روز دهم سخنرانی استاد
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید«بسم الله الرحمن الرحیم؛ الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
ظالمین و صالحین در قیامت
در سورۀ مبارکۀ شوری دو مسئلۀ بسیار مهم و حیاتیِ دنیایی و آخرتی مطرح است که آن دو مسئله برای وجود مبارک رسول خدا(ص) بیان شده. خداوند به پیغمبر(ص) میفرماید: دو گروه را در قیامت میبینی که مربوط به امت تو هستند. برای یک گروه مطلب را در نصفه خط بیان میکند که کافی است، اما برای گروه دوم حدود پنج سطر است. این آیات با یک محور بسیار عظیم، هر دو بههمپیوسته است.
«تَرَى اَلظّٰالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمّٰا كَسَبُوا وَ هُوَ وٰاقِعٌ بِهِمْ»[1] حبیب من! در قیامت مشاهده میکنی که ستمکاران از آنچه در دنیا انجام دادهاند، بهشدت ترسناک هستند. محصول اعمالشان که عذاب الهی است، فرود میآید و آنها را میگیرد.
آنچه در این نصفه سطر باید برای ما روشن شود، این است که ظالمین چه کسانیاند؟ این ظالمین در دلِ خود امت و از بدنۀ همین امت هستند. دنبالۀ همین نیمسطر و آیۀ بعد، ظالمین را تفسیر میکند؛ چون به ما یاد دادهاند که گاهی قرآن مجید خودش خودش را تفسیر میکند: «القُرآنُ يُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضا»[2] خود پروردگار عالم با اینکه برای قرآن معلم گذاشته «وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ»،[3] گاهی خودش وارد تفسیر حرف خودش شده و این خیلی مهم است که قرآن حرفش را توضیح بدهد و بگوید مراد و مقصودم چیست.
اما گروه دوم «وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فِي رَوْضٰاتِ اَلْجَنّٰاتِ لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَضْلُ اَلْكَبِيرُ»[4] هستند.
خدا میگوید «کبیر»، در منظر پروردگار این «لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» چیست که میگوید «ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَضْلُ اَلْكَبِيرُ»؟ خداوند با وجود و ذات و عظمت بینهایتش نباید چیزی را کبیر ببیند؛ اما کسی را که خودش به وجود آورده است، میداند چیست که با صفت کبیر یاد میکند. این متن آیه است.
گره بازنشدنی عاشقان
«وَاَلَّذِينَ آمَنُوا» که با فعل ماضی آمده است، یعنی آنهایی که زحمت کشیده و کتاب تکوین یا نفس را با قدرت علمشان مطالعه کردهاند یا قرآن را خوب فهمیدهاند و خدا، قیامت، انبیا و حقایق را باور کردهاند، کلاس این باور را گذرانده و استحکام اعتقادی، ایمان ریشهدار و بدون عاریه پیدا کردهاند، به خدا و قیامت و انبیا گرهی غیرقابل بازشدن زدهاند.
اینهایی که فارسی میگویم، از آیات دیگر استفاده میکنم: «إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِينَ آمَنُوا بِاللّٰه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتٰابُوا»[5] گرهی به خدا و قیامت خوردهاند که هیچ قدرت و خطری نمیتواند این گره را باز کند. اگر تمام عوامل تقواسوز، تشویقهای ضدحق و تمام تهدیدها به آنان حمله کند، این گره باز نمیشود. حتی اگر با سیهزار گرگ و انواع اسلحه (اسلحۀ زمان) به آنان حمله کنند، این گره باز نمیشود. آینهٔ بدنشان با حملات تیر و نیزه و شمشیر خُرد میشود و میشکند، ولی آن گره باز نمیشود.
آینه بشکست و رخ یار ماند
ای عَجب این دل شد و دلدار ماند
شکل بههمریخت و سر، دست و سلامت بدن را برد.
نقش همه جلوۀ نقاش شد
سرّ هو الله ز من فاش شد
کسی به حقیقت بخواهد خدا را با چشم دل ببیند، مرا در گودال ببیند. نهتنها خودم، بلکه ببیند با زن و بچهام چه کار کردند! من باشم یا نباشم، چنان زن و بچهام را به تو گره زدهام که بعد از من همین راه را طی میکنند.
راه تو پویند یتیمان من
کوی تو جویند سر و سامان من
البته در طول زمان تا امروز، اهل ایمان زیاد داشتهایم که نسبت به جمعیت دنیا بسیار اندک، ولی هرکدام از مؤمنان یک جهاناند. ما این گره را حس میکنیم، چه کسی میتواند گره عشق ما را با ابیعبدالله(ع) باز کند؟ سرّ این گره دست کسی نیست که بتواند باز بکند. این یک سرّ الهی است! پیغمبر(ص) میفرماید: عشق و گره به حسین «مَحَبَّةً مَکنونَةً» سرّ است.[6] اینهمه احمق و ماهواره و دشمن این سرّ را درک نمیکنند، چون کلیدش را ندارند. در حقیقت، سرّ را باید بفهمند که گره را باز کنند.
جایگاه مؤمنان در بهشت
«وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ»[7] مؤمنان اهل عمل شایسته (نماز و روزه و حج باادب، با کمال شوق خمس و زکات باادب)، باوقار و خالص، عمل بامعرفت و محبت، «فِي رَوْضٰاتِ اَلْجَنّٰاتِ»[8] در تمام باغهای بهشت آزادند. به آنان نمیگویند جایت اینجاست، تکان نخور! حق تو همین است. اینقدر اینها باارزشاند که میگویند حقتان تمام باغهای هشت بهشت است، هر کجا میخواهید بروید و بمانید؛، پیش هرکدام از انبیا و اولیا و شهدا و صدیقین و صالحین میخواهید بروید، آزاد هستید.
مقام عندیت
این باغهای کل بهشت است، اما فوق این باغها: «لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ»[9] هرچیزی را که پیش منِ خداست بخواهند، درجا به آنان میدهم. آنجا عقلی پیدا میکنند که آنچه نزد پروردگار است، درکش میکنند.
این مقام عندیت هم داستانی است! «عِنْدَ رَبِّهِمْ» یعنی بین من و اینها حجاب و فاصلهای نخواهد بود، نه با چشم سر (چشم سر که کار محدودی دارد). «ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَضْلُ اَلْكَبِيرُ»[10] این احسان بزرگ من به مؤمنان اهل عمل صالح است.
ایمان و عمل صالح فقط در سایۀ اهلبیت
«ذٰلِكَ اَلَّذِي يُبَشِّرُ اَللّٰهُ عِبٰادَه»؛[11] کلمۀ «ذلک» در این آیه اشاره به این دو حقیقت دارد: «رَوْضٰاتِ اَلْجَنّٰاتِ» و «لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ». این دو حقیقتی است که منِ خدا به اهل ایمان و عمل صالح در دنیا مژده میدهم و خیالشان را راحت میکنم: بندگان مؤمن و دارندگان عمل صالح، من «رَوْضٰاتِ اَلْجَنّٰاتِ» و «لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» را به شما مژده میدهم. خیلی دیر نمیشود، از دنیا که فارغ شدید و شما را به این طرف آوردم، هم صورت برزخی و هم صورت آخرتیاش در اختیارتان است.
به پیغمبر(ص) نمیگوید تو بشارت بده، میگوید خودم بشارت میدهم. کدام عباد؟ دوباره تکرار میکند: «اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰات».[12] تا اینجای آیه روشن است. راه بهدستآوردن «رَوْضٰاتِ اَلْجَنّٰاتِ» و «لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» با ایمان و عملِ تنها غیرممکن است. میلیاردها نفر ممکن است بگویند قبولت داریم، نمازهایت را میخوانیم و روزههایت را هم میگیریم؛ اما روز قیامت معطل میشوند و جزو بخش اول آیه (آیهٔ 22 سورهٔ شوری) میروند: «تَرَى ٱلظَّـٰلِمِينَ مُشفِقِينَ وَهُوَ وَاقِعُۢ بِهِم» ستمکاران را میبینی که ترسناکاند از آنچه در دنیا در آن بودند و الان بهصورت عذاب بر آنها میریزد.
خدا میگوید: شما «رَوْضٰاتِ اَلْجَنّٰاتِ» و «لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» را میخواهید؟ از یک راه باید عبور بکنید. حالا به پیغمبر(ص) میگوید: «قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبىٰ»[13] به همه بگو (چیزی که میگویم، همین امروز صبح دیدم؛ حداقل در سی کتاب اهلسنت و همۀ کتابهای شیعه هست) اگر «رَوْضٰاتِ اَلْجَنّٰاتِ» و «لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ» را میخواهید، راهش فقط دلبستگی و اقتدای به علی و فاطمه و حسن و حسین است. بدون اینها نه «رَوْضٰاتِ اَلْجَنّٰاتِ» به کسی میدهند، نه «لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ»؛ چون بدون اینها احدی حتی اگر مؤمن و اهل عمل صالح باشد، پیش من هیچ ارزشی ندارد.
مودت اهلبیت، اجر واجب پیامبر(ص)
124هزار پیغمبر جان کندند، تبعید شدند، زخم خوردند، آنان را در چاه انداختند، سنگبارانشان کردند و «وَ يَقْتُلُونَ اَلنَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَق»؛[14] خدا به تمامشان امر کرد که به امتهایشان بگویند: «فَمٰا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اَللّٰه».[15] خداوند فقط به یک پیغمبر گفت از مردم بهصورت واجب پاداش 23 سال جانکندنت را بگیر؛ پاداشت هم مودت اهلبیتت است. به مردم بگو که بعد از تو امام، هادی، کشتی نجات، خورشید تابان، ماه فروزان و کلیددار دنیا و آخرت شما اهلبیتت هستند. در سوره سبأ به حضرت میگوید: «قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»[16] بگو از پاداش من که عشق و اقتدای به اهلبیت من است، چیزی به من نمیرسد و برای خودتان است.
ورود به بهشت با شفاعت ابیعبدالله(ع)
یک جمله هم در مودت از وجود مبارک حضرت ابیعبدالله الحسین(ع) بگویم. این دیگر حرف معشوقتان است، این را سلمان و مقداد یا دیگر ائمه نمیگویند. «اِلْزَمُوا مَوَدَّتَنَا»[17] تا لحظهٔ مرگتان پایبند به مودت ما و عاشق ما باشید، و به ما اقتدا کنید. این جمله در زیارات ابیعبدالله(ع) زیاد است: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَآتَيْتَ الزَّكاةَ وَأَمَرْتَ بِالمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِ المُنْكَرِ».[18] با این مسائل، آدم یقیناً حسینی میشود؛ با نماز و زکات، تشویق مردم به کارهای نیک، نهی مردم از کارهای ناپسند و اطاعت از خدا و پیغمبر(ص) حسینی میشود.
«اِلْزَمُوا» امر است و امر ابیعبدالله(ع) هم واجب: «اِلْزَمُوا مَوَدَّتَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ فَإِنَّهُ مَنْ لَقِيَ اَللَّهَ وَ هُوَ يُحِبُّنَا دَخَلَ اَلْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِنَا»[19] قطعی است هرکسی وارد قیامت شود و خدا دل او را عاشق ما و عملش را هماهنگ ما ببیند، دستش در دست ماست. «شفاعت» یعنی جفت، در مقابل «وتر» که به معنی تک است. میلیاردها نفر در قیامت با داشتن ایمان و عمل هم تک و بدبخت و غریب هستند، اما امام میگوید شما در قیامت جفت ما، کنار ما و با ما هستید. «فَإِنَّهُ مَنْ لَقِيَ اَللَّهَ وَ هُوَ يُحِبُّنَا دَخَلَ اَلْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِنَا» این حکم حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) است.
بیارزشی ایمان و عمل بدون اهلبیت
اگر اضافهتر هم میخواهید، از قرآن میگویم، اما چه بگویم؟ این دو آیه حرف را تمام کرد، ایمان بدون حسین(ع) یک جو نمیارزد! اصلاً به عمل بدون حسین(ع) نگاه نمیشود! کسی که ارتباطی با اهلبیت ندارد، جزو بخش اول آیه و ظالم به اهلبیت است.
آنانکه اهلبیت را با دیگران جابهجا کردند، تجاوز و ظلم کردند. آنانکه اهلبیت (امیرالمؤمنین(ع) و صدیقه کبری(س)) را با سقیفه جابهجا کردند، ایمان داشتند، نماز هم در مسجد پیغمبر(ص) میخواندند که پر از جماعت بود. آنهایی که وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) و امام مجتبی(ع) را با معاویه جابهجا کردند، آنهایی که ابیعبدالله(ع) را با یزید جابهجا کردند، آنهایی که زینالعابدین(ع) و همینطور بیایید تا زمان ما، آنهایی که اهلبیت را با امریکا و اروپا جابهجا کردند، همه جزو بخش اول آیه هستند. خداوند به پیغمبر(ص) میگوید ستمکارانی که این جابهجایی جنایتبار را انجام دادند، مورد عذاب قرار میگیرند و آنهایی هم که با اهلبیتت هستند، «رَوْضٰاتِ اَلْجَنّٰاتِ» و «لَهُمْ مٰا يَشٰاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ».
محبت پیامبر(ص) به حسین(ع)
این دو تا آیه حرف را تمام کرده است و چیزی نگذاشته که آدم بگوید. یک روایت نقل کنم: پیغمبر(ص) در کوچه میرفت، خانهها کوچک بود و صدا از داخل خانهها بیرون میآمد. حسین(ع) در گهواره بود و گریه میکرد، پیغمبر(ص) ایستاد و قدمهایش دیگر جلو نرفت. در زد، حضرت زهرا(س) در را باز کرد. پیامبر فرمود: فاطمه! من اصلاً طاقت شنیدن گریهٔ حسین را ندارم،بغلش بگیر و ساکتش کن. این برای روزی که در گهواره بود.
اما امروز ساعت چهار بعدازظهر امسلمه در مدینه خواب بود. امسلمه بسیار زن بزرگواری است. گفت: در عالم خواب دیدم در اتاقم باز شد. آن زمانی که پیغمبر(ص) بود، چنین چیزی ندیده بودم! دیدم پیغمبر(ص) با سر و پای برهنه و بدنی خاکآلود، وحشتزده است. پرسیدم: یا رسولالله! چه خبر است؟ فرمود: امسلمه، حسینم را کشتند. الان از کربلا میآیم.
وقتی بیدار شد، روزی یادش آمد که ابیعبدالله(ع) پنج سالش بود، پیغمبر(ص) خوابیده بود و حسین(ع) وارد شد. حضرت آغوشش را باز کرد و گفت: حسین من، بیا روی سینۀ من، جای تو روی تشک و فرش نیست. به پیغمبر(ص) گفتم: چقدر عاشق این بچه هستی؟! فرمود: امسلمه، من آن روز نیستم. این یک مشت خاک را بگیر، این بچه مرا در زمینی به نام کربلا قطعهقطعه میکنند. این از خاکی است که رویش میافتد. هر وقت دیدی از این خاک خون بیرون زد، بدان حسینم را کشتند. امسلمه آمد دنبال خاک، ظرف را برداشت، دید خون میجوشد.
روضه
مقداری از ریزهکاریهای امروز بگویم. تکوتنها وارد شریعه شد، دو شبانهروز است آب نخورده، آب هم داشت، اما برای بچهها گذاشته بود که بین بچهها تقسیم کنند. خطاب به ذوالجناح کرد و گفت: تو تشنه هستی، من هم تشنه هستم، اول تو آب بخور. چقدر بامحبت است ابیعبدالله(ع)، میگوید اول ذوالجناح و بعد خودم؛ به ما برسد، چه میگوید!
اسب سرش پایین بود، به او گفت آب بخور، سرش را بلند کرد و گفت: من آب بخورم؟ من طاقت دارم تشنگی تو را ببینم؟ اگر بناست بمیرم، من هم تشنه باید بمیرم. امام با اسب حرف میزد، حصینبننمیر تیری زد، خیلی به هدف نخورد، ولی یک قسمت صورت را برد. تیر رد شد. امام ایستاد که ببیند اسب آب میخورد، از میان دشمن صدا بلند شد: حسین! به خیمهها حمله کردند. سریع کنار خیمهها برگشت، صدای شیهۀ ذوالجناح بلند شد، تمام دخترها و خواهرها بیرون آمدند و محاصرهاش کردند. امام روی اسب نشسته و خانمها دورش هستند، مدام نگاهش میکنند، اینجا چه شده؟ چرا نفس میکشد، خون بیرون میزند؟
تمام اینهایی که امروز میگویم، سه نفر نقل کردهاند؛ دوتا در معرکه بودند و دیدند، یکی امام باقر(ع) و یکی حضرت زینب(س، بقیه را هم امام صادق(ع) نقل کرده است.
خانمها تا صورت و جراحات امام را دیدند، اول «صَحِن» همه داد کشیدند، دوم «لطمن»[20] همینجور خودشان را میزدند. اینها یادگار همان روز است. زنها بر سر میزدند و لطمه میزدند، خیلی آرام صدا زد: عزیزانم، «مهلا» صبر کنید، گریه برای یکیدو ساعت دیگر است. آنوقت که آمدید و بدنم را دیدید، سرم را بالای نیزه دیدید، گریه کنید.
از روی اسب آرام فرمود: یا زینب، یا کلثوم، یا سکینه، یا رقیه، بچه روبهرویش (چه کسی دختر سهساله دارد) ایستاده بود و بابا را نگاه میکرد. «عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَامُ»[21] راهم را باز کنید که بروم. دیگر بعد از اکبر چطور بماند؟ بعد از عباس چطوری زنده بماند؟
راه باز کردند و اسب آرام حرکت کرد، از بین همه زینب کبری(س) بیرون آمد و دواندوان جلوی اسب را گرفت، حسین من! آماده کشتهشدن شدهای؟ فرمود: چه کار کنم؟ کسی برایم نمانده، به چه کسی بگویم مرا یاری کند؟ این اولین بار بود زینب(س) گریبان پاره کرد، یکبار هم وقتی یزید چوبش را برداشت.
وقتی ابیعبدالله(ع) گفت چه کنم، دیگر کسی را ندارم! زینب گریبانش را پاره کرد و موهایش را کَند. امام گفت: خواهرم برگرد. گفت: چشم. خواهر برگشت و امام بهطرف میدان رفت. یکیدو دقیقهای که گذشت، روی زین بلند شد، پشتسرش را نگاه کرد و دید زینب(س) نیست. با خودش گفت: نباید به این زودی رسیده باشد. دوباره برگشت، دید روی زمین افتاده و غش کرده است.
برادران و خواهران! دیدید آدم غشکرده را چطور به هوش میآورند؟ آب میپاشند. امام پیاده شد و برای آبپاشیدن سر زینب(س) را به دامن گرفت، چون میدانست دوسه ساعت دیگر زینب گلوی بریدهاش را میبیند. گفت: بگذار اول محبت خواهر را تلافی کنم. آب ریخت، چطور؟ صورتش را آورد جلو و اشکش را ریخت روی صورت زینب(س). خانم چشمش را باز کرد و گفت: حسین جان! من میخواهم امروز مثل مادرم تو را بغل بگیرم. امام گفت: باشد زینبم. رفت در بغل خواهر. زینب گفت: حسین! امروز جدم را کشتند، امروز مادرم را کشتند، امروز علی را کشتند، امروز حسن را کشتند، دیگر بعد از تو من چه کار کنم؟ نمیدانم این دو نفر چطور جدا شدند!
امام صادق(ع) میفرماید: حمله شد (خدایا! زبانم را بند بیاور، خفهام کن، بچهها و نوههای من در مجلس هستند، اگر امروز این نوار را گرفتند، وقتی مرا دفن کردید، بگذارید روی سینهام) امام باقر برای پدرش گفت چه خبر شد. در درگیری 33 زخم نیزه و شمشیر به او زدند.
امام خسته شد، خونها از او رفت، تشنه و داغدیده روی اسب مانده بود، پیشانیاش را هدف قرار دادند، هم صورت و هم پیشانی زخمی بود، دستمال نداشت، پیراهنش را بالا زد و صورت رفت لای پیراهن، دیگر لشکر را نمیدید، ولی سینه روبهروی لشکر بود و حرمله تیر آخر را زد. تیر را نشد از جلو بیرون بکشد، خم شد، نمیدانم چقدر درد کشید و چطور تیر را از هدف بیرون کشید، دیگر نتوانست سواری کند، ذوالجناح برای اینکه راه را کوتاه کند، حضرت را آورد در گودال، ذوالجناح دو دستش را کشید و دو پایش را عقب آورد که ابیعبدالله(ع) زمین نخورد و آرام بیفتد.
هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
امام صادق(ع) میگوید: وقتی افتاد، دیگر قدرت دفاع نداشت. یکی آمد داخل گودال و یک شمشیر به فرقش زد، عمامه پر خون شد و از سرش افتاد. شمر فریاد زد: «مَا تَنْظُرُونَ بِالرَّجُلِ؟ فَاقْدِمُوا عَلَيْهِ»[22] چرا ایستادهاید؟ منتظر چه هستید؟ همه بریزید در گودال.
نامردها، یک نفر را مگر با چقدر اسلحه باید کشت! حداقل بیست روایت داریم که پیغمبر و زهرا و علی و حسن(علیهمالسلام) بالای سر محتضر مؤمن میآیند، فکر میکنید اینها بالای گودال نیامده بودند؟ جلوی چشم اینها چه کار کردند!
دوباره شمر ناله زد: چرا باز هم ایستادهاید؟ امروز امام صادق(ع) روضه میخواند. زرعةبنشریک تمیمی پرید در گودال و دست چپ را قطع کرد و بیرون آمد، نفسنفس میزد.
همۀ آخوندها روی منبرها گفتند، در خانه یا بیمارستان کسی خواست بمیرد، سینهاش را سبک کنید. امام حس کرد سینه سنگین است، چشمش را باز کرد، دید شمر روی سینه است. این را امام زمان(عج) میگوید: «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ»[23] دیگر چشمش تاریک شده بود، پرسید: چه کسی هستی؟ گفت: شمر هستم. امام گفت: جدم گفته یک نفر که اخلاق سگ دارد، روی سینهات مینشیند. گفت: مرا میگویی؟ بلند شد و حضرت را با لگد برگرداند، روی بدن افتاد، زانویش را گذاشت روی شانه، موهایش را گرفت و از پشتسر... .
[1]. سورۀ شوری، آیۀ 22.
[2]. الكشاف، ج2، ص430.
[3]. سورۀ بقره، آیۀ 129.
[4]. سورۀ شوری، آیۀ 22.
[5]. سورۀ حجرات، آیۀ 15.
[6]. الحقالمبین، شیخ علی کورانی عاملی، ص588: «إنَّ لِلْحُسَينِ مَحَبَّةً مَکنونَةً في قُلوبِ الْمُؤْمِنين».
[7]. سورهٔ شوری، آیهٔ 22.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. همان.
[11]. سورۀ شوری، آیۀ 23.
[12]. همان.
[13]. همان.
[14]. سورۀ آلعمران، آیۀ 21.
[15]. سورۀ یونس، آیۀ 72.
[16]. سورۀ سبأ، آیۀ 47.
[17]. امالی مفید، ج1، ص13.
[18]. مفاتیحالجنان، ص541 (بخشی از زیارتنامۀ امام حسین(ع)).
[19]. امالی مفید، ج1، ص13.
[20]. مثیرالأحزان، ص83.
[21]. بحارالأنوار، ج45، ص47.
[22]. شرحالأخبار، ج3، ص163.
[23]. بحارالأنوار، ج101، ص322.