لطفا منتظر باشید

شب دهم

(تهران مسجد امیر)
محرم1437 ه.ق - مهر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

از خداوند متعال و پیغمبر عظیم الشان اسلام و همه امامان معصوم روایات نابی درباره وجود مبارک حضرت سید الشهدا در معتبرترین کتاب‌های ما و بعضی از کتب اهل سنت نقل شده است.

این روایات نشان‌دهنده گستردگی و وسعت و ظرفیت بی‌نظیر روح حضرت، عقل حضرت، و قلب حضرت علیه السلام است. مخصوصا روایت قدسی که از حضرت حق درباره ایشان خطاب به پیغمبر عظیم الشأن اسلام شده، که یک جمله‌اش این است روایت  حدود یک صفحه است، خازن علمی، به پیغمبر می‌فرماید حسین خزانه علم من است، کی خزانه علم خدا بوده؟ خداوند که نفرموده در آینده خزانه علم من است، فرموده خازن علمی الان خزینه علم من است.

روزی که پیغمبر از دنیا رفت حضرت حسین علیه السلام هفت سالش بود، این روایت این خطاب پروردگار، باید بین سن ابی عبدالله یکی دو ساله بوده که خطاب شده است. بعضی‌ها هم نوشتند هنگامی که به دنیا آمده این روایت نازل شده، این گستردگی و این عظمت و این وسعت برای ما که قابل درک نیست ولی این ظرفیت به گونه‌ای بوده که حضرت توانسته است تمام ارزش‌های آدم تا خاتم را از افق وجود خودش طلوع بدهد.

یعنی مشرق الانوار شده امام، امام مطلع الفجر شده، سلام هی حتی مطلع الفجر این مطلع الفجر آیه مطلع الفجر مادی است، مربوط به آن لحظاتی است که سپیده صبح می‌دمد. ولی بالاترین مطلع الفجر در عالم خلقت که هر کره‌ای مطلع الفجر دارد میلیاردها کره در عالم بالا مطلع الفجر دارد ولی هیچ مطلعی یعنی محل طلوع مطلع اسم زمان است، یعنی زمان طلوع فجر یعنی سپیده، هیچ مطلع الفجری در عالم مانند مطلع الفجری وجود انسان نیست.

در بین انسان‌ها وسعت مطلع انبیاء خدا از همه انسان‌ها بیشتر است و مطلع وجودی ابی عبدالله مساوی با همه انبیاء الهی است. خیلی حرف است. لذا در زیارت وارث حضرت را وارث آدم و پنج پیغمبر اولوالعزم معرفی می‌کنند، پنج پیغمبر همه ارزش‌های انبیاء غیر اولوالعزم را داشتند پس ارزش‌های همه انبیا را امام به ارث بردند.

یکی از ارزشها‌ی وجود ابراهیم که در قرآن مطرح است، و حضرت  مطلع الفجر کامل این خصلت بودند، قانتا لله، ابراهیم اهل قنوت بود، یعنی عبادت  دائمی، عبادت جامع، عبادت نه به معنای فقط نماز و روزه، تمام لحظات عمر ابراهیم تبدیل به عبادت شد تمام لحظاتش. این عبادتش لله بود، یعنی سر پیش کسی غیر از خدا خم نکرد و از احدی غیر از پروردگار عالم اطاعت  نکرد در این راه خیلی بلا کشید، وَ إِذِ اِبْتَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمٰاتٍ ﴿البقرة، 124﴾، و تمام این اطلاعات را در مسیر اطاعت پروردگار عبادت پروردگار تحمل کرد.

قانتا لله، قانت یعنی عبادت با خضوع، عبادت با انکسار، عبادت با فروتنی، یعنی عبادتی که بدون خود را ملاحظه کردن و عبادت را ملاحظه کردن انجام گرفته است، این خیلی حرف است، که یک عمری آدم خودش را نبیند، فقط خدابین باشد، عبادتش را نبیند فقط خدابین باشد، خیلی حرف است. چطور می‌شود آدم یک عمری هیچ وقت خودمحور نباشد، فقط خدامحور باشد، یک عمری خوبی‌های خود را نبیند فقط خدا را ببیند. این قانتا لله است.

شنیدم که وقتی سحرگاه بید، ز گرمابه آمد برون بایزید، یکی تشت خاکسترش بی‌خبر فرو ریختند از سرایی به سر، همی گفت ژولیده دستار و موی، کف دست شکرانه مالان به روی، که ای نفس من درخور آتشم، به خاکستری روی در هم کشم، بزرگان نکردند در خود نگاه، هیچ خودیتی را از خود ندیدند، اگر مسئله خود را مطرح می‌کردند در دلشان می‌گفتند انا لله ما من الله هستیم من نفس نیستیم، همه ترکیب وجود ما ارادت الله است، علم الله است، حکمت الله است، مائی در کار نیست، خالق در کار است و ما مملوک او هستیم خودی از خود نداریم، خب اگر خودی از خود داشتیم که خدا بودیم، خودی از خود نداریم، از خدا هستیم یعنی یک حقیقت در ذهنشان مطرح بود، دو تا نبود، که در وحدت دوئی عین ضلال است، بزرگان نکردند در خود نگاهی، خدابینی از خویشتن‌بین مخواه، اگر خودت را ببینی ابدا امکان خدابینی وجود ندارد، الان بیشتر سردمداران کره زمین خودبین هستند، همه چیز را برای خودشان می‌خواهند از هر راهی که باشد، تمام ملت‌ها را عبد خودشان می‌خواهند می‌گویند نظم نوین جهانی، می‌گویند یک نفر فقط باید مسلط بر عالم باشد آن هم امریکا است بقیه هم باید در مقابل او عبد باشند و  فرمانبر، و هر کسی عبد و فرمانبر نباشد سرش را به سنگ می‌کوبیم. مزاحمش می‌شویم، نمی‌گذاریم راحت باشد اینقدر فشار می‌آوریم تا اعلام عبودیت و بندگی بکند در برابر طاغوت.

قرآن مجید می‌گوید تمام فشارهایی که روی انبیاء و مومنین عالم آمد برای قبول نکردن دعوت زورگویان است،  فرعون حاضر بود کاری به کار موسی نداشته باشد اگر موسی کاری به کار او نداشت، نمرود حاضر بود کاری به کار ابراهیم نداشته باشد اگر ابراهیم کاری به کار نمرود نداشت، یزید حاضر بود کاری به کار ابی عبدالله نداشته باشد اگر امام کاری به کار او نداشت ولی بندگان ویژه خدا جز خدا را نمی‌بینند و هر سایه‌ای  که بخواهد بین خودشان و خدا بیفتد به جهاد برمی‌خیزند، درگیر می‌شوند بلا می‌بینند. زندان می‌روند، تبعید می‌شوند، شهید می‌شوند در آتش می‌اندازند، محاصره اقتصادی‌شان می‌کنند، اگر اینها هم خودبین بودند مثل خودبین‌های دیگر خوش بودند نه ناراحت، نه محدود در زندگی، بزرگان نکردند در خود نگاه، خدابینی از خویشتن‌بین مخواه، خدا را جمع نتوان با هوا کرد، یکی از این دو را باید رها کرد.

خودبینی بدترین حجاب بین انسان و پروردگار است تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز، بله وقتی من از شهر خودیت مسافرت کردم به سوی خدا، وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهٰاجِراً إِلَى اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ اَلْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اَللّٰهِ وَ كٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِيماً  ﴿النساء، 100﴾ این  حرکت باید برای همه ما باشد من النفس الی الله، کسی که از خودبینی عبور نکند هم دچار رذائل اخلاقی می‌شود و هم دچار مفاسد می‌شود و هم دچار محرومیت از رحمت ویژه پروردگار.

یکی قطره باران ز ابری چکید، خجل شد چو پهنای دریا بدید، دریای بی‌نهایت وجود حق است، ما یک قطره‌ای از وجود هستیم قابل تماشا نیستیم، قابل  نگاه کردن نیستیم، قابل من گفتن نیستیم، خجل شد چو پهنای دریا بدید که جایی که او هست من کیستم؟ باریک الله به این حرف گر او هست حقا که من نیستم، این را  می‌خواهد خدا از  ما، بندگی یعنی خدابینی، شرک یعنی خودبینی یعنی من هستم خدا هم هست، من و خدا، خواست من خواست خدا، پول من ملک خدا، این شرک است یعنی  ایجاد دوئیت است یعنی دو وجود در عالم است یکی وجود من است یکی وجود خدا، در حالی که وجود من سایه وجود پروردگار است اراده اوست، وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي ﴿ص‏، 72﴾، که جائی که او هست من کیستم، گر او هست حقا که من نیستم. چو خود را به چشم حقارت بدید، صدف در کنارش به جان پرورید، فلک او را به جائی رسانید کار، که شد نامور لولو شاهوار.

موسی می‌دانی من چرا تو را به مقام کلیم اللهی انتخاب کردم، عرض کرد یا رب خودت بگو خطاب رسید سجده‌های فراوان خالصانه تو و چهره روی خاک گذاشتنت در پیشگاه من تو را به اینجا رساند خودت را نمی‌دیدی، خدابین بودی، شایسته شدی به مقام کلیم اللهی برسی، که من بدون واسطه فرشته  مستقیما با تو حرف بزنم، یوسف خودش را ندید اگر در کاخ خودش را دیده بود یقین بدانید به زنای با زن شوهردار گرفتار می‌شد چنانکه خیلی‌ها گرفتارند، خود دیدن و لذت خود دیدن همین است ولی خودش را ندید، هفت سال تا چهارده سال، در کنار آن زن زن را ندید، کاخ را ندید، قدرت را ندید، حکومت مصر را ندید، فقط خدا را دید آخر آیه‌ای که درگیری آن زن را با یوسف خدا بیان می‌کند آخر آن آیه که یوسف آن وقت چهارده سالش بود تا بیست و یک سالگی زن با او درگیر بود یوسف اصلا با آن زن درگیر نبود نمی‌دید آن زن را.

حاجی سبزواری می‌گوید  درباره نور الله در وجود انسان و جهان، به نور وجه حس تنار کل شیء تمام موجودات دارند از نور او نور می‌گیرند و عند نور وجهه سواه خیر، با اینکه دارند از آن  منبع نور می‌گیرند اما در برابر نور او یک سایه بیشتر نیستند، سایه چیست؟ یک شبح است، که از درخت می‌افتد روی زمین از دیوار می‌افتد روی زمین، وقتی هم خورشید غروب می‌کند کل سایه‌ها هم غروب می‌کنند یعنی هیچ، یعنی بی‌وجود، ندید این زن را چون آدم باید ببیند عاشق بشود، مایل بشود رغبت بکند، در گناه بیفتد. خب وقتی من نبینم نمی‌خواهم چون نمی‌بینم رغبتی ندارم، میلی ندارم، در  گناه هم نمی‌افتم، به خدا  عجیب است که برای این جهان چهارده ساله در چهارده سالگی درگیری آن زن شروع شد، آیه لحظات درگیری را خیلی زیبا توضیح می‌دهد، در آخر آیه می‌گوید انه یعنی در سن چهارده سالگی در اوج غریزه جنسی إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُخْلَصِينَ  ﴿يوسف‏، 24﴾، نه مخلِصین، یک بار دیگر کلام الله را عنایت کنید، إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُخْلَصِينَ، اولا تمام وجود یوسف را به خودش وصل کرده عبادنا یعنی یوسف نه عبد قدرت بود نه عبد شهوت و غریزه بود نه عبد آن زن بود، نه  عبد دربار و بدن بود، انه من عبادنا المخلصین. با فتحه لام نه مخلِصین خیلی حرف است پیغمبر می‌فرماید و المخلصون فی خطر عظیم، مخلِصین هنوز از منطقه خطر خارج نشدند اما مخلصین چند هزار سال نمی‌دانم یا چند میلیون سال قبل از ولادت یوسف ابلیس در درگیری در مسئله سجده بر آدم  وقتی شنید پروردگار فرمود قٰالَ فَاخْرُجْ مِنْهٰا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ  ﴿الحجر، 34﴾ وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلىٰ يَوْمِ اَلدِّينِ  ﴿ص‏، 78﴾، گفت حالا که من از این مقام اخراج شدم و دچار لعنت ابد تو شدم، اعلام بهت می‌کنم پررویی را ببینید تا کجا، جسارت تا کجا، اعلام می‌کنم فبعزتک به این نیروی غیرقابل شکستت قسم، لاغوینهم، حتما چون  دو تا حتما در لاغوینهم است بندگانت را گمراه می‌کنم از تو جدا می‌کنم، قیچی‌شان می‌کنم کل مرد و زن را برای جهنم رفتن آماده می‌کنم إِلاّٰ عِبٰادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِينَ  ﴿الحجر، 40﴾، اما زورم به یک جوان چهارده ساله در مقابل زن جوان زیبای عشوه‌گر طناز فریبکار با همه قدرتی که دارم نمی‌رسد. یعنی در چهارده سالگی از دسترس قدرت ابلیس بیرون بوده یوسف، چرا؟ زن را نمی‌دید، چی می‌دید؟ خدا، با چه چشمی؟ وَ هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأىٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ، با چشم دل.

بزرگان نکردند در خود نگاه، خدابینی از خویشتن‌بین مخواه، وقتی آماده شد برود میدان، یک سوال زینب کبری کرد خب زینب کبری حوادث بعد از شهادت را کاملا از اوضاع می‌دانست، که امام شهید بشود این هشتاد و چهار زن و بچه را آرام نمی‌گذارند خیمه‌ها را می‌سوزانند احتمال دارد بچه‌ها را بکشند که چند تا را کشتند اسم بچه‌های کشته شده هست در کتابها، سخت هم کشتند، من تحمل توضیحش را ندارم بعضی از بچه کوچک‌ها که داشتند از لابه لای آتش درمی‌رفتند با شمشیر نصف شدند اینها را همه را زینب کبری می‌داند که چه حوادثی بعد از شهادت اتفاق می‌افتد، یک سوال ا زابی عبدالله کرد، گفت حسین جان تکلیف شرعی ما بعد از شما  چیست یعنی اگر بنا شد ما را بکشند بایستیم کشته شویم، اگر بنا شد ما را  محاصره کنند در آتش‌ها بسوزیم بایستیم؟ تکلیف ما چیست؟ فرمود خواهر تکلیف کل شما التوکل علی الله فقط. او را وکیل خودتان بگیرید، فنعم الوکیل خوب کارگردانی است پروردگار.

یعنی تکلیف‌تان دختر امیر المومنین خدابینی است همینجوری که تا حالا خدابین بودید در آینده هم تکلیف‌تان خدابینی است این وضع زندگی اسمش قانتا لله است، یک بار دیگر این نکته مهم را تکرار کنم جوانان عزیزم، مقدمه تمام گناهان دیدن است نبینید که نخواهید، چنانکه یوسف ندید و نخواست، نبینید، وقتی ببینید بدن دست و پا می‌زند که او را به گناه برسانید برای لذت بردن، می‌لرزد زلزله می‌شود، آن وقت طاقت‌تان کم است دچار می‌شویم تماس نگیرید، تلفن ندهید تلفن نگیرید، رابطه برقرار نکنید، خطر برای شما جوان‌ها مانند خطر برای یوسف است، یوسف در خطر پول نبود، تا بیست و یک سالگی بعد از بیست و یک سالگی هم که هشت نه سال رفت زندان، آمد بیرون دیگر یک عاقله مرد بود ازدواج برایش آسان شده بود، اما در آن چهارده سال ندید که نخواست، این قانتا لله است، این قانتا للهی ابراهیم در ابی عبدالله طلوع کامل داشت.

فقط خدا را می‌دید، عاشق خدا بود، و هر چی با او پیوند داشت دنبال خودش به طرف خدا کشید، هر چی. شما همه خبر دارید حتی بچه شش ماهه‌اش را دنبال خودش طرف خدا کشید، در دروازه مکه قوم و خویش‌هایش اصرار کردند اقلا خودت برو و زن و بچه را نبر فرمود می‌برم آنها نمی‌فهمیدند که امام زن و بچه را دارد دنبال خودش به طرف خدا می‌کشد نمی‌فهمیدند حالیشان نبود، و چه زن و بچه‌ای الله اکبر.

درباره همسرش رباب مادر علی اصغر می‌گفت هر خانه‌ای در کره زمین نام رباب در آن باشد آن خانه را دوست دارم یعنی بدانید همسر من صددرصد خدایی است چون من برای غیر از خدا دوستی خرج نمی‌کنم، وقتی فرزند امام مجتبی آمد گفت عموجان من می‌خواهم داماد شما بشوم  فرمود از این دو تا دخترم فاطمه و سکینه کدام‌هایشان را می‌خواهی؟ گفت سکینه را، سکینه چهارده سالش بود فرمود عموجان فاطمه را برایت عقد می‌کنم سکینه من به مقام انسلاخ رسیده است، یعنی از همه چیز خالی شده و از خدا پر شده هم کفو ندارد، خواهرش هم که دیگر معلوم است چه مقامی دارد، زینب لحظه اولی که به دنیا آمد مقامش را پیغمبر گفت همان لحظه ده دقیقه بود به دنیا آمده بود فرمود هر کسی در این دنیا برای این دختر  گریه کند ثواب گریه بر این دختر برابر با ثواب گریه بر دو امام حسن و حسین است.

بچه‌هایش هم که معلوم است برایتان زین العابدین، علی اکبر که  امام صادق می‌فرماید اکبر ما از ولادت تا شهادت یک پلک به هم زدن از خدا جدا زندگی نکرد این قانتا لله است. آرام آرام دارد می‌آید طرف گودال، دختران و بچه‌ها دنبالش هستند، نمی‌دانم از اهل شام، از اهل کوفه سوال می‌کنم کشتن یک نفر چقدر اسلحه لازم داشت، با یک خنجر با یک شمشیر، با یک تیر می‌شود کشت افراد را چی کار  کرده بود که وقتی زینب آمد مجبور شد بنشیند شمشیر شکسته‌ها را کنار بزند، نیزه شکسته‌ها را کنار بزند، یک نگاهی به بدن کرد اانت اخی، آیا تو برادر من هستی؟ و ابن والدی تو پسر امیر المومنین پدر من هستی؟ و ابن امی، تو پسر فاطمه زهرا مادر من هستی؟ حسین من یک روز آمدم خانه پیغمبر دیدم جدم خوابیده تو را روی سینه‌اش خوابانده، الان هم آمدم می‌بینم با بدن قطعه قطعه میان گودال افتادی. حسین من یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثری دیدم دستش را برد زیر بغل بدن قطعه قطعه، بدن را روی دامن گذاشت، به ابی العطشان حتی مضی، پدر و مادرم فدایت بشوند وای ابی عبدالله چه مقامی دارد که زینب کبری که دارای مقام عصمت است مثل مادرش زهرا فقط حقیقت‌گو است می‌گوید علی و زهرا فدایت بشوند که با لب تشنه سر از بدنت جدا  کردند.

بابی المحموم حتی قضی، پدرم و مادرم فدایت که با دل پر از داغ از دنیا رفتی در یک  روز داغ عباس دیدی داغ اکبر دیدی، داغ قاسم و اصغر دیدی، داغ این هفتاد و دو بدن قطعه قطعه را دیدی.

 

 

برچسب ها :