لطفا منتظر باشید

شب پنجم

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
محرم1437 ه.ق - مهر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

در دنیا متوقف شدن کنار نعمت‌ها به این معنا تبدیل نکردن نعمت‌ها به عمل صالح، به کار خیر، به صلاح انسان نیست. توقف در نعمت‌ها کار حیوانات است، قرآن مجید بخشی از نعمت‌ها را هم می‌فرماید مورد بهره‌برداری حیوانات است. اما حیوانات در همین چهارچوب بودند، و هستند.

هیچ نوعی از حیوانات در این عالم از وضعی که اول کار داشتند به وضع دیگر انتقال پیدا نکردند. از میلیاردها سال پیش به هر گونه‌ای که بودند به همان گونه الان هم هستند. آنهایی که فقط تا نعمت‌ها جلو می‌آیند یک راهی را می‌پیمایند برای به دست آوردن ابزار معیشت، از آنجا به بعد جلوتر نمی‌روند، در ارزیابی پروردگار کالانعام هستند، یعنی چی کالانعام هستند؟ یعنی آنها از این چهارچوب تغییری پیدا نمی‌کنند اینها هم نمی‌کنند.

قرآن راهنمایی می‌کند که این مدتی که در دنیا هستید این مجموعه نعمت‌هایی که در اختیارتان است تبدیل بکنید، خوراکی‌ها که ما ناچار هستیم از آنها استفاده کنیم به زبان امروزی‌ها انرژی‌زا هستند درست هم هست آدم وقتی خیلی گرسنه است ضعف دارد، خب نعمت‌ها را می‌خورد یکی دو ساعت بعد ضعفش جبران می‌شود. چی می‌شود؟ می‌شود قوی و نیرومند، حالا قرآن می‌گوید این نیرو را در کوشش‌های مثبت به کار بگیرید.

نه اینکه غصه‌ای ندارد اگر انسان این نیرو را هشت ساعت به تقسیم امیر المومنین صرف کار درآمدی بکند، خوشحالی هم دارد، چرا؟ چون دنبال مال حلال رفتن اطاعت از امر خداست عبادت است. نگرانی ندارد یک کسی به پیغمبر اکرم گفت که شما که می‌آئید خیلی آخرتی می‌شویم دیگر از همه تعلقات می‌بریم و یک آدم آخرتی صفر می‌شویم از پیش شما که می‌رویم در مغازه، دیگر آنجا آخرتی نیستیم آنجا پولی هستیم می‌خریم و می‌فروشیم، ما داریم ضرر می‌کنیم از عمرمان؟ سوال کردند پیغمبر فرمودند این پولی که درمی‌آوری و وقت می‌گذاری زحمت می‌کشی، برای چی می‌خواهی؟ گفت یا رسول الله شما به ما یاد دادید یک مقداری را برای معاش زن و بچه، یک مقداری را برای سفرهای زیارتی اسم حج را برد، یک مقداری را انفاق صدقه و کمک، فرمودند این هم که آخرت است اشتباه کردی که دنیاست. یعنی یک مومن مغازه‌اش هم آخرت است، خرید و فروشش هم آخرت است خورد و خوراکش هم آخرت است، البته اگر مردم مومن واقف به این حقایق بشوند دغدغه و اضطراب ندارند چون گاهی انسان می‌نشیند فکر می‌کند به اشتباه که عمرم را تلف کردم، نه اگر عمر در مسیر دستور پروردگار هزینه بشود تلف نشده، دادگاه هم ندارد.

انسان اوج بیشتری که پیدا بکند قیامت هیچ حساب و کتابی ندارد ما در قرآن می‌خوانیم  که یک عده‌ای به غیر حساب هستند، یعنی کاری به کاریشان ندارند، از اول در دنیا صاف زندگی کردند صاف هم وارد عالم آخرت شدند انحرافی نداشتند که حالا بخواهند ازشان بپرسند چرا، سوالات قیامت برای خطاهاست، برای اشتباهات و خرابکاری‌هاست، اما هیچ وقت قیامت من و شما را دعوت به دادگاه نمی‌کنند که بگویند شما چرا هفتاد سال نماز خواندید این که سوال ندارد. چرا روزه گرفتید چرا کار خیر کردید، چرا از خوف خدا گریه کردید، چرا برای ابی عبدالله عزاداری کردید اینها که مورد سوال نیست، همیشه سوالات خود ما هم حالا از زن و بچه‌مان یا رفیق‌مان یا مردم برای اشتباهات است، برای انحرافات است. چرا کاری که نباید می‌کردی کردی، چرا دروغ گفتی، چرا بد گفتی، چرا بداخلاقی کردی خب هیچ وقت ما از کسی نمی‌پرسیم چرا خوش اخلاقی کردی، چرا مهربانی کردی  چرا مشکل کسی را حل کردی؟ ما این را باید بدانیم که سوالات قیامت در چه رابطه‌ای است، وقتی برایمان روشن شد کارمان اگر در دنیا اطاعت از  خدا باشد نسبت به قیامت خیلی آرامش داریم، و راحت هستیم و بی‌دغدغه هستیم.

نمی‌دانم این آیه را چه مقدار تا حالا شنیدید خیلی آیه جالبی است وقتی که خلقت آدم به پایان رسید و گفتگوی پروردگار با ابلیس تمام شد چون خداوند متعال به ملائکه فرموده بود إِنِّي جٰاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ خَلِيفَةً ﴿البقرة، 30﴾، اینها همه باید می‌آمدند روی زمین زندگی را شروع می‌کردند، اگر جای دیگر بودند، همان وقت به همه آنهایی  که باید می‌آمدند د ر زمین زندگی می‌کردند همان وقت یعنی روزگار اول خطاب رسید، قُلْنَا اِهْبِطُوا مِنْهٰا جَمِيعاً شما از این مقامی که هستید باید بروید روی زمین، بروید امر شد بروید، فَإِمّٰا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً زندگی را که در زمین خواستید شروع بکنید راهنمایی من می‌آید برایتان که چگونه زندگی کنید، هدایت به چی؟ شما بروید راهنمایی من می‌آید، راهنمایی به چی؟ به یک زندگی آسان، خوب پاک، سالم، بعد می‌فرماید فمن اینجای آیه خیلی مهم است، فَمَنْ تَبِعَ هُدٰايَ کی؟ هر کی مرد و زن و پیر و جوان، از هدایت من پیروی کند فَلاٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ  ﴿البقرة، 38﴾ هیچ ترسی بر او نیست، خب معنی ندارد من اگر آدم خوبی هستم و اگر درستکار هستم د ر یاد قیامت اوقات خودم را تلخ کنم خدا که می‌گوید لا خوف علیهم، من تبع هدای فلا خوف علیهم، که بترسند که حالا وقت مرگ چه کارم می‌کنند، هیچی با آدم‌های خوب وقت مرگ خوب رفتار می‌کنند چه کارشان می‌کنند.

اینجا یک نکاتی است که باید از ذهن ما خارج بشود، یعنی یک آدم خوب که می‌خواهد بمیرد هیولا در مقابلش علم می‌کنند که با وحشت سنگین جان بدهد؟ این که ظلم است، ترساندن ظلم است ظلم نیست؟ در روایاتمان دارد من اخاف مومنا هر کسی مردم را بترساند مومنی را، اخافه الله یوم القیامه قیامت خدا شدید می‌ترساند او را. ترساندن ظلم است، می‌گوید ترساندن جریمه دارد کیفر دارد، جریمه‌اش این است که بنده  مومنم را بترسانی می‌ترسانمت، ترس قیامت هم با اینجا قابل مقایسه نیست، ترساندن ظلم است وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَيْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ  ﴿آل‏عمران‏، 182﴾ خدا ظالم به بندگانش نیست، بنده یعنی آدم مومن و متدین و آدم آسان‌گیر و آدم خوب و آدم درستکار،  وقت مردن خب برای چی بترسانند چه علتی دارد؟

می‌گوید ملائکه وقتی می‌آیند جان اینها را بگیرند به اینها برای ورود به عالم بعد خوش‌آمد می‌گویند، و بهشان می‌گویند امنیت شما تامین است، وقت مرگ آیه برای قیامت نیست. خب این  فکر اشتباه که مرگ عجب وحشتی دارد برای کی؟ ما بالاخره غیر از قرآن مجید مطالبی هم در این زمینه در روایات د اریم در همین سفر کربلا وقتی ابی عبدالله بیدار شد روی اسب و فرمود انا لله و انا الیه راجعون بغل دستشان علی اکبر بودند، عرض کرد بابا کلمه استرجاع به زبان جاری کردی، یعنی مسئله مرگی در پیش است؟ فرمودند بله مرگ در پیش است. چون الان روی زین اسب خوابم برد خواب دیدم یکی گفت کل این قافله به طرف مرگ می‌رود یعنی خبر داد عمر ما  تمام است یک چند روز دیگر ما هیچکدام در دنیا نیستیم.

علی اکبر به پدر عرض کرد اولسنا علی الحق، ما خوب نیستیم؟ پاک نیستیم؟ برحق نیستیم؟ درست نیستیم؟ قال بلی فرمود چرا پسرم همه چیز ما درست است، به بابا گفت اذا لا نوالی بالموت، برویم به کام مرگ، به همین راحتی است برای مومن. برزخش هم همینطور قیامت که دیگر از برزخ و وقت مرگ خیلی بهتر است، خیلی راحت‌تر است، امن‌تر است، این را خدا می‌خواهد یعنی راحت ما را می‌خواهد، نترسیدن ما را می‌خواهد، و لا هم یحزنون، و غصه‌دار نبودن ما را می‌خواهد. من یک جوری زندگی کنم که برای خودم، برای مرگم، برای برزخم، برای قیامتم، برای کار و کاسبی‌ام، برای عمری که هزینه کردم، غصه نخورم.

یک وقت یک ر فیقی گیر من آمد از اولیاء خدا بود برای تهران هم نبود، برای یکی از شهرهای دور بود اینجا زندگی‌اش را جمع کرد آمد تهران من الان دقیق یادم نیست به واسطه کی با او آشنا شدم که خانه‌اش هم  دو تا خیابان بالاتر از همین حسینیه بود همین‌جا هم از دنیا رفت. خیلی من بهش علاقه پیدا کرده بودم، تفاوت سنی‌مان هم زیاد بود او نزدیک سی سال از من بزرگتر بود. اما امتیازات خیلی عالی داشت، یک امتیازش حالا با اینکه شهرستانی بود و خیلی جلسات تهران را ندیده بود، ولی نسبت به حضرت سید الشهدا خیلی پرگریه بود، خیلی پرگریه بود.

در یک رشته بسیار مهمی هم متخصص بود که یکی از مراجع بزرگ نجف خواسته بود، گفته بود تو بلند شو برو  امریکا تمام خرج و مخارجت را می‌دهم آنجا بروی امکان برایت باشد تبلیغ دین کنی، نرفت. من بهش گفتم چرا تشریف نبردید بد نبود خوب بود، آنجا می‌رفتید تبلیغ دین می‌کردید فرمود خبر دارم که عده‌ای روحانی از ایران از عراق آنجا هستند، ولی من قبول نکردم بروم، گفتم چرا؟ گفت واقع ترسیدم شدید هم ترسیدم بروم آنجا و در کنار زندگی و تمدن امریکایی رابطه‌ام با ابی عبدالله قطع بشود. گفتم نه نمی‌ارزد.

این سفر به درد من نمی‌خورد، ایشان یک استادی داشت که البته من آن  استادش را از طلبگی قم می‌شناختم، آن هم یک فرد عجیبی بود یک انسان خیلی والایی بود مریض شد قم خیلی آن وقت وسائل پزشکی و دکترای قوی نبود آوردند تهران، بالاخره هم فوت کرد، من به این دوستم که شاگرد او بود، تسلیت گفتم و ایشان برایم تعریف کرد گفت من وقت مردنش در خانه بالای سرش بودم، خوب عنایت کنید آخه همه پشیمانی‌ها دم مرگ می‌آید آدم از گذشته بد ناراحت می‌شود از اعمال بد، امیر المومنین می‌فرماید وقت مردن کل پرونده گذشته جلوی چشم آدم می‌آید که تمام عمرش را مثل فیلمی که رد می‌شود می‌بیند، گفت من بهش گفتم استاد چی میل دارید؟ دم مرگش یعنی گفت همان روز هم مرد گفتم چی میل دارید؟ دکتری دارویی، غذایی زن و بچه‌اش هم بودند می‌دانستند من شاگرد دلباخته‌اش هستم من را  نگه داشته بودند، گفت میل دارم خداوند  مهربان من را برگرداند بگذارد سر پانزده سالگی، به همین شکلی که هفتاد سال تا حالا که هشتاد و پنج سالم است راه را طی کردم عین همین را دوباره طی کنم، یعنی از گذشته‌اش بسیار راضی بود. حالا قرآن مجید را ببینید وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نٰاعِمَةٌ  ﴿الغاشية، 8﴾ لِسَعْيِهٰا رٰاضِيَةٌ  ﴿الغاشية، 9﴾، اینها در قیامت قیافه‌ها مثل گل اول سحرگاه از تمام عمر گذشته‌شان هم راضی هستند. وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نٰاعِمَةٌ  ﴿الغاشية، 8﴾ لِسَعْيِهٰا رٰاضِيَةٌ  ﴿الغاشية، 9﴾.

حالا ممکن است من خودم اینجور هم هستند شما هم همینطور، همه با هم، می‌گوییم بالاخره گذشته ما یک نقاط تاریکی هم در آن است بالاخره گناهی، معصیتی شهوت حرامی بله هست، اینها باعث غصه و ترس نیست؟ برای ما نه، چرا؟ برای اینکه ما خبر شدیم از بچگی تا حالا د ر توبه باز است چقدر ما در کمیل‌ها، عرفه‌ها،  احیاها، محرم‌ها، فاطمیه‌ها، در خلوت خودمان گریه کردیم، در نمازمان در خلوت خانه‌مان، صدها بار به خدا گفتیم غلط کردیم اشتباه کردیم. اینها که بخشیده شده مگر باید نسبت به گذشته‌مان هم در سرمان بزنیم؟ چیزی را که خدا گذشت کرده که خوشحالی دارد نه در سر زدن، شادی دارد.

پرسیدند از ائمه ما که مومن توبه می‌کند توبه‌اش هم قبول می‌شود ممکن است باز بلغزد، فرمودند بله، گفتند آقا این که توبه کرده بخشیده هم شده دوباره اگر بلغزد چی؟ دوباره توبه می‌کند دوباره می‌بخشد، زندگی پاک خوشحالی دارد، این جمله را هم از حضرت رضا بگویم البته این یک روایتی است در پنج قسمت خیلی روایت نابی است، من یک سال خرم‌آباد این روایت را شب اول مطرح کردم فکر کردم پنج قسمت روایت را بتوانم در جلسه خرم‌آباد تمام بکنم که  تمام نشد قسمت اولش هم تمام نشد، یعنی روی جمله اول حضرت رضا تفسیری که گذاشتم تمام نشد. هر چند شبی که آنجا بودم را پر کرد.

اول روایت این است حالا دلم می‌خواهد اگر خدا توفیق بدهد یک وقتی کل این روایت را توضیح بدهم، تفسیر بکنم، سئل علیه السلام ان خیار العباد، یک کسی به حضرت رضا گفت که آقا من بندگان خوب خدا را دلم می‌خواهد بشناسم کی هستند اینها؟ که حضرت پنج تا جواب دادند فرمودند این پنج خصلت در هر کس است او بنده خوب خداست حالا لازم نیست سلمان باشد، مقداد باشد عمار باشد آنها هم در حد خودشان بنده خوب خدا هستند و ما هم در حد خودمان بنده خوب خدا هستیم و حقی هم نداریم خودمان را با آنها  مقایسه کنیم به ما چه آنها، آنها یک ظرفیتی داشتند پر کردند ظرفیتشان را ما هم یک ظرفیتی داریم داریم پر می‌کنیم اگر سرش هم خالی ماند روایات به ما گفتند امیر المومنین قیامت پر می‌کند سرخالی را.

حالا به ما نگفتند سلمان و ابوذر شو مگر ما ظرفیتمان ما آنهاست؟ آنها هم ظرفیتشان ما نبودیم لذا مثل ما نشدند بالاتر رفتند، اگر آنها هم هم ظرفیت ما بودند مثل ما می‌شدند و آدم‌های خوبی بودند. اولین خصلت را حضرت فرمود اذا احسنوا استبشروا، اینها کار خیر که می‌کنند عبادت، خدمت، انفاق، صدقه شرکت در مجلس علم، گریه، شاد می‌شوند، شاد می‌شوند یعنی مغرور می‌شوند که من هستم؟ نه شاد می‌شوند که خدا را اطاعت کردند لذت می‌برند، که بدهی به خدا ندارند، استبشروا، خوشحال می‌شوند، حالا اگر خوبی‌ها عمرانه باشد خب آدم از عمر گذشته‌اش خوشحال می‌شد. وقت مرگ هم با شادی می‌میرد که در روایت دیدم خودم  که زن و بچه آدم که دور و بر رختخواب آدم هستند آدم دارد می‌میرد آنها دارند می‌زنند در سرشان گریه می‌کنند و داد می‌کشند، این آقا یا این خانم هم دارد روحش از بدن می‌رود، روح که جدا می‌شود به این کسانش می‌گوید من که جای بدی نرفتم پیش کس بدی نرفتم، چرا گریه می‌کنید؟ خدا  که من را قبول کرده  من که وارد رحمت خدا شدم. برای چی شما گریه می‌کنید. تعجب می‌کند روح میت. این وضع خودش را می‌بیند آنها هم نمی‌بینند تعجب می‌کند یعنی انگار می‌خواهد بگوید ای کاش می‌دیدند که من چقدر زیبا مردم و اینجا هم وضعم چقدر خوب است، اینها برای چی دارند گریه می‌کنند.

هدایت خدا برای زندگی درست آمده ما اگر درست زندگی کنیم، نگرانی، دغدغه، ترس، غصه نخواهیم داشت، دشمن می‌گوید این را دیگر ائمه ما نقل نکردند، دشمن می‌گوید روز عاشورا ساعت به ساعت که می‌گذشت چهره ابی عبدالله برافروخته‌تر می‌شد. اینقدر درون آرام و از کارش خوشحال که برافروخته‌تر می‌شود. لحظه به لحظه شادتر می‌شد، این هم  از امام صادق بشنوید و حرفم تمام، حضرت می‌فرماید تیزی خنجر شمر که روی گلو آمد ایشان تبسم کرد، با خنده کار را به پایان برد و با خوشحالی، شاد رفت.

خب با خدا زندگی کنیم، با  حسین زندگی کنیم، بهترین زندگی است.

برچسب ها :