لطفا منتظر باشید

روز اول

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1437 ه.ق - آبان1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

از طریق آیات قرآن استفاده می‌شود که انسان اگر بخواهد علاقه داشته باشد، در حوزه محبوبیت خداوند قرار بگیرد، که خداوند مهربان به او نگاه محبتی داشته باشد، دوستش داشته باشد، بخواهد بنده‌اش را، پیغمبر عظیم الشان اسلام می‌فرماید با قرار گرفتنش در حوزه محبوبیت حق خداوند مهربان هشت سرمایه به او عنایت می‌کند.

به عبارت دیگر خود پروردگار کمک می‌دهد به این بنده‌اش، به این عبدش، که دارنده این هشت سرمایه بشود. برای هر کدام از این هشت سرمایه ما آیات و روایات بسیار مهمی را داریم مخصوصا یکی از این سرمایه‌ها را استاد بزرگ و عالم کم‌نظیر و معلم خیلی از علمای مشهور زمان صفویه شیخ بهائی در ده مورد توضیح داده است، خیلی هم زیبا وارد توضیحش شده که از این هشت سرمایه یک دانه‌اش این است که بیان می‌کنم که بعدا اشاره می‌شود کدام است.

یک نهالی است در وجود انسان که ده تا شاخه از آن روئیده می‌شود، این هشت سرمایه و آن ده تا ثمری که از یکیش روئیده می‌شود، انسان را در عالم معنویت غنی‌ترین اغنیاء عالم می‌کند، تحولات عظیمی در زندگی ایجاد می‌کند و انسان با لمس آن حقایق خیلی به شدت دلخوش به دینش می‌شود، دلخوش  به  ایمانش می‌شود، و وجودش می‌شود یک ضد خطر، این را هم من از قرآن می‌گویم که وجود انسان با این سرمایه‌ها می‌شود ضد خطر، یک داستان مفصلی را فردوسی که در قرن سوم زندگی می‌کرده در طوس در این شاهنامه‌اش بیان می‌کند گرچه تمثیل است حقیقت ندارد.

شخصی را اسم می‌برد که شعرهای زیادی هم درباره او گفته به نام اسفندیار، بعد فردوسی این اسفندیار را که معرفی می‌کند می‌گوید روحین تن بوده یعنی هیچ شمشیری، نیزه‌ای و خنجری به بدنش کارگر نبوده، شاید می‌خواسته بگوید این اسفندیار اینقدر قوی و پرقدرت در جنگ بوده که هیچ دشمنی هر چی هم که شجاع بود نمی‌توانست با نیزه‌اش، با خنجرش، با شمشیرش، با تیراندازی، زخم به او بزند.

وگرنه همه افراد بشر ترکیب بدنشان گوشت و پوست و استخوان است هیچ کس به دنیا نمی‌آید که بدن آهنین داشته باشد، اینها که پیغمبر می‌فرماید خدا آراسته به هشت خصلتشان می‌کند یک دانه‌اش خودش ریشه ده تا حقیقت دیگر است، روحشان، دلشان، عقلشان، روئینی است، مثل اسفندیار که تنش روئینی بود خطر را رد می‌کند. این مسئله این عنوان، یعنی رد کردن خطر در اواخر سوره مبارکه اعراف است، خیلی آیه جالبی است، حالا ما مصادیق این آیه هم در تاریخ، در روایات، در آیات زیاد می‌بینیم که نفراتی از عباد خدا به خطراتی برخوردند ولی این خطرات هیچ در وجود اینها کارگر نبود.

خطرات بدنی، مالی، اخلاقی، خانوادگی، اجتماعی، ولی رد می‌کردند، انگار نه انگار خطر به آن سنگینی انگار یک باد سبکی بوده که می‌زده و رد می‌شده، قلاب خطر اینها را نمی‌گرفت، آیه این است. ان الذین التقوا، تقوا چنانکه در نهج البلاغه مطرح است یک حقیقت جامع است، کسی که خداترس است، کسی که خداخواه است، کسی که به اختیار خودش اهل عبادت است، کسی که خدا و اولیاء خدا را دوست دارد، کسی که رابطه با گناه برقرار  نمی‌کند. حد نهایی با گناهان کبیره، تکرار صغیره ندارد، که تازه همه اینها محصول معرفت و عمل است و هم خدا را شناخته و قیامت را شناخته و باور هم کرده، این باور هم حرکتش می‌دهد چون وقتی من باور دارم هم سلوک دارم و هم توقف، هر دو را.

باور کردم او را و قیامت را خب برای خاطر آباد کردن قیامتم می‌دوم و کسل هم نمی‌شوم، نمی‌گویم حالا پول ندارم حالا پیر و مریض هستم، حالا  حوصله ندارم نه باور به اینها کاری ندارد، باور کردم، این باور راهش می‌برد سلوک، و این باور توقفش می‌دهد، یعنی عبادات و خدمت‌ها ازش فوت نمی‌شود دائم در حرکت است، به گناه که می‌رسد نسبت به گناه می‌ایستد، توقف می‌کند این طرفی حرکت نمی‌کند حرکتش در صراط مستقیم است خاکی نمی‌شود، وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ ﴿الأنعام‏، 153﴾، یعنی پروردگار می‌‌گوید می‌دانم که غیر از صراط مستقیم من صدها جاده دیگر هم جلویتان است نروید از آن جاده‌ها، و لا تتبعوا السبل در صراط مستقیم که دارد می‌رود نسبت به ورود به جاده‌های دیگر متوقف است نمی‌رود.

هیچ کسی هم قدرت ندارد از جاده انحرافی ببرد، هیچ کس، يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تُلْهِكُمْ أَمْوٰالُكُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اَللّٰهِ ﴿المنافقون‏، 9﴾ بپائید خانواده‌تان، پولتان، شما را از حرکت در راه خدا بازندارد، راهتان را بروید، حرکت در صراط را متوقف نکنید و بروید اما قدم در جاده‌های انحرافی هم نگذارید، هم حرکت داشته باشید هم توقف داشته باشید هر دو. که ما همین حرکت و توقف را در تمام عبادات هم داریم مثلا روزه، سیر الی الله است، ما حرکت خیلی شدیدی داریم در روزه می‌کنیم به طرف خدا توقف‌های خیلی جالبی هم داریم، هیچ کس هم در خانه نیست یخچال هم پر است گشنه هم هستیم، از بیرون هم آمدیم لباسمان از گرمای چهل و پنج درجه خیس شده ولی رو به یخچال و آب وشربت و غذا نمی‌رویم در حالی که نمی‌رویم داریم حرکت سریع هم می‌کنیم،  الیه یسئل الطیب، روزه پاکی است آن پاکی دارد من را می‌برد ولی در همین مسیر رفتن معنوی نسبت به خیلی چیزها هم متوقف هستم. در نماز هم همینطور، نماز معراج المومن، ولی از تکبیرة الاحرام که می‌خواهیم به معراج خاص خودمان برویم در این مسیر نسبت به خیلی چیزها هم توقف داریم، ان الذین التقوا تقوا کلمه جامع است، در دعای ندبه هم این جمله زیبا درباره تقوا داریم، این الجامع الکلمة علی التقوا، کجاست آن انسانی که وقتی ظهور می‌کند تمام حرکات زندگی‌ مردم را و دولت خودش را در تقوا قرار می‌دهد، این جامع الکلمة علی التقوا.

یعنی خودش را و تمام مردم در همه شئون زندگی براساس تقوا حرکت می‌کنند و توقف‌های بسیار مهمی هم در عین حرکتشان دارند. حالا یک موردش را من مختصر بگویم گرچه مختصر است اما شما فکر کنید  این مطلب را با دنیای امروز مقایسه کنید، با تهران خودمان مقایسه کنید، با پارکها و پیاده‌روها و خیابان‌ها و دانشگاه‌ها مقایسه کنید، با ادارات مقایسه کنید، این توقف.

امام باقر می‌فرماید زمان دولت ما یعنی امام عصر، اگر یک دختر هجده نوزده ساله زیبا نه معمولی، یعنی دختری که چهره‌اش همه چشم‌ها را به طرف خودش جلب می‌کند، حالا یکی چشمش می‌افتد و برمی‌دارد چشمش را در دلش می‌گوید عجب زیبایی، یکی هم نگاه می‌کند نگاهش را  نگه می‌دارد، صد جور هم فکر بد می‌کند، اگر یک دختر هجده نوزده ساله زیبایی خیره‌کننده، از بازار بغداد با مرکب حیوانی شتر، بار بزند یک طرف بار طلا یک طرف بار نقره، حالا تحمل شتر در بار چقدر است من نمی‌دانم، ولی سنگین‌ترین بارها را شتر می‌برد، این دختر با این بار از بازار شام، بازار بغداد حرکت کند که این نقره و طلا را برساند به بازار شام، امام باقر می‌فرماید در این مسیر دو تا کشور نه یک چشمی پیدا می‌شود که نگاه آلوده به او بیندازد نه دستی پیدا می‌شود که طرف بارش دراز بشود، مثل حرکت را هم امام باقر به ایران نزده، که بگوید از تهران برود شیراز، از تهران برود بندر انزلی، از تهران برود بوشهر، به دو تا کشور مثل زده که این دو تا کشور بیشترین لذتشان در شکم و شهوترانی است.

چی می‌شوند مردم که چنین توقف زیبایی به چشمشان، به دستشان، به شهواتشان، داده می‌شود. ان الذین التقوا کسانی که روحیه تقوا پیدا کردند، اذا خیلی آیه فوق العاده است، إِنَّ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّيْطٰانِ ﴿الأعراف‏، 201﴾، اگر یک گروهی، یک دار و دسته‌ای از شیطان‌ها طائف مفرد نیست، مسهم، هم ضمیر جمع است، یعنی دو هزار، سه هزار، دویست تا، سیصد تا، حداقل جمع در عربی سه تاست، آیه هم بیان نمی‌کند این جمع شیطان‌ها چند نفرند، قرآن مجید در سوره دیگر می‌گوید شیطان‌ها برای جدا کردن مردم از خدا انواع ابزارها، حیله‌ها، ترفندها، لشگر سواره، لشگر پیاده را دارند. در روزگار ما لشگر پیاده شیطان همین سایت‌هاست، سایت‌های منحرف، من آخرین آماری که دارم نمی‌دانم اضافه‌تر هم شده یا نه این آمار برای سایت‌های معروف است، نه سایت‌های خانگی، هفتصد میلیون سایت برای نابودی دین خدا  دارد کار می‌کند. عدد را روی کاغذ بنویسید، یک هفت و دو تا صفر و شش تا دیگر صفر، هزینه‌اش هم می‌دانید چقدر می‌شود؟ همه را ثروتمندان یهود و کلیسا دارد می‌دهد. این پیاده لشگر شیطان که قرآن می‌گوید.

حالا یک روزی پیاده لشگرش جور دیگر بوده ولی شیطان در هر عصری قرنی، زمانی، برابر با زمان لشگر استخدام می‌کند. خیلی هم اثر گذارند، یک پسری بود من بچگی دیده بودم پدرش در قم تنها پیش من درس می‌خواند، بعد هم منبری شد پدرش، این پسر براثر همین پیاده لشگر شیطان و سواره‌اش منحرف شد، یک مدتی رفت فرانسه، الان آمریکاست، من و شما که ماهواره نداریم ببینیم ولی خبرهایی که ما داریم این شبها بعضی موقع‌ها می‌آید در تلویزیون آمریکا هر دری وری می‌گوید. آن وقتی که پاریس بود یک مقاله علیه پیغمبر اسلام زد روی سایت، خیلی مقاله زشتی بود، من حالا هیچی را نمی‌خواهم برای شما بگویم که در غرب آن هم یک بچه مسلمان که قبلا مسلمان بود آن هم از یک خانواده روحانی، چطوری پیغمبر را به مسیحی‌ها و یهودی‌ها معرفی کرده که اگر یهودی و مسیحی خبر از پیغمبر ما نداشتند، بهشان می‌گفتی بیا مسلمان شو می‌گفت با این آدم؟ من حاضر هستم بی‌دین یهودی بمانم بروم جهنم ولی سراغ این پیغمبر نیایم.

دلم برای خودش سوخت، که به این راحتی با پول یهود چرا دارد می‌رود جهنم، نه از پیغمبر شرح حالی بنویسم فقط جواب مقاله‌اش را دادم در هفت صفحه، آخر مقاله هم نوشتم که فرض کن، فرض که عیبی ندارد حتی قدیم می‌گفتند فرض محال که محال نیست، یک چیزی محال است مثلا وجود یک پرنده‌ای اندازه کره زمین که بیست و چهار ساعته هم غذا می‌خورد غذایش هم فقط اتش است محال است یک همچنین پرنده‌ای وجود پیدا کند خب معنی هم ندارد وجود پیدا کند حالا فرض کردن این پرنده‌ای که محال است وجود پیدا کند در خیال ما هم محال است؟ نه، ما همین الان می‌توانیم در خیالمان بیاوریم یک پرنده اندازه کره زمین بیست و چهار ساعته با اینکه بدنش گوشت و پوست است آتش می‌خورد فرض محال که محال نیست، من نوشتم فرض کن اگر محال هم باشد فرض محال که محال نیست، اما اینی که من می‌گویم تو فرض کن محال نیست چون با میلیاردها دلیل قابل اثبات است، فرض کن این قیامتی که خدا در کتابهایش، انبیا، ائمه، خبر داده راست باشد، فرضش که عیبی ندارد، و حالا قیامت برپا شده یک فرشته قیامت آمد بهت گفت پیغمبر با شما کار دارد، و شما را برد پیش پیغمبر و پیغمبر به تو گفت این جرم‌ها، این گناهان، این آلودگی‌هایی که برای من نوشتی در من بوده؟ ثابت کن، تو در برابر پاکترین عالمترین، زاهدترین، عابدترین بندگان خدا چی می‌خواهی جواب بدهی؟

نمی‌دانم چند روز بعد یک مقاله به من زد، البته مختصر بود پنج شش خط بود، که شما من را از کارم پشیمان کردید من بد کردم، اشتباه کردم، از پیغمبر اکرم عذر می‌خواهم، من دیگر جواب ندادم ولی حالا گناهش  را برایتان بگویم، یک دوستی دارم مغازه‌اش در ناصرخسرو است، گفت یک روزی یک پیرمردی با عصا آمد در مغازه‌ام، این هم داستان خیلی مهمی است گفت من سرطان دارم، دکتر گفته تا سه ماه دیگر قطعا می‌میری و سه ماه بعد هم مرد، گفت چون تو پسر یک آیت الله تهران بودی، و با آقای فلسفی پدرت خیلی ارتباط داشت، حالا پدرت که مرده من هم سه ماه دیگر می‌میرم، یک کاری برای من بکن چون آقای فلسفی به تو به خاطر اینکه نوه آیت الله مهمی در تهران بودی احترام می‌گذارد، برو بگو این که در مردم شایع شده فلسفی روزی دو بار، سه بار تا پای منقل یک لول دو لول نکشد نمی‌تواند برود منبر، این را من در مردم انداختم، بگو من را ببخشد.

در روایات دیدم غیبت طبق قرآن حرام است غیبت عالم گناهش دو برابر است، ایشان گفت من آمدم خیابان ری روزها ساعت ده ایشان می‌آمد تا یک بود من می‌رفتم خدمتشان روحانیون هم می‌امدند بحث‌های عالی قرآنی قابل استفاده داشتند، گفت وقتی من را دید گفت کاری داری؟ گفتم خصوصی است، بلند شد از جلسه روحانیون آمد اتاق دم در گفت بگو، گفتم پیرمردی آمده در مغازه من ناراحت سرطان دارد، گفتند سه ماه دیگر می‌میرد، گفته این که در مردم و جوان‌ها پخش شده که ایشان تریاک می‌کشد کار من بوده من را ببخش، ایشان فرمود اگر آمد فردا د ر مغازه‌ات بگو من کاملا از او گذشت کردم پس بین من و تو پرونده‌ای نیست یعنی قیامت به خاطر من فلسفی جلویت را نمی‌گیرند اما پرونده دوم، این که آمدی این تهمت را زدی و پخش شد فکر کن دویست تا جوان گفتند این هم که عالم دین تریاکی درآمد این هم که منقلی است دیگر ما پای منبرش برای چی برویم؟ پانصد تا متدین شنیدند و گفتند ما که به این آدم اعتماد داشتیم این هم که در رده معتادان است و نیامدند پای منبر من، و به مقدار نیامدنشان از دینشان کسر آمد و بالا نرفت، در دادگاه الهی جواب آنهایی که با زبان تو نیامدند دیگر پای منبر من و محروم از آیات و وقتی نیایند پای منبر من پای منبر کسی دیگر هم نمی‌روند تو جواب خدا را نسبت به این بندگانش چه می‌دهی؟ آن دیگر به من مربوط نیست، آن پرونده دوم بین خودت است و پروردگار که بگوید دو هزار تا، سه هزار تا، ده هزار تا را از بهره گرفتن از دین من بازداشت. یا یک عده‌ای گفتند حالا که بهترین آخوند منبرمان تریاکی است ما این دین را نخواستیم و بی‌دین شدیم جواب اینها را چی می‌دهی؟ بگو خیالت از طرف من راحت باشد، من قیامت کاری به کارت ندارم.

اما آنهایی که اهل خدا هستند، زخم نمی‌خورند، روئین عقل و روئین رو هستند، لشگر پیاده شیطان و سواره شیطان روی آنها اثری نمی‌گذارد که مثل این جوان بدبخت برود پیغمبر را آنجور معرفی کند در غرب، حالا از این گناهش که دست برداشت اینجور که نوشت به من اما بعد رفت امریکا، هر چی دلش می‌خواست علیه شما و آخوندها گفت، إِنَّ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّيْطٰانِ ﴿الأعراف‏، 201﴾، اگر به این تقواداران گروهی از شیاطین حمله کنند و بهش هم برسند بیایند نزدیک چشمش گوشش، هوشش، روحش، دلش، مسهم، به عبارت دیگر بچسبند بهش، تَذَكَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ درجا با هجوم این شیاطین یاد خدا و قیامت و جهنم و دادگاه‌ها و محاکمات می‌افتند و یک روشن‌بینی پیدا می‌کنند که تمام این شیاطین را فراری می‌دهند و زخم بهشان نمی‌خورد.

خدا لطف کند لطف که  کرده به ماها ولی لطفش را در حق ما کامل کند، ما در حوزه  محبوبیتش قرار بگیریم و به ما برای به دست آوردن این هشت سرمایه‌ای که بعدا می‌شمارم اگر خدا بخواهد و کمک بدهد دو روزه دنیا را سالم بگذرانیم، دفن‌مان نکنند با هزار جور زخم شیاطین، آن وقت آدم خیلی دیگر بی‌ریخت است چون ریخت همه شیاطین نقشش آمده در وجود آدم. حرفم تمام.

سلام بر تو ای امام که حداکثر چهارده سال حداقل سه سال فی ظلم مزامیر، در این زیرزمین‌های نمناک تاریک حبس بودی، سلام بر تو که ته چاله‌ها در اتاق‌های زندان در زیر زمین تو را حبس کردند، سلام بر تو که سه سال فقط شکنجه بهت دادند، سلام بر تو. ای وجود مقدسی که حلقه‌های سنگین زنجیر گوشت و استخوانت را کوبیده بود، سلام بر تو که وقت تشییع جنازه‌ات چهار حمال بدنت را روی تخته پاره انداختند، و الجنازة منادی بظل الاستخفاف، با سبکی در مردم جار می‌کشیدند باز هم یابن الرسول الله اجازه دادند چهار تا حمال بیایند بدنت را از زندان دربیاورند، اما بدن جدت ابی عبدالله قطعه قطعه روی خاک بیابان افتاده بود. نگذاشتند به بدنت زین العابدین نماز بخواند، نه گذاشتند اهل بیت بدنت را دفن کنند، سه شبانه روز بدن قطعه قطعه‌ات روی زمین بود.

 

برچسب ها :