روز هفتم
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
بخش عمدهای از آیات قرآن و روایات در بیان موانع را خداست. از زمان آدم تا الان بودند بندگانی که علاقه داشتند دوست داشتند، صراط مستقیم را طی کنند و به ثمرات طی این صراط برسند. که در قرآن بیان شده است لقاء الهی است. البته همه ما میدانیم این لقاء دیدار، دیدار چشمی نیست، قلبی است، رسول خدا میفرمایند مثل اینکه برای چشمتان برای سرتان دو چشم هست، برای قلبتان هم دو چشم هست، مثل اینکه دو چشم سر به بیماری کوری میخورد دو چشم قلب هم به بیماری کوری میخورد.
قرآن مجید این جمله را دارد عمی القلب، کوری دل، این ملاقات ملاقات معنوی است دقیقا حالا لذت این ملاقات هم ظهورش در قیامت است و اینجا نیست.
خب یک مانعی که در راه لقاء هست، که در آخرین آیه سوره مبارکه کهف بیان شده است، خیلی هم آیه زیبایی است، عمدهترین حرف آیه همین مانع است که اگر بماند در زندگی لقاء حاصل نمیشود، خیلی این موانع خطرناک است، خیلی مردم را عقب میاندازد، متوقفشان میکند، خب حالا این حرفها برای علاقهمندان و دوستداران و عاشقان این مسائل کاربرد دارد، بیشتر مردم تاریخ دنیا، امروز، خود پروردگار میفرماید اهل این مسائل نیستند. کاری به این کارها ندارند. اینها برای ما خیلی ارزش دارد. که ما موانع را بشناسیم در مقام برطرف کردنش هم برآئیم که شدنی است و مشکلی نیست. ولی مانع کلا خطرناک است.
یک چند تا مسیحی یک روز آمدند مدینه مثل اینکه ورودشان یکشنبه بود روز عبادتشان، اینها آمدند مسجد پیغمبر، نماز خودشان را خواندند، بعد که نمازشان تمام شد پیغمبر صدایشان کرد، فرمود شما آدمهای عالمی هستید مثل اینکه از علمای مسیحیت بودند، کتاب دیدید تورات و انجیل دیدید، درس خواندید، اما تا سه مانع در زندگیتان است محال است مسلمان و آدم درستی بشوید.
علم که دستگیره نجات نیست، آنی که دستگیره نجات است علم به معارف الهیه است و عمل به آن معارف علوم دیگر مرکب نیست آدم را به لقاء حق برساند حالا یکی فوق تخصص گوش و حلق و بینی است و در دنیا هم مشهور است خب گوش و حلق و بینی علمش یک سانتی متر هم آدم را به طرف خدا نمیبرد. بله اگر این متخصص گوش و حلق و بینی ماهی ده تا بیمار فقیر ضعیف را بپذیرد حلقشان را عمل کند، گوششان را عمل کند بینیشان را عمل کند، برای هر یک عملش هم ده میلیون نگیرد اصلا نگیرد و بعد هم در دلش بگوید که خب من که از این علم پول حسابی دارم درمیآورم این کار را هم با خدا معامله میکنم. چرا این علم به این شکل کلید نجات است. برنده انسان در راه است بقیه علوم هم همینطور. اما آنی که نجات کامل دستش است آگاهی به معارف و عمل به معارف است.
فرمود حالا شما چند تا خیلی عالم هستید و درس خواندید و دانشمند هستید، اما مسلمان بشو نیستید، نه اینکه اسلام را نفهمید میفهمید، در قران میگوید این مسیحیها و یهودیهای مدینه زمانی که پیغمبر آمد مدینه يَعْرِفُونَهُ كَمٰا يَعْرِفُونَ أَبْنٰاءَهُمُ ﴿الأنعام، 20﴾ به همان کیفیتی که بچههایشان را میشناختند پیغمبر را میشناختند چون در تورات و انجیل اوصافش را دیده بودند و آنهایی که بلد بودند میدیدند با این شخص تطبیق کامل دارد.
الذین در سوره اعراف است اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ اَلنَّبِيَّ اَلْأُمِّيَّ اَلَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ ﴿الأعراف، 157﴾، یعنی از زمان مسیح تا زمان پیغمبر از زمان مسیح تا زمان موسی که نمیدانم چند سال بود، تاریخ دقیقی هم تدوین نشده، حالا این ششصد ساله اخیر از زمان ولادت مسیح تا بعثت پیغمبر ششصد سال، قرآن میگوید اینها در این ششصد ساله نسل به نسل خیلی خوب پیغمبر را میشناختند چون یجدونه مکتوبا عندهم فی التورات و الانجیل، وقتی پیغمبر آمد مدینه آن نشانههایی که دیده بودند در تورات یا از آخوندهایشان شنیده بودند، ا زکشیشها و هاخامها، کشیشها آخوندهای کلیسا بودند و هاخامها هم آخوندهای کنیسه، قرآن مجید هم میگوید بدترین بلاها را این آخوندهای بیدین سر دین آوردند.
چون مردم بهشان اعتماد میکنند حرفشان را گوش میدهند، این مسیحیها و یهودیها میآمدند پیش علمایشان، میگفتند همین است که پنجاه سال است به ما میگفتید تمام این نشانههایی که شما در منبرها گفتید، و ما در تورات و انجیل شنیدیم در این است میگفتند گول نخورید، یصدون عن سبیل الله، کامل راه را میبستند، بدبختها هم باور میکردند میگفتند آن هنوز نیامده، چرا این کار را میکردند مانع داشتند در مسیر حق، حالا اینهایی که آمده بودند مسجد و جداگانه ایستادند و خودشان عبادت کردند پیغمبر هم نفرمود چرا، اولا جلویشان را نگرفت، قشنگ آمدند در مسجد، بعد هم عبادتشان را کردند نفرمود چرا اسلام دین محبت است، دین نرمی است، دین رفق و مداراست، مگر اینکه دشمن کار را به جنگ بکشد آن وقت اسلام میشود دین دفاع نه جنگ.
گفت شما عالم هستید یعنی خوب من را میشناسید، که من پیغمبر هستم، میدانید چون نشانههای من در تورات و انجیل هست، ولی به سه علت سه مانع شما مسلمان بشو نیستید این برای من خیلی جالب بود این روایت خیلی، خیلی روایت به دردخوری بود اصلا خیلی به درد الان میخورد، فرمود یک علت اینکه شما رو به حق نخواهید آورد مسلمان نخواهید شد ، ایمان نخواهید آورد خوردن گوشت خوک است یعنی لقمه حرام، نمیگذارد حرکت کنید، لقمه حرام آدم را متوقف میکند، آنی که نمیخورد نخوردنش سبب نورانیت باطنش است. این نورانیت کار برایش صورت میدهد، خیلی علاقه دارم این داستان را یک زمانی مفصل بگویم با نکاتش، که اولین بار هم در کتاب ملا اسماعیل سبزواری که از علمای بزرگ تهران بود و شدید هم با دولت قاجاریه مخالف بود، مخصوصا با حکومت ناصر قاجار که بد حکومتی بود، خیلی ظالمانه بود، چهل و نه سال در این مملکت حکومت کرد خیلی زمینهایمان را به باد داد، خیلی به دین مردم خیلی لطمه خورد، روی هم رفته با روحانیت شیعه هم به شدت مخالف بود. اسنادش هم هست. حالا نگاه نکنید دو خط شعر گفته آن دو خط شعر گفته برای امام حسین و برای علی اکبر من هم هزار و چهل صفحه شعر گفتم شعر که کاری نمیکند.
این عالم بزرگ را تبعید کرد به سبزوار، آن وقت سبزوار منطقه کویری بود و در بیابان بود و خشکی داشت باران زیادی نمیآمد با قناتهای معمولی مردم زندگی میکردند، به خیال خودش تبعیدش کرد آنجا که حسابی زجر بکشد، ایشان هم وقتی آنجا تبعید شد کسی نمیشناخت دو تا اتاق تیر چوبی اجاره کرد نشست سه چهار تا کتاب نوشت انسان، مفصل هم هست کتابش، شیطان، ملائکه، بهشت و جهنم، چهار تا کتاب، چاپ هم میکنند انشایش خیلی قدیمی است اگر یک کسی حوصله کند به قلم روز اینها را برگرداند مدارکش را بدهد تر و تمیز کند چیز خوبی است، بهشت و جهنم را دیدم خوب چاپ کردند انسان و جن و ملائکه را ندیدم، من آنی که دارم خیلی قدیمی و کاغذش هم کاهی است مواظب نباشیم پاره میشود.
این داستان خیلی مفصلی است که حالا یک روزی توفیق باشد خدا لطف کند در یک مجالس خاصی محرم و صفری دهه عاشورایی، ماه رمضانی نقل بشود آخر داستان این است که یک کسی داشت میمرد عمله هم بود، کارگر بود، کارگر ساختمان، وضعی نداشت اما یک پدری داشت که در ثروت غوغا بود اسم نحس پدرش هم نوشتند در این کتاب، آن آقایی که پرستاری ازش میکرد دید دیگر نفسهای آخرش است گفت دکتر برایت بیاورم؟ گفت نه دکتر من امیر المومنین است میآید، اما نفسهای آخر بهش گفت بلندم کن مولایم وارد خرابه شد، از کل مال دنیا یک انگشتر داشت که دست نمیکرد قیمتی هم بود، یک بیل داشت یک کلنگ و یک زنبیل گفت من حالا میمیرم همین حالا تو من را دفن کن این بیل و کلنگ را بفروش پول زحمتت را بردار نمیخواهم مفتی من را بشوری و کفن کنی و دفن کنی، اما یک کاری واقعا برایم بکن، اینجا بصره است، من متولد بغداد هستم پدر خبیث من هم فلان کس است، دین ندارد، این انگشتر را او به من داد این در جنسهای من مانده اگر رفتی بغداد ببر بهش بده بگو قیامت جواب این انگشتر هم خودت بده.
پیغمبر فرمود شما عالمان دین مسیح میشناسید من را کاملا اما مسلمان نمیشوید چون سه تا مانع د ارید، یکیش خوردن گوش خوک است این لقمه حرام، اینقدر هم که آیات و روایات ما روی لقمه حرام تمرکز کردند روی حرامهای دیگر کم تمرکز کردند، این یک مانع، مانع شکم است، یک مانع اعتقادی هم دارید آن هم نمیگذارد شما مسلمان شوید یعنی دارید میروید جهنم موانع میبرد جهنم، این است که شما مسیح را پسر خدا میدانید، خدا که جسم نیست، زن ندارد نشستید پیش خودتان یک دری وریهای من درآوردی درست کردید که عیسی چون پدر نداشته، پس پسر خداست، حالا هر کسی به صورت معجزه به دنیا آمد پدر نداشت مادرش شوهر نکرده بود مثل مریم این میشود پسر خدا؟ پس چرا هیچ رنگ و بویی از خدا در او نیست میخورد، میخوابد، مریض میشود، میمیرد اینها که در خدا نیست. این هم یک مانع شما مانع اعتقادی.
اینجا هم داستان خیلی عجیب است، من شما را در این زمینه کجا ببرم الان یک میلیارد آدمیزاد که میگویند ما مسلمان هستیم اینها اعتقاد دارند که امیر المومنین به جانشینی پیغمبر معرفی نشد، علی امام نیست، خلیفه است، نه امام. آن هم خلیفه چهارم نه اول، آن هم اولی با رأی آمده سرکار حالا هر چند تا رأی سی چهل تا رای که بیشتر نبوده کل مردم مدینه که رأی ندادند حالا رأی چهل تا، سی تا، دومی هم که با رأی نیامده سر کار با وصیت رفیقش آمده رأی ندادند، میگویند اگر علی هم آمده سرکار با رأی مردم آمده سرکار ولی امام نیست معصوم هم نیست، لذا هر جا در کتابهایشان نوشتند اسم حضرت را یا در سخنرانیهایشان میگویند میگویند علی رضی الله عنه، خدا ازش راضی بشود، چون یک عیبهایی داشته، این اعتقاد میگذارد آدم یک سانتی متر در صراط الهی حرکت کند؟
علی ابن ابیطالبی که پیغمبر بهش میگوید علی جان من مبعوث به رسالت شدم برای کل انسانها تا قیامت عمومی ولی خدا من را برای تو خصوصی فرستاد، علی که نقل کردند پیغمبر میگفت انت و شیعتک هم الفائزون، علی که پیغمبر اکرم میفرمود وارث علمی، همه اینها را هم آنها نقل کردند، در عین نقل همه اینها میگویند امام نیست رتبه چهارم امت است. اول اولی است، دوم دومی است، سوم سومی است، علی مقام چهارم است.
یک جمله گریهآوری دارد امیر المومنین میفرماید الدهر انزلنی ثم انزلنی این روزگار من من را پست کرده، دوباره میگوید روزگار من را پست کرد تا جایی که مردم در گفتگوها من را هم وزن این آدم قرار دادند، حتی یقال معاویة و علی، این اعتقاد بدترین مانع است، که علی امام نیست آن سه نفر هم خلیفه پیغمبرند. رسول خدا به این آخوندهای مسیحی فرمود شما اعتقاد دارید عیسی پسر خداست، نمیآیید مسلمان بشوید چون مانع دارید، و مانع سومتان هم این است که شما صلیبپرست هستید دیدید که پاپ گاهی تلویزیون نشان میدهد صلیب گردنش است، کشیشها صلیب گردنشان است، زن و مرد مسیحی صلیب گردنشان است، زن و مرد پوک پوچ این تهران و اصفهان و شیراز که مسلمان به دنیا آمدند اینها هم صلیب گردنشان است.
فرمود صلیب مانع شماست چون صلیب را مقدس میدانید اصلا صلیبی وجود نداشته دروغ است، در سوره آل عمران خدا میفرماید و ما قتلوه این که کلیسا میگوید مسیح را کشتند و ما قتلوه من خدا میدانم نکشتند و ما صلبوا، به صلیب هم دارش نکشیدند اصلش دروغ است.
شما دروغ میپرستید چطوری این پرستش دروغ میگذارد شما بیایید مسلمان بشوید؟ اگر گوشت خوک یعنی لقمه حرام را حذف بکنید اگر این اعتقاد ناروا را که عیسی پسر خداست حذف بکنید، اگر این تقدس صلیب و پرستی صلیب را از زندگی بردارید ان وقت من دعوتتان کنم که مومن بشوید راحت مومن میشوید وگرنه نمیشوید. این که قرآن مجید و روایاتمان بیشتر رفتند سراغ موانع، چون حرف زدن از مسلمانی و ایمان و اعتقاد با بودن موانع جا ندارد، موانع باید برود بعد قرآن بگوید جنابعالی مومن هستی، جنابعالی اهل بهشت هستی جنابعالی را خدا ازت راضی و تا مانع هست اصلا حرف آنها جا ندارد.
یک خانمی یک دخترخانمی که بیحجاب است، قرآن مجید یک دانه حجاب مطرح کرده است که بعضیها میگویند در چهارده آیه بعضی از علما را خودم در کتابهایشان دیدم بیست و پنج آیه را ردیف کردند، ضروری دین است، یک حجاب است هم در قرآن آمده هم با لغت جلباب، جلباب یعنی شمد یعنی چیزی که از کله زن تا پایش را بپوشاند، قران میگوید جلباب، معنیاش همین شمد است، یعنی کل بدن را مثل اینکه آدم میخوابد میاندازد رویش دیگر پیدا نیست زن باید حجابی داشته باشد که پیدا نباشد، ما حجاب اسلامی نداریم حجاب غیر اسلامی چی چی؟ که یک حجاب اسلامی است خب برابر حجاب اسلامی حجاب غیر اسلامی است، این حجاب اسلامی من درآوردی این روزگار است ما یک دانه حجاب داریم، ما حجاب غیراسلامی نداریم حجاب اسلامی داشته باشیم.
بیحجابی زن و دختر قطعا مانع از این است که دختر و آن بتوانند در صراط مستقیم حق حرکت بکنند وقتی جلویش مانع است کجا برود؟ حالا آخرین آیه سوره کهف را عنایت کنید، خب یک عدهای از زمان آدم تا حالا دلشان میخواهد به لقاء حق برسند این حرفها برای آنها خیلی مهم است آنهایی هم که کاری به خدا ندارند که این حرفها با آنها کاری ندارد.
فَمَنْ كٰانَ يَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً یعنی بینماز به لقاء من نمیرسد، یعنی بیروزه به لقاء من نمیرسد ببخشید شما را نمیگویم آنی که از پرداخت خمس بخیل است بخل مانع است، نمیرسد به لقاء من، بیحجاب نمیرسد به لقاء من، مال مردمخور نمیرسد به لقاء من، فَمَنْ كٰانَ يَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ يُشْرِكْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ﴿الكهف، 110﴾. آنی که ریاکار است، یعنی در عبادت من شریک آورده، ایستاده رو به قبله دارد نماز میخواند نظرش هم به این است که ببینم بگویم باریک الله عجب نمازی این در عبادت من شریک آورده، این به لقاء من نمیرسد یا بت آورده نمیرسد. مانع نباید باشد.
خب برطرف کردن مانع هم کار سختی نیست آنهایی که نکردند سخت میآید برایشان ما که از اول توفیق داده خدا هی مواظبت کردیم به مانع برنخوریم نه رفع مانع جدید هم کار مشکلی نیست، خب بقیه بحث انشالله فردا.
باز هم دعا بکنیم دعا بعد از وضو، بعد از نماز، بعد از شرکت در مجلس علم، و مخصوصا و مخصوصا با گریه بر ابی عبدالله الحسین مستجاب است. خدایا به حقیقتت قسم موانع بین ما و خودت را چه آنهایی که میدانی چه آنهایی که نمیدانی برطرف بفرما.
جوری نشود که قیامت از قبر که بیرون آوردند چشممان بچرخد بگردد ببینیم اهل بیت کجای قیامتند راه بیفتیم جلویمان را بگیرند، بگویند آقا مانع است نمیشود رفت، آنجا دیگر چه خاکی میشود به سر بکنیم؟
خب متوسل بشویم به آن قدرتمندی که امثال علامه مجلسی وقتی مشکل برایشان پیش میآمد درجا شب زن و بچه را جمع میکردند، مینشستند روی همان رختخواب خانه به عنوان منبر و به این قدرتمند توانمند متوسل میشدند اعتقاد هم داشتند و درست هم بود و گره باز میشد.