جلسه سوم
(تهران مسجد رسول اکرم (ص))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
قرآن مجید در بعضی از آیات نماز را از عبادتهای تمام انبیاء الهی میداند. که همه صد و بیست و چهار هزار پیغمبر ماموریت داشتند نماز را به امتهای خودشان انتقال بدهند. این یک مسئله که نمونه این آیات یک آیهاش در سوره مبارکه انبیاء است.
در بعضی از آیات از امتها پروردگار عالم خبر میدهد که دچار دو خطر بسیار سنگین شدند، معلوم هم هست وقتی که کسی یا کسانی از بپاهای خود دور بیفتند، از مواظبان خود جدا بشوند، خطر برای آنها حتمی است، قطعی است. حتما ملاحظه کردید چوپانها را که وقتی آشنای آنها مهمان آنها میشود و سگ گله که تا حالا این آشنا را ندیده با دیدن آشنا شروع میکند به پارس کردن و آماده حمله میشود. سگهای باغ و خانهها هم همینطورند به محض اینکه چوپان به سگ اشاره میکند، سگ باهوش میفهمد که این تازه وارد آشناست، از پارس میافتد و از آماده بودن به حمله دست برمیدارد و مینشیند.
انسان چه در زمان انبیاء چه زمانی که انبیاء در دنیا نیستند ولی فرهنگ پاکشان که دین خداست در بین مردم است، وقتی در پناه انبیاء، در پناه نبوت، در پناه فرهنگ انبیاء زندگی بکند از خطر در امان میماند، سالم میماند، خطر همیشه هست، تا روز برپا شدن قیامت هست، ولی این خطر به همه حمله نمیکند، در قرآن مجید است که فَاسْتَعِذْ بِاللّٰهِ مِنَ اَلشَّيْطٰانِ اَلرَّجِيمِ ﴿النحل، 98﴾، از این دشمنان خدا و دشمنان خودتان این دشمنانی که نه بدن شما را هدف گرفتند، دینتان را هدف گرفتند خودتان را در پناه خدا قرار بدهید، چطوری در پناه خدا قرار بدهیم؟ با همین اعمال صالحه با اخلاق پاک، با یاد خدا، با توجه به قیامت، با توجه به دوزخ، با توجه به عنایات پروردگار، اینها آدم را حفظ میکند، نگاه میدارد.
یک وقتی پیغمبر اکرم یک جوانی را بیرون مدینه دید پیراهنش را درآورده و دارد روی ریگهای داغ غلت میزند و احساس ناراحتی میکند، او پیغمبر را نمیدید ولی پیغمبر داشتند تشریف میآوردند او را دیدند، چیزی هم نگفتند پیغمبر صبر کردند تا کار این جوان تمام بشود لباسش را پوشید، پیغمبر فرمودند صدایش کنید بیاید، آمد فکر نمیکرد پیغمبر او را دیده، پیغمبر فرمودند چی کار میکردی؟ گفت آقا هر وقت یک گناهی به من رو میکند و من را تحت فشار قرار میدهد که مثلا مرتکب بشوم و یک لذتی ببرم، خب تمام گناهان لذت دارد، ولی آنهایی که تمام حقایق را میبینند، مثل وجود مبارک امیر المومنین، میفرماید لذت گناه کم است اندک است، زمان زیادی که نمیبرد گناه کردن تمام میشود، به قول معروف آتش آدم میزند حالا هر گناهی، ولی بعد از گناه حسرت و رنج و مشکلی که از این گناه برای گناهکار میماند طبیب است یعنی زمان خیلی سنگینی کنارش است.
خیابانهای بالای تهران یک مسجدی من منبر میرفتم در ایام جوانی، حدود بیست و چهار پنج سالم بود، یک پارچهفروشی دهه عاشورا جایی شرکت میکرد که من آنجا منبر میرفتم و من نمیشناختم، ایشان آخرهای دهه عاشورا بود آمد پیش من و من را دعوت کرد مسجدشان، دهه عاشورا من حدود بازار بودم، گفت ما یک مسجدی داریم نسبتا آباد است اما خیابانهای بالاست و به این منبرهایی که حلال و حرام الهی بیان میشود مردم را نسبت به گناهان هشدار میدهند ما مردم محلمان احتیاج دارند، شما ده شب بیا آنجا.
برخوردش، حرف زدنش خیلی مودبانه بود حالا نمیدانم معلمش کی بوده، خیلی با ادب بود، خیلی باوقار بود، خیلی آدم با حوصلهای بود من خیلی تحت تاثیر ادب و وقارش قرار گرفتم، گفتم میآیم، حالا د قیقا یادم نیست دهه دوم محرم بود سوم بود، خب منبر آنجا که شروع شد جمعیت خوبی آمد البته یک علت خوب بودن جمعیت مسجدشان هم این بود که میآمدند دهان به دهان در محل گفته بودند که یک روحانی خیلی جوانی اینجا منبر میرود به قول آنها منبر خوبی دارد، اینها برای تماشا میآمدند بعد دیگر شبهای دیگر میآمدند که چطور میشود یک جوان منبر خوبی دارد.
خوب بودن منبر براساس این بود که من منبر را بر پایه آیات قرآن و روایات میرفتم، آیات و روایات اثرگذار است، جاذبه دارد، قرآن مجید برای خودش پنجاه و دو اسم دارد، یکی از اسامی قرآن نور است، خب وقتی که آدم این نور را به مردم ارائه میدهد طبیعت قلب مردم گیرنده نور است، ممکن است من آدم زشتکاری باشم ولی دلم از زشتی متنفر است، نسبت به زیباییها دل توجه دارد، ارتباط برقرار میکند، وَ أَنْزَلْنٰا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً ﴿النساء، 174﴾، امام هشتم یک روایت بسیار جالبی دارند که من گاهی به طلبههای قم آنجا که درس دارم میگویم میگویم حضرت رضا فرمودند لا عرف الناس محاسن کلامنا لتبعونا، اگر مردم زیباییهای سخنان ما را درک بکنند، از ما اطاعت میکنند و بهشان میگویم شما روایت را روی منبر خشک معنی نکنید، لغت معنی نکنید، روایت را به گونهای به مردم ارائه بدهید که دل مردم روایت را بگیرد، آن مسجد در خیابانهای بالا آن زمان یعنی حدود سال پنجاه یک شب من از منبر آمدم پایین از شبستان درآمدم از حیاط مسجد وارد پیادهروی خیابان شدم دیدم یکی از مستمعهای پای منبرم، چون هر شب میدیدمش، در پیادهرو آمد جلوی من را گرفت، دارم حرف امیر المومنین را عینی برایتان ترجمه میکنم که حضرت میفرماید لذت گناه زمانش خیلی کم است، حالا به حرف همان مرد مثل بزنم، یک کسی که میخواهد نعوذ بالله زنا بکند یعنی یک مرد و زن نامحرم، یک دختر و پسر جوان نامحرم، میخواهند مرتکب گناه بشوند، هر چی هم که شوق به این گناه داشته باشند و هیجان داشته باشند این گناه از هفت غروب تا هفت صبح که طول نمیکشد، با کلی هیجان بفرمایید ده دقیقه طول بکشد پنج دقیقه طول بکشد بعد آتش خاموش میشود، کم است زمان لذت اندک است. این حرف امیر المومنین.
ولی حسرتش، رنجش، در دنیا طولانی است اگر به توبه واقعی هم برنخورد در قیامت ابدی است، ما درباره همین گناه زنا که گناه با لذتی است در قرآن داریم که پروردگار میفرماید در سوره فرقان وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِكَ يَلْقَ أَثٰاماً ﴿الفرقان، 68﴾ کسی که مرتکب زنا بشود یلق اثاما، اثام خیلی آیه عجیبی است و آیه هم برای مرتکبینی است که آدمهای خیلی متکبر و ننری هستند و اهل توبه نیستند، یک وقت آیه نترساند ما را، چون پروردگار دنبال همین آیه میفرماید إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً فَأُوْلٰئِكَ يُبَدِّلُ اَللّٰهُ سَيِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ وَ كٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِيماً ﴿الفرقان، 70﴾.
مگر پای توبه واقعی در کار باشد، توبه واقعی هم این است که آنی که مرتکب این گناه شده دوباره نیت نداشته باشد که دوباره گیرش آمد مرتکب بشود دوباره پیش آمد مرتکب بشود، نیتش به فرموده امیر المومنین ترک باشد و انجام ندادن که اگر دوباره این گناه پیش آمد انجام ندهد این توبه است. نه اینکه گناهکار بعد از گناه که دیگر آتش خاموش شده بگوید خب خیلی پشیمان شدم و بدکاری کردم و اگر پیش آمد دیگر انجام نمیدهم ولی وقتی پیش آمد دوباره انجام بدهد آن دیگر توبه نیست.
خب و من یفعل ذلک کسی که مرتکب زنا بشود یلق اثاما وارد جهنم میشود، یلقأ یعنی ورود اثام در آیه شریفه یعنی دوزخ کسی هم که وارد دوزخ بشود رنج دوزخ ابدی است، پایان نمیپذیرد و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون ذلک الا ان غضبک و انتقامک و سخطک، چقدر هم سفارش شده مواظب باشید دچار چنگال غضب و سخط پروردگار نشوید.
این آقایی که آمددر پیاده رو بعد از آن منبر جلوی من را گرفت ما روحانیها گاهی آیات و قرآن را با یک سلسله برخوردها و جریانات بهتر حالیمان میشود، در خانه که هستیم ما با الفاظ آیات روبرو هستیم مثل همین آیه که میگوید هر کسی مرتکب این گناه کبیره بشود در ضمن گناه کبیره را هم برایتان باید معنی کنم که چه گناهانی کبیره است شما از اول قرآن تا آخر قرآن هر گناهی را دیدید خدا اسم برده پشت سرش عذاب را مطرح کرده این گناه کبیره است، قانون شناخت گناه کبیره این است.
مثل همین آیه که این گناه کبیره را اسم برده بعد میگوید و من یفعل ذلک یلق اثاما این دیگر قطعی است که زنا از گناهان کبیره است و شاخ و شونه کشیدن برای پروردگار، این پیرمرد خیلی هم چهرهاش کسل بود حالامن یاد منبر آن شبم نمیآید که چی گفته بودم که این پیرمرد وادار شد بیاید در پیادهرو جلوی من را بگیرد، گفت که من یک مشکلی دارم حل کن برایم، گفتم چه مشکلی؟ گفت مشکل مالی ندارم وضع مالی من خوب است، زندگیام خوب است و خانه خوبی دارم خیابانهای بالا بود دیگر، گفتم مشکلت چیست؟ گفت من هشتاد سالم است، خب این سن در ایام بیست سالگی مرتکب زنای با زن شوهردار شدم شصت سال است من را ول نمیکند، رنج میکشم، درد میکشم، همانی است که امیر المومنین فرمود لذت گناه زمانش کم حسرتش طولانی، حالا ما که خداوند متعال به همه ما لطف کرده مرتکب گناه کبیره نشدیم، اما گناهان زیر کبیره مثلا سی سال پیش یک جا یک دروغی گفتیم دروغ ما به یکی ضرر زد، یک حرفی زدیم آبروی یک کسی را بردیم، گذشته گناه تمام شده آن هم که آبرویش را بردیم تمام شده دوباره آبرودار شده مردم یادشان میرود، ولی خود ماها هم هر وقت یادمان میآید رنج میبریم و ناراحت میشویم.
در تمام خانهها و مسجدها بغل قرآن مفاتیح الجنان هست، نویسنده مفاتیح مرحوم محدث قمی است که زمان زنده بودنش مورد توجه تمام علمای قم و مشهد و نجف بود، یعنی این سه تا حوزه علمیه از اینکه آقا شیخ عباس درست کردند خوشحال بودند، پسرش میگفت ما با آقازادهاش نزدیک ده سال همسایه بودیم و هر روز همدیگر را میدیدیم، پسر ایشان میگفت پدرم نزدیک مردنش دو دقیقه سه دقیقه به مردنش مانده بود بسیار رنجیده خاطر بود، برگشت به ما گفت من سی سال پیش رفته بودم حج هر روز هر شب، با همین عبا و عمامهای که لباس آخوند شیعه است، میرفتم مسجد الحرام وقتی اعمال تمام شد یا یک روز یا یک شب من یادم رفته، ولی چیزی است که من خودم بیواسطه شنیدم خب همسایه ما بود گاهی در کوچه که همدیگر را میدیدیم میایستادم و یک نکاتی از پدر برایم میگفت، گفت من سی سال پیش که آقا شیخ عباس آن وقت چهل و سه چهار سالش بوده، چون هفتاد و سه چهار سالگی از دنیا رفت، سی سال پیش یک روز در مسجد الحرام نشسته بودم یک روحانی غیرشیعه بغل من نشست برگشت به من گفت که شما جزء آخوندهای شیعه هستی؟ گفتم بله، گفت که شما به فلان و فلان و فلان توهین میکنید یعنی لعن میکنید؟ من برای اینکه بدبینی این را به خودمان برطرف کنم گفتم نه، در حالی که اینطوری نبود، حالا که دارم از دنیا میروم آن یک دانه نه که گفتم و دروغ بود نگرانم که جواب پروردگار را چی بدهم، یک دانه نه، یعنی در دل آدم میماند رنجش، حالا به نظر من این نه که آقا شیخ عباس گفته به حق بوده چون میآید در دایره تقیه که ائمه ما سفارش کردند، خودتان را به دشمن لو ندهید که مزاحمتان نشوند.
گفت من شصت سال، هر وقت یادم میآید گناه لذت داشته اما چرا این پیرمرد میگفت شصت سال است هر وقت یادم میآید من را میخورد و میزند و رنج میدهد این هم یک حرف امیر المومنین است که لذت گناه اندک است، تبعات طولانی است، گفت یک کاری کن من راحت بشوم، گفتم مگر توبه نکردی؟ گفت چرا من دیگر بعد از آن این کار را نکردم، گفتم اگر توبه کردی چون خدا در قرآن دستور توبه داده است برای این گناه فرموده الا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا به طور یقین بیشک خدا تو را بخشیده دیگر دنبال نرو، چون من نمیتوانستم علاج بکنم این پشیمانی و رنج ماندگار است و دکتر ند ارد، بالاخره یک جوری سرش را گرم کردم این آیه را برایش خواندم خداحافظی کردم آمدم، نمیشود معالجه کرد نمیشود.
ولی همینی است که بزرگان گذشته ما میگفتند نمیدانم برای کیست این شعر، چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی، یعنی از دل گناه یک پشیمانی و حسرتی بیرون بیاید که آدم را اذیت کند خب از اول آدم حرف خدا را گوش بدهد دنبال گناهان نرود، خب گلایه خدا را بگویم از امتها راجع به نماز صحبت میکردیم.
فخلف این آیه برای امتهای گذشته است دقت میفرمایید برای امت اسلام را در آیات دیگر میگوید، فخلف من بعدهم، بعدهم این هم ضمیر جمع است، من بعدهم یعنی بعد از صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ امتهایی که بعد از صد و بیست و چهار هزار پیغمبر ماندند اینها گرفتار دو خطر شدند، فقط به خاطر دور شدن از نبوت و توحید، أَضٰاعُوا اَلصَّلاٰةَ، نماز من را ضایع کردند و تباه کردند و نخواندند این همه انبیا سفارش نماز داشتند نخواندند و پشت کردند به نماز و سبک شمردند نماز را این یک خطر، خطر سنگینی هم هست شما سوره مبارکه مدثر را که دومین سوره نازل شده به پیغمبر است یعنی برای همان روز بعثت است، کنار غار سوره علق به پیغمبر نازل شد، پیغمبر از غار حراء که سرازیر شدند آمدند خانه به خدیجه فرمودند یک روانداز به من بده من به خودم بپیچم و بخوابم، روانداز را که پیچاندند به خودشان جبرئیل نازل شد این سوره را آورد، یا يٰا أَيُّهَا اَلْمُدَّثِّرُ ﴿المدثر، 1﴾، ای کسی که شمد به خودت پیچیدی، قم نخواب دیگر وقت خواب گذشت ملت دارند دسته دسته میروند جهنم قُمْ فَأَنْذِرْ ﴿المدثر، 2﴾ بلند شو مردم را هشدار بده وقت خواب نیست در این سوره خدا میگوید بهشتیها به جهنمیها میگویند چی شد آمدید جهنم؟ یک جوابشان این است قٰالُوا لَمْ نَكُ مِنَ اَلْمُصَلِّينَ ﴿المدثر، 43﴾، نماز ندارد پروندهمان، اینقدر نماز مهم است.
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضٰاعُوا اَلصَّلاٰةَ وَ اِتَّبَعُوا اَلشَّهَوٰاتِ ﴿مريم، 59﴾، و به جای اینکه فرمان خدا را ببرند فرمانهای درون خودشان را بردند که فرمان به گناه بود، خب این یک بحث درباره نماز که پروردگار از ضایعکنندگان نماز گلایه میکند یک بحث هم این است که در بعضی از آیات فقط بدون اسم میگوید کل انبیاء من بهشان فرمان نماز داده شد کل انبیاء حالا تا برسیم به این نوع آیات در جلسات بعد با لطف خدا و با کمک پروردگار.
خدایا به حقیقت خودت قسم از ما و زن و بچههای فعلیمان نوههایمان، و نسلمان تا قیامت نماز را نگیر، یک وقت پس گردنی به آدم میزنند میگویند برو پی کارت یعنی گناه وقتی زیاد بشود دیگر آدم را بیرون میکنند آن وقت آدم بینماز میشود و میل به نماز دیگر پیدا نمیکند خب روز جمعه است امام عصر روز ظهورش کی است؟ جمعه و هو الیوم متوقع فی ظهورک، کدام جمعه؟ هیچ کس نمیداند خودش چی؟ خودش هم نمیداند پروردگار روز را پیش خودش نگه داشته اعلام نکرده ولی بهش علامت داده این خیلی علامت عجیبی است، علامت داده که چنین نشانهای وقتی آشکار شد فریادت به ظهور بلند شود چی هست آن نشانه؟ جایش را ما نمیدانیم کجاست کجا زندگی میکند هیچ کس نمیداند، ولی هر کجا که زندگی میکند مثل ما که در اتاقمان تابلو میزنیم، قالیچه میزنیم، فرش آویزان میکنیم یک مجسمه در طاقچه میگذاریم خوشمان میآید اتاقمان زینت داشته باشد ایشان هرجا زندگی میکند هر جا پیراهن ابی عبدالله آویزان است در آن خیمه یا اتاق، ما نمیدانیم در خیمه یا اتاق است پیراهن بالای سرش است خدا بهش خبر داده هر روز جمعهای که به این پیراهن نگاه افتاد دیدی خون تازه بر این پیراهن ظاهر شد، آن روز روز ظهور است.
خب در فقه ما میگویند کفن شهید پیراهن و لباسش است دیگر کفن جدید نمیخواهد، اگر درباره ابی عبدالله میگویند بلا غسل و لا کفن، خب کفن یعنی پیراهنش، یعنی سه شبانه روز بدون کفن روی زمین افتاده بود، یعنی بدون پیراهن، وقتی خواهر آمد اولا قبل از اینکه صحبت پیراهن پیش بیاید خواهر دید که این بدن هیچ نشانهای دیگر برایش نمانده سر ندارد، جای سالمی ندارد، پیراهن ندارد، دختر امیر المومنین مجبور شد سه تا سوال بکند، أ انت اخی؟ آیا تو برادر من هستی؟ و ابن والدی؟ تو پسر امیر المومنین پدر من هستی؟ و ابن امی؟ تو پسر فاطمه زهرا مادر من هستی؟ حسین جان تو که یک پیراهن کهنه از من گرفتی چی شد این پیراهن کهنه را هم به بدنت نگذاشتند بماند، حسین جان یک روزی آمدی خانه پنج شش سالت بود من خواب بودم آفتاب به من میتابید، جلوی من ایستادی که آفتاب به من نتابد، من همیشه میگفتم خدا یک روزی را بیاورد تلافی کنم، حالا میبینم وسط آفتاب بیابان هستی چیزی ندارم که جلوی تابش آفتاب را به بدنت بگیرم.