لطفا منتظر باشید

جلسه هشتم

(تهران حسینیه آیت الله علوی تهرانی)
محرم1437 ه.ق - مهر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

از بحث هر روزه که داستان‌های واقعی و پرنکته قرآن کریم است صرف نظر می‌کنم، به مناسبت شب جمعه بحث خاصی را برایتان عرض می‌کنم. کمیل ابن زیاد نخعی از مردم یمن بود، از دلباختگان واقعی امیر مومنان علیه السلام بود. و سر مبارک خود را هم در راه عشق به امیر المومنین تقدیم کرد.

در جنگ‌ها کشته نشد، در ایام کهنسالی و پیری گرفتار یکی از ستمکارترین ستمکاران تاریخ بشر حجاج ابن یوسف ثقفی شد، امیر المومنین نظر خوشی به طایفه ثقیف عرب نداشتند، نظرشان به این جمعیت به این گروه منفی بود، از دو نفر نام بردند از مجموع طایفه ثقیف که ظاهرا شکل گفتارشان تاییدکننده آن دو نفر است، یکی ابوعبید ثقفی است و یکی فرزند با کرامت بزرگوارش مختار است، خوب این طایفه و جمعیت را همین دو نفر می‌دانستند.

کمیل اینطور که کتابها نوشتند از ظرفیت معنوی بسیار بالایی برخوردار بوده دلیلش هم این است که نوشتند اسرار و حقایقی که امیر المومنین مشتری‌اش را نداشته  انتقال بدهد به یکی از چند نفری که اطمینان داشت و اسرار و حقایق ویژه‌ای را به او منتقل کرد کمیل ابن زیاد بود که نوشتند او از اصحاب سرّ امیر المومنین علیه السلام بود. روایت خیلی پیچیده مبهم غیر قابل حلی را هم کمیل نقل کرده است. علت نقلش هم این است که خیلی پیچیده است و در این هزار و پانصد سال خیلی از حکما و عرفا و فلاسفه الهی سراغش رفتند من به این نتیجه نرسیدم که قدرت حل آن را داشتند، خودم هم این روایت را در جلد اول کتاب عرفان اسلامی که پانزده جلد است نقل کردم توضیحات زیادی هم دادم، اما رضایت به آن توضیحات ندارم. ولی از باب تبرک این روایت را آوردم.

سر شب یعنی بعد از  نماز مغرب و عشاء کمیل می‌آید خدمت امیر المومنین، امام تنها بود هیچکس پیشش نبود این اول روایت است، به حضرت عرض کرد ما الحقیقة، این خیلی سوال سنگینی است که من برای اینکه بدانید این سوال چقدر بارش سنگین است از دو تا از بزرگترین دانشمندان شرق و غرب یک مطلبی را نقل می‌کنم البته فاصله این دو تا  دانشمند هزار سال بوده حالا نمی‌دانم آنی که در همین قرن اخیر بوده از حرف این دانشمند دین ما خبر داشته یا نه فکر نمی‌کنم خبر داشته ابن سینا می‌گوید احدی در عالم تا زمان من حقیقت را نتوانسته تعریف کند درباره هر چی که علما تعریف شده است یا وزنش است، یا رنگش است، یا طول و عرضش و عمق و حجمش است،  اما حقیقت چیست می‌گوید من در کنار هیچ تعریفی تعریف حقیقت را نیافتم.

مثلا آب می‌گوید تعریف که می‌کنند می‌گویند ماده‌ای است سیال یعنی روان، به هر شکلی درمی‌آید، به شکل استکان لیوان، پارچ، استخر و دریا، شکل می‌گیرد هر جوری دلت می‌خواهد می‌توانی بهش شکل بدهی، بیرنگ است ولی حقیقتش چیست؟ می‌گوید هیچ کس نمی‌داند این تعریف‌ها که همه تعریفهای وصفی است جواب ما الحقیقه نیست، و همین حرف را انیشتین دارد، می‌گوید بشر تنها تعریفی که از اشیاء عالم دارد طول و عرض و حجم است.  رنگ و آثار است ولی یک نفر را ما ندیدیم که شیئی را توانسته باشد به حقیقتش معرفی کرده باشد که خب آب اکسیژن و هیدروژن است خب این را فهمیدیم اکسیژن و هیدروژن فهمیدیم که اکسیژن اتم است هیدروژن هم اتم است فهمیدیم که اتم مرکب از یک تا چند الکترون و هسته مرکزی نوترون و پروتون است این را هم فهمیدیم، فهمیدیم که الکترون در دور زدن دور هسته مرکزی شانزده هزار کیلومتر سرعت دارد، این هم فهمیدیم اما حقیقت اتم چیست؟ می‌گوید اینهایی که شما می‌گویید اینها شرح الاسم است نه حقیقت، اینها گفتی اکسیژن عنصر است وزن دارد اسم آن مایه اولیه‌اش اتم است، اسم دورگردانش الکترون است اسم هسته مرکزی پوترون و نوترون است، خب این که حقیقت نشد حقیقتش چیست؟

کمیل خیلی سوال سنگینی کرده است، امیر المومنین هم شروع کرد به جواب دادن ولی ما این جواب را نمی‌فهمیم الفاظش را می‌فهمیم الفاظ عربی را، اما مفهومش نه قابل درک نیست کمیل هم همینطوری مات امیر المومنین است امام می‌گوید، بعد سکوت می‌کند کمیل می‌گوید زدنی، زیاد کن حرفت را، یعنی نفهمیدم، اضافه بگو، فرمود باشد، دوباره حضرت می‌گوید دوباره سکوت می‌کند دوباره کمیل می‌گوید زدنی بیشتر بگو، بالاخره این کمیل مست فرمایشات امیر المومنین است از بعد از نماز مغرب و عشا هم زمان را یادش رفته  کمیل هم بدن را یادش رفته، هم خواب را یادش رفته، هم بیداری و خستگی را یادش رفته آخرین باری که می‌گوید زدنی امام می‌گوید بلند شو چراغ را خاموش کن صبح طلوع کرد نماز بخوان این آخر بحث حضرت است.

اما این صاحب سرّ امیر المومنین که نمی‌دانم چطوری دعایش بکنم بگویم پروردگار عالم به پاداش‌هایش به عدد علمش، بیفزاید گوهر گرانبهای بی‌نظیری را از طریق امیر المومنین برای عالم به نام دعای کمیل به یادگار گذاشته است. بیشتر ملت ایرا ن کمیل‌خوان هستند ولی کمیل را نمی‌فهمند این تعارف ندارد کمیل می‌خوانند جلسات کمیل در کل کشور زیاد است رادیو و تلویزیون هم هر هفته کمیل دارد، من از خدا خواستم برای اینکه مردم در حدی که به این دعائی که با آن انس دارند و از قدیم هم انس داشتند تقریبا دورنمایی از حقایق این دعا راد رک بکنند چون خودم هم می‌خواندم دعای کمیل را در دو جلد هزار صفحه این دعا را من شرح دادم، اما باز هم بهتان بگویم بخشی از شرح شرح الاسم است، حقیقت چیست نمی‌دانم.

اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء تا می‌آئیم این جمله و باسمائک التی اسم، این اسم لفظ نیست، این اسم حقیقت است، یک واقعیت است، اسماء الفاظ نیستند اسماء خدا را  می‌گویند الفاظ نیستند، حقایق هستند مثل علم الآدم الاسماء کلها که اولین کسی که آمد گفت این اسماء الفاظ نیستند حقایق هستند مرحوم علامه طباطبایی بود صاحب المیزان گفت این اسمائی که خدا یاد آدم داد الفاظ نیستند چون ضمائر بعد همه ضمائر جمع مذکر است، اسم سیب و گلابی و درخت و زمین و آسمان نبود اینهارا ملائکه بلد بودند که.

خداوند وقتی اسماء را تعلیم آدم داد به ملائکه گفت از اینی که تعلیم آدم دادم خبر بدهید به من انبئونی این اسماء چیست که من به آدم یاد  ادم ملائکه گفتند قٰالُوا سُبْحٰانَكَ لاٰ عِلْمَ لَنٰا إِلاّٰ مٰا عَلَّمْتَنٰا إِنَّكَ أَنْتَ اَلْعَلِيمُ اَلْحَكِيمُ  ﴿البقرة، 32﴾، خدایا تو از هر عیب و نقصی منزه هستی غیر از آنچه خودت یاد ما دادی ما اضافه چیزی بلد نیستیم، این اسمائی که یادش دادی یک دانه هم ما نمی‌دانیم.

اینها از مسائل بسیار مشکل قرآن است اگر کسی بتواند بهش برسد تا عرش رفته است، زمینیان نود و نه درصدشان گیر زمین و خاک هستند، گیر چهار تا خشت و آجر هستند که فلان مهندس چطوری سر هم کند یک خانه قشنگی بشود گیر چهار تا میلگرد و آهن هستند، گیر ده پانزده جور ماشین هستند، ما زمینی اذا قلتم علی الارض که با  همه وجودتان چسبیدید به زمین و رد نمی‌شوید کنده نمی‌شوید، اینها را اگر آدم بفهمد اصلا یک دید دیگری پیدا می‌کند یک گوش دیگری پیدا می‌کند.

حالا همین جمله کمیل و باسمائک التی ملات خدایا امیر المومنین می‌گوید تو را سوگند می‌دهم به اسماء که ستون‌های وجود تمام موجودات را پر کرده، این پر کردن هم نه تناسخ باطل است که بعضی از نفهم‌ها  می‌گویند، و نه دخول اسماء ا و در ارکان موجودات و نه امتزاج است، اسماء با موجودات مخلوط نشدند که بگوییم اینجا هم مرکب و ترکیب وجود دارد. حلول هم نکرده، حلول شیء در ظرف این معنی‌اش چیست؟

یک خرده‌اش هم آدم بفهمد دیوانه می‌شود که کی هستم و چگونه هستم چرا  اینگونه هستم اصلا چرت آدم را پاره می‌کند آدم را بیدار می‌کنم من کی هستم و تا حالا کی بودم و نباید این باشم خب من هم یکی از کل شیء هستم. اسماء او در ارکان وجود من هم پر است، نه پر تناسخی، نه پر حلولی ، نه پر امتزاجی، پر است چطوری پر است؟ چه می‌دانیم.

من شیء ملات ارکان کل شیء هستم نسبت به اسماء الله، ولی خیلی آقایی کردی کمیل در دریای خلقت خدا بعد از قرآن نمونه این گوهر نیست. خیلی جاهایش هم آدم نمی‌تواند درک کند، خیلی جاهایش را، یک عالم بزرگ تهران که آن وقتی که این را به من گفت هشتاد سالش بود تا نود و چهار سال زنده بود، می‌دانست من کمیل می‌خوانم یک مطلبی هم راجع به کمیلی که من می‌خواندم به من گفت آن را نیازی نیست من بگویم چی گفت ولی یک روزی جلوی حدود بیست تا عالم به من گفت که اینجای کمیل که امیر المومنین به پیشگاه حضرت حق عرض می‌کند فهبنی یا الهی صبرت علی عذابک اگر ارادت تعلق بگیرد علی را ببری جهنم، خب ما همه خانه گاز داریم شما امشب برو خانه آن شعله کوچیکه را روشن کن از بیست سانتی انگشتت را بگیر روی حرم شعله ببین می‌توانی نگه داری می‌سوزد.

خورشید ما بیست میلیون درجه حرارت دارد اینجور که نوشتند ما که حالا متخصص این حرفها نیستیم از قول آنها نقل می‌کنیم امیر المومنین در همین کمیل می‌گوید تمام آسمان‌ها و زمین نسبت به دوزخ کمترین تحملی نمی‌آورند همه در هم فرو می‌ریزند. آن وقت خودش می‌گوید اگر قیامت ارادت، تعلق بگیرد علی را ببری جهنم، به من بگویی علی من اراده‌ام اینجور اقتضا می‌کند که تو بروی جهنم، من را که انداختی در جهنم بیست سانتی گاز شعله کوچک را ما تحمل نداریم، من را که انداختی جهنم صبرت علی عذابک صدایم درنمی‌آید که بگویم چرا انداختی من را در جهنم عذاب را  می‌کشم اما خودت به من بگو فکیف اصبر علی فراقک، من جدایی از تو را چطوری تحمل کنم، عشق در چه حدی است که می‌گوید بیندازی من را در جهنم من تحمل می‌کنم اما فراق تو را نمی‌توانم تحمل کنم.

به من ایشان گفت این یعنی چی؟ گفتم آقا من اصلا معنی این جمله کمیل را نمی‌توانم درک بکنم، شما به نظر مبارکتان که ده جلد کتاب علمی نوشتی هشتاد سال است در آیات و روایات هستی این جمله یعنی چی؟ گفت من هم تا حالا نفهمیدم این از مقولاتی است که درک نمی‌شود برای انسان، بله مگر اینکه خدا ما را بگذارد جای علی همه چیز علی را هم به ما بدهد ما می‌فهمیم یعنی چی اما هیچ وقت خدا ما را جای علی نمی‌گذارد ما کی هستیم؟ ما یک کفش جفت کن علی هستیم هر کسی مرجع تقلید هم باشیم یک کفش جفت کن هستیم انگشت کوچیکه هم نمی‌شویم ما را جای او نمی‌گذارد.

اولین باری که این دعا را کمیل شنید می‌گوید شب جمعه بود بعد از جنگ جمل در مسجد جامع بصره، من نمی‌دانستم علی می‌خواهد چه کار کند، اما نیمه شب رسیده بودچراغ هم که نبود، مسجد هم تاریک من بودم و علی، من هم یک گوشه مسجد بودم، دیدم امیر المومنین در این آن تاریکی محض این یعنی کمیل را در تاریکی بخوانید این کمیل‌های ما همه در روشنایی است فقط خودمان را می‌بینیم و جمعیت را  کمیل نمی‌شود که، یا کاشی‌کاری مسجد را می‌بینیم، یا در و دیوار، لذا می‌بینید نودو نه درصد کمیل‌های ما یک شاهی حال ندارد و هیچ ارتباطی بین ما و خدا ایجاد نمی‌کند یک الفاظ عربی را یک ساعت می‌خوانیم و برو.

اگر پای پاکت هم باشد که چقدر خوشمزه است آن کمیل مثلا آدم را دعوت کنند بگویند پانصد تومان می‌دهیم یک  کمیل بخوان آدم له له می‌زند علی جان کی کمیل‌ات تمام می‌شود پول را بگیریم و برویم کمیل نیست، دعا یعنی چی؟ حال یعنی چی؟ ارتباط فقر محض با غنای محض با کمیل یعنی چی؟ گفت من دیدم در آن ظلمت شبستان یا حیاط نمی‌دانم ننوشتند صورتش را به حالت سجده گذاشت روی خاک نه روی فرش، من هم دارم گوش می‌دهم، بسم الله الرحمن الرحیم ما که صدایت را نشنیدیم فدای آن صدای الهی و ملکوتی ما که می‌دانیم این کمیلی که تو خواندی خاک زیر صورتت از اشک چشمت گل شده، می‌گوید تا آخر این دعا که به سحر رسید، سرش را از روی خاک بلند نکرد، چی خواند چی کار کرد.

بعضی از قسمت‌هایش برادران خواهران به خدا می‌خواهد قلب آدم را از کار بیندازد که شخص سوم هستی، این که برای ما ثابت است من امسال ماه رمضان هم یک ماه فقط از کتاب‌های سنی در مسجد امیر برایتان امیر المومنین را تعریف کردم از کتاب‌های آنها یک دانه روایت شیعه من نگفتم، این امیر المومنین که سومین شخص است خدا پیغمبر، امیر المومنین.

پیغمبر می‌گوید من شب معراج روی در بهشت‌ها دیدم نوشته علی مفتاح الجنة، کلید بهشت علی است، کلید بهشت. یعنی بهشت صاحبش علی است، اگر دلتان می‌خواهد دنبال علی باشید که قیامت ببرد در خانه‌اش، و پیغمبر می‌گوید این به ا صطلاح چفت‌های در بهشت به اصطلاح بلند می‌شد و روی آن کاسه می‌خورد صدا می‌داد یا علی. آن چفت‌ها روی در که می‌خورد.

آدم مات می‌شود مات، از مات شطرنج میلیون برابر آدم مات‌تر می‌شود که کمیل می‌گوید صورت روی خاک بود و می‌گفت و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین، یعنی چی؟

 

 

برچسب ها :