لطفا منتظر باشید

روز سوم سخنرانی استاد به همراه مداحی سید مهدی میرداماد

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1437 ه.ق - مهر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمد لله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل‌بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

حقیقت محبت در قرآن

محبت به‌عنوان یک اصل و حقیقت در آیات قرآن کریم مطرح است. البته قرآن محبت را به دو صورت مطرح کرده است: 

محبت منفی

یک نوع محبت که مانع و سدّ است و همۀ حرکات مثبت را متوقف می‌کند. محبت خطرناکی است، هم زیان دنیایی و هم زیان آخرتی دارد. البته قرآن متعلق این محبتِ متوقف‌کنندۀ هر حرکت مثبتی را در هشت موضوع رده‌بندی کرده که در آیات سورۀ مبارکۀ توبه مطرح است. 

یک نمونه از آن هشت متعلق را عرض می‌کنم. در سورۀ مبارکه فجر چهار علت برای محرومیت از رحمت خدا و دچارشدن به عذاب قیامت بیان می‌کند. یکی از آن چهار علت این است: «وَتُحِبُّونَ ٱلْمَالَ حُبّا جَمّا».[1] خدا به محرومین از رحمتش می‌گوید: چرا به من خدا تهمت می‌زنید که خدا به ما نگاه نمی‌کند و لطفی ندارد، این‌طور نیست! شما مردمی هستید که خودتان را از نگاه و لطف من انداخته‌اید.

یک علت محرومیت این است که تمام دل را به پول سپرده‌اید. محور همه زندگی‌تان پول شده است و همه‌چیز را با مال ارزیابی می‌کنید. اگر می‌خواهید ازدواج هم بکنید، دنبال یک خانوادۀ ثروتمند می‌گردید به امید اینکه پدر دختر زودتر بمیرد و میلیاردها تومان به شما برسد. براساس پول معاشرت و زندگی می‌کنید.

محور دل شما فقط عشق به مال است، هیچ‌چیز دیگری را دوست ندارید. این محبت ضرر دارد، حرص و بخل و طمع می‌آورد. وقتی محبت بخل آورد، آدم از هر کار خیری بازمی‌ماند؛ طمع آورد، انسان به اموال همه دست‌درازی می‌کند؛ حرص آورد، انسان آرامش پیدا نمی‌کند.

در آیه دیگر همین محبت را بیان می‌کند: «وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلْخَيْرِ لَشَدِيدٌ»[2] اینها نسبت به مال محبتی بسیار سخت و سنگین دارند که گوش شنوا را از آنها گرفته است.

محبت مثبت

کتاب خدا محبت دیگری را هم مطرح می‌کند که مثبت است. این محبت تحرک‌آور است و باعث می‌شود محور انسان در زندگی پروردگار باشد. انسان در فضای آن محبت، مطیع و عبد شده و در راه او از مال و جان و زن و فرزند آزاد می‌شود.

آن‌کس که تو را شناخت، جان را چه کند 

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانۀ تو هر دو جهان را چه کند

در این محبت است که انسان جان و مال و زن و بچه‌اش را عاشقانه دنبال خدا می‌کِشد. این محبت چگونه به وجود می‌آید؟ از درک زیبایی‌های محبوب، چون زیبایی سازندۀ محبت است. وقتی یک نفر با انبیا و وحی و قرآن پیوند می‌خورد، پروردگار عالم را با تعلیمات انبیا و آیات قرآن در همه‌چیزش زیبای بی‌نهایت می‌بیند. کیست که رحمت و غفران، کرم و لطف و احسان او را درک بکند، به او دل نبندد! مگر می‌شود آدم زیبایی را درک بکند و دل‌بسته نشود!

وقتی آدم شئون و زیبایی‌های شئون او را می‌شناسد، عاشق آن شئون می‌شود. کیست که زیبایی ایمان و عمل و اخلاق و رفتار پیغمبر(ص) و اهل‌بیت را بشناسد و عاشق نشود!

 

روشنی روز قیامت از چهرۀ امام حسین(ع)

پیغمبر(ص) می‌فرماید شب معراج همین یک خط را روی عرش دیدم: «إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی».[3] چه کسی می‌تواند چراغ و آثار چراغ را درک بکند و عاشق آن نشود؟ چراغی که کل هستی را روشن کرده است. حضرت زین‌العابدین(ع) وقت دفن امام حسین(ع) فرمود: «وَالآخرة بِنورِك مَشرقة».[4] در روایاتمان است عظمت آخرت نسبت به دنیا، مثل عظمت دنیا در برابر رحم مادر است. زین‌العابدین(ع) چنین فضایی را می‌گوید نور چهرۀ تو تمام قیامت را روشن کرده است. 

گاهی چراغی گوشۀ اتاقی را روشن می‌کند یا تمام اتاق یا نصف خیابان را روشن می‌کند، اما این چراغ یک فضای بی‌نهایت را روشن می‌کند. چه کسی در این طوفان‌های عظیم زندگی می‌فهمد که به عرش نوشته شده: «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ النِّجاة»[5] حسین(ع) کشتی نجات است! چه کسی است که کشتی را درک بکند و عاشق کشتی نشود؟ 

محبت مثبت، مهم‌ترین حرکت را در انسان ایجاد می‌کند که حرکت به‌سوی عبادت است؛ چون آدم می‌خواهد رنگ محبوب را به خودش بگیرد. آدمی محبوب را می‌بیند که مناجات، نماز، عبادت، رفتار، اخلاق و کرمش چگونه بوده، دلش می‌خواهد این رنگ‌ها را بگیرد و در نهایت مارک الهی «حسینی‌شدن» به او بخورد.

 

داستان عشق خباب‌بن‌ارت

امروز یک عاشق را برایتان مثال می‌زنم که در رنگ‌گیری از معشوق غوغا کرده است. بیش از 73 سال در دنیا نبود، ولی تمام عمرش را غرق در محبت و عشق و علاقه بود. ایشان خباب‌بن‌ارت است. امیرالمؤمنین(ع) یک متن نورانی و عرشی برای او دارد، ولی شرح حال ایشان در کتاب‌های رجالی است. همۀ وجود این آدم، خانواده‌اش، پسرش، عروس و دامادش فدای امیرالمؤمنین(ع) شد.

خباب امیرالمؤمنین(ع) را در مکه دید که آن‌وقت امام حدود سیزده سال داشت. این آدم چشم‌دار به پیغمبر(ص) مؤمن شده بود و توانست زیبایی‌های پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را درک و لمس بکند و بفهمد که مایۀ نجات دنیا و آخرت همین زیبایی‌هاست. خدا از زشتی خوشش نمی‌آید، «إن الله جمیلٌ یُحِبُّ الجمال»[6] او عاشق زیبایی است. او با این عشق زندگی کرد و عمر گذراند. در تمام جنگ‌های زمان پیغمبر(ص) شرکت کرد. 

جان چه باشد که نثار قدم دوست کنم

خباب تا 73سالگی در راه امیرالمؤمنین(ع) داغ‌های بسیار سنگینی دید، ولی تحمل و صبر کرد و در کوفه از دنیا رفت. من اینجا قیمت عاشق (نه قیمت معشوق) را ارزیابی می‌کنم. ارزیابی قیمت معشوق کار ما نیست، حتی کار ملائکه و فرشتگان مقرب هم نیست «لا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ»،[7] بلکه کار خداست؛ اما ارزیابی عاشق یک مقدار امکان دارد.

امیرالمؤمنین(ع) بر جنازه‌اش نماز بی‌نظیری خواند. علی(ع) به پروردگار بگوید «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً»، با گفتن یک روحانی و امام جماعت بالای سر یک مرده متفاوت است. علی(ع) ظاهر و باطن این میت را می‌بیند و می‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً». حضرت در نمازش اشک ریخت، معلوم می‌شود که این محبت دوطرفه بود. وقتی علی(ع) را دوست دارد، علی(ع) هم او را دوست دارد. وقتی عاشق علی(ع) است، علی(ع) هم عاشق اوست.

امیرالمؤمنین(ع) جنازۀ خباب را بلند کرد و فرمود: تعیین قبر با خودم است، خانواده دخالتی نکنند. این جنازه را در قبرستان عمومی کوفه دفن نکنید، جایی بیرون از شهر او را دفن کنید، خودم هم دنبال جنازه می‌آیم. از این به بعد، شیعیان من که از دنیا می‌روند، اطراف قبر او دفن کنند و خدا به‌خاطر او به شیعیان من در برزخ رحم کند. این ارزش یک عاشق است. امام نمی‌گوید خدا به‌خاطر من به شیعه رحم کند، می‌گوید به‌خاطر اینکه نزدیک قبر خباب دفنش می‌کنند، خدا به شیعۀ من رحم کند.

 

نشانه‌های عاشقی خباب

جنازه را دفن کردند، بعد امام سخنرانی کرد و عاشق خودش را شناساند: «يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ ابْنَ الْأَرَتِّ»؛[8] امام نمی‌گوید «یغفرالله»، همهٔ اینها نکته است و کوه را از جا می‌کَند. وجود مقدس حق به خودش قسم، بنا نداشته و ندارد که دعای امیرالمؤمنین(ع) را رد کند.

رغبت در اسلام‌آوردن

«فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً» کِی مسلمان شد؟ اول بعثت پیغمبر(ص). روزگار اول بعثت پوست مردم را زنده‌زنده می‌کندند که چرا به پیغمبر(ص) ایمان آورده‌ای، به قصد کشت مردم را کتک می‌زدند، کور و شل می‌کردند. بدن‌ها را عریان می‌کردند، شیره می‌مالیدند و با طناب می‌بستند، سبدهای پر از زنبور گرسنهٔ بیابان‌های مکه را به جان مردم می‌ریختند. ریگ‌ها را در آتش سرخ می‌کردند، مؤمنین را عریان روی این ریگ‌ها می‌غلتاندند. مرد و زن را زنده‌زنده به دُم شتر می‌بستند، شتر را در سنگلاخ‌ها رم می‌دادند، چند تکه استخوان هم از زن و مرد نمی‌ماند، گوشت و استخوان و عصب‌ها سر تیزی‌های خاک و سنگ گیر می‌کرد. 

مسلمان‌شدن در چنین وضعی عشق می‌خواهد. ما الان در این کشور، شیعۀ راحتی هستیم. ساعت دوازده شب با پوشش سیاه و گریه و ناله و سینه‌زنی هستیم، بعد هم راحت به خانه می‌رویم. صبح زود هم از خانه بیرون می‌آییم و به دعوت اهل‌بیت مطالبی را گوش می‌دهیم، گریه می‌کنیم و باز سر کارهایمان برمی‌گردیم. کسی به ما نمی‌گوید بالای چشمت ابروست، بلکه چشم اشک‌بار ما را که می‌بینند، دست هم روی سینه‌شان می‌گذارند و می‌گویند ما را هم دعا کنید. ما در چنین محیطی شیعه هستیم که همه به ما احترام می‌کنند، بغل‌دستی شما دستمالش را درمی‌آورد و به اشک شما می‌مالد و می‌گوید بالای سر مریضم بگذارم.

اما شیعه‌شدن در آن محیط جز با موتور عشق امکان نداشت. من جلوی چشمم همه نوع خطری را ببینم، احتمال بدهم سر خودم هم بیاید، ولی پیش پیغمبر(ص) و علی بروم و بگویم من خادم و نوکر و تسلیم شما هستم. این معنی «أَسْلَمَ رَاغِباً» است.

هجرت در راه خدا

«وَ هَاجَرَ طَائِعاً» وقتی پیغمبر(ص) هجرت کرد، خباب هم فقط براساس اطاعت از خدا هجرت کرد. معنای هجرت در آن زمان چیست؟ یعنی خانه و اثاث و مغازه‌ات را بگذاری و با یک پیراهن بروی؛ چون نمی‌گذاشتند مالت را ببری، خانه‌ و مغازه‌ات را هم نمی‌خریدند. این عاشقان چقدر از پول آزاد بودند! خدا می‌فرماید: «وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ  وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»[9] این مهاجران اگر در راه می‌مردند، پاداششان فقط بر عهدۀ خودم است.

قناعت به حلال

«قَنِعَ بِالْكَفَافِ» برای شیعه‌بودن همین بس که حضرت بالای سر قبرش فرمود از اولی که مؤمن شده تا الان که در 73سالگی دفنش کردیم، یک لقمه حرام از گلوی این شخص به شکمش نریخته است. چقدر بلا و داغ دید!

رضایت از خداوند

«وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ» همیشه نسبت به خدا شاد بود. خوارج بچۀ خباب را کشتند، شکم عروسش را پاره کردند و کودک هفت‌ماهه را درآوردند، دو تا مچ کودک را گرفتند و چرخاندند و زدند به دیوار سنگی، بچه متلاشی شد و عروس را هم کشتند. امیرالمؤمنین(ع) می‌گوید: «وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ» شاد بود، چون همه را حساب می‌کرد و می‌گفت پسر و عروس و نوه‌ام را پای تو حساب می‌کنم.

زندگی مجاهدانه

«وَ عَاشَ مُجَاهِداً» تمام دورۀ عمرش را در عمل صالح و جهاد مثبت سپری کرد.

 

سرمایه‌گذاری برای قیامت

امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ خباب فرمود: «طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ»[10] خوش به حال همه نیست، بلکه خوش به حال آن‌که در معاد زندگی می‌کند. یادش است در این خانه که اسمش دنیاست، مسافر و مهمان است، این چند روز هم تکلیف مهمان این بوده که بندۀ محبوب باشد و برود. «وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ» خوش به حال آن‌که برای قیامتش کار می‌کند. «وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ» خوش به حال آن‌که مال حرام در زندگی‌اش نیست و از خدا راضی است و گله ندارد. 

این عشق زنده و تحرک‌آور است. خدایا در برابر این سرمایۀ عشق و محبتی که به ما دادی، از تو متشکریم. اول برای ما زمینه‌سازی کردی که زیبایی‌های خودت و اولیائت، مخصوصاً وجود مبارک ابی‌عبدالله(ع) را درک بکنیم و عاشق بشویم.

ما و دل ما چقدر قیمت دارد؟ خدا می‌داند. دل ما زمزم کعبه باطن است، این زمزم یک چشمۀ جاری است، چشمه‌اش هم اشک ماست. منبع آبی که از چشم ما سرازیر می‌شود، عشق است که تمام نمی‌شود. شب و روز گریه می‌کنیم، کل سال گریه می‌کنیم، در نماز و حرم گریه می‌کنیم، دور هم گریه می‌کنیم، ولی تمام نمی‌شود. عشق پایان ندارد! خدا در مورد انسانی که عشق ندارد، می‌گوید: «فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»[11] دل این شخص سنگ است.

 

محبت حسین(ع)، راهگشای ورود به بهشت

دورنمایی از ارزش این عشق را برایتان بگویم. من کنار حرم امیرالمؤمنین(ع) با عالمی برخورد کردم و بعد دعوت شدم کتابخانه‌اش (روبه‌روی حرم بود) را ببینم. او مجتهد جامع‌الشرایط بود و بیش از صد جلد تألیف در مسائل بسیار مهم اسلامی داشت که چهل جلدش فقط دربارۀ اهل‌بیت بود. او دنیادیده بود، کشورها و شخصیت‌های ادیان را دیده بود. من بعضی از جلدهای این موسوعه را مطالعه می‌کردم و به جلد دوازدهم رسیدم. این مرد الهی و ملکوتی این قطعه را در جلد دوازدهم دارد. مجتهد جامع‌الشرایط می‌داند که نوشته‌هایش برای مردم حجت است و کلمه‌به‌کلمه‌اش قیامت حساب دارد. حالا ببینید بعد از هفتاد سال که این کتاب را تألیف کرده، چه‌چیزی در آن نوشته است. 

من خبر نداشتم در مقدمۀ جلد اول اسم مرا برده است. فکر کردم که این آدم با آن توان علمی‌اش نه‌تنها عاشق اهل‌بیت، بلکه عاشق نوکران اهل‌بیت هم هست. این عالم عشق را سرمایه می‌دانست.

ایشان می‌فرماید: «أعلن بکل ثقة و ایمان أنی لا أجد عملاً جدیراً برضاء اللّه» داد می‌کشم، اعلان می‌کنم، فریاد می‌زنم، با اطمینان و ایمان و باور صددرصد، من در این هفتاد سال و با اجتهادم، با همهٔ درسی که خوانده‌ام، کتابی که نوشتم، عملی پیدا نکردم و ندیدم که شایسته باشد به رضایت خدا تقدیمش کرد. این عمل را روی دست بگیرم و بگویم خدایا این عمل شایستۀ رضای توست. نمازهایم را روی دست نمی‌گیرم، آنها لایق او نیست. 

«و جدیراً ببلوغ مغفرته و رضوانه سِوی التعلق بِسِید الشُهداء(ع)» عملی نیافتم که مرا به غفران و بهشت خدا برساند. در قیامت هیچ سرمایه‌ای نمی‌توانم به رضای خدا ارائه بدهم، مگر اینکه بگویم دلم با حسین(ع) است. هیچ سرمایه‌ای را نمی‌توانم به مغفرت خدا ارائه بدهم، مگر اینکه به خدا بگویم برای آمرزشم نگاه کن، دلم با حسین(ع) است. هیچ راهی برای رفتن به بهشت ندارم، مگر اینکه به خدا بگویم راه را باز کن، من دلم با حسین(ع) است. 

بعد می‌فرماید: «فقذفت نفسی بسفینته التی وسعت الکثیرین من المقصرین أمثالی» من همۀ وجودم را در این کشتی انداختم؛ این کشتی از زمان آدم(ع) تا قیامت برای هر گنهکاری جا دارد که او را راه بدهد و اصلاحش کند.

 


[1]. سورۀ فجر، آیۀ 20.
[2]. سورۀ عادیات، آیۀ 8.
[3]. سفینة‌البحار، ج1، ص257.
[4].مقتل‌الحسین مقرم، ج1، ص320.
[5]. مدینة معاجزالأئمه، ج4، ص52.
[6]. الکافی، ج6، ص438.
[7]. معانی‌الأخبار، ص۱۸۸.
[8]. نهج‌البلاغه، حکمت 43.
[9]. سورۀ نساء، آیۀ 100.
[10]. نهج‌البلاغه، حکمت 44.
[11]. سورۀ بقره، آیۀ 74.

برچسب ها :