لطفا منتظر باشید

شب هفتم

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
محرم1437 ه.ق - مهر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

کلام درباره دنیا بود و مردم دنیا، که خود ما هم جزء همان مردم هستیم. از زمان حضرت آدم که زندگی در کره زمین شروع شده تا الان مردم برخوردشان با دنیا به دو صورت بود، به دو شکل بود، گروهی از مردم به قول اهل دل گول شکل ظاهر دنیا و متاع دنیا را خوردند. و در این گول خوردن دچار فراموشی شدند چی را فراموش کردند عرض می‌کنم. تمام نعمت‌هایی که در اختیارشان قرار گرفت تبدیل به لذت‌های نامشروع زودگذر کردند، بعد از مدتی هم خودشان قرآن مجید می‌فرماید مانند برگ زردی شدند پیر و شکسته و انرژی‌ها را از دست داده و نیرو و قدرت را تمام کرده و نهایتا هم این تعبیر قرآن است در سوره حدید آیه بیست خاشاک شدند. یعنی به باد رفتند دفنشان کردند، متلاشی شدند و خاک شدند این تا اینجای دنیایشان.

در همان آیه می‌فرماید اینها زندگیشان وَ فِي اَلْآخِرَةِ عَذٰابٌ شَدِيدٌ ﴿الحديد، 20﴾، عذاب سخت است زندگیشان. پایان آیه هم می‌فرماید وَ مَا اَلْحَيٰاةُ اَلدُّنْيٰا إِلاّٰ مَتٰاعُ اَلْغُرُورِ  ﴿آل‏عمران‏، 185﴾، زندگی دنیا برای اینها ابزار و وسائل و نعمت‌های فریبنده بود گول خوردند، فکر کردند زندگی همین است و خوشی همین است و لذت همین است و یادشان هم رفت وقتی غرق این لذت‌ها و تبدیل نعمت‌ها به گناهان شدند یادشان رفت که مرگی وجود دارد مردنی وجود دارد، تمام شدنی وجود دارد.

البته حالا آنها که نگاهی به قیامت هم ندارند ولی پروردگار می‌فرماید خب بعد از مرگشان طبق آیات سوره مومن و مومنون برزخ وجود دارد بعد از برزخ هم قیامت، آن مسئله‌ای که حالا برای ما خیلی مهم است که نباید دچارش شویم فراموش کردن مرگ است چون آدم وقتی مرگ را یادش برود یک بقاء خیالی بهش حاکم می‌شود یاد مرگ که نیست می‌گوید همش برای این زندگی جان بکنم، بکوشم بدوم، جمع بکنم، خب یاد مرگ نیست حالا سرمایه‌اش شده دو هزار میلیارد تومان پنج هزار میلیارد تومان اهل غفلت هم هست، غافل که  نمی‌آید مثل انبیا و ائمه و اولیا خدا و شما کار خیر بکند، پولها هی روی همدیگر جمع می‌شود در همان حال غفلت قرآن می‌گوید مرگشان می‌رسد و می‌میرند. خب یکی به اینها بگوید این دو هزار میلیارد و این پنج هزار میلیارد تومان که به جا ماند و خودت مردی اولا الان به چه دردت می‌خورد؟ الان که بدنت را گذاشتند در قبر کلی هم مارمولک‌ها و سوسک‌ها و مارها و بقیه حشرات خوشحالند که یک سفره چرب و نرم جدیدی برایشان رسیده است خب آنها دارند بدنت را می‌خورند ولی این پولها به چه دردت می‌خورد، اما مسئله پولها را هم خدا می‌فرماید در آیه 180 سوره آل عمران، سَيُطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ ﴿آل‏عمران‏، 180﴾، روز قیامت کل این پولها تبدیل به گردنبند می‌شود گردنبندی که فلز است چون پولها هم اصلش فلز است طلا و نقره است، ا ین گردنبند در آتش جهنم یوم یحمی علیها، در آتش جهنم آتیش بهش افروخته می‌شود سرخ می‌شود، آب هم نمی‌شود می‌اندازیم گردنشان، کسی هم این گردنبند را از گردنشان درنمی‌آورد می‌ماند خب این چه دنیایی است؟ این یک دنیای غلطی است، یک زندگی اشتباهی است، این یک زندگی خلاف و خطایی است. این یک گروه از مردم.

یک گروه از مردم نه اینها یک زندگی خوبی دارند، خانه دارند یا مستاجر هستند یا ماشین دارند یا ندارند، مغازه دارند بالاخره دارند زندگی می‌کنند حالا یا به آسانی یا به سختی، ولی یاد مرگ هستند، این جمله از امیر المومنین علیه السلام است در نهج البلاغه، اذکروا حادم الذات، تا زنده هستید یادتان باشید می‌میرید و آنهایی که یاد مرگ هستند خیلی خوب زندگی می‌کنند. اولا یک امتیازشان این است که همیشه وصیت‌شان نوشته و امضا شده و حاضر پیششان است. از جوانی هم وصیت می‌نویسند.

من یک دوستی داشتم فکر می‌کنم بیست بار با او همسفر بودم، آن وقت من بیست و هفت هشت سالم بود، آن حدود هفتاد سالش بود کراواتی هم بود هفتاد سالش بود کراوات می‌زد، خیلی هم من دوستش داشتم، اولا این بیست سفری که من با او بودم دو ساعت مانده به نماز صبح بیدار بود و نماز شب می‌خواند و قرآن می‌خواند و گریه می‌کرد و مناجات می‌کرد، روزش هم چون وضع مالی او خوب بود چشمه خیر بود، تا نزدیک مردنش غیر از یک دانه خانه که برای خانمش گذاشت بقیه را با خودش برداشت برد آنور یعنی پولهای ایرانی را تبدیل به ارز قیامتی کرد ریخت در بانک قیامت، اینها را کار ندارم گناه من از این آدم ندیدم سی سال با او معاشر بودم سی ساله بیست تا سفر دور با او رفتم بخشی از ایران و از شمال شرقی  ایران تا جنوب غربی ایران، آن که مهم بود برایم این بود شب که با همدیگر هر جا بودیم شام می‌خوردیم رختخواب می‌انداخت خودش کاری به آنجایی که مهمان بودیم نداشت اصلا دوست نداشت مزاحم کسی باشد و کسی کاری برایش بکند، خب دو تا رختخواب یکی او یکی من، آماده بودیم دراز بکشیم که بخوابیم، به من می‌گفت که اگر صبح برای نماز بیدار شدی و دیدی من بیدار نشدم آمدی بالای سرم دیدی مردم وصیت‌نامه‌ام در ساکم است در همین شهر خودت من را بشور، همین جا هم یک قبر بگیر من را دفن کن. این مومن است. حالا به لباسش چه کار داری حالا یکی جلوی پیراهنش یک چیزی ندارد یک کسی جلوی پیراهنش یک چیزی دارد دکمه‌هایش پیدا نباشد. خب باشد مهم نیست. آدم باید از گناه  متنفر باشد، از خطا باید  نفرت پیدا کند حالا این لباس لباس عمومی مردم جهان است طوری نیست ولی این مهم است که وصیت‌نامه‌ام در ساکم است، خودت هم من را غسل بده دفن کن.

یعنی مومن حتی در جوانی‌اش یادش است که باید برود نمی‌ماند، ماندگار نیست اینها خانه ثابت نیست، اینجا خانه عاریتی است، جان ما هم عاریتی است جان ما را هم می‌گیرند نمی‌گذارند برایمان بماند این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست، روزی رخش ببینم و جان را فدا کنم. همه این حرفها هم باز مقدمه بود برای یک مطلب و آن این است کسی که توجه به این معنا دارد که یقینا خواهد مرد همه می‌دانند می‌میرند اما آن گروه مردن را از یاد بردند از بس که سرشان از پول و کار و لذت و گناه شلوغ است و در این شلوغی عجیب و غریب اصلا یادشان نمی‌آید که مردند مگر وقتی خدا یک تلنگر سرطانی بهشان بزنند تلنگر سکته قلبی بزند، تلنگر سکته مغزی بزند تازه یادشان می‌آید باید بمیرند و نمی‌خواهند بمیرند، اگر پول دارند می‌گویند زود ما را ببر آمریکا و اروپا معالجه بشوم، اگر حالا پول به آن کلانی ندارند باز هم دست و پا می‌زنند برگردند، ولی مرگ نه ما را یادش می‌رود و نه ما را رها می‌کند.

قل ان موت الذیت تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الی عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون، و این زندگی چه زندگی خوشی است که آدم صاف باشد، پاک باشد بدهی نداشته باشد، مال مردم را نخورده باشد ظلم نکرده باشد حقی را پایمال نکرده باشد خوش هم زندگی کند بکند، امیر المومنین می‌فرماید مومن دو تا زندگی خوش دارد، خیلی جالب است یکی در دنیاست یکی در آخرت، مومن در دنیا هم خوش است چون فشار روانی و وجدانی ندارد که حالا به یک سنی رسیده باشد بنشیند گوشه اتاق بگوید من در دوره عمرم چهل تا زنا  کردم بیست تا با زن شوهردار بوده آخرش چه می‌شود، من میلیون‌ها  تومان مال مردم را خوردم و الان ندارم پس بدهم خب به عذاب گرفتار می‌شوند اینها به عذاب، یک پیرمرد هشتاد ساله یک بار آمد پیش من بعد از یک منبری یک مسجدی از منبر آمدم پایین آمدم در خیابان بدو بدو آمد دنبالم گفت من در عذاب هستم چه کار کنم، راه نجاتی هست عذاب درون دارم بهش گفتم چیه؟ گفت من الان هشتاد سالم است شصت سال پیش این قضیه که می‌گویم چهل سال پیش به من گفت الان صد سال است، گفت شصت سال پیش من یک زن شوهرداری را فریب دادم با او زنا  کردم بعد هم توبه کردم اما شصت سال است دارم عذاب می‌کشم، خب رد نمی‌شود این عذاب کار آخوند نیست، توبه کرده توبه‌اش هم قبول، قیامت هم جریمه ندارد، ولی عذاب را هیچ کس کاری نمی‌تواند بکند علاج ندارد، اما حالا من و شما به یک سنی رسیدیم راحت هستیم، خوش هستیم. داریم یواش یواش مریض می‌شویم و رو به رفتن می‌رویم نگرانی نداریم می‌گوییم ما در این دنیا به قول حضرت صادق به نقل کلینی در جلد دوم  کافی ما عمله خدا بودیم کارفرمای ما خدا بود، او دستور داد به ما این پول را بخور این پول را نخور، این لذت را ببر این لذت را نبر، اینجا برو اینجا  نرو این حرف را بزن این حرف را نزن، این منظره را ببین این را نبین ما هم عمله بودیم می‌گفتیم چشم کارفرما هر چی می‌گوید همان کار را انجام می‌دهیم، تازه یک کارفرمایی که می‌آید به بنا و کارگرش می‌گوید این دیوار را بساز اما محرابی برایم بساز حالا دیوار صاف یک ماه می‌کشد دیوار محرابی و نقش‌دار سه  ماه می‌کشد بنا می‌گوید به من چه، عمله هم می‌گوید به من چه، کارفرمای من یک دیوار نقش‌دار می‌خواهد خب سه ماه بکشد به ما چه، کارفرمای به من گفته  نماز بخوان روزه بگیر خمس بده، کار خیر بکن، ولو کم، یک کسی به پیغمبر گفت پول ندارم کار خیر بکنم دلم هم می‌خواهد فرمود خانه‌ات کجاست؟ گفت بیابان‌نشین هستم گفت خب این بیابان خیلی گرم است گفت بله گرم است، گفت مسافر هم از آن بیابانی که تو چادرنشین هستی رد می‌شود؟ عرض کرد گاهی، فرمود مسافر آمد رد بشود یک کاسه آب بده دستش این کار خیرت و با همین هم برو بهشت.

خدا به کم و زیادکار ندارد خدا به کیفیت کار دارد، کیفیت هم این است که  من به خودم قبولانده باشم عمله خدا هستم خداوند هم کارفرمای من است من عمله در اجرای فرمان کارفرما خوش خوش هستم، به من چه او یک طرحی به من داده اینجوری زندگی کن، دیگران هر جوری می‌خواهند زندگی کنند ما به دیگران می‌گوییم آقا این زندگی بد است، نکن می‌گوید به تو چه، می‌خواهم اینجوری زندگی کنم. نرم بهش می‌گویند بابا با این زندگی می‌روی جهنم طبق این آیه این روایت می‌گوید من می‌خواهم بروم جهنم به تو چه ربطی دارد خب ولش کن قرآن به پیغمبر می‌گوید ولش کن دلش می‌خواهد برود جهنم خب برود. چه کارش داری این که گوش نمی‌دهد می‌گوید نه.

اما عمله خدا خوش است چون از هشت صبح دیوار را کشیده ظهر هم می‌آید دیزی و آبگوشت را می‌ریزد در آن کاسه روحی نان سنگگ هم خورد می‌کند با دو تا کارگرها با لذت می‌خورند، خیلی با لذت‌تر از شاه‌های دنیا و رئیس جمهورهای دنیا و پولدارها و وکیل‌ها و وزیرها برای اینکه هیچ دغدغه‌ای در زندگی ندارند بعد هم گوشت را با گوشت کوب می‌کوبند و باز می‌خورند نمازشان را می‌خوانند و چرت هم می‌زنند و دوباره دو بلند می‌شوند دیوار را درست می‌کنند شب هم خسته هستند دیگر می‌روند خانه پیش زن و بچه سلام و علیکی و بگو بخندی و یک نان و تخم مرغ هم آنجا می‌خورند می‌خوابند. همینجوری روز می‌رود شب می‌رود روز می‌رود شب می‌رود تا  مرگشان برسد. قیامت هم بهشان می‌گویند در دنیا کار با زحمتی داشتید قانع به همین مزدتان بود یک نان  و آبگوشتی را به لذت خوردید الان هم بروید بهشت.

مومن دو زندگی خوش دارد یکی در دنیا چون مومن در دنیا خودش را مهمان خدا می‌داند، نعمت‌ها را هم سفره خدا می‌داند برای مومن هم مهم نیست که سر این سفره می‌نشیند روبرو دیس چلوکباب است یا روبرو دیس برنج خالی است یا روبرو آبگوشت است یا نان و سبزی است، اصلا حرف هم نمی‌زند چون بخواهد حرف بزند زبان گلایه از خدا باید باز کند، که آنجا چرا چلوکباب است در کاخ اوباما سی جور غذا روی میز است برای ما نان و ماست و خیار است مومن این حرفها را هم ندارد لعنت به اوباما هر چی می‌خواهد چلوکباب بخورد بهتر است که بدنش چاقتر می‌شود عذاب بیشتری را تحمل بکند. من می‌خواهم چه کار.

ابوذر مگر چطوری زندگی کرد؟ خودمان ما همه ما، کل ما، یک دانه از ماها کاخ که نداریم، میلیاردی هم که پول نداریم، یک خانه داریم بعضی‌هایمان یک ماشین داریم بعضی‌هایمان هم نداریم به جای ماشین موتور و دوچرخه داریم، یک زن و بچه خوبی هم خدا بهمان داده، یک رزق حلال و پاکی هم بهمان داده، این زندگی خوش ماست، در آخرت هم همینطور. مومن زندگی با لذتی دارد. حالا لذت آخرت  که با لذت دنیا قابل مقایسه نیست.

خب كُلُّ نَفْسٍ ذٰائِقَةُ اَلْمَوْتِ ﴿العنكبوت‏، 57﴾، هر جانداری مرگ را می‌چشد، مومن چشیدن این مرگ را یادش است، چون یادش است و مومن است و می‌داند بعد از مردن داستان عالم بعد این است وَ نَضَعُ اَلْمَوٰازِينَ اَلْقِسْطَ لِيَوْمِ اَلْقِيٰامَةِ  ﴿الأنبياء، 47﴾، ما ترازوهای عدالتمان را در قیامت برپا می‌کنیم وَ إِنْ كٰانَ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ، اگر عمل به وزن دانه ارزن باشد أَتَيْنٰا بِهٰا این عمل را از دل عالم وارد قیامت می‌کنم وَ كَفىٰ بِنٰا حٰاسِبِينَ. پای بنده‌ام خودم حساب می‌کنم بهش می‌گویم این پرونده‌ات است، حالا به طور مثال ماه رمضانت سر جایت، شبهای جمعه سر جایت، زیارت‌هایت سر جایش به طور مثال اگر عمل به وزن  دانه ارزن باشد تو بنده من در یک مجلس حسین من عبورت افتاد روضه  گوش دادی یک گوشه چشمت تر شد، که به اندازه وزن یک ارزن است، من به خاطر این عملت به  تو پاداش می‌دهم. این را می‌گوید آیه دیگر.

وَ إِنْ كٰانَ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنٰا بِهٰا وَ كَفىٰ بِنٰا حٰاسِبِينَ  ﴿الأنبياء، 47﴾پس شما مردم باید به خدا دلتان خوش باشد، در اضطراب نباشید، در ترس و وحشت از آینده‌تان نباشید، شماها باید امید قطعی به لطف خدا، به کرم خدا، به احسان خدا، به محبت خدا، به عنایت خدا  داشته باشید چند روز دیگری هم که مانده خوش زندگی کنید با آرامش.

اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولٰئِكَ لَهُمُ اَلْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ  ﴿الأنعام‏، 82﴾، من یک جمله قشنگی دارم گاهی که یک کسی سالهاست من را ندیده می‌بیند می‌گوید که خیلی سفید شدی، من بهش لبخند می‌زنم می‌گویم داریم می‌رویم بهشت  دیگر کجا داریم می‌رویم خب سفید بشود، سیاه بماند، ائمه ما به ما امید دادند شما که عمله خدا هستید نه تنها اهل نجات هستید قیامت با ما هستید، تکونوا معنا فی الرفیق الاعلی. با ما هستید.

این با ما هستید هم یک داستانی دارد، یک کسی یک روز آمد زیارت امام صادق گفت یابن الرسول الله من این را خیلی گوش بدهید خیلی دقیق است، گفت من با همه دلم شیعه شما هستم، فرمود خب به قول ما چی می‌خواهی بگویی؟ گفت ولی آقا با اینکه شیعه هستم یقین هم دارم شیعه هستم و به فرمایشات شما هم عمل می‌کنم عاشق اهل بیت هستم، اما این مردم خیلی‌هایشان می‌نشینند زیارت می‌خوانند زیارت حضرت حسین، و در زیارت می‌گویند اللهم العن بنی امیة قاطبة، خدا کل بنی امیه را لعنت کند و من از بنی امیه هستم، پدر من، مادر من، عمه من عموی من اینها اموی هستند  اینها نسل امیه هستند، خب من شیعه شما هستم یعنی این ملت هر روز دارند بنی امیه را لعنت می‌کنند این لعنت به من هم می‌رسد؟ فرمود تو از ما هستی یعنی خیالت راحت باشد، نه. تو از بنی امیه نیستی، جسمت را آنها به دنیا آوردند خودت که جزو آنها نیستی از ما هستی. این را  کرارا ائمه به ما اعلام کردند شما شیعیان از ما هستید. شیعتنا منا خلقوا من فاضل طینتنا و اوجنوا بماء ولایته.

بچه شیرخواره دارید در خانه‌تان، خودتان ندارید نوه دارید، بچه شیرخواره از شش ماه به بالا حالا ایام شش ماهش با چقدر آب سیراب می‌شود؟ با لیوان می‌شود بهش آب داد؟ نه، یا باید یک ذره ته شیشه شیرش آب ریخت با سر پستونک بهش آب داد که قطره قطره برود در دهانش یا نه باید یک خرده آب در نعلبکی ریخت پنبه تمیز گذاشت در آب مالید به لبهایش، این مقدار آبی که یک بچه شش ماهه می‌خواهد. این کاری که اینها کردند یک حرفی ابی عبدالله زد که کنار هفتاد و یک شهید نزد، جا هم نداشت بزند اما برای این بچه جا داشت، سرش را بلند کرد، گفت که خدایا تمام وجودم برای این بچه سوخت لا اله الا الله. گفت خدایا هر مادری که بچه‌اش را می‌خواهد از شیر بگیرد سر دو سالگی از شیر می‌گیرد یک دفعه هم از شیر نمی‌گیرد چون نمی‌شود اینقدر برای  این بچه بهانه می‌آورد حالا مثل خانواده‌های ما اسباب بازی می‌خرند سرش را گرم می‌کنند غذا می‌دهند تا چهار پنج شش روز یادش برود دیگر شیر بخورد، اما بچه من دیگر بهانه  نمی‌خواست بچه من برای از شیر گرفتن اسباب بازی نمی‌خواست، بچه  من سرگرمی نمی‌خواست بچه من را تیر سه شعبه از شیر مادر گرفت. الهی بشکند آن دست گلچین، که کرد این غنچه را نشکفته پرپر.

 

 

برچسب ها :