روز پنجم
(تهران مسجد هدایت (بازار))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در سه آیهای که در سوره مبارکه یونس خداوند از اولیاءش سخن میگوید شش مسئله را در این سه آیه مطرح میکند، چهار مسئله وصف و نشانهها و ویژگیهای آنهاست، دو مسئله هم محصول و میوه و نتیجه چهار مسئلهای است که اولیاء الهی آراسته به آن هستند.
این گروه تعداد معینی ندارند، طایفه خاصی و جدای از جامعه انسانی نیستند. یک راه نورانی باارزش با معنویتی است که هر مردی هر زنی، هر جوانی، هر پیری، وارد این راه بشود و همان سیر آنها را داشته باشد میشود از زمره آنها، از گروه آنها. از جمعیت آنها، درست است که این آیات شریفه دارد وضع و حال آنها را نشان میدهد ولی در حقیقت دارد جادهای را که آنها سیر کردند به ما ارائه میکند، راه را به ما نشان میدهد.
ابتدای این سه آیه با الا شروع میشود با الف و لا، همین لا که ابتدای کلمه توحید است لا اله، این لا وقتی که با یک الف ترکیب میشود معنی زنگ بیدارباش را میدهد، تلنگر به عقل است، الا یعنی ای مخاطبان قرآن، به هوش باشید بیدار باشید، بینا باشید، که اولیاء من دچار ترس درونی نیستند، و دچار غصه و حزن هم نیستند، این یک آیه. أَلاٰ إِنَّ أَوْلِيٰاءَ اَللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاٰ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿يونس، 62﴾.
آیه بعدش میفرماید اینهایی که دچار ترس و اندوه و غصه نیستند چه کسانی هستند؟ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ كٰانُوا يَتَّقُونَ ﴿يونس، 63﴾، کسانی هستند که پنج حقیقت را که در آیه صد و هفتاد و هفت سوره بقره مطرح است، چون یک راهنمایی از زمان رسول خدا به ما ده که قرآن مجید در بعضی از مواقع خودش خودش را توضیح میدهد، خودش را تفسیر میکند، خب الذین آمنوا در سوره یونس فقط میگوید الذین آمنوا اینان مومن شدند، نمیخواهند بشوند. راه ایمان را طی کردند، خب مومن به چی شدند؟ ایمان یعنی باور کردن، چی را باور کردند؟ در آیه صد و هفتاد و هفت سوره بقره به قول طلبهها متعلق باور آنها را بیان میکند، که چه چیزهایی را اینها باور کردند؟ خب کیفیت باورشان چطور است؟ این را در سوره حجرات بیان میکند. یعنی ما وقتی بخواهیم یک واقعیت کاملی را به دست بیاوریم البته تخصص میخواهد حالا کار همه نیست، باید محور یک آیه را مثل ایمان، این را از خود قران به دست بیاوریم، باور کردن پنج حقیقت حالا کیفیت باورشان چطوری است چه نوع باوری؟
انما المومنون آیه برای سوره حجرات است، آیه فوق العادهای است، انما المومنون، انما یعنی مومنون واقعی اینها هستند، غیر از اینها نه، مومن هستند ضعیف هستند، مومن هستند باور خیلی بالایی ندارند، مومن هستند اما در خطر هستند، اما اینها نه، انما یعنی غیر از این نیست مومن این است.
إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِينَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتٰابُوا ﴿الحجرات، 15﴾ در باور اینها شک و تردید و وسوسه راه ندارد، این کیفیت ایمانشان است. خب این چه نوع کیفیتی است؟ این است که الان یکی وارد مسجد بشود، دو تا چهار تا کل هفت میلیارد مرد و زن کره زمین بیایند به ما بگویند با دویست تا قسم که الان شب است، خب به باور ما اصلا لطمه نمیخورد ما میدانیم که نزدیک یک بعدازظهر است و وسط روز است و اصلا شبی الان وجود ندارد، اینها از چنین کیفیت ایمانی برخوردارند.
هزاران وسوسه، اثری در اینها ندارد، هزاران بسترهای ضد ایمان اثری در ایشان ندارد، اینها زلفشان با قدرت معرفت شناخت، مطالعه، به این پنج متعلق ایمان گره خورده. باز هم نمیشود. نظامی میگوید چقدر هم زیبا میگوید نظامی ادم عالم و حکیمی بوده درسخوانده بوده، ببینید چقدر زیبا باور به خدا را به انسان انتقال میدهد، البته ما نیازی نداریم که نظامی باور به خدا را به ما انتقال بدهد کتابی در این عالم قویتر، محکمتر، پابرجاتر، عالمانهتر، حکیمانهتر از قران کریم نیست. دو هزار آیه درباره خدا قرآن دارد این یک کتاب است که خدا را به باور ما میدهد، کتاب دوم هم کتاب هستی است، که آیه به آیهاش خدا را به باور ما میدهد. یک آیه کتاب هستی خورشید است یک آیه ماه است، یک آیه ستارگان هستند، یک آیه میلیونها کهکشان است که این عدد حالا عددی است که من خیلی وقت پیش از مجلات علمی درآوردم جدید نمیدانم چیست، تا الان دوربینهای نجومی سیصد میلیون کهکشان کشف کرده، همین راهی که شبهای تاریک در بیابان الان راحتتر دیده میشود به نام راه شیری یا راه مکه قدیمها میگفتند که کل منظومه شمسی ما یعنی خورشید و مریخ و زمین و عطارد و مشتری و زحل و اورانوس و یکی دو تا د یگر ستاره در یک گوشه کوچک بازوی این کهکشان است، تشکیل شده از میلیاردها ستاره و خورشید و ماه طولش را تا حالا ننوشتند چقدر راه است ولی عرضش را نوشتند که در تاریکی بیابان یک خلأیی را آدم مشاهده میکند دو تا خط میبیند دو تا خط نیست یکی است عرضش را میگویند اگر کسی با یک مرکبی از ابتدای عرض شرقی کهکشان تا ابتدای عرض غربی کهکشان بخواهد برود عبور بکند ثانیهای سیصد هزار کیلومتر این عرض را رد بکند، درست دارم میگویم با یک تیک ساعت سیصد هزار کیلومتر بیاید دو میلیون سال طول میکشد تا به لبه عرض غربی برسد. ولی این کهکشان در مقابل کهکشان فوق خودش یک پرتقال است در برابر یک هندوانه بزرگ، سیصد میلیون از این کهکشانها کشف کردند که کهکشان ما اگر بتوانیم همه را یک جا نگاه بکنیم مثل صفر نوک یک مداد است یعنی هیچی.
خب این چه قدرتی بوده که اینها را به وجود آورده با هیچ زنجیری هم به طاقی نبسته، زیرش هم ستونکاری نکرده، شما یک توپ تخم مرغی را بینداز هوا اگر ایستاد، میلیاردها سال است که میلیونها کهکشان و میلیاردها ستاره دارند دور خودشان میچرخند، ثانیهای هفت کیلومتر هم از زمانی که آفریده شدند دارند جلو میروند یعنی کل کهکشانها از روز خلقتشان ثانیهای هفت کیلومتر هم دارند میروند جلو و به دیوار و به مانع نخوردند چه فضائی خلق کرده که میلیاردها سال است اینها با هم دارند جلو میروند به جایی نرسیدند، این هم دو تا کتاب.
کتاب سوم هم کتاب وجود خود انسان است، طراح کیست که بالای چشم ابرو ایجاد کرده، کیست طراح؟ این چه علمی بود که میدانسته روی صورت سیلبند لازم است وگرنه تابستان اگر این صیقل نبود که سیل عرق پیشانی را هدایت به اینور بکن دائم عرق کثیف شور میریخت در حوضچه چشم، خب بعد از هفت هشت سال کور میشدیم، کی بوده که فهمیده و علمش اقتضا کرده بالای چشم سیلبند درست کند و فهمیده روی پلکها مو بگذارد، که رشدش با موی سر و صورت فرق داشته باشد، که ده روز ده روز لازم نشود برویم در دکان سلمانی بگوییم موها مژه روی ابرو بلند شده دارد میرود در چشممان این را اصلاح کن. کی این را چطوری فهمیده که باید موی مژه روی دو پلک مویی جدای از همه موهای بدن باشد.
یعنی عدم شعور این کار را کرده؟ یعنی کسی در دست اندر کار ساختن ما بوده که هیچ شعوری نداشته؟ خب وجود ما نشان میدهد که تجلی یک شعور کامل یک علم کامل و یک حکمت کامل است، شما تا حالا بیست و چهار ساعته یک لیوان آب تلخ خوردید کسی آب تلخ نمیخورد، ولی لیوان آب تلخ برسد به لب آدم خیلی آدم با ادب باشد میگذارد روی میز میگوید خیلی بد است، آب تلخ خوردید؟ چند سالتان است خود و خدا، از تولد از مادر تا حالا فکر کنید بزرگترین مستمع امروز مسجد هشتاد سال، کوچکترین پانزده شانزده سال، در این دوره عمر تا هشتاد سال این آب تلخی که در گوش جریان دارد چه شعوری بوده که میدانسته گوش که در ندارد نمیشود در داشته باشد، باید همیشه باز باشد که اگر شب بچه در گهواره گریه کرد درجا آدم بیدار شود، اگر سر و صدایی آمد درجا آدم بیدار شود، این گوش را بیدر ساخته و میدانسته در میلیاردها خانه هزارپا هست، حشرات خطرناک هست، میدانسته، پشهکور هست، سوسک کوچولو از فاضلابها بیرون میآید هست این چه شعوری بوده که در گوش آب تلخ جاری کرده و بسیار بدبو دماغ ما همین چهار انگشتی گوشمان است، ما هشتاد سال است بوی تعفن این آب تلخ را استشمام نکردیم ولی وقتی خواب هستیم هزارپا، سوسک، حشرات از بوی تعفن این آب فرار میکنند. ما هم راحت هستیم از یازده شب خواب هستیم تا شش صبح ما که نماز میخوانیم، آنهایی که الحمدلله نماز نمیخوانند تا هشت شب خوابند و خدا گوششان را حفظ میکند. آنها هم نامرد و ناشکر و پست هستند.
شما آبی که نمک در آن ریختند با قاشق چاییخوری هم زدند خوردید تا حالا؟ نه من هم نخوردم، اما یک عمری است چون ماده چشم ما از پیه ساخته شده، خداوند آب شوری را جریان داده که دائم این پیه را هم تر نگه دارد هم شور که فاسد نشود، آخه پیه فاسد میشود، ولی نمک بهش میزنند فاسد نشود چند روز میتوانند نگه دارند پیه را، بالاخره فاسد میشود، اگر این آب نبود نوزاد هفت هشت روز بعد پیه خشک میشد، میشکست، میریخت، ما هشتاد سال است چشم تر است، تازه است، طراوت دارد، میبیند، و این چه لولهکشی است از بدن به چشم که رسوب نمیگیرد، تعمیر نمیخواهد، جابجایی نمیخواهد، تعویض لوله نمیخواهد و بعد چشمه این آب شور کجاست، و دهان ما هشتاد سال است آب شیرین در آن جریان دارد اگر این آب نبود خب زبان ما، دو طرف عضله گلوی ما خشک میشد، میشکست آن وقت ما دیگر زبان نداشتیم این چشمه آب شور و شیرین و تلخ در همین یک وجب کله است، چرا سه جور است آب، بالاخره یک شعوری بوده که فهمیده که سه جور آب لازم است، اگر خدا نبود یک جور آب در کله ما بود نه سه جور، اگر خدا نبود.
چون اگر خدا نبود همه چیز تک بود و واحد، تفاوت در عالم اصلا به وجود نمیآمد، یعنی اگر عالم خدا نداشت بنا بود جهان درخت داشته باشد یک درخت فقط داشت، کل دنیا درخت گردو بود، اما این چه شعوری است که هزاران درخت و میوه با رنگهای مختلف با مزههای مختلف به وجود آورده است؟ این سه تا کتاب. کتاب نفس، کتاب قرآن، کتاب عالم.
یک مسئله فکر میکنید کوچک است خیلی بزرگ است، این هم برایتان بگویم شب خانه رفتید واقعا برای زن و بچههایتان تعریف کنید حتما، آب در چه دمائی یخ میزند؟ صفر، در چه دمائی وارد مرز رسیدن به قل قل کردن و جوشیدن میشود پنجاه به بعد، از پنجاه که درجه حرارت رد میشود آب تکان میخورد در قابلمه شصت، هفتاد، هشتاد، قل قل ریز نود و پنج کاملا جوش میزند و چی میشود؟ بخار. نابود میشود درست است؟
خداوند چه آبی را در چشم ما ریخته که گاهی تهران هجده درجه زیر صفر است، ما هم میرویم بیرون میآئیم مغازه چرا یخ نمیزند؟ گرما در اهواز و آبادان امسال پنجاه و سه و چهار بود آنجا چرا این یک ذره آب به جوش نمیآید و بخار نمیشود شعور بوده در این عالم یا نه؟ پشت این کار یک شعور و علم هست یا نه؟ اگر نبود که یک نوع آب در چشم همه ما بود در صفر درجه تهران یخ میزد کلک چشم را میکند. در چهل و پنج و چهل و هفت درجه تهران و پنجاه و خوردهای درجه خوزستان بخار میشد و تمام شد این مسئله چیست؟
اینها از راه قرآن و خودشان و عالم خدا را باور کردند و به این باورشان هم دست نمیزنند، این کیفیت ایمان اولیاء الهی است، یک بحث مختصر دیگر در الذین آمنوا اگر خدا لطف کند توفیق بدهد فردا برایتان دارم تا وارد و کانوا یتقون بشوم که خود این جمله و کانوا یتقون خیلی عجیب است، متعلق ایمانشان هم پنج چیز است، عرض کردم صد و هفتاد و هفت سوره بقره خدا، قیامت، فرشتگان، انبیاء کتاب نازل شده این پنج تا را باور دارند و از این باورشان هم جدا نمیشوند تکان نمیخورند. این یک علامت دوستان خداست.
خدایا خودت گفتی من دیشب این روایت را دیدم میدانستم اما کاملش را ندیده بودم، خودت گفتی بنده من اگر وضو نگیرد، به من جفا کرده است، ا گر وضو بگیرد نماز نخواند به من جفا کرده است، اگر وضو گرفت و نماز خواند بعد از نماز دعا نکرد گدایی نکرد از من به من جفا کرده است اگر وضو گرفت نماز خواند و دستش را به گدایی دراز کرد از من چیزی خواست من بهش ندادم من جفا کردم. ولی بنده من، من خدای جفاکاری نیستم، خب ما وضو گرفتیم، نماز هم خواندیم، علم هم گوش دادیم، دعا بکنم در این خانه خدا که خدایا به حقیقتت قسم به ما، به زن و بچههایمان، به نسلمان، ویژگیهای اولیائت را عنایت بفرما. ما هم آنجوری بشویم، آنجوری بشویم دیگر دنیا و آخرت در آیه سومش آمده نانمان در روغن است در آیه سوم، حالا ببینیم میرسیم یا نه.
خانمها حدودهای مثلا ده شب یازده شب، لباسهایش را پوشید بلند شدند و مردهای قبیله گفتند کجا؟ همه همدیگر را دیدید با هم گفتند برای اینکه شما غیرت ندارید ما داریم میرویم این هفتاد و دو بدن را دفن کنیم، دیگر مردها بلند شدند، به زنها گفتند شما بمانید بیل و کلنگها را به ما بدهید ما میرویم اینها را دفن میکنیم، خبر ندارم که بنی اسد از حادثه روز عاشورا خبر شدند یا نشدند، این را من هنوز پیدا نکردم نمیدانم، اگر خبر شده باشند قبل از حادثه و نیامدند یقینا قیامت جهنمی هستند یقینا. از کجا میگویم یقینا چون ابی عبدالله فرمود هر کسی صدای ناله من را بشنود و به یاری من نیاید قیامت به رو در آتش جهنم میافتد.
من چون نمیدانم تهمت به بنی اسد نمیزنم شاید راهشان دور بوده خبر نشدند ولی مردها آمدند، ولی تا رسیدند کربلا گیر کردند، که خب این بدنها سر که ندارد، لباس که ندارد، نشانه که ندارد، خب قبر برای کیست؟ حالا این بدن قطعه قطعه را گذاشتیم در قبر خب قبر کیست، ماندند که دیدند یک شترسواری دارد میآید آمدند فرار کنند از بالای شتر با یک دنیا محبت گفت فرار نکنید، تمام این بدنها را من میشناسم، پیاده شد، قبر کند، اصحاب را دفن کرد، عمویش را دفن کرد، برادرش را دفن کرد، قاسم را دفن کرد، همه دفن شدند طبق روایاتی که داریم طبق بعضی از روایات دو تا جنازه مانده بود یکی بدن ابی عبدالله بود و یکی هم بدن شش ماهه، این دو تا روی زمین بود، خب حالا باید بدن بابا را بلند کند که سرازیر میان قبر کند، دید نمیشود، اینقدر این بدن را زدند نمیشود بلند کرد.
فرمود بدوید از در خیمههای نیم سوخته ما اگر حصیری هست بردارید بیاورید، رفتند و دیدند حصیر هست آوردند نشست خیلی آرام این حصیر را کشید زیر بدن، بدن آمد روی حصیرف با دست حصیر را کشید آورد لب قبر، وارد قبر شد، دستش را برد زیر حصیر، آرام حصیر را وارد قبر کرد، برنداشت دیگر یعنی جنازه را روی حصیر گذاشت بماند، اما حالا طبق دستور دین میخواهد صورت میت را رو به قبله بگذارد، بابا که سر ندارد، گلوی بریده را روی به قبله گذاشت ابتاه اما الدنیا فبعدک مظلمه.
خدایا آنچه به خوبان عالم عنایت کردی به ما و زن و بچهها و نسلمان عنایت فرما.
خدایا پایان کار ما را پایان کار محمد و آل محمد قرار بده.
خدایا دنیا و آخرت ما را پاک قرار بده.
همه ما و زن و بچهها و نسلمان را بر آتش جهنم حرام گردان.