لطفا منتظر باشید

شب پنجم

(تهران حسینیه صاحب‌الزمان(عج))
محرم1437 ه.ق - مهر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

کلام در تجارت معنوی بود، ‌تجارتی که خداوند می‌فرماید گروهی در کنار این تجارت سود ابدی نصیبشان می‌شود، و گروهی هم قیامت می‌بینند که تمام سرمایه‌های وجودی خود را تباه کردند، تجارت کنارشان بود دست به این تجارت نبردند بلکه وارد معاملات خسارت‌آور شدند. با مالشان، با بدنشان، با فکرشان، با عملشان، با اخلاقشان.

تجارتی که سود دائم دارد هم دنیایی، هم آخرتی، سه سرمایه‌اش را در یک آیه سوره فاطر بیان فرمود، یکی از آن سه سرمایه الذین یتلون کتاب الله، تلاوت مرکب از قرائت و فهم و عمل است. یک عنصر این تجارت و اقاموا الصلاة، نماز است، یک عنصر این تجارت جود و کرم اخلاقی است که سبب می‌شود انفقوا مما رزقناهم سرا و علانیه. اولئک یرجون تجارة لن تبور.

اما بخش اولش که قرآن است، ارتباط با قرآن دارند معنی تلاوت این است که هم می‌خوانند، هم دنبال فهم آیه می‌روند و هم عمل می‌کنند، دنبال فهم آیه رفتن یکی از مهمترین عبادات است، عمل به قرآن هم رأس همه عبادات است. من برای عزیزان جوانم، یک مقدمه درباره قرآن کریم می‌گویم که باور آنها را، ایمان آنها را به قرآن کریم بتون آرمه بکنم. بحث خیلی مفصلی هم نیست. شاید در طول ده دقیقه یک ربع بیشتر وقت نخواهد.

هجوم به قرآن زمان پیغمبر در مکه زیاد بود، می‌گفتند این قرآن وحی نیست از پیشگاه خدا هم نازل نشده، که این هجوم تا الان هم ادامه دارد و هجوم هم کار فقط و فقط مادی‌گران است یعنی آنهایی که تمام عالم هستی را خلاصه در امور محسوس می‌دانند. یعنی می‌گویند هر چی را می‌بینیم و لمس می‌کنیم این واقعیت دارد، اما آنی را که نمی‌بینیم و لمس نمی‌کنیم واقعیت ندارد البته این حرف یک روزی در اروپا از قرن هفدهم به بعد خیلی اوج گرفت اما از اوایل قرن بیستم شکست خورد یعنی دانشمندان آمدند ثابت کردند که ما تنها امور محسوس نداریم بلکه اموری هم داریم که پنج حس ما نمی‌تواند با آنها رابطه بگیرد ولی موجود است، و الان دیگر این تز به اصطلاح شکست خورده است.

خب قرآن مجید سه تا آیه دارد در اثبات وحی بودن قرآن. که قرآن یک کلمه‌اش یک حرفش، کار پیغمبر نیست، کار هیچ بشری هم نیست، ساختمان قرآن مجید ساخته شده از الف تا ی است، بیست و هشت حرف عربی، این بیست و هشت حرف در قرآن مجید گاهی نمونه‌اش اول سوره‌ها آمده الم، الر، حم، طه، کهیعص، با این اول سوره‌ها به تمام آنهایی که در وحی بودن قرآن شک دارند می‌گوید کل این قرآن من از این الف و ب درست شده، الف و ب هم که خارج از دسترس شما نیست در آسمان‌ها که نیست، الف ب ت ث ج خ د ذ، برای روز اول کلاس اولی‌های کره زمین است خارج از دسترس که نیست، اولین درس بچه‌هایتان الف ب است ساختمان قرآن من از این الف و ب است.

حالا در یک آیه می‌گوید اگر در نازل شدن این کتاب از جانب خدا شک دارید، الف و ب که در اختیارتان است وَ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ ﴿البقرة، 23﴾، یک سوره به اندازه قل هو الله بسازید یک سوره کوچکتر به اندازه انا اعطیناک الکوثر که سه آیه است بسازید، چند سال است قرآن نازل شده هزار و پانصد سال است، هیچ شنیدید در کل کره زمین دانشگاهی، دانشمندی، حکیمی، فیلسوفی، عالمی، تردستی، ساحری، جادوگری، یک سوره به اندازه کوثر ساخته باشد، اگر ساخته بودند که علم می‌کردند و عربده‌کشی می‌کردند و پایش هم پایکوبی می‌کردند و می‌گفتند بفرما یک سوره ساختیم پس این قرآن دست‌ساز انسان است چون من انسان هم یک سوره مثلش ساختم. تا حالا که خبری نشده است.

آیه دوم، می‌گوید شک دارید در الهی بودن این قرآن؟ این الف و ب بردارید ده تا سوره مثلش را درست کنید، خب یک سوره را که نتوانستم ده تا سوره را می‌توانم، آخرین حرفش هم در سوره اسرا است جزء چهاردهم قرآن این هم آیه خیلی جالبی است به پیغمبر می‌گوید قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ، اعلام  کن بگو هر چی انسان است این معنی‌اش این است که از زمان آدم همه انسان‌ها را جمع کنید تا روز قیامت هر چی هم جن آفریدم که صاحب شعور است، آنها را هم جمع بکنید بگو دستتان را بگذارید در دست هم عقل‌هایتان هم بریزید روی هم، علمتان هم بریزید روی هم، عَلىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ که مانند این کتاب سی جزئی را بیاورید، لاٰ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ نمی‌توانید بیاورید وَ لَوْ كٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً  ﴿الإسراء، 88﴾ همتان هم همدیگر را پشتیبانی کنید هر چی کامپیوتر دارید هر چی بالاترش را دارید ابزار الکترونیکی دارید، دانشگاه دارید کل را به هم ببندید و مانند این کتاب را بیاورید نمی‌توانید.

خب وقتی معلوم شد زمینی نیست آسمانی است، خب به همین مقدار آدم این آیات را دقت کند باور باور می‌کند که قرآن کتاب الهی است، حالا برویم سراغ گفتار امام باقر، که فرمودند الذین یتلون کتاب الله، فرمودند کسی است که قرآن مجید را در آن وارد است، می‌خواند، و می‌فهمد. بعد از خواندن و فهمیدن خودش را با قرآن مجید میزان‌گیری می‌کند. قرآن آئینه الهی است ظاهر و باطن ما را به ما نشان می‌دهد، قرآن مجید شاه  غول پروردگار است که همه کجی‌ها را راست می‌کند، قرآن مجید معیار شناخت خوبی‌ها و بدی‌هاست، قرآن مجید به قول خودش دارو برای درمان تمام افکار پریشان و اندیشه‌های باطل و اختلالات روانی و غلط فکر کردن‌هاست.

امام باقر می‌گوید این آدم وضع چقدر زیباست دواء القرآن علی داء قلبه، می‌آید قرآن را دقت می‌کند حالا من همه جوانب وجودمان را بخواهم بگویم با چهار پنج ماه منبر پشت سر هم می‌خواهد فقط مثل می‌زنم، می‌آید قرآن را می‌فهمد بعد خودش را میزانگیری می‌کند می‌بیند که خطای در  فکر دارد، می‌گوید من مال خودم هستم، مالک خودم هستم، و مالک مالم هستم، این دو تا خطا، من مال خودم هستم خطا است، مال من مال من است ملک واقعی من است خطاست. چطوری می‌فهمد از قرآن؟ می‌بیند که قرآن کرارا با محبت تذکر می‌دهد لله ملک السماوات و الارض، مالک کل آسمان‌ها و زمین و هستی و موجودات یک نفر است، الله است. خب من چی کاره هستم؟ من هم مثل تمام موجودات عالم مملوک هستم، خب من مملوک هستم یعنی من بدنم، روحم، وجودم ملک خداست و مالک ذاتی من پروردگار است، حالا دارد فکر می‌کند آیه را آیا من اجازه دارم در ملک پروردگار هر تصرفی دلم بخواهد بکنم، مثلا بیایم دهان این ملک را باز کنم عرق بریزم در آن من این اجازه را دارم، من این اجازه را دارم ملک خدا را ببرم در بستر زنا و روابط نامشروع، من این اجازه را دارم که ملک  خدا را تبدیل به توحید دروغ و غیبت و تهمت و ریختن آبروی بندگان خدا بکنم، خرج بکنم این ملک را، من اجازه دارم؟ کجا اجازه داری.

خدا که همه اینها را گفته ممنوع است، خدا بدن من، معده من روده  من، چشم من، گوش من ملکش است وَ أَمَّنْ يَمْلِكُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ ﴿يونس‏، 31﴾ مالک گوش کیست؟ من هستم که ساختم، من هستم که از عناصر این عالم جمع کردم آوردم تبدیل به نطفه کردم در سلب پدرت بعد بردم در رحم مادر، میلیاردها چرخ را  گرداندم تا تو نه ماهت شده و آوردمت به دنیا، روزی‌ات را که  من می‌دهم حیاتت را که من نگه می‌دارم، عمرت را هم که من می‌دهم یک دانه مویت هم ملک خودت نیست، اجازه داری بی‌اجازه من در ملک من تصرف کنی؟ این را  که می‌فهمد وارد فضای تقوا می‌شود اگر اهلش باشد، اگر بخواهد خود قرآن مجید هم می‌گوید لِمَنْ شٰاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ  ﴿التكوير، 28﴾ اگر دلتان بخواهد انسان قرآنی و الهی و ملکوتی بشوید می‌توانید بشوید مگر نخواهید، خب من می‌خواهم ملکوتی بشوم، می‌بینم من ملک خدا هستم قرآن را می‌خوانم می‌بینم  که شراب را حرام کرده، گوشت خوک را حرام کرده، ظلم را حرام کرده، غیبت را حرام کرده، تهمت را حرام کرده، بیهوده در گوش مردم زدن را حرام کرده، به وزن دانه ارزن مال مردم بردن را حرام کرده، خب من اگر بخواهم قرآنی بشوم با فهم قرآن و گذاشتن دوای قرآن روی فکر غلطم که فکرم را تصحیح می‌کند خیلی آدم خوبی می‌شوم، این یک آیه.

شما مملوک هستید داستان خیلی زیبایی را مرحوم ملا احمد نراقی نقل می‌کند در کتاب طاقدیس، بعضی‌ها می‌گویند مربوط به زمان امام ششم است بیشترها می‌گویند برای موسی ابن جعفر است، امام داشتند در یکی از کوچه‌های مدینه رد می‌شدند، از یک خانه صدای زن آوازه‌خوان مطرب، تصنیف‌خوان، تار و تنبور می‌آمد  غوغا، گاهی شبها تهران دیدید که در عروسی‌ها و مجالس زن و مرد تا سه نصف شب آدم نمی‌تواند بخوابد. یک کسی دم در بود وجود مبارک موسی ابن جعفر ائمه ما منبع مهر و محبت بودند، منبع لطف بودند، ائمه ما  کنار گنهکاران عصبانی نمی‌شدند چون خودشان را دکتر معالج گنهکار می‌دانستند خیلی آرام به این آقایی که دم در بود فرمود که جمله خیلی جمله عارفانه‌ای است، صاحب این خانه بنده است یا آزاد است، گفت نه آقا آزاد است، حضرت فرمودند آزاد است که این کارها را می‌کند رد شد حضرت، کل موجودات عالم عبد هستند، یعنی در تصرف حق هستند، مملوک حق هستند، نظر موسی ابن جعفر این بود یعنی این صاحبخانه از حکومت خدا، اراده خدا، نگاه خدا، قرآن خدا، قوانین خدا حلال و حرام خدا خارج است، یعنی یک موجود به تمام معنا مستقل است که نه خدا کاری به کارش دارد نه این کاری به کار خدا دارد و نه اصلا این برای خداست و برای یک جای دیگر است این نظر حضرت بود این بنده است یا آزاد است، گفت نه آقا آزاد است آزاد است که به این راحتی زن‌های آوازه‌خوان را آورده خانه مردها را آورده و زن و مرد دارند می‌کوبند و می‌رقصند و آزاد است. رد شدند.

این بنده خدا رفت، صاحبخانه بشر عرب بود اسم عربی، گفت کجا بودی گفت دم در، چی کار می‌کردی ایستاده بودم، یک آقایی آمد رد شد این سر و صداها را که شنید به من گفت که صاحب این خانه عبد است یا آزاد است، گفتم نه آقاجان آزاد است یک سری تکان داد و گفت آزاد است که این کارها را می‌کند گفت کی بود؟ نمی‌دانم یک رهگذر.

خیلی خوب فهمید، یعنی این جمله حکیمانه عارفانه را صاحبخانه خیلی خوب فهمید، به عجله از خانه آمد بیرون کفش‌هایش هم نپوشید دوید، هیچکس در کوچه نبود رفت تا رسید به موسی ابن جعفر، خودش را انداخت روی پای حضرت گفت آقا من بنده هستم تمام شد، توبه کردم، توبه شدیدی هم کرد، اسمش جزء تائبان جهان ثبت است، چون پابرهنه دنبال موسی ابن جعفر دویده بود دیگر از آن به بعد کفش نپوشید معروف شد به بشر پافی، و جوان‌ها یواش یواش تبدیل شد به یک معلم اخلاق و یک عارف دلسوخته، عمرش هم طولانی نشد، مریض شد، طبیب آوردند طبیب معاینه‌اش کرد گفت درکش نمی‌کنم چش است، نمی‌دانم چه است، آزمایش ادرار باید داده بشود برایش، حالا آزمایشگاه که نبود دکترها می‌دیدند با همان چشمشان تشخیص می‌دادند که طبیعی است و طبیعی نیست یک مقدار آزمایش ادرارش را در شیشه ریختند بردند دکتر نگاه کرد گفت خوب نمی‌شود این از ترس زهره‌اش ترکیده، حالا از کی ترسیده بود؟ اما وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَى اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوىٰ  ﴿النازعات‏، 40﴾ هر کسی از پروردگار عالم ملاحظه کند، دغدغه پیدا کند و تمام گناهانش را کنار بگذارد و وجودش را از معصیت‌ها دور بکند فَإِنَّ اَلْجَنَّةَ هِيَ اَلْمَأْوىٰ  ﴿النازعات‏، 41﴾.

خب با یک آیه قرآن فکر اشتباه من راجع به خودم تصحیح می‌شود من برای خودم نیستم، من یک مالکی دارم اسمش الله است، رب است، غفور است، رحیم است، ودود است، کریم است، هر چی برای این ملکش ضرر داشته گفته حرام است،هر چی برای این ملکش سود داشته گفته حلال، تمام سودهای مادی را گفته بردار تمام ضررها را گفته رد کن، و قبول نکن.

یک خرده دیگر قرآن را می‌خواند می‌رسد به این آیه سوره آل عمران، وَ لِلّٰهِ مِيرٰاثُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ ﴿آل‏عمران‏، 180﴾، هر چی ثروت در آسمان‌ها و زمین است یک دانه مالک دارد مالک حقیقی، آن هم پروردگار است پس این پولهایی که دست ماست چیست؟ این خانه‌ها دست ما چیست؟ این مغازه‌هایی که دست ماست چیست، این سوال خوبی است جوابش را در سوره حدید داده، وَ أَنْفِقُوا مِمّٰا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ ﴿الحديد، 7﴾ در ثروتتان کم یا زیاد یا  متوسط، شما بندگانم جانشین من هستید، شما مالک ذاتی مال نیستید، اگر مالک ذاتی بودید ملک قابل انتقال نبود، چرا من می‌توانم خانه‌ام را بفروشم چون مالک اعتباری هستم می‌توانم جابجا بکنم اما خدا ملکش جابجا نمی‌شود، هیچ کس مالک نیست. ملک ذاتا برای پروردگار است خب حالا که آیه به من گفت ثروتت خدا مالکش است، و تو وکیل خدا در کنار این ثروت هستی، وکیل با ثروت چگونه باید معامله کند؟ باید بقیه آیات قرآن را ببیند موکلش درباره این ثروت چه می‌گوید.

ما باور کردیم امشب قرآن وحی الله است، مالک پول می‌گوید که کشاورزی هشتاد نود درصد محصولاتی که در زمین من، زیر نور خورشید من با آب دریا و باران من برمی‌داری برای خودت، بخش کمی از گندم و جو و انگور و مویزت را زکات بده، مال برای من است نه برای تو کشاورز، ولی من خدای رحیم می‌گویم نود درصد محصول نوش جان خودت، ده درصدش را برگردان به خودم. تو می‌خواهی چی کار خدایا، می‌گوید من یک بندگانی دارم در دنیا هستند، دنیا دار مشکلات است، می‌خواهد دخترش را شوهر بدهد سه سال است عقد کرده معطل جهازیه است، زکات بده یک همنوعت را نجات بده، یک قرض‌دار را نجات بده یک جایی که مدرسه ندارد با همین زکات مدرسه بساز، درمانگاه بساز، مشکل مردم را حل کن، راه آسفالت کن، پل بساز، خوب است یا بد است؟ اگر کشور ما با زکات آباد بشود خلأ آن برطرف بشود مدرسه‌سازی بشود خوب است یا بد است؟ خب خدا که خوب ما را می‌خواهد، خوب فردیمان را، خوب خانوادگی و اجتماعی‌مان را.

خب اگر دامدار هستی گوسفند است، شتر است، بز است زکات دارد، باز هم در همان مسائل، اگر نه تهرانی هستی شیرازی هستی، تبریزی هستی، اصفهانی هستی و کشاورزی نداری دامداری نداری، طلا اضافه آمده در زندگی‌ات زکات دارد، طلا ندیدی گوسفند هم نداری، دام و کشاورزی هم نداری، تاجر هستی باشد سر یک سال حساب کن ببین امسال چقدر درآمدت شده، مثلا د ه میلیون، مال که مال تو نیست مال من است، تو وکیل من هستی، من موکل ازت می‌خواهم از این ده میلیون که یک سال خرجت را گذراندی، یعنی طول سال دخترت را شوهر دادی، پسرت را زن دادی، مکه رفتی، کربلا رفتی، مشهد رفتی، اصفهان رفتی، خارج رفتی، خوب خوردی با زن و بچه‌ات، خوب پوشیدی خوب خانه خریدی، حالا یک سال گذشته ده میلیون ته کاسه اضافه آمده بنده من از این ملکم هشت میلیونش هم برای خودت دو میلیونش را بده به من برای دینم این نامردی نیست آدم مال خود خدا را هشتاد درصدش را خدا می‌گوید برای خودت دو درصدش را بده من، نده به خدا. خب این خلافکاری است.

رجل قرأ القرآن  فوضع دواء القرآن علی داء قلبه، خدا می‌داند ارتباط با قرآن با زندگی چه می‌کند، من حالا آثار ارتباط با قرآن را در اهل قرآن زیاد دیدم، من یک عمه داشتم عمه پدرم بود، این حدود هفتاد فرسخ با شوهرش بیرون از تهران زندگی داشت در یک منطقه‌ای که چهل پنجاه تا خانوار بودند و یک کشاورزی مختصری داشتند که خرجشان را با همان اداره می‌کردند، من سالی یک بار دو بار می‌رفتم دیدنش به عنوان صله رحم. کور شده بود، خانه‌اش برق نداشت یعنی هنوز آنجا برق نیامده بود تا از دنیا رفت هم برق نداشت با همین چراغ‌های لامپ‌ها زندگی می‌کرد کور شده بود من رفتم در آن منطقه دیدنش، وقتی رفتم در اتاق را باز کردم سلام کردم اسمم را برد و اسم پدرم را برد و خوش آمد گفت و نشستم.

گفتم عمه جان خوب هستی؟ گفت خیلی خوب هستم، گفتم مشکل چشمتان، گفت چشمم مشکل ندارد چون عمه جان، خیلی نورانی بود قلبش گفت عمه چشم که برای من نیست چشم را خدا به من داد هفتاد و هفت سال هشتاد سال  پیشم بود بعد هم گرفت، اما حالم هم خیلی خوب است، گفتم عمه شما هفتاد سال شبانه روز پنج جزء شش جزء قرآن می‌خواندی حالا چه  کار می‌کنی؟ درد نمی‌کشی که نمی‌توانی قرآن بخوانی گفت نه عمه درد نمی‌کشم، گفتم چطور؟ گفت وقتی هر دو کور شد دیگر نمی‌دیدم این چیزی است که خودم والله با چشم خودم دیدم روی منبر پیغمبر دارم می‌گویم راست دارم می‌گویم مردم، گفت عمه وقتی در تاریکی فرو رفتم و از خدا هم راضی بودم، به پروردگار گفتم من چشمم را گرفتی مالت بوده، اما یک لطفی در حق من بکن و آن این است که آیات قرآنت را نشانم بده من قرآن را از رو بخوانم گفت عمه آن قرآن بالای سرم را وقتی باز می‌کنم بین چشمم و آیات قرآن یک نور اتصال پیدا می‌کند، من کاملا آیات را می‌بینم دو جزء را می‌خوانم قرآن را که دارم می‌بندم این نور هم می‌رود چشم من دوباره کور است.

اینجا که دفن است مردم برای حل مشکلاتشان می‌روند سر قبرش، می‌گویند عمه دعا کن مشکل ما حل بشود، یک انسان قرآنی به تمام معنا بود، و هشتاد سال خوش زندگی کرد، با این قرآن.

 

 

 

برچسب ها :