جلسه پنجم
(تهران حسینیه آیت الله علوی تهرانی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در داستانهای بیان شده در قرآن که معمولا داستانهای انسانهای الهی و ابلیسی است درسهای بسیار آموزندهای هست. به فرموده خود قرآن این داستانها عبرت است، پند است. موعظه است، لَقَدْ كٰانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي اَلْأَلْبٰابِ ﴿يوسف، 111﴾. خردمندان از این داستانها پند میگیرند، اهل عبد و اهل فکر درس میگیرند، با این پند گرفتن و درس گرفتنشان یک زندگی پاکی برای خودشان میسازند و نهایتا در زمره صالحان وارد میشوند.
یکی از این داستانهای بسیار مهم و پندآموز داستان یک مرد نجار است که در ده آیه سوره مبارکه یس مطرح است، سه پیغمبر با همدیگر مبعوث به رسالت شدند به مردم شهری که در تفاسیر قرآن از آن شهر به نام انتاکیه یاد میکنند. در همین منطقه شامات بوده در این گوشه از خاورمیانه. این مردم به شدت مردم لجبازی بودند با حق، مردم مخالفی بودند، مردم بداخلاقی بودند، که سخت با این سه پیغمبر درگیر شدند. درگیریشان هم تا جایی بود که قبل از آیات مربوط به این مرد خداوند میفرماید به این سه پیغمبر گفتم لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا، اگر دست از تبلیغ برندارید و ما را رها نکنید، و این شهر ما را ترک نکنید لنَرْجُمَنَّكُمْ هر سه تای شما را میگیریم و سنگباران میکنیم تا نابود شوید.
آدم تعجب میکند از گروهی از این جنس دوپا، که سه نفر دلسوز، با محبت آمدند مردم از گرفتاریها از مشکلات، از جهنم رفتن، از ابلیسی شدن، نجات بدهند مردم در پاسخشان میگویند اگر تعطیل نکنید کارتان را و تبلیغتان را، ما شما را سنگسار میکنیم، رجم میکنیم.
وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِيمٌ ﴿يس، 18﴾، از طرف ما شکنجه دردناکی به شما خواهد رسید، که میگویند این شکنجه دردناک این بوده تصمیم مردم در این قرار گرفته بود که اگر اینها منبرهایشان را ادامه بدهند تبلیغشان را ادامه بدهند، بیان حلال و حرامشان را ادامه بدهند این سه تا پیغمبر را زنده زنده آتش بزنند، این جواب مردم به این دلسوزان، به این مردان حق، به این مردان الهی، خب این درگیریها را این مرد نجار خبر شد، خانهاش هم در شهر نبود در آخرین نقطه شهر بود که من در بعضی از تفاسیر دیدم یک دهی بود دوازده خانوار بیشتر در آن ده زندگی نمیکردند، یکیش هم خانواده همین مرد نجار بود، نزدیک به شهر بود نزدیک به انتاکیه بود.
قرآن میفرماید این مرد به خاطر دلسوزیاش نسبت به مردم و اینکه علاقه داشت مردم اسیر گناه نباشند، آدم خردمندی بود، این معنا را میدانست که درصد بالایی از مشکلات مردم که گاهی خودشان نمیفهمند کفاره و کیفر گناهانشان است، گناه اینها را گرفتار کرده است، گناه اینها را دچار مشکل کرده است، بعضیها میگویند خارجیها خیلی گناه میکنند چه مشکلی دارند منطقه کشورهای اروپایی مثل شمال ما سرسبز است، هلند سرسبز است، سوئیس انگلیس، آلمان، ایتالیا، بلژیک راست هم میگویند همه اینها را من دیدم تا نوک کوه سرسبز است پر از گیاه است، پر از گل است، میگویند اینها با این همه گناهانشان چه مشکلی دارند اما باید برویم آنجا مشکلاتشان را ببینیم که خودشان الان به صدا درآمدند از بسیاری از مشکلات.
علی الخصوص مشکلاتی روحی و روانی، من یک هفته سوئیس بودم خیلی کشور سرسبزی است، کوچک هم هست از یک استان کرمان ما کوچکتر است، هفت هشت میلیون جمعیت هم بیشتر ندارد، صد و هفتاد تا دریاچه طبیعی در این کشور است، که به زیبایی کشور ا فزوده میکند. برف فراوانی دارد باران فراوانی دارد اما آمار خودکشی در آنجا بیداد میکند، اینقدر خودکشی زیاد است که سوئیس آمده یک بیمارستانی را درست کرده اعلام کرده از کشورهای دیگر هم میآیند آنجا کارت و نوبت میدهد برای خودکشی، میگوید دو ماه دیگر نوبت است بیا بخواب تا بکشیمت، گرفتاریهای خانوادگیشان چقدر سنگین است، زیاد هر روز اتفاق میافتد که مرد دو بعدازظهر از اداره میآید خانه با داشتن دو سه تا بچه میبیند زنش نوشته من از یکی دیگر خوشم آمد رفتم با او خودت میدانی و بچههایت خداحافظ. مشکلات اقتصادی جامعه اروپا و امریکا یک به نود و نه است، یعنی نود و نه کنار خط فقر هستند ثروت امریکا و اروپا دست یک درصد است آن یک درصد هم کثیفترین مردم و گرفتارترین مردم هستند.
ما حالا مشکلاتمان یک مقدار کمتر است بار گناه هنوز در کشور ما کم است، با این روندی که ما رو به گناه دارد جامعهمان در ده سال دیگر ما هم گرفتاریهای عین آنها را پیدا میکنیم، قران مجید گرفتاریها و مشکلات را به خاطر همین دوری از خدا میداند. به خاطر گناه میداند، این آیه چه میگوید در قران و من اعرض ان ذکری فان له معیشت زنکا، فارسی این آیه این است وقتی از من رو برگرداند یک جامعه در همه چیز دچار چه کنم چه کنم میکنم راهها به رویش بسته میشود، چه کار کنم چقدر ما خانواده در ایران داریم به خاطر کراکی بودن جوانهایشان، دخترهایشان هروئینی بودن بچههایشان و دامادهایشان، عروسهایشان همینطوری اشک خونآلود میریزند این گرفتاری است. چقدر خانواده داریم بچههایشان یک رکعت نماز نمیخوانند. چقدر خانواده داریم دخترهایشان بیحجابند گوش نمیدهند به پدر و مادر. چقدر مردمی را داریم دچار بیماریهای سخت بر اثر گناهان کبیره هستند.
این آدم نجار دلش برای این ملت میسوخت، که این ملت در گرفتاریها، در مشکلات، در بیماریها، در مسائل روانی دست و پا میزند و خودش حالیش نیست از کجا دارد چوب میخورد نمیفهمد. حرکت کرد وَ جٰاءَ مِنْ أَقْصَا اَلْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعىٰ ﴿يس، 20﴾، عجله هم داشت یسعی یعنی شتابان حرکت میکرد که تا زود است این ملت بدبخت تیرهروز را نجات بدهد. آمد بین مردم.
قرآن مجید مدت بودنش را بین مردم بیان نفرموده، ولی بوده تا جان داده، یک روزه هم نبوده، بود بین مردم، در بازارها، در کوچهها، کنار اجتماعات مردم اولین حرفش به مردم این بود یا قوم این لحن لحن محبتی است، ای مردم من، ای همشهریهای من ای جامعه من، قٰالَ يٰا قَوْمِ اِتَّبِعُوا اَلْمُرْسَلِينَ ا زاین انبیا این سه تا پیغمبر پیروی کنید، حالا مسئله در قرآن یک خرده حالت تلگرافی دارد تفصیلش در کتابهای دیگر بیان شده از قرآن هم استفاده میشود که حرف انبیاء با مردم چی بوده، حالا شما همه متدین هستید برایتان خیلی مسئله راحت است باورکردنی است از حرفهای انبیا هم خوشتان میآید، چون میبینید این حرفها این پیشنهادها، این طرحهای انبیاء به نفع دنیا و آخرت و زن و بچه است.
چه میگفتند انبیا، من دو سه تا آیه از گفتار یک پیغمبر را این را هم عرض بکنم لاٰ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ﴿البقرة، 285﴾، هدف گفتار، نقشهها، طرحهای صد و بیست و چهار هزار پیغمبر یکی بود، یک حرف زدند، برای سعادت دنیا و آخرت مردم یک حرف زدند، یک فرهنگ ارائه کردند، دین خدا از زمان آدم تا رسول اکرم یک دین بوده، اسلام.
شما کلمه دین را در قرآن مجید ببینید از سوره فاتحه، اولین سوره قرآن تا من الجنة و الناس کلمه دین آنجایی که به معنای مجموعه مقررات الهی است مفرد آمده است، دینین یعنی دو تا دین، تثنیه در قرآن نیامده، ادیان در قرآن نیامده، خدا از زمان آدم یک دین داشته، اسم دینش هم اسلام است این اسلام این برای تسهیل عقاید مردم، اخلاق مردم و عمل مردم از جانب خدا نازل شده است، شرع لکم این یک آیه خیلی فوق العادهای است که من مقرر کردم شرع یعنی مقرر کردم، شرع لکم من الدین، مفرد است دین، شَرَعَ لَكُمْ مِنَ اَلدِّينِ مٰا وَصّٰى بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِي أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ وَ مٰا وَصَّيْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِيمَ وَ مُوسىٰ وَ عِيسىٰ أَنْ أَقِيمُوا اَلدِّينَ ﴿الشورى، 13﴾ ببینید آیه چقدر آیه روشنی است، دوبار کلمه دین در آیه آمده است مفرد، یک بار هم اسم پنج تا پیغمبر اولوالعزم آمده.
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ اَلدِّينِ مٰا وَصّٰى بِهِ نُوحاً اولین پیغمبر اولوالعزم، وَ اَلَّذِي أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ خطاب به پیغمبر است، وَ مٰا وَصَّيْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِيمَ وَ مُوسىٰ وَ عِيسىٰ أَنْ أَقِيمُوا اَلدِّينَ بقیه صد و بیست و چهار هزار پیغمبر زیرمجموعه این پنج پیغمبر اولوالعزم بودند یعنی دین آنها را تبلیغ میکردند.
خب اینها چه میگفتند؟ وَ إِلىٰ مَدْيَنَ أَخٰاهُمْ شُعَيْباً چقدر خدا مهربان است که به منطقه مدین که این هم در خاورمیانه است الان نمیدانم آن منطقه اسمش کجاست از مصر آن زمان تا منطقه مدین حدود بیست شبانه روز راه بوده، چقدر خدا مهربان است، مردم رباخوار، عوضی، سرراه بگیر، آدمکش، ظالم، پلید و دزد، مال مردمخور، جمعیت مدین را تشکیل میدادند.
حالا از قول شعیب میشنوید که اینها چه کار میکردند این ملت، ملت مدین، اما خدای مهربان میگوید الی مدین اخاهم شعیب، یعنی مردم این پیغمبران من برادرهای شما هستند، برادران شما هستند یعنی اینقدر جنبه دلسوزیشان نسبت به شما بندگانم شدید است که نه اینکه گوئی مانند برادرتان هستند میگوید برادرتان هستند. عین اینکه از یک پدر و مادر به دنیا آمدید و یک خون و گوشت و پوست دارید برادرتان آمده آن هم این برادر عالم و عاقل و مهربان، جا ندارد با او مخالفت کنید آدم عاقل که با برادر دلسوز ناصح مهربانش مخالفت نمیکند.
خب برادر مدینیها را به سویشان فرستادم، قدیمیهای ما من بچه بودم زیاد میشنیدم از پیرمردهای اقوام، پیرزنهای اقوام میگفتند امان از صبر خدا، که یک ملتی را خلق کرده، از تمام عالم خدا دارند بهره میبرند از خورشید، ماه، آسمانش، هوا، زمین، برف و باران، دریاهایش، محصولات، باغها، و با این خدا هر چی قدرت دارند دارند مخالفت میکنند نه اینکه درجا کاریشان ندارد برایشان پیغمبر هم میفرستد که اینها را برو بیدار کن، بینا کن، مسلمان کن، بهشان هم از قول من وعده بده یغفر لکم ذنوبکم. همه گناهان گذشتهتان را میبخشم. قول بده بهشان چقدر بردبار است خدا، چقدر تحمل دارد. چقدر ما در این خیابانها و کوچهها دعوا میبینیم حالا مثلا یک راننده پیچیده جلوی یک راننده دیگر دو تا فحش آبدار آن راننده میدهد او هم ترمز میکند میآید پایین او هم میآیدپایین یقه همدیگر را میگیرند فریاد و داد و بزن و پیرهن و کت پاره میکنند و چاقو میکشند، میکشند، این اتفاقات هر روز دارد میافتد، ولی چقدر خدا بردبار است که بندگانش شصت سال پنجاه سال، هفتاد سال سر سفرهاش نشستند مفت دارند میخورند به جای جریمه کردنشان پیغمبری را هم به عنوان برادرشان میفرستد که برو اینها را به اسلام دعوت کن، قول بده قول از طرف من اگر دین را قبول کردند و هدایت را، یغفر لکم ذنوبکم همه گناهانتان را میبخشم، عرق خوردی چشم چرانی کردی، زنا کردی، بد کردی میبخشم.
باز هم این جنس دوپا دلش با خالق مهربانش اکثرشان خوب نشد و نمیشود. الان هم خوب نمیشود. قال یا قوم شعیب آمد گفت مردم من، مردم مدین، اعبد الله، به جای اینکه عمرتان را اعضا و جوارحتان را، چشم و گوشتان را، هزینه این بتهای بیجان بکنید، بیایید در مقابلشان خم بشوید سجده کنید و دعا کنید، گریه کنید من انگلیس به یکی از دوستان سفارت گفتم جلسه هندوها چه روزی است، من دلم میخواهد بیایم در منطقهای که هندوها در انگلیس زندگی میکنند عبادتشان را ببینم جلسهشان را ببینم، گفت من با مدیر مسجدشان هماهنگی میکنم، هماهنگی کرد و یک روز سه بعدازظهر گفت برویم آنها آماده هستند که شما بروی در معبدشان با همین لباس هم رفتم، رفتم و او رئیس معبد آمد و سلام علیکی کرد و به انگلیسی البته یک جایی نشان دادند من نشستم حدود چهار عبادتشان شروع شد، هفت تا بت روبرو بود، به شکلهای مختلف، هفت تا بت. که پرسیدم میگفتند این بت کمک میدهد که خورشید خوب به زمین بتابد، این بت کمک میدهد ما دختردار بشویم این بت قرن الان را میگویم این حرفهای درسخواندههای هندوها در دانشگاه انگلیس هفت هشت ده سال پیش است الان را دارم میگویم، این بت بت باران است، این بت بت برف است، این بتی است که بچههای ما را زیبا میکند در رحمها که خوشگل به دنیا بیایند چقدر هم خوشگلند هندیها، آن وقت من نشسته بودم خدا میداند دکتر، مهندس، استاد دانشگاه، ا ینها از در که وارد میشدند با تمام بدن روبروی این بتها میافتادند زار زار گریه میکردند، و متوسل میشدند و درخواست حاجت میکردند بعد هم بلند میشدند دور آن دیواری که بتها را چیده بودند دو طرفش خالی بود طواف میکردند و میرفتند، بشر قرن اتم را میگویم، برای مدین که برای چهار پنج هزار سال پیش است آنها که خیلی احمقتر از امروز بودند ولی به نظر من اینها احمقتر از آنها، آن بدبختها دانشگاه نداشتند، مدرس نداشتند، کتابخانه نداشتند، یک آدم عوضی آمده بود اینها را بتپرست کرده بود اما اینها د ر انگلیس آکسفورد درس خواندند، کالج درس خواندند اینها میآمدند با تمام قد جلوی این بتهای چوبی نقاشی شده میافتادند به خاک و به گریه کردن.
ما الان خدا را قبول داریم، باور داریم، میگوییم خدا کارگردان هستی است، هفتصد میلیون نفر در هند خدا را حذف کردند به جایش گاو را انتخاب کردند، چه گرفتاری داشتند انبیاء، تا این فرهنگهای ذلتبار ابلیسی را از مردم بگیرند، یا قوم اعبد الله، خدا را عبادت کنید. به خدا متوسل بشوید، همه کاره اوست، خالقتان اوست، کلیددار هستی اوست، ما لکم من اله غیره، معبود به حقی که همه کارها دستش باشد غیر از خدای عالم آفرین وجود ندارد این بتها نقشی در زندگیتان ندارند. پول پول است تا حدی میتواند مشکل حل کند آن هم مشکل گرسنگی و تشنگی و برهنگی و مشکل خانه را دیگر چه مشکلی میتواند حل کند؟
قرآن مجید میگوید اگر گره به زندگیتان بیندازم دستی در این عالم نیست بازش کند، چه گرهی را میتواند غیر از خدا باز کند؟ خوشترین زندگی با خدا زندگی کردن است، با لذتترین زندگی با خدا زندگی کردن است، حال میکند آدم، من در این مقالات علمی دیدم دکترهای متخصصی از جهان دیدم مقاله نوشتند تجربیاتشان را با بیماران مثلا نوشتند بیمار میآورند در بیمارستان ما حصبه دارد، سل دارد، تازه افتاده در سرطان، بیمار صددرصد لائیک و بیدین است، بیمار هم میآورند که ایمان به خدا دارد، اهل ذکر است، ا هل حال است، نوشتند هر دو یک جور بیماری دارند ولی آن بیماری که اهل خداست بین یک ماه تا بیست روز زودتر از آن یکی خوب میشود و مرخص میشود، به خاطر همین حالش، پیوندش شب است نصف شب است پرستار و دکتر نیست، خب اتاقش هم تنهاست، یک حالی با پروردگار میکند، من بیمارستان مدرس بودم ده شب نهایتا سه دکتر بسیار متخصص گفتند مشکلی که برای ایشان پیش آمده به خانوادهام به احتمال قوی یک مشکل سنگین قلبی است، چون یک حادثهای برای من اتفاق افتاد اول صبح که فکر کردند من تمام شدم و رفتم، گفتند ما هیچ چارهای نداریم جز اینکه از رگ پا دستگاه بفرستیم در قلب کل قلب را عکسبرداری بکند بعد تصمیم بگیریم برای علاج، این را به من هم خبر دادند گفتند باید آماده بشوید فردا یک عکسبرداری مشکلی است باید از رگ بفرستند در راه رگی را پاره نکند، در قلب که میچرخد رگی را پاره نکند، باشد.
شب هیچ کس پیش من نبود اتاق خلوت، من متوسل به وجود مقدس صدیقه کبری شدم، حالا چی گفتم چی داشتم چه حرفی زدم چه حالی داشتم خوابم برد روی تخت، خواب دیدم یک بیابان بیسر و تهی است یک جمعیتی که موج میزنند این جمعیت، فرض کنید یک میلیون جمعیت، یک منبر پنج پله ابتدای این جمعیت است مرحوم آیت الله العظمی حاج سید احمد خوانساری کنار منبر است، به من رو کردند فرمودند برو منبر فقط و فقط از صدیقه کبری و مصائبش بگو حالا یک میلیون جمعیت من رفتم بالای منبر، آمدم راجع به صدیقه کبری حرف بزنم شاید دو سه دقیقه بیشتر نگفته بودم اینقدر بالای منبر گریه کردم بیدار شدم از خواب خواب ادامه پیدا نکرد ولی دیدم صورتم خیس است بغل متکایم هم خیس است، معلوم شد خیلی گریه کردم در خواب، هشت صبح آمدند من را بردند، آن سه تا دکتر ایستادند و آن دستگاه را فرستادند در قلب و همه جا را گشت و عکس گرفت و تلویزیون هم نشان میداد حالا یک نوار ده پانزده متری که بهم دادند، به آن دکتر معالج من گفتند که در تمام قلب را ما گشتیم و عکس گرفتیم یک دانه مویرگ هم گرفتگی ندارد من چه میدانم شاید گرفتگی داشت به مرگ نزدیک بود اما صدیقه کبری یک نگاه کرد، مومن به حل مشکلات خیلی نزدیک است.
مومن به شفای بیماری خیلی نزدیک است، مومن به گره باز شدن کارش خیلی نزدیک است، مٰا لَكُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَيْرُهُ ای مردم مدین کارگردانی، معبودی به جز پروردگار حق ندارید خودتان را برای چی هزینه این بتها میکنید که در هیچ گرفتاری نمیتوانند شما را نجات بدهند.
قَدْ جٰاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ ﴿الأعراف، 85﴾، من برای اینکه باورم کنید پیغمبر هستم از جانب پروردگارتان دلیل روشن آوردم معجزه آوردم که شک نکنید در آسمانی بودن من، در اینکه من وصل به وحی پروردگار هستم این یک دو نمونه از حرفهای انبیا بود که مردم را از بتهای بیجان به درد نخور ببرند و به منبع قدرت وصل بکنند هفت هشت مطلب دیگر هم شعیب دارد انشالله در جلسه بعد برایتان میگویم اگر خدا بخواهد.