لطفا منتظر باشید

روز ششم

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1437 ه.ق - آبان1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

وجود مبارک رسول خدا روایاتی را دارند که در این روایات کلمه افضل را به کار بردند، به معنی برتر، بالاتر، این روایاتی که کلمه افضل در آن به کار گرفته شده است در دو دسته است، گاهی کاری را گفتند افضل است، که یک تعدادی از کارها در ارزیابی آن حضرت که صحیح‌ترین ارزیابی است، افضل شناخته شده است.

و گاهی افضل را بردند سراغ انسان، مثلا از حضرت سوال می‌کنند به نظر مبارکتان انسان افضل برتر بالاتر، بین مردم کیست؟ حضرت جواب می‌دهند آنی که عقلش کار می‌کند، آدم خردمندی است، آدم خردورزی است، همیشه با چراغ عقل که کمک به چراغ دین است حرکت می‌کند، در روایات آمده عاقل به آن معنایی که حالا خدا فرموده یا پیغمبر، دیندار هم هست، خب این همه مردم شرق و غرب با این همه تمدن‌شان، اینها عاقل نیستند به نظر قرآن و پیغمبر؟ نه، چون دین و عقل با هم ملازمه دارد، یعنی زلف‌شان به هم گره دارد هر کجا عقل هست دین هم هست ، هر کجا دین هست عقل هم هست، خب بیشتر مردم دنیا که دین ندارند، یعنی عقل ندارند؟ بله یعنی آن عقل الهی در وجودشان تعطیل است پس چی دارند؟ علم نه عقل، یعنی آمدند یک سلسله درس‌ها را انتقال به ذهنشان دادند روی همان‌ها هم می‌نشینند کار می‌کنند و اختراع می‌کنند.

جالب است که قرآن مجید وقتی از این مردم حرف می‌زند در هر دوره‌ای نمی‌فرماید یعقلون، می‌گوید یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا، یک علمی دارند به ظاهر زندگی دنیا علمشان هم کاربردی است، کار هم کردند آمدند به جای قاطر و اسب و شتر و الاغ با  علمشان دوچرخه و موتور و قطار و اتوبوس و سواری و هواپیما گذاشتند یعلمون نه یعقلون.

کاری که عقل برای آدم انجام می‌دهد این است که انسان را به حقایق معنوی وصل می‌کند، خیلی جالب است قرآن مجید هر کجا در هر سوره‌ای توحید را مطرح می‌کند، علل و اموری که انسان را به توحید می‌رساند می‌گوید لایات لقوم یعقلون، نمی‌گوید یعلمون، در سوره حشر این آیه از آیات خیلی قبل توجه قرآن است، لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا اَلْقُرْآنَ عَلىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خٰاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اَللّٰهِ وَ تِلْكَ اَلْأَمْثٰالُ نَضْرِبُهٰا لِلنّٰاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ  ﴿الحشر، 21﴾ این را برای کل مردم دنیا می‌گویم که اگر قرآنم را به کوه نازل می‌کردم می‌دیدی خشوع می‌کند در مقابل قرآن. فروتنی می‌کند، افتادگی می‌کند.

اما همین حقیقت را که قرآن اگر به کوه نازل می‌شد کوه خاشع می‌شد و متلاشی می‌شد را لا یعقلها الا العالمون، این را درک نمی‌کنند مگر اهل معرفت، لا یعدلها. درک می‌کنند باور می‌کنند، می‌فهمند درست است، حالا اینجا یک داستان زیبایی برایتان نقل بکنم که مرحوم ملا احمد نراقی این عالم کم‌نظیر و حکیم و عاقل و عابد و عارف و مولف در دو تا کتابش نقل کرده.

علت اینکه دوبار نقل کرده برای اینکه خیلی مهم است ایشان با این حادثه خیلی فاصله زمانی نداشته، حدود صد سال، بالاخره این حادثه که اتفاق افتاده در زمان نراقی دو نسل ایران گشته چه بسا که کسی هم از آن زمان بوده  که نزدیک‌های نراقی مرده، که بله قرآن اگر به کوه نازل می‌شد می‌دیدی خاشع می‌شد حالا خشوع  کوه چیست خدا می‌داند ما که نمی‌دانیم. و متلاشی می‌شد از فشار بار معنوی قرآن.

علت اینکه دو جا نقل کرده یکی در کتاب خزائنشان یکی در طاقدیسشان، در کتاب خزائن به صورت نثر ذکر کرده، مقاله‌ای در خزائن درباره این حادثه حدود صد خط شعر گفته است، که بخشی از این صد خط خیلی باحال است آدم می‌خواهد بخواند و زار زار گریه کند گریه هم نه گریه‌اش می‌گیرد از بس که عالی است. ایشان می‌فرمایند میر فندرسک اولا مسلط به زبان اردو و هند بود، اصفهان زندگی می‌کرد، ولی به این زبان خیلی مسلط بود، ایشان یک سفری می‌روند هند خب زبان هم بلد بودند و راحت می‌توانستند با مردم تماس بگیرند یک روزی در یک شهر پرجمعیت هند بت‌پرست‌ها می‌روند بتکده، می‌بیند ایشان که دسته دسته دارند می‌روند، کجا می‌روید؟ روز عیدمان است داریم می‌رویم بتخانه.

راه افتاد با اینها آمد، یک بتکده وسیع با سقف‌های بلند آرایش شده، می‌نشیند قاطی جمعیت، به قول ما مرجع تقلید این بت‌پرست‌ها می‌آید بالای بلندی که ساخته بودند در بتخانه آقا وقتی می‌رود بالا همه ببینند و حرف بزنند، می‌آید بالای بلندی همه هم سکوت، همان مسائل خودشان را  می‌گوید مسائل بت‌پرستی را، یک دفعه وسط جمعیت چشمش می‌افتد به یک قیافه‌ای که قیافه هندو نیست، قیافه بت‌پرست‌ها نیست، از همان بالای بلندی می‌گوید تو آقا جزء ما نیستی، می‌گوید نه، چطور آمدی بین ما؟ گفت سفری آمدم امروز دیدم دسته دسته مردم دارند می‌آیند بتکده ما هم گفتیم بیاییم ببینیم چه خبر است، چقدر خوب است آدم درجا وارد قضاوت و داوری نشود در هواپیما نشسته بودم یک کسی بغل دستم بود گفت من را نصیحت کن جوان هم بود، گفتم چه کاره هستی؟ شغلش را گفت، می‌خورد که بهش بگویم به شغلش، گفتم سعی کن تا آخر عمرت دیرداور باش، خیلی چیزها را می‌شنوی، قرآن مجید می‌گوید فتبینوا، بگذارید مسئله‌ای که شنیدید کامل برایتان روشن بشود، تبین یعنی روشن شدن کامل، قرآن مبین یعنی قرآن روشن، یعنی قرآن روشنگر، دیرداور باش، صبر کن، ممکن است دو سال باید صبر کنی تا بالاخره حقیقت روشن بشود که این آقایی که می‌گویند دزد است دزد هست یا نه؟ دنبال مردم راه نیفت تو هم بگو دزد است. مگر تو کنار دستش بودی و دیدی که دزدیده؟

گفت اگر اینجور باشد که پرونده به اندازه کوهها سنگین است، گفتم خب بله سنگین است، چون من تو،  هم شغل‌های تو، اهل قرآن که نیستیم اهل خودمان هستیم، یک محاسنی داریم و یک پیراهن بی یقه ولی اهل خودمان هستیم نه اهل قرآن، قرآن می‌گوید زبان کسی اگر به حرف زدن باز شد اگر به حقیقت عادل است قبول کن چون آدمی که روح عدالت در او است دروغ نمی‌گوید، دروغ هم نمی‌بندد، دروغ هم نمی‌سازد، شنیده‌ها را هم نمی‌آید پخش بکند، آدم عادل طبق آیات قرآن مجید هر حرفی را گوش نمی‌دهد. چون قران مجید می‌گوید بیشتر حرفهایی که زده می‌شود زننده‌ ان فاسق است یعنی بی‌تقواست.

این آخوند برهمنی خیلی زود قضاوت کرد، از همان بالای بلندی به میر گفت صددرصد دینتان باطل است، خب تو این صددرصد را از کجا آوردی که دین باطل است؟ حالا بیا حرفهای این دین هم ببین تعلق کن فکر کن، اما میر نگفت بیخود می‌گویی دین شما صددرصد باطل است این می‌شود جنگ لفظی که به درد هم نمی‌خورد تو باطلی نه خودت باطل هستی، دینتان باطل است نه دین خودتان باطل است، می‌گویم  دینت باطل است من هم می‌گویم بیشعور چقدر داد می‌کشی دین خودتان باطل است درگیری می‌شود.

اما وقتی عقل به آدم کمک می‌دهد، چه دنیایی برای آدم می‌سازد گفت که خب شما که داری می‌گویی صددرصد دین ما یعنی دین اسلام باطل است دلیل داری؟ که آدم عاقل تابع دلیل است، خیلی هم زیباست خدا به پیغمبر می‌گوید هر بی‌دینی، لائیکی، مشرکی، بت‌پرستی، کافری، هر کسی آمد با تو حرف زد گفت خودت باطل هستی دین و قرآنت باطل است، نهایت این است که بگوید عالم خدا ندارد و تو هم از پیش خدایی که ندارد آمدی؟ نه از پیش خدا نیامدی چون عالم خدا ندارد، چقدر ادب در خدا قوی است. به پیغمبر می‌گوید حرفهایشان را تا آخر بشنو، یک وقتی هیچ حرفی نداشتند بزنند یک جواب بهشان بده حالا عالم خدا ندارد قیامت  دروغ است، قرآن را تو خودت نوشتی و وحی نیست، یک جواب بده، خیلی هم آرام قل حبیب من بهشان بگو، هاتوا برهانکم، من همه حرفهایتان را شنیدم عالم خدا ندارد دلیل بیاورید، اینی که می‌گویید ادعاست اما با دلیل اثبات کنید ادعا را. با دلیل.

من پیغمبر نیستم؟ دلیلتان چیست؟ قرآن من دست نوشته خودم است؟ خب دلیلتان چیست؟ دشمن هم که دلیل نداشت، با همین بحث زیبای عاقلانه حکیمانه یا دشمن مسلمان می‌شد یا دیگر حرف را ادامه  نمی‌داد بلند می‌شد و می‌رفت روش حرف زدن، روش گفتار و حتی روش شنیدن را کتاب خدا یاد داده، می‌گوید چیزی را که می‌شنوی طرفت عادل است؟ یعنی خداترس است؟ یعنی روی حرفهایش حساب می‌کند؟ یعنی یقین دارد که یک کلمه از دهانش درآید پایش ثبت می‌شود؟ از آن بشنو آن راست می‌گوید. اما از توده مردم نه، اگر شنیدی برو روشن کن برای خودت قضاوت نکن داوری نکن.

گفت خب دین ما باطل است خیلی خب دلیل؟ ما تابع دلیل هستیم اگر دلیلت دلیل متین و درست و قوی بود من از اسلام دست می‌کشم می‌شوم برهمنی خیلی خوب است اینجور حرف زدن، باارزش است، معنی ندارد ما تندی کنیم، نه تو دروغ می‌گویی نه  تو راست می‌گویی اما این راست را با دلیل ثابت کن گفت روشن‌ترین دلیلش این است این معبد ما را می‌بینی؟ این بتکده را می‌بینی؟ دو هزار سال است سرپاست، دارد این کلمه را دو هزار سال هیچی نشده، بعد از سخنرانی من با همدیگر می‌رویم همه جایش را ببین نه ترکی خورده، نه در مرز ریزش قرار گرفته، سالم، اما شماها یک مسجد که می‌سازید بعد از چهل و پنجاه سال ده تا ترک می‌خورد، طاقش مشرف به خرابی می‌شود مجبورید دائم در مسجدهایتان بنایی کنید و با بنایی تقویت کنید که خراب نشود سلامت دو هزار ساله بتکده ما دلیل بر درست بودن دین ماست خرابی مساجد شما هم دلیل بر بی‌خود بودن دینتان است، راست هم گفته مسجدهای ما دائم تعمیر می‌خواهد.

میر گفت که اتفاقا خرابی مسجدهای ما دلیل بر سلامت صددرصد دین ماست، ولی این رامن بهت حرف نمی‌زنم، اگر اجازه بدهی من پیرمرد فردا بیایم آنهایی را که ما در مساجدمان می‌خوانیم خورده خورده فشار به مساجد ما می‌آورد ترک می‌خورد دیوارش می‌ریزد، اینجا یک خرده را بخوانم گفت بیا بخوان، هر چی می‌خواهی بخوان. گفت باشد وعده من و تو و کل این جمعیت فردا در همین بتکده.

آن‌وقت آنجایی که شعرها شروع می‌شود آدم می‌خواهد زار زار گریه کند از بس که باحال است از اینجا به بعدش است که مرحوم نراقی می‌گوید شب میر حالا یا در مسافرخانه یا یک اتاقی که گرفته بود سرش را به سجده گذاشت، گفت خدایا این وعده‌ای که من به این مرجع تقلید برهمن‌ها دادم که من فردا می‌آیم آنهایی که در مسجدهای خودمان می‌خوانیم خرده خرده خراب می‌کند می‌آیم اینجا می‌خوانم اگر این دو هزار سال ساختمان سرپا ماند باشد دین شما درست است برای ما باطل است.

محبوب من من وعده ندادم که، تو به دلم انداختی، تو به من الهام کردی، تو من را از درون راهنمایی کردی این حرف را بزنم، من فردا می‌روم می‌خوانم، اگر هیچی نشد آبروی دینت می‌رود نه آبروی من من کی هستم؟ من که اینجا نمی‌خواهم بمانم، بعد می‌گوید خدایا هر کسی را در آب دریا بیندازند شنا بلد نباشد خفه می‌شود، مگر تو به مادر موسی الهام نکردی؟ بچه هفت هشت روزه را بینداز در دریای نیل، مگر با الهام تو موسی سالم از این همه امواج آب در آغوش فرعون نرفت؟ من که برای دین تو از مادر موسی کمتر نیستم، می‌گوید تا صبح نخوابید گریه می‌کرد. واقعا هم راست است من خودم در زندگی خودم دیدم این را گریه بر هر درد بی‌درمان دواست. چشم گریان چشمه فیض خداست. تا نگرید طفل کی‌ می‌شود لوند، تا نگرید ابر کی روید چمن؟ این گریه آسمان چقدر سودمند است، سدها را پر می‌کند، قنات‌ها را پر می‌کند، چاه‌ها را پر می‌کند، درختها را زنده می‌کند گریه خیلی کار از دستش برمی‌آید.

تا سحر گریه کرد، فردا آمد دید جمعیت دوبرابر دیروز است این آخوند همه را دعوت کرده که حسابی آبروی دین برود، زود قضاوت کرد اشتباه کرد، آنجا دیگر لازم نبود میر فندرس رو به قبله بایستد فقط تصمیم گرفت دو رکعت نماز بخواند که قرآن در آن است، بسم الله الرحمن الرحمن الحمدلله رب العالمین قرآن در نماز، چقدر قرآن مهم است که به ما واجب کرده شبانه روز ده بار این قرآن را تکرار کنیم آورده در نماز جایش داده، که ما هی با قرآن در رابطه باشیم، قرآن اگر به کوه نازل می‌شد داغون می‌کند، هر شبانه روز ده بار ما این قرآن را به دلمان می‌خوانیم، خب باید خیلی کار بکند خیلی تکان بدهد دل را، ایستاد، یکی از آیاتی که مستحب است قبل از نماز آدم بخواند این آیه است، إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ حَنِيفاً ﴿الأنعام‏، 79﴾، وجه یعنی همه وجود خودم را رو به خدا قرار دادم وجهت وجهی رو به کسی که آفریننده همه آسمان‌ها و زمین است.

آیه تمام نشد بتکده شروع کرد به لرزیدن، اول همه آخوند در رفت بعد هم مردم آخر جمعیت هم خود میر فندرسکی آخرین نفری که آمد بیرون کل بتکده کن فیکون شد، فقط گرد و خاک رفت بالا، به آخوند گفت دیدی؟ دلیل بر سلامت دین ما قدرت معنویتش است که ساختمان شما طاقت نیاورد اما شما هر چی در این ساختمان خواندید به یک آجرش اثر نکرد معلوم می‌شود در حرفهایتان چیزی پیدا نمی‌شود.

از آن روزگار آن منطقه کل که مسلمان شدند گسترش اسلام در هند کار یک روز این آخوند شیعه بود. ما یعقلها الا العالمون، اهل معرفت می‌فهمند تعقل می‌کنند درک نمی‌کنند تعلق نمی‌کنند، مگر اهل معرفت که بار معنویت قرآن من اینگونه است. خب یا رسول الله افضل در مردم کیست؟ عاقل.

در کارها افضل چیست؟ افضل کارها چیست؟ حدیث در وسائل الشیعه است، افضل کارها این است که بین خودت و پروردگار موانع را برطرف کنی، جهاد نفس این افضل کارهاست، خب بنا بود چند تا مانع اشاره کنم که می‌ماند برای جلسه بعد. همین دیشب این روایت را فکر کنم هفت هشت بار دیدم دیشب هم دیدم، که پروردگا ر می‌فرماید بنده من اگر وضو نگیرد جفاکار است، اگر وضو بگیرد و من را عبادت نکند جفاکار است، اگر عبادت کرد و بعد از عبادتش دعا نکند جفاکار است، اگر دعا کرد و من جوابش را ندادم من جفاکار هستم.

یعنی من جواب می‌دهم چون من خدای جفاکاری نیستم مهربان است، همه ما وضو داریم، نماز صبح‌مان هم خواندیم، آمدیم در مجلس علم و معرفت هم شرکت کردیم، حالا اگر دعا بکنیم مستجاب نشود خدا جفا کرده خودش می‌گوید اگر مستجاب نکنم آره جفا کردم، بله جفا کرده خدایا به کی قسم بدهم؟ این هم امروز هدیه به شما می‌دهم که یک نامه امام زمان به یکی از چهره‌های برجسته دارند با خط خودشان، من این را در یک کتاب دیدم ندیده بودم تا حالا، این هم بار دومم است می‌گویم امام نوشتند در مشکل‌ترین مشکلات و گره‌ها وقتی دعا می‌کنید می‌خواهید حالا در دنیا حل می‌کند یا آخرت ما نمی‌دانیم خدا را به زینب کبری قسم بده. کیست این خانم؟ امام زمان می‌داند ما نمی‌دانیم کیست.

خدایا به حقیقت زینب کبری ما زن و بچه‌هایمان، نسلمان، هر کسی از ما به وجود می‌آید ما که نیستیم ما ده بیست سال دیگر نیستیم در دنیا چه می‌دانیم کی از ما به دنیا می‌آید تا قیامت هر کسی از ما به دنیا بیاید کل ما را به خودت برسان. به کی برویم برسیم؟ به کی برویم برسیم؟

خب کنار خیمه ایستاده می‌بیند ابی عبدالله سفر غیرقابل برگشت دارد می‌رود، تا امام را می‌دید آرام اشک می‌ریخت ابی عبدالله که از نظرش پنهان شد نشست روی خاک. 

 

برچسب ها :