من اگر ربا نخورم نهی همه کتابها را عمل کردم، من اگر ظلم نکنم نهی همه کتابها را عمل کردم من اگر متجاوز نباشم نهی همه کتابها را عمل کردم، من اگر موحد بشوم به آیات توحید کل کتب عمل کردم در حالی که این آیات آنجا نیست همه الان در قرآن است. این یک روایت.
اما سه آیه درباره قرآن، ما بنا شد سه حقیقت را بشناسیم، قرآن پیغمبر، امام معصوم، این سه حقیقت دلائل زیادی کنارش هست افضل هستند آنی که این سه حقیقت را بشناسد و پیروی کند از این سه حقیقت این هم میشود افضل، این افضل چهارم است این افضل چهارم است، این مصداق افضلیت در پیشگاه خداست. ولی چهارمین کم مقامی نیست، که قیامت ما را وارد محشر بکنند بگویند قرآن است و پیغمبر است و امام است و تو، بقیه همه باطل و پوچ است، این کم مقامی نیست، که در قیامت چهار حقیقت تجلی ارزشی داشته باشند قرآن، پیغمبر، امام و پیروان این سه حقیقت، رنگ گرفتههای از این سه حقیقت، این آیه در سوره اسراء است چه آیهای است، إِنَّ هٰذَا اَلْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ این قرآن شما را به استوارترین جاده که پیچ و خم ندارد، چاله چوله ندارد، به جهنم هیچ راهی این راه ندارد، یک راهی است بین شما و بین بهشت، صاف ولی استوارترین راه، این قرآن یعنی ما هیچ کتاب دیگری نداریم شما مردم را به استوارترین راه هدایت کنیم، این قرآن ان هذا القران، آیه را دقت میفرمایید ترکیبش را؟ اگر کتاب دیگر به استوارترین راه هدایت میکرد میفرمود ان هذا القرآن و کتبا غیره، این قرآن و کتابهایی غیر از این که حالا یا بهتان معرفی میکنم یا خودتان بعدا بروید بفهمید چه کتابی است، منحصر کرده هدایت به استوارترین راه را به قرآن مجید.
إِنَّ هٰذَا اَلْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ آنهایی که از این قرآن هدایت گرفتند عجیب هستند، حضرت رضا و حضرت جواد یکی از یارانشان صفوان ابن یحیی است، من حا لا اگر بخواهم شخصیت این مرد عظیم القدر را برایتان بگویم یک منبر میخواهد حتما، ایشان آمده بودند مکه، حجشان تمام شد، شتر کرایه کرده بودند از کوفه تا مکه، بارشان را گذاشتند روی شتر میخواستند سوار شوند از مکه تا کوفه برگردند، یکی از اهالی کوفه آمد به صفوان ابن یحیی گفت تا کوفه داری میروی این نامه را برای زن و بچه من ببر گفت چشم، اما کنار این شتر بایست تا من برگردم، رفت و یک ربع بیست دقیقه دیگر آمد گفت برویم، گفت کجا رفتی؟ گفت رفتم پیش صاحب شتر چون او هنوز در مکه مسافر دارد بهش بگویم که از مکه تا کوفه یک نفر یک نامه میخواهد به من بدهد راضی هستی شترت سنگینی این نامه را حمل بکند، راضی هستی؟ این شیعه را بسنجیم با آل سعود، این تربیت شده قرآنی را بسنجیم با بنی امیه و بنی عباس، این رنگ گرفته از قرآن را بسنجید با این آل کفر و آل یهود بسنجید.
اینها قوم یجهلون هستند شما شیعه قوم یعلمون شما فهمیدید چراغ راهتان را چی قرار بدهید، قرآن پیغمبر، امام، آنها چراغ راه ندارند، آنها در ظلمات هستند، وَ يُبَشِّرُ اَلْمُؤْمِنِينَ این قرآن مردم مومن را بشارت میدهد، اَلَّذِينَ يَعْمَلُونَ اَلصّٰالِحٰاتِ آن مومنینی که به ایمان تنها اکتفا نکردندعمل هم کردند أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً ﴿الإسراء، 9﴾ که برای آنها اجر کبیر مهیا است.
ببینید برادرانم، خواهرانم، خدا دارد میفرماید اجر کبیر، کبیر حرف کمی نیست، ما نمیدانیم یعنی چی، پاداش هدایت شدگان قرآن و دارندگان عمل صالح را که پروردگار آماده کرده است چی آماده کرده که نگاه به آن پاداش آماده کرده خبرش را که به ما میدهد میگوید اجرا کبیرا، نباید دلمان خوش باشد به این قرآن؟ به عمل به این قرآن؟
آیه دوم اولین آیه سوره ابراهیم، کتاب انزلناه، این کتابی است که من به تو نازل کردم حبیب من که به وسیله این قرآن الر كِتٰابٌ أَنْزَلْنٰاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ اَلنّٰاسَ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَى اَلنُّورِ که مردم را با کمک این قرآن، یعنی با اعتقاد معتقد کردن مردم به قرآن و تشویقشان به عمل به قرآن از تاریکیها دربیاورید به سوی نور ببری بِإِذْنِ رَبِّهِمْ به توفیق پروردگارشان، این جمله یعنی چی؟ یعنی اگر من از تاریکیها درآمدم وارد نور شدم از کفر درآمدم وارد ایمان شدم، از علل جهنم رفتن درآمدم وارد اسباب رفتن به بهشت شدم، خدای من تو فیق داد، این مومن بودن من هم توفیق پروردگار من است، اجازه پروردگار من است بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلىٰ صِرٰاطِ اَلْعَزِيزِ اَلْحَمِيدِ ﴿إبراهيم، 1﴾ با این قرآن اینها را در راهی قرار بدهی که هیچی این راه شکست نمیخورد و همه چیز این راه قابل ستایش و تعریف است.
آیه سوم سوره حشر، لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا اَلْقُرْآنَ میخواهد عظمت و ارزش و بار معنوی کتاب را بگوید، عَلىٰ جَبَلٍ اگر من این قرآن را بر کوه نازل میکردم یک کوه نامعین، لَرَأَيْتَهُ خٰاشِعاً میدیدی کوه در مقابل آیات من فروتنی میکرد که ما حالا معنی فروتنی کوه را نمیدانیم مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اَللّٰهِ و از بار معنوی سنگین قرآن کوه متلاشی میشد، هیچی نمیماند، وَ تِلْكَ اَلْأَمْثٰالُ نَضْرِبُهٰا لِلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿الحشر، 21﴾ این مثلها را درباره قرآن برای مردم میزنم که مردم در قرآن من اندیشه کنند تا به این نقطه برسند که کتاب افضل همه کتب است.
کسی که به این کتاب عمل بکند خودش و اعمالش افضل هستند. این یک بحث. بحث دوم بحث افضلیت و عظمت پیغمبر است بحث بعد هم عظمت امام معصوم، به ویژه وجود مبارک امیر المومنین علیه السلام. من این چند شبانه روز مثل شما که واقعا غرق در اندوه و غصه و رنج بودم مرتب هم از این طرف و آن طرف پیگیر حادثه منا بودم، تماسهایی هم داشتم با منا با آنهایی که حالا از زیر آوار جمعیت درآمدند درآوردند و نجات دادند که خدا لطف کند این سیصد و سی نفر کمتر که هنوز هیچ خبری ازشان نیست از آنها هم خبر خوشی به خانوادههایشان برسد، آنهایی که رفتند که خدا میداند با چه پاداش و اجری رفتند زخمیهایشان هم خداوند شفا بدهد آنی که خیلی رویش حرف میزدم این بود که ساعت ده به بعد گرمای دره منا حدود پنجاه درجه بود و اینهایی که افتاده بودند و داشتند جان میدادند التماس برای آب میکردند، نه ماموری از عربستان بود و نه میگذاشتند ایرانیهایی که میتوانند کمک بدهند بروند کمک بدهند، واقعا انسان را کاملا میبرد کنار گودال قتلهگاه، آن لحظاتی که تمام بدن مجروح است، خون دارد فواره میزند، تشنگی به نهایت رسیده، فرات کنار گودال قتلهگاه است، سی هزار نفر دارند این تشنه را نگاه میکنند، اما یک نفرشان نمیرود یک ظرف آب بیاورد، در مصائب کربلا پروردگار برای حضرت آدم فقط همین مصیبت تشنگی را خوانده، آدم صغیره یمیته العطش، بعضی بچههایش از تشنگی میمیرند، و کبیره جلده میترسم خیلی سختتان بیاید من این جمله را معنی کنم، آدم خودش آنقدر تشنه میشود که بین چشم و آسمان حائلی برایش ایجاد میشود از شدت تشنگی عالم را مثل دود میبیند. این جمله را از سه نفر من در کتابها دیدم یکی از صدیقه کبری یکی از امیر المومنین، یکی از پیغمبر که بعد از حادثه کربلا در آن مکاشفات فرمودند قتلوک و ما عرفوک، حسین ما تو را کشتند نشناختند و بالشرب ا لماء، نگذاشتند یک مقدار آب به لب تشنه تو برسد.