شب هفتم
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلام در ارثبری حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام از دومین پیغمبر اولوالعزم الهی حضرت ابراهیم بود. یک نکتهای را که باید به آن توجه داشت و خیلی مهم است این است که آیا ما مردم هم قدرت ارث بردن از انبیاء الهی را داریم که ما هم در صف وارثان قرار بگیریم.
طبق آیات قرآن و روایات پاسخ این پرسش مثبت است، من یک حقیقتی را در همین زمینه برایتان بگویم، یک امتیاز بسیار مهمی که حضرت آدم از خودش به جا گذاشت توبه بود، او را نهی کردند از خوردن یک درخت، خوردن اتفاق افتاد نهی شکست، این نهی شکسته قابل جبران بود جبرانش هم توبه بود. توبهاش هم به این بود که سراسر قلب را از این نهی که شکست پشیمانی بگیرد و بعد هم وعده صادقانه به پروردگار داده بشود که شکستن نهی بعدا در هر موردی بود تکرار نشود. این حقیقت توبه.
التوبة ندم توبه امیر المومنین میفرماید پشیمانی است و ان لا یعود الی المعصیة، این که به آن کاری که نباید اتفاق بیفتد اتفاق افتاد تائب برنگردد. در یک گفتگویی با پروردگار عرضه داشت چنان که من توبه کردم اگر فرزندان من در این کره زمین دچار اغوای ابلیس شدند برای آنها هم توبه هست؟ خطاب رسید تا برپا شدن قیامت در توبه باز است هر گنهکاری میخواهد توبه واقعی بکند برایش میسر است این مسئله توبه را ببینید در این هفتاد و دو نفر کربلا کی از آدم ارث برد؟ کدام فرزند از پدر ارث برد؟
آنهایی که از مدینه با حضرت آمدند، آنهایی که از مکه با حضرت آمدند، آنهایی که از بصره آمدند آنهایی که از کوفه آمدند نهایتا از اولیاء خدا بودند، نه در کوفه نه در مدینه، نه در بصره، نه در مکه، اهل هیچ گناهی نبودند، یک گنهکار به آنها پیوست حر ابن یزید ریاحی، اگر بنا بود ما صدای حر را امشب میشنیدیم فکر نمیکنید که به ما میگفت فرزندان پدرم آدم من در کربلا فکر کردم که من هم باید از پدر ارث ببرم، آن هم که من را از ارث محروم نکرده در زمان خودش نگفته یک فرزندم به نام حر از ارث بردن از من محروم است. من از پدرم آدم توبه را ارث بردم همانگونه که پدرم را قبول کردند من را هم قبول کردند، شما فرزندان این پدر هم بیایید از آن پدر توبه را به ارث ببرید. پس ما لیاقت ارث بردن از انبیا را داریم مثلا جوانها، بین سن سیزده چهارده سالگی تا نهایتا چهل سالگی پنجاه سالگی، اینها در مسئله عفت غریزه جنسی و حفظ شهوت از حرام کاملا میتوانند وارث یوسف باشند او هم یک پیغمبر بود، از او هم ارث معنوی زیادی میماند یکیش این است. که اگر الان جوانها صدایشان را میشنیدند یقینا میگفت من از اوج جوانی چهارده پانزده سالگی ظاهرا چهارده سالگی، در برابر خواسته نامشروع یک زن جوان زیبای ثروتمند قدرتمند شوهردار قرار گرفتم، شما هم ممکن است قرار بگیرید در برابر بیشوهر و شوهردار.
من فرشته که نبودم، من هم بدن داشتم، عنصر مادی داشتم، جسم داشتم، در فصل اوج غریزه جنسی هم بودم، چه کار کردم؟ قرآن بیان میکند چی کار کرد، قرآن میگوید چه کار کرد، قرآن میگوید در برابر دعوت آن زن گفت معاذ الله من در پناه خدا هستم من از آغوش عنایت او نمیآیم در آغوش تو بیفتم چون در آن آغوشی که هستم بهشت دنیا و اخرت است، در آغوش تو بیفتم با یک لذت چند دقیقه حالا یک بار دو بار ده بار افتادم در آغوش دوزخ دنیا و آخرت.
شما جوانها هم همین وضع و حال من را ایستادگی من را، مقاومت من را به ارث ببرید بشوید وارث یوسف میتوانید، یک جوانی را پیغمبر بیرون شهر مدینه دید پیراهنش درآورده روی این ریگهای داغ غلت میزند و زجر میکشد دیگر روی دیگ داغ که لذتی ندارد آفتاب مدینه و حرارت پنجاه و دو سه درجه تابستان خب ریگها را داغ میکند، تخم مرغ را میپزاند، دید دارد غلت میزند، او پیغمبر را ندید کارش که تمام شد پیراهنش را پوشید رسول خدا فرمود صدایش کنید یک جوان بیست و دو سه ساله بود، فرمود چه کار میکردی؟ گفت آقا ازدواج نکردم زیر فشار غریزه جنسی هستم از شما هم شنیدم خودتان گفتید قرآن گفته، خدا شهوترانی حرام را دوست ندارد ما بندهاش هستیم، در اختیار او هستیم، اجازه به ما نداده غریزه جنسی را هر کجا میخواهید ببرید ببرید خب من از قرآن شما شنیدم وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنىٰ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً وَ سٰاءَ سَبِيلاً ﴿الإسراء، 32﴾ این نگاه خدا به زنا است، انه کان فاحشة، زنا عمل نفرتانگیزی است، زشت است، بد است، و ساء سبیلا راه بدی است وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ يَلْقَ أَثٰاماً ﴿الفرقان، 68﴾ آنی که اهل زنا کردن است در آتش جهنم میافتد یلق اثاما یعنی عذاب دوزخ میافتد در عذاب دوزخ.
شما گفتید آدم زناکار سه بلا در دنیا سرش میآید سه بلا در آخرت، وقتی که من تحت فشار غریزه قرار میگیرم به جای اینکه بروم گناه بکنم لذتچرانی بکنم دو دقیقه سه دقیقه، به خاطر این دو سه دقیقه بیفتم در جهنم، بلند میشوم میآیم بیرون شهر هیچ کس نیست پیراهنم را درمیآورم میافتم روی این ریگهای داغ زجر میکشم، به خودم میگویم تو که طاقت یک خرده ریگهای داغ را نداری چطوری میخواهی با این گوشت و پوستت آتش دوزخ را طاقت بیاوری؟ گرگ غریزه درمیرود تا یک مدتی راحت هستیم، دوباره بهمان بخواهد حمله کند دوباره میآیم اینجا پدرش را درمیآورم ما با این گرگ دائم داریم میجنگیم تا کی ازدواج کنیم و هر وقت خدا بخواهد.
خب این جوان از یوسف ارث برده، بعد هم خداحافظی کرد رفت دور که شد پیغمبر به یارانش فرمود به این اگر بگویید دعا بکند برایتان دعای این آدم مستجاب است، این رفیق خداست، خدا به حرف این گوش میدهد، یعنی آدمی که از یوسف ارث برده ارزش دارد، جوان ارثبر از یوسف مستجاب الدعوه است، به احترام این مجلس قسم من این را دیدم مستجاب الدعوه بودن جوان ارثبر از یوسف.
الان هم جزو پامنبریهایم است، خیلی هم دست به خیر است، یعنی خدا کمک میکند، وقتی میبیند بندهاش به خاطر او از آلودگی، از گناه، از معصیت، کنارهگیری کرد به عبارت زیباتر وارث یک پیغمبر شد، خب باید دعایش مستجاب بشود، چون قدم جای پای یک پیغمبر گذاشته است، روی سکو است روی سکوی قهرمانی است، کاپ بهش میدهد خدا، کاپ قهرمانی هم استجابت دعا و راه افتادن چرخ زندگی است، و این که از درون اصلاحش میکند که پولش را با بخل نگه ندارد و با این پول جادهسازی کند برای رفتن به بهشت.
پس ما هم میتوانیم ارثبر باشیم حالا یا از آدم، یا جوانهایی که ازدواج نکردند از یوسف، یا بزرگترها در تبلیغ دین در خانوادهشان، پیش عروسشان، پیش دامادشان، پیش برادرشان، پیش خواهرشان حوصله تبلیغ را از نوح به ارث ببرند، قرآن میگوید نوح به پروردگار گفت قٰالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَ نَهٰاراً ﴿نوح، 5﴾ خدایا من دین تو را شب تبلیغ کردم، روز هم تبلیغ کردم. مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً ﴿النحل، 75﴾ یواشکی تبلیغ کردم، در آشکار هم تبلیغ کردم، چند سال؟ این متن قرآن است نهصد و پنجاه سال. این حوصله، این تحمل، بعضیها میآیندپای منبر میآیند پیش من، میگویند آقا ما یک مشکل سختی داریم راه حلش چیست میگویم چیست مشکلتان؟ میگویند زود از کوره در میرویم و عصبانی میشویم. اوقات زنمان را تلخ میکنیم اوقات بچههایمان را تلخ میکنیم خب آقا بیا از نوح ارث ببر تحمل را بردباری را، حوصله را، خانم شما بچههای شما عباد خدا هستند مملوک شما نیستند، هجوم به زن یا به بچه هجوم به قرآن است، چون قرآن مجید دستور میدهد خُذِ اَلْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ ﴿الأعراف، 199﴾ تو باید مردم را به گذشت و به یک روش پسندیده دعوت بکنی، آن وقت خودت روشت ناپسند است، تلخی را انتخاب میکنی، تو مامور تبلیغ نرمی و روش پسندیده هستی خودت چرا تلخ هستی؟ و روشت ناپسند است؟ پس آنی که عصبانی میشود ضد قرآن دارد حرکت میکند.
پیغمبر میفرماید عصبانیت جرقهای از آتشهای دوزخ است، بعد هم همه این تلخیهایی که برای زن و بچههایتان ایجاد میکنید یا برای مردم قیامت پس میدهند الا اینکه برای شما میگذرد ولی قیامت نمیگذرد میماند، تلافی میماند. و بعد میگوید میخواهی از کوره دربروی درجا بنشین آب به صورتت بپاش، خدا را به یاد بیاور، جهنم را به یاد بیاور دیگر تلخ نمیشوی. اگر تلخ بشوی با بودن خدا و بودن جهنم و بودن قیامت خیلی دیگر بیماریات سنگین است.
یک جمله جالبی سعدی در گلستان دارد، سه چهار بار من گلستان را از اول تا آخر خواندم خیلی کتاب خوبی است کتاب موعظه و نصیحت است، میگوید تو با بچههایت تلخی میکنی، بعد در این تلخی فحش میدهی، دست هم به رویشان بلند میکنی، فکر کن اگر قیامت این بچههای تو از بندگان والای خدا از آب درآمده باشند خجالت از اینها را قیامت چه کار میکنی؟ که آنجا هی به خودت نگاه بکنی ببینی دست به روی چه کسی بلند کردی با زبانت به کی فحش دادی، با قیافهات اوقات کی را تلخ کردی، خب از نوح ارث ببر.
خب جواب این سوال داده شد، ارثبری از انبیاء خدا وقف اوصیاء انبیاء نبوده، وقف ائمه طاهرین نبوده، وقف حضرت سید الشهدا نبوده، اصلا خدا انبیاء را گذاشته که مردم همه ارثبر از آنها باشند، ما از رسول خدا چه ارثی میتوانیم ببریم؟ فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ، حبیب من با کمک رحمت خدا تو نسبت به مردم نرمخویی هستی همین نرمخویی هم مردم را دور محور اسلام جمع کرد، وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ اَلْقَلْبِ اگر آدم سنگدل و بداخلاقی بودی لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ کسی نمیآمد دورت، میگفت حوصله اخلاق تندش را ندارم حوصله سنگدلیاش را ندارم، آدم میرود آنجا به جای اینکه راحت باشد ناراحت میشود.
بعد چند تا دستور میدهد میگوید تو که با کمک رحمت خدا نرم خو هستی مردم ظرفیت تو را که ندارند ممکن است تو را برنجانند، حرفت را گوش ندهند، چون و چرا با تو بکنند خب این کارها در خانههای ما هم اتفاق میافتد، ما به بچهمان میگوییم برو دو تا نان بگیر نمیرود، مثلا به خانم میگوییم امشب این غذا را بپز میآئیم میبینیم نپخته، یا میگوییم ما کار داریم امروز را نرو مسجد نرو روضه، میآئیم میبینیم رفته بیرضایت، خب آدم آزار میکشد ناراحت میشود تکلیف چیست؟ تکلیف این است که ما ارثبر از پیغمبر بشویم خدا بهش میگوید در این موارد فَاعْفُ عَنْهُمْ گذشت کن، گذشت درست نه منافقانه، که ظاهرا بگذری ولی باطنا کینه داشته باشی، گذشت کن.
اما به گذشت هم حبیب من قناعت نکن باید یک خرده دیگر بیایی جلوتر، گذشت اول و آخر جاده نیست از مردم، باید جلوتر بیایی، راه بیا، وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ، دستت را به طرف من به گدایی بردار بگو خدایا اینهایی که من را اذیت کردند بیامرز، در پروندهشان نماند، کار تمام نیست حبیب من، جاده باز هم راه دارد بیا جلو، وَ شٰاوِرْهُمْ فِي اَلْأَمْرِ در کارها با اینها مشورت کن خب پدرم، مادرم، تلخی نکنید با بچههایتان، مردان با همسرانتان، همسران با مردانتان، اگر گوش ندادند به حرفتان، آزرده شدید گذشت کنید، برای خدا برای آنها طلب مغفرت کنید. تک تصمیم نگیرید، سلطنت در خانه نکنید شاه نباشید حاکم مستبد نباشید، زن و بچه را بنشانید بگویید من این کار را میخواهم بکنم، خانه را میخواهم عوض کنم این کار را میخواهم انجام بدهم میخواهم دخترانم شما را عروس کنم پسرانم برایتان زن بگیرم، به من مشورت بدهید همه عقلهایتان را روی هم بگذارید نظر بدهید که بهترینش را انتخاب بکنید. شخصیت بدهید به زن و بچه. به تو چه نگویید.
زن تو چه کاره هستی به تو چه تصمیم با خود من است، هیچ کس هم نمیتواند بگوید بالای چشمت ابرو هر کاری دلم میخواهد میکنم این ضد پیغمبر و قرآن است. بعد از همه این حرفها که ببخش و طلب مغفرت کن و مشورت کن، باز هم میگوید حبیب من هنوز راه باقی مانده باید طی راه کنی، چه کار کنی دیگر، فاذا عزمت وقتی مشورت کردی و تصمیم گرفتی فَإِذٰا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ يُحِبُّ اَلْمُتَوَكِّلِينَ ﴿آلعمران، 159﴾، بگو خدایا من تو را وکیل خودم انتخاب میکنم که به من کمک بکنی این کار به سر و سامان برسد زیر نظر تو با وکالت تو. این ارث بردن است.
اصلا مسائل نباید ما را از کوره به در ببرد، نباید. وجود مبارک ابی عبدالله از حر از کوره در رفت؟ نه در نرفت، هیچی در نرفت، وقتی این هزار نفر وسط بیابان همین بیابان کربلا که آن وقت یک اتاقک هم نبود همه بیابان بود، خاک بود و گرم بود و امام با این هفتاد و دو نفرشان مشکهایشان پر از آب بود حضرت فرمود اینها از راه رسیدند تشنه هستند آبشان بدهید آمده بودند جلویش را بگیرند پیادهاش کنند و به کشتن بدهند گفت آب بدهید، کار امام حیات دادن است، نه کشتن، دشمن میکشد حسین حیات میدهد، همه را آب دادند علی ابن تهان یک نیزه به دست بود که این هم آمده بود جلوی ابی عبدالله را بگیرد اگر درگیری شد بجنگد، میگوید من هم یکی از این هزار تا بودم تشنه بودم به من هم آب دادم دیدم امام حسین خودش یک ظرف پر از آب کرده آورده جلوی دهان اسبم آرام آرام دارد اسب من را حسین آب میدهد. خب حلم را از او به ارث ببریم. بردباری را از او به ارث ببریم، محبت را از او به ارث ببریم. در ارثبری که بسته نیست.
قرآن میگوید اولئک یعنی مومنین را میگوید قبلاهم این آیه را خواندم، اولئک هم الوارثون، یعنی اهل ایمان همه قدرت ارثبری دارند، در دنیا میتوانند از اخلاق و رفتار و منش انبیا ارث ببرند در آخرت هم از شخص خدا ارث ببرند، ارث با نصب امکان دارد و با حسب، مومن منصوب به پروردگار است به خاطر این نسبت ارثبر است أُولٰئِكَ هُمُ اَلْوٰارِثُونَ ﴿المؤمنون، 10﴾ اَلَّذِينَ يَرِثُونَ اَلْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهٰا خٰالِدُونَ ﴿المؤمنون، 11﴾، بهشت را ارث ببرید از خدا، مالک بهشت خداست وَ لِلّٰهِ مُلْكُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ، تِلْكَ اَلْجَنَّةُ اَلَّتِي نُورِثُ ﴿مريم، 63﴾، من بهشت را به ارث میدهم خب بیایید از من خدا ارث ببرید این متن آیه است تلک الجنة یورثها من بهشت را گذاشتم ارث ببرید. خب بیایید از من ارث ببرید آدم وارث خدا هم میتواند باشد.
السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله، چی ارث برد؟ إِنَّ إِبْرٰاهِيمَ كٰانَ أُمَّةً حسین هم کان امة، با چهار معنایی که از کلمه امت شنیدید قٰانِتاً لِلّٰهِ حسین هم قانتا لله بود، حَنِيفاً، حنیف بود وَ لَمْ يَكُ مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ ﴿النحل، 120﴾ حسین مخ توحید بود اینها را از ابراهیم ارث بود، شٰاكِراً لِأَنْعُمِهِ اِجْتَبٰاهُ وَ هَدٰاهُ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿النحل، 121﴾ وَ آتَيْنٰاهُ فِي اَلدُّنْيٰا حَسَنَةً به ابراهیم در دنیا حسنه دادند، اسحاق و یعقوب، اسماعیل، به حسین هم حسنه دادم علی اکبر، علی اصغر علی ابن الحسین، نه تا امام دیگر، وَ إِنَّهُ فِي اَلْآخِرَةِ لَمِنَ اَلصّٰالِحِينَ ﴿النحل، 122﴾ ابراهیم در آخرت از صالحین است حسین در آخرت در راس صالحین است.
چه بکند یک خانمی که آب نیست، غذای به دردخوری نیست شیر تولید نمیشد، چه کار کند؟ بالاخره بچهای که شیر ندارد غذای مناسبش را بهش میدهند هر چی به علی اصغر دادند خب تشنهاش میشود بچه، غذای خشک، که حالا مادر گوشه دهانش مثلا یک ذره بجود با انگشتش بگذارد روی زبان بچه، خب بعد بچه تشنه میشود، دارد با بچهاش حرف میزند مخواه از باغبانت آب اصغر، نخواهی شد دیگر سیراب اصغر، مخواه از من غمگین آب نباشد به غیر اشک چشمم آب اصغر، زبان دور دهان خود مگردان، مبر از پیکر من تاب اصغر، کنی بخت مرا از خواب بیدار، اگر یک دم روی در خواب اصغر. برو در خواب ناز ای نازنینم، ببینی بلکه خواب آب اصغر. خیلی مادر امیدوار بود پیش خودش میگفت اینها ممکن است برای این شش ماهه دلشان بسوزد بچه من که برای جنگ نمیرود بچه من که دست جنگیدن ندارد، بابایش ببرد سیرابش میکند برمیگردد. اما میدانید چی شد مادر از خیمه دوید بیرون مچین خشت لحد تا من بیایم، تماشای رخ اصغر نمایم.