لطفا منتظر باشید

روز هشتم

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1437 ه.ق - آبان1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

در ابتدای سخن در رابطه با حرکت به سوی حق لقاء حق، دو سه آیه و دو جمله از جامعه کبیره و دعای ندبه خدمتتان عرض می‌کنم بعد وارد مطلب هر روز می‌شوم که این مسیر چه موانعی دارد، چه چیزهایی آدم را از حرکت باز می‌دارد و نمی‌گذارد برود. در بررسی‌هایی که من توفیق داشتم انجام بدهم که قدم حرکت در این راه چیست اولا  می‌شود فهمید چند قدم باید رفت تا به لقاء ا لهی رسید یعنی چشم دل در قیامت به زیارت جمال نائل بشود، هم در فرمایشات رسول خدا دیدم هم در فرمایشات امیر المومنین. که هر دو بزرگوار یک نوع راهنمایی کردند.

راهنمایی پیغمبر کنار دفن یک میت بود، راهنمایی امیر المومنین به مردم بود، با یک رده‌بندی بسیار زیبا، قوی که قدم اول باید چی باشد قدم دوم، قدم سوم، این قدم اولش با بحث‌های هفت روز قبل کاملا در ارتباط است، که هم رسول خدا این مطلب را به عنوان قدم اول مطرح کردند و هم امیر المومنین خب می‌دانیم هر دویشان بهترین و قوی‌ترین و دقیق‌ترین سالک الی الله بودند و به لقاء حق رسیدند.

قدم اولی که آدم را نزدیک می‌کند به خدا یعنی قدم برداشته، اجتناب المحارم، دور ماندن از حرام‌های الهی، این کلام هر دو بزرگوار اجتناب المحارم، قدم دوم که بعد از این قدم اول قدم بسیار مهمی است و تعبیر پیغمبر سر قبری که داشتند مرده دفن می‌کردند فرمودند این بود  احتمال المکارم، احتمال یعنی برداشتن و به دوش کشیدن، اما در روایت اینجور باید معنی کرد آراسته شدن به ارزشهای اخلاقی، که در روایت خود رسول خدا هم هست بعثت لاتمم مکارم الاخلاق، من مبعوث شدم برای اینکه ارزشهای اخلاقی شما را کامل کنم، این قدم دوم، احتمال المکارم.

اگر ارزشهای اخلاقی را هم بخواهید به دست بیاورید چیست ارزشهای اخلاقی؟ در این زمینه تقریبا بهترین کتاب که ترجمه هم شده جامع السعادات مرحوم ملا مهدی نراقی است، خیلی خوب این کتاب را ایشان نظام  دادند، مختصرتر یک کتابی است که نزدیک به یک قرن و نیم قبل از مرحوم نراقی نوشته شده است به نام حقایق است، حقایق فیض کاشانی. که سی چهل سال قبل یکی از دوستان من در مشهد این را ترجمه کرده روحانی بود و خودش هم در این مسیر بود. یعنی واقعا کتابی که ترجمه کرده بود خودش هم همان کتاب بود من هر وقت می‌رفتم مشهد می‌رفتم خدمتشان نمی‌گذاشتم بیاید پیش من خیلی مسرّ بود  او بیاید من قبول نمی‌کردم، می‌دیدم که رفتن پیش او و نگاه کردن به او عبادت است زیارت مومن آن هم مومن عالم آن هم مومن عالم عارف آن هم مومن عالم عارف عامل زاهد زیارت خداست.

یک روایات جالبی داریم که پروردگار عالم درباره مومن دارد  خودش، من اهان مومنا فقد اهاننی، هر کسی مومنی را خوار کند من را خوار کرده یعنی جایگاه مومن را ببینید خود پروردگار تعیین کرده یا من صبّ مومنا فقط صبّنی هر کسی به مومن ناسزا بگوید به من ناسزا گفته است و در آن روایت دارد که به موسی ابن عمران می‌فرماید مریض شدم چرا عیادتم نیامدی؟ برهنه بودم چرا من را نپوشاندی؟ گرسنه بودم چرا من را سیر نکردی، موسی ابن عمران از آن گفتار پروردگار تعجب کرد، گفت خدایا اینهایی که فرمودی خودت معنی کن مثلا من متوجه نمی‌شوم چی داری می‌گویی، بیمار مگر خدا هم بیمار می‌شود خدا جسم نمی‌شود، خطاب رسید مومنی که بیمار بود نرفتی عیادتش، مثل این است که من بیمار شدم، عیادتم نیامدی، مومنی که برهنه بود پول نداشت لباس بخرد نپوشاندی، مثل این است که من را نپوشاندی ارزش دارد مومن.

ارزش‌های اخلاقی به مومن ارزش می‌دهد، این قدم دوم. پس با اجتناب المحارم و احتمال المکارم دو قدم جلو رفتیم و اداء الفرائض، انجام واجبات، واجبات هم سه جور است ظاهرا یک واجبات بدنی است، که بدن باید انجام بدهد مثل نماز و روزه و حج، یک واجب مالی است پول باید گذاشت که آن واجب تحقق پیدا بکند مثل زکات، مثل خمس، مثل نفقه زن و بچه، این واجب الهی است. که آدم اگر پول هزینه  نکند واجب را ترک کرده است انجام نداده است. یک واجب هم واجب حقوقی است، مثل حق پدر و مادر، حق زن به شوهر، حق شوهر به زن حق بچه‌ها به پدر و مادر، این قدم سوم.

قدم اولش رفع موانع است خیلی زیبا رده‌بندی شده، اجتناب المحارم، خب این دو بزرگوار که خودشان سالک الی الله بودند به تمام مقامات سلوک هم رسیدند، اینها دارند ما را راهنمایی می‌کنند که با سه قدم شما به لقاء حق می‌رسید، حالا آن چند تا آیه و روایت را بگویم اولا این عنایت را داشته باشید و یادتان بماند که در روایت می‌فرماید من احب لقاء الله کسی که دوست دارد عاشق است به لقاء حق برسد، احب الله لقاءه خدا هم عاشق است که به لقاء بنده‌اش برسد این خیلی روایت عجیبی است، عشق دو طرفه، عبد عاشق لقاء حق است، حق عاشق لقاء عبد است، حالا آن روایت است برویم سراغ قرآن.

در قرآن خیلی مسائل طرفینی بیان شده است، که تحقق یک طرف در گرو تحقق طرف دیگر است، اصلا جنبه یک طرفه نمی‌تواند پیدا بکند هیچی، و جالب هم این است که از طرف عبد باید طرف اول شروع بشود تا طرف دوم  که پروردگار است تحقق بدهد آن حقیقت را مثلا در سوره بقره همین مسئله دو طرفه را می‌خوانیم اذکرونی اذکرکم، شما دل به من بدهید من هم دل به شما می‌دهم ذکر یعنی توجه قلبی. با زبان تنها نمی‌شود به خدا رسید، اذکرونی ذکر یعنی توجه دل به پروردگار. که این توجه گاهی به صورت الفاظ مقدس بر زبان جاری می‌شود.

این یک مورد دو طرفه، شما بندگان من توجه قلبی به من بکنید توجه قلبی‌تان باعث می‌شود که من هم به شماتوجه  کنم، باز یک مسئله دو طرفه اوف بعهدی، شما دیندار بشوید عهد در اینجا یعنی عهد توحید و نبوت و امامت، عهد حلال و حرام اوفوا بعهدی، به عهد من وفادار باشد اوف بعهدکم، من هم به عهد شما وفادار  هستم عهد شما چیست؟ این است که بهشت را در اختیارتان بگذارم این عهد شماست، شما مگر به امید رسیدن به بهشت من کار نمی‌کنید؟ خب این عهد شما، اما اول شما به عهد من وفا بکنید که دین من است، بعد من به عهدی که مربوط به شماست که بهش را در اختیارتان بگذارم وفا بکنید  این طرفینی.

خب حالا که من وارد سلوک شدم از کی؟ از هر وقت که فهمیدم، هر وقت که فهمیدم حر ابن یزید ریاحی نزدیک پنجاه سالگی فهمید باید سالک بشود، خب حرکت کرد و به لقاء هم رسید هر وقت فهمیدم، خب گذشته‌ای را که نفهمیده بودم خیلی شلوغ و قر و قاطی زندگی کردم آن را باید چی کار کرد؟ این وعده قطعی پروردگار در سی جزء قرآن است که وقتی شما راه  افتادی نگران سی سال چهل سال بیست سال گذشته‌ات نباش که شلوغ بوده و بی‌ریخت بوده و درست نبوده، یغفر لکم ذنوبکم، آن را من باید ببخشم می‌بخشم، بخشش که برای خدا کار طاقت‌فرسایی نیست بخشش یعنی من باید جریمه‌ات کنم نمی‌کنم همین اصلا بخشش معنی‌اش این است.

می‌بخشمت یعنی جریمه‌ات نمی‌کنم، خب نگرانی ندارد حالا  کی می‌خواهی راه بیفتی؟ این روایت در وسائل الشیعه است، که زمان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی زیر نظر ایشان در بیست جلد چاپ شد، هیچ روزی هم در حوزه نجف، قم و دیگر حوزه‌ها بحث از این کتاب خالی نیست هیچ روزی، نویسنده‌اش شیخ حر عاملی است ایشان از نسل حر ابن یزید ریاحی است یعنی من وقتی سالک الی الله بشوم خدا در دنیا هم جایزه به من می‌دهد، یک جایزه حر همین بچه‌اش است که چهارصد سال است کل حوزه‌های شیعه تحت تاثیر کتابش هستند.

به ماها هم جایزه خیلی داده اگر فکر کنیم خیلی جایزه داده همین که  ما داریم ادامه می‌دهیم عبادتمان و نماز و روزه‌مان را، همین که داریم ادامه می‌دهیم آمدن محضر ابی عبدالله را، گریه کردنش را، خرج کردن برای ابی عبدالله این جایزه ماست که حالا که آمدی خودم می‌کشانمت در این راه، این جایزه.

خیلی کار خدا عجیب است، ایشان نقل می‌کند در عرفات ایام حج واجب، یک جوانی به نام ابراهیم آمد چادر امام صادق، اولین بار هم بود حضرت را در عرفات ملاقات می‌کرد، گفت آقا من حاجی هستم الان هم محرم هستم اسمم هم ابراهیم است، من یک سوال دارم از شما خیالم را راحت کنید نگرانم، فرمود چیست؟ بپرس؟ گفت یک مادری دارم نود سالش است مسیحی  است خود من هم مسیحی هستم، اما صدای این دین حق و این فرهنگ شما که به  گوشم رسید شیعه شدم، خب مادرم ولی مسیحی است و مشرک است، من از مکه برمی‌گردم حاجی شیعه هستم چی کار کنم با این مادر بروم دیدنش نروم؟ من بالاخره مسافر هستم الان که برمی‌گردم به عنوان اولادش من را بغل می‌گیرد، می‌بوسد چه کار کنم؟

امام صادق از مانع پرسید، خیلی جالب است همه جا صحبت این مانع است از بس که مانع زیاد است و ما یک جهاد بزرگمان با همین موانع است، امام فرمود گوشت خوک می‌خورد؟ عرض کرد نه، مشروبات الکلی می‌خورد؟ خب کار مسیحی‌هاست می‌خورد، عرض کرد نه، فرمود حاجی برگشتی مدینه دائم با او رفت و آمد گفت هم غذا هم بشو با او، اگر آبگوشت می‌خواستی بخوری در یک کاسه، برنج می‌خواستی بخوری در یک کاسه آب می‌خواهی بخوری در یک کاسه مادرت است، از پیش خودت مسائل من درآوردی درنیاوری من شیعه هستم این مسیحی مادرت است، حج تمام شد، یک روز مادر صدایش کرد گفت کی عوضت کرد؟ خیلی به من می‌رسی، به پیغمبر جدیدی غیر از مسیح برخوردی؟ چون این کار کار پیغمبران است که به مادرت برس به پدرت برس با اخلاق باش، آرام باش، نرم باش، مدارا داشته باش، مهر داشته باش، محبت داشته باش، گفت نه مادر، بعد از پیغمبر اسلام هیچ پیغمبری نمی‌آید ولی من به تور فرزند یک پیغمبر خوردم، آن هم امام صادق است.

گفت پسر همین الان بلند شو برو پیش حضرت صادق، بگو مادر من می‌خواهد شیعه بشود ببین راهش چیست؟ آمد خدمت  امام ششم گفت آقا مادرم اینجوری است فرمود خب شهادتین را تلقینش  کن آمد خانه، گفت مادر دو تا کلمه باید بگویی با دلت نه با زبان تنها، یکی سه خدا بودن را باید بگذاری زمین ابن و اب و روح القدس، شما مسیحی‌ها شرکت خدا باز کردید، بگو اشهد ان لا اله الا  الله، کلیددار یکی است گرداننده یکی است، روزی‌دهنده یکی است، زنده کننده یکی است، میراننده یکی است، قل هو الله احد، دومی ندارد.

به نبوت جد امام صادق هم قلبا شهادت بده، گفت چشم مادر شهادت به وحدانیت حق و شهادت به رسالت پیغمبر، تمام شد شهادت ول شد، تا آمد بگیرد مادر دراز شد، دید مرد مادر، گریه‌کنان آمد پیش امام صادق گفت آقا مادرم شیعه شد اما مرد، فرمود زنهای مسیحی و قوم و خویش‌هایت را نگذاری بیایند من الان می‌گویم زنهای خودمان بیایند غسل بدهند و کفن کنند و بقیع دفنش کنند گفت آقا این مادر ما نود سالش بود ده سال هیچی هشتاد سال یک رکعت نماز و روزه یک کار اسلامی تکلیف چیست؟ حضرت فرمود یغفر لکم ذنوبکم کل گذشته‌اش را خدا بخشید نمی‌خواهد برایش نماز بخوانی این است خدا کی من راه بیفتم؟ هر وقت دلت می‌خواهد راه بیفت در راه افتادن جدی حالا این دو سه تا آیه را من قرائت کنم در راه افتادن جدی.

اولا عجب آیه‌ای است این آیه، من می‌خوانم شما ببینید در زندگیتان لمس کردی تحقق این آیه را، کان حقا یعنی واجب قطعی است  کان حقا علینا، بر من خدا واجب قطعی است چی؟ نصر المومنین، که بندگان مومنم را یاری بدهم، کمک بدهم، حالا که داری به طرف من می‌آیی جدی هم هستی، دستت را بگذار در دست قدرت خودم خودم می‌برمت.

خب این همه خطر در مسیر است، کمک هم می‌دهم خطرها را برطرف کنی، موانع را برطرف کنی، از غصه گذشته‌ات هم نجاتت می‌دهم، مگر نخواندی بنده من آن در شکم ماهی بود در تاریکی معده در تاریکی شب، در تاریکی دریا، یک ناله زد به من فنادی یک بار فی الظلمات، ان لا اله الا انت، خدایا فقط تو یکی هستی، فاستجبنا له جوابش را دادم گفتم راست می‌گویی همه  کاره من هستم، و نجیناه من الغم، به نهنگ گفتم آرام بیا لب ساحل بگذار بیرون.

اما من این کار را فقط با یونس نکردم، و کذلک، کذلک اسم اشاره است در ادبیات عرب، کذلک یعنی همینجوری که حبس شده در شکم نهنگ را که احدی در کره زمین خبر نداشت که اولا این ماهی کدام ماهی است، ایشان در معده ماهی حبس بود ماهی هم در دریا بود کسی نمی‌توانست نجاتش بدهد، اینجور که بنده‌ام یونس را از شکم ماهی درآوردم از غم وغصه هم درآوردم همینجور بی‌کم و زیاد ینجی المومنین، بندگان مومنم را نجات دادم.

تمامش کنم این بحث را با آن دو تا جمله جامعه کبیره و ندبه و یک آیه قرآن، بدون توضیح، خب در مسیری که من دارم می‌روم معلم می‌خواهم خودم نه خطرشناس هستم نه منفعت‌شناس، بکم یسلک الی الرضوان، امام هادی می‌گویددر مسیری که دارید می‌روید به رضایت خدا برسید راهنما می‌خواهید راهنمایتان هم اهل بیت هستند، بکم یسلک الی الرضوان.

در دعای ندبه هم السبیل و المسلک الی رضوانک، این دعای  ندبه را امام زمان از خودشان بروز دادند که سالک راه را حرکت‌کننده، با اهل بیت حرکت کن الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها آلهم کثیر.

اما آیه دیگر لازم نیست من برای شما هفت هشت ده تا تفسیر ناب را اسم ببرم، وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مٰا زَكىٰ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً ﴿النور، 21﴾، اگر فضل من و رحمت من بدرقه راه شما نشود یک نفرتان به مقصد نمی‌رسید یک نفر، ما زکی منکم من احد. نکره در سیاق نفی در ادبیات عرب افاده عموم می‌کند یک نفرتان هم نمی‌رسید.

خب این فضل تو چیست و رحمتت که هر کسی وصل به این فضل و رحمت می‌شود به رضوان تو می‌رسد گفتم نیاز نیست ده تا تفسیر اسم ببرم قرآن به طور یقین تاویل دارد ائمه ما می‌فرمایند این فضل و رحمتی که خدا می‌گوید اگر برای شما قرار نداده بودند یک نفرتان به مقصد نمی‌رسیدید پیغمبر و امیر المومنین شما در سلوک این راه دستت باید در دست دو نفر باشد نه یک نفر، غیر شیعه دستش به سوی یک نفر دراز است فقط می‌گوید پیغمبر آن هم  اینقدر دستش کوتاه است که هزار و پانصد سال است به دست پیغمبر نرسیده اگر می‌رسید که مومن می‌شدند و شیعه می‌شدند داعش و طالبان نمی‌شدند آل سعود نمی‌شدند دست به دست پیغمبر نرسیده، دو تا دست دو طرف باید بگیرند و راه ببرند.

تا به لقاء او برسی وَ لٰكِنَّ اَللّٰهَ يُزَكِّي مَنْ يَشٰاءُ ﴿النور، 21﴾ این کار من است که شما را به مقصد می‌رسانم، که برایتان یار قرار بدهم پیغمبر و امیر المومنین، حرفم تمام، یک قطعه‌های خیلی ناب طلای بیست و چهار عیار درباره موانع آماده  کرده بودم که نرسید اگر خدا لطف کند عنایت کند، فردا برایتان قطعه‌ها را می‌گویم، البته آنها هم واقعا یک بحث یک ماهه و دو ماهه می‌خواهد چون خیلی حقایق متراکم پری دارد.

خب حرف تمام و برویم سراغ ابی عبدالله خب در راه که آدم می‌رود شستشو نمی‌خواهد؟ مردم یک جاده‌ای را که می‌روند می‌رسند به هتلی که گرفتند  اول می‌روند حمام، برمی‌گردند از جاده‌ای که امدند می‌روند خانه می‌روند حمام راه شستشو می‌خواهد خداوند شستشوی سالک را اشک بر ابی عبدالله قرار داده.

 

 

برچسب ها :