شب سوم
(تهران حسینیه حضرت قاسم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کتاب خدا در پایان بعضی از آیات گاهی هم وسط بعضی از آیات اعلام کرده است که این مجموعه یعنی این سی جزء که نزدیک به شش هزار و ششصد و چند آیه است برای همه مردم موعظه است، نصیحت است، میخواهد با موعظه کردن، نصیحت کردن، مردم را از خطرناکترین خواب که در فضای آن خواب هر ضرری و هر خسارتی متوجهشان است بیدار کند.
این خواب با یک پسوند از قدیم در زبان مردم به کار گرفته میشد خواب غفلت، یعنی اینکه انسان از پروردگار بیخبر بماند، پروردگاری که خلقش کرده، پروردگاری که در رحم مادر پرورشش داده، پروردگاری که دو سال سینه مادر را برای غذای مناسب با جسم و روح او پر از شیر کرده، پروردگاری که مهر او را در دل پدر و مادر انداخته است، پروردگاری که بعد از شیر سفره روزی کاملی را برای او پهن کرده است و هر غذای لازمی را برایش گذاشته است. غفلت از این خدا خیلی خطرزا است چون آدم وقتی در زندگی خدا را یادش برود، بیتوجه به پروردگار بشود، قطعا و یقینا چنانکه تجربه تاریخ ثابت کرده است در دامن شیاطین میافتد، چون پیغمبر اکرم میفرماید فضای سومی در این عالم وجود ندارد، انما هو الله و شیطان و الحق و الباطل و النور و الظلمة و العاجل و الآجل اصلا شما هر چی هم امشب فکر بکنید که فضای سومی را پیدا بکنید نیست که پیدا بکنید. یعنی وجود ندارد یا فضای زندگی انسان الهی است یعنی از اول جوانی تا آخر عمر آدم قلبش، دلش، جانش، توجه به خدا دارد و او را محور قرار داده است و به قول امام صادق این را درک کرده به درک خودش داده است که من عمله این مولا هستم، کارگر آنی هستم که من را آفریده، دنیای من، آخرت من، بدن من، روح من، گردش خون من، قلب من، دست اوست و هر نعمتی را او به من میدهد و هر جریانی را ارادهاش تعلق بگیرد او به نفع من جاری میکند.
بنابراین عقلم میگوید، فطرتم و وجدانم میگوید که این چند روزی که در دنیا هستی کارگر این خدا باش، خدا هم دو کار از ما میخواهد، یکی عبادت به معنای جامع کلمه، یعنی این را توجه باید داشته باشید وقتی قرآن یا روایات عبادت را مطرح میکند منظورش فقط نماز و روزه نیست، حج رفتن نیست، عبادت یعنی هر چی کار مثبت است که خدا امر بهش دارد، این میشود عبادت، این عبادت است. یک کسی که صبح از خانه درمیآید و دنبال پول میرود اصلا از خانه درمیآید هدفش هم دنبال پول رفتن است، ولی چون خودش را کارگر خدا میداند، از زبان خود خدا قرآن و از زبان پیغمبر و ائمه به این معنا آگاه شده که دنبال پول برو امر است و ابتغوا من فضل الله دنبال معیشت برو، دنبال کار برو، دنبال کسب برو ولی با این کاسبی یک پر کاه حرام قاطی نشود، یعنی به اندازه یک پر کاه حق احدی را داخل مال خودت نکن این کار کار ابلیسی است. این دارد عبادت میکند، یعنی آنی که صبح درمیآید دنبال هر شغلی که انتخاب کرده دارد میرود و غروب برمیگردد این دارد خدا را عبادت میکند ولی این یک نوعی از عبادت است یعنی به حرف خدا گوش داده اولا دارد دنبال پول میرود چون امر کرده خدا، به هیچ کس نهی نکرده دنبال معیشت نرو معنی ندارد، پروردگار عالم جهان را خلق کرده، روزی را خلق کرده، میوهها را خلق کرده، نخهای لباس را خلق کرده برای انسان نمیشود که به انسان بگوید که دنبال میوه نرو، دنبال خوراک نرو، دنبال لباس نرو، دنبال پول نرو نمیشود امر دارد برو، ولی در کنار امرش نهی دارد که چشمت به حرام نباشد. این را دارد.
آنی که به امر خدا دارد دنبال پول میرود، دنبال معیشت میرود، دنبال دنیا میرود و در ضمن هم به نهی پروردگار احترام میکند و دنبال حرام نمیرود این یک رشته عبادت الهی است و اگر در کارخانه در مغازه، سر زمین، در بیل زدن، پشت تراکتور نشستن، عرق بکند در حالی که خود را عمله خدا میداند یعنی امر خدا را اطاعت کرده برای به دست آوردن مال حلال و دوری از مال حرام، در مهمترین کتابهای ما که حالا من اسم ببرم گرچه ندارید در خانههایتان کتاب باعظمت من لا یحضره الفقیه اینها از کتابهای اصولی شیعه و از کتابهای ریشهدار شیعه است. آن آقا را خواهش کنید موبایل را کنار بگذارد چون من مغز دین را دارم برایتان میگویم خیلی به دردتان میخورد خیلی یعنی احتمال تغییر در مسیر غلط با این بحثها صددرصد است.
خب گرم است، پشت تراکتور است دارد میکارد و درو میکند، دارد مغازه را باز میکند، دارد میخرد و میفروشد عرق میریزد، پیغمبر اکرم میفرماید هر قطره عرق دنبالکننده مال حلال برابر با قطره خون شهید در جبهه است، اینها در اصیلترین کتابهایمان است، فروع کافی من لا یحضر، وسائل، تهذیب، استبصار، بحار، جامع احادیث شیعه، اینها دیگر کتابهای رأس کتب شیعه است یعنی کتابهایی است که مراجع شیعه از زمان نوشته شدن برای درس خارج یعنی مرحله سوم درسهای حوزه میآورند روی منبر درس و در ارائه روش اجتهاد باز میکنند و میخوانند روایاتش را، پیغمبر میفرماید کل عبادات خدا هفتاد جزء است یعنی یک جزء یک جزء عبادت است، مجموع عبادت هفتاد جزء است شصت و نه تا در به دست آوردن مال حلال است، این یک کار که خدا از ما میخواهد.
کار دوم، خدمت به بندگانش است، و اسلام یا قرآن یا مکتب اهل بیت نقطه نورانی بسیار باارزشش این است که میگوید به مشکلدار خدمت کن ولی دینش را لحاظ نکن، اصلا. وقتی امیر المومنین مالک اشتر را انتخاب کرد برای استانداری مصر در عهدنامهای که نوشت یعنی دستورالعمل استانداری، نوشت مالک مردم یا همکیش تو هستند شیعه هستند، یا همنوع تو هستند، نفر سومی که نیست، شما مالک همکیشت را و هم نوعت را که مسیحی است، یهودی است، زرتشتی است، نمیدانم تابع ادیان افریقایی است در مصر چون مصر هم جزو افریقا است، مالک در خدمترسانی به مردم همکیشت شیعه را با همنوعت را با یک چشم نگاه کن، اگر بنا باشد مالیاتی را یک سال ببخشی چون فراوانی است و دولت هم پول دارد اگر بنا باشد ببخشی، اگر بنا باشد سبد کالا به مردم بدهی به همه نیازمندان بدهی، هیچ کس را از قلم نینداز، هیچ وقت در خدمت به مردم نگو این شیعه است من خدمت میکنم، اما این سنی است نه، اصلا محلش نمیگذارم این خلاف مکتب اهل بیت است این خلاف عاطفه اسلامی است، این خلاف محبت دین پروردگار است، مگر الان خدا به مسیحیهای دنیا روزی نمیدهد؟ مگر به یهودیها روزی نمیدهد مگر به سنیها روزی نمیدهد؟ مگر به بینماز روزی نمیدهد؟ مگر به لائیک روزی نمیدهد؟ اتفاقا شیعه با شوق بیشتر به غیر از هم کیش خود باید خدمترسانی بکند که او د لش نسبت به اهل بیت و دین نرم بشود و بشود جزو ما.
من به یک مسیحی خیلی خدمت کردم، یک روز به دو نفر پیغام داد بگویید من ایشان را میخواهم ببینم، گفتم بیا، اگر در مسجد هم بودم میگفتم بیاورید مسجد چون پیغمبر اکرم ده سالی که مدینه بود در مسجد را گفته بود به روی مسیحی، زرتشتی، سابعی، بیدین و مشرک باز بگذارید بیایند در مسجد با من ملاقات کنند این دستور پروردگار بود در سوره توبه است این دستور و ان احد یعنی خدا دارد به ما میگوید حق اخم کردن ندارید این مغز حرف خداست، حق طرد کردن ندارید، این مغز حرف پروردگار است. خدا گفته اگر بنای اخم و طرد داری جایش فقط با کفار حربی است آنهایی که میخواهند به مملکتتان به دین و به ملتتان ضربه بزنند، بله کینه با امریکا یک عبادت قلبی است حالا اگر امریکا آمد گفت من غلط کردم آدم شدم توبه کردم از گذشتهام و راست گفت، نه دیگر حق کینه برای ما باقی نمیماند که آن هم بنا ندارد راست بگوید اگر یک وقتی راست گفت.
اسلام دین محبت است، دین عاطفه است، دین عشقورزی است، دین مهرورزی است، حالا حکم خدا را ببینید به خدا خیلی عجیب است اصلا محبت خدا قابل درک نیست، و ان احد من المشرکین یعنی اگر یک نفر از این بتپرستها، که در مکه است سیزده سال بهت سنگ زدند، چوب زدند، ناسزا گفتند، تهمت زدند، در قرآن است بهت گفتند مجنون، بهت گفتند اختلال روانی دارد، گفتند دروغ میگوید، گفتند داستانپرداز است آن هم داستانهای دروغ قرآن را میگفتند که ا ساطیر الاولین اینهایی که پیغمبر میگوید قرآن است اینها بافتههای دروغ قدیمی است، آخه بافته دروغ که این نمیشود، بالوالدین احسانا در قرآن کجایش افسانه دروغ پیشینیان است؟ لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل مال مردم را به حرام نخورید این افسانه دروغ پیشینیان است؟ این قصه است؟
تاکلون التراث اکل لما، هر کسی ارث خواهر و مادر و ارث برادرش را بخورد باید برود جهنم، این افسانه است؟ اینها که نظامدهنده یک زندگی سالم است، ولی حبیب من اینهایی که سنگ و چوب بهت زدند دیوانه گفتند، کذاب گفتند زجر بهت دادند، بت پرستیدند یعنی معبود قلابی بر ضد من علم کردند، اگر یکیشان از مکه آمد مدینه از تو پناه خواست راهش بده، پناهش بده، همین پناه خالی؟ نه در آیه دیگر میگوید بدیهایی که در مکه به تو داشتند به رخشان نکش خجالتزدهشان نکن، پناه بده بگذار با تو حرف بزنند، حتی یسمع کلام الله، تا قرآن را بشنود، اگر قبول کرد و مومن شد خب خودش خودش را به سعادت دنیا و آخرت رسانده اگر قبول نکرد، گفت نه من میخواهم بت بپرستم، بگو باشد امنیت بهش بده تا به مکه برسد که کسی او را آزار ندهد این خداست.
دو تا کار خدا از ما میخواهد عبادت به معنای جامع کلمه که نماز یک رشته عبادت است، روزه یک رشته عبادت است، کسب حلال یک رشته عبادت است، ازدواج مشروع یک رشته عبادت است، این یک کار، یک کار هم خدمت به بندگانش، شما نمیدانم تا حالا بعضیهایتان تیر و مرداد مکه بودید؟ من دو سه مرتبه از گرمای گاهی شب مدینه نزدیک بود از بین بروم گرمای شب، امام صادق سوار بر مرکب است با دو سه نفر آنها هم سوار مرکب هستند دارند میآیند به طرف مدینه گرما غوغا میکند یکی دو تا هم پیاده دارند میآیند نزدیک شهر، یک آدمی افتاده بود روی خاک لب میزد، یعنی آخرین مراحل جان کندنش بود، امام صادق از بالای مرکب به آنی که پیاده بود گفت سریع برو بشین بالای سرش در ظرف آب را باز کن این از تشنگی دارد میمیرد بیشتر عزیزان این مملکت در منا از تشنگی مردند، گفت دارد میمیرد برو آب بریز در دهانش نمیمیرد اگر آب بدهی گفت یابن رسول الله من این را میشناسم این از مسیحیهای مدینه است کلیسایی است، فرمود به دینش چه کار داری یکی دارد از بین میرود برو آب بده بهش، دوید آمد آب ریخت در گلوی این مسیحی یک نفس کشید و بلند شد، این مسیحی به من پیغام داد چون من کمک مالی زیاد بهش کرده بودم آدم فقیری بود، آدم آرامی بود گفت من میخواهم ببینم، آمد گفتم هر کاری داری بگو برایت انجام میدهم، گفت من دیگر کاری ندارم، خوب است، مشکل مالی ندارم، امروز هم که آمدم ملاقاتت یک کار دارم میخواهم شیعه بشوم، چی کار کنم؟
گفتم من چند مطلب است یواش یواش تکرار میکنم شما هم بگو با دل، اول با دلت بگو، بعد بیاور نوک زبانت اشهد ان لا اله الا الله چون مسیحیها خدای ترکیبی دارند، یعنی میگویند خدا عبارت است از اب، ابن روح القدس در حالی که پروردگا رعالم نه اب ا ست نه ابن است نه روح القدس، اب مخلوق است، ابن مخلوق است، روح القدس مخلوق است، اینها خدا را رها کردند کلیسا آمده سه چیز را با هم قاطی کرده اب، ابن، روح القدس میگویند این سه تا با هم یک خدا هستند، من در کلیسای بزرگ اوکراین با رئیس کلیسا ملاقات کردم، گفتم شما سوال را جواب میدهید؟ گفت بله، گفتم که شما اصل دینتان اب و ابن و روح القدس است، بعد میگویید این سه تا ترکیب هستند با هم شدند خدای واحد بهش گفتم از زمان شروع خلقت انسان هیچ وقت سه یک نبوده، یک هم سه نبوده شما میگویید سه مساوی با یک است، یک مساوی با سه است، این را برای من با دلیل ثابت کنید من علاقه دارم مسیحی بشوم در همین کلیسا. چگونه؟ چون ریاضی استدلالی است من هم یک خورده خواندم یعنی آنقدر رشتهها را خواندم بتوانم با مردم دنیا حرف بزنم گفتم بفرمایید شما در کلیساهای اروپا و امریکا و شرق میگویید یک مساوی با سه است، سه مساوی با یک است، به من گفت که شما بدون بحث، بدون دلیل، تعبدا باید قبول بکنی یک سه است سه هم یک است، گفتم علم این را نمیپذیرد، گفتم قرآن ما به پیغمبر ما میگوید هر بیدینی، هر لائیکی هر دهری، هر کمونیستی، هر دیالیکتیکی، هر مسیحی، هر زرتشتی، هر یهودی آمد اول تو گوش بده تمام حرفهایشان را با تو بزنند، اول تو. همه را که گوش دادی بهشان بگو هاتوا برهانکم، برای مطالبتان دلیل یا عقلی، یا حکمتی یا طبیعی یا علمی بیاورید من قبول میکنم مخالف دلیل ندارد مخالف فقط ادعا دارد.
من در افریقای جنوبی با د ه نفر ملاقات داشتم پنج شش تایشان مدرک دکتری داشتند، گفتم عالم چگونه به وجود آمده با کل این موجوداتش؟ گفتند خودبخود، خود به خود، گفتم یعنی تمام جهان با موجوداتش نبوده بعد خود جهانی که نبوده با موجوداتی که نبوده باعث به وجود آمدن خودش شده، حرفتان این است اگر جهان بوده چه نیازی دارد خودش را خلق بکند؟ شما میگویید خود خود یعنی قبلا بوده، و بعد میگویید هیچی اینها نبوده، آن خود یعنی همه چیز بوده آن همه چیز باعث به وجود آمدن خودش شده، این که عقلی نیست، اصلا آوردم برایشان روی کاغذ، گفتم خود به خود به وجود آمده یعنی نبوده متکی به بود خودش به وجود آمده یعنی شما میگویید کل جهان بوده بعد باعث به وجود آوردن خودش شده است، گفتند اینجور که تو میگویی ما تا حالا فکرش را نکرده بودیم این خود به خود یک مسئله صددرصد باطلی است. بعد گفتم حالا کی به وجود آورده؟ گفتند بالاخره یکی بوده به وجود آورده، گفتم حالا فهمیدید یکی بوده به وجود آورده من آدرس آن یکی را بدهم اسمش الله است، رحیم است، کریم است، علیم است، ودود است، غفور است، رزاق است، محسن است، لطیف است.
گفتند به ما اجازه بدهید ما مرخص بشویم گفتم کجا میروید؟ گفتند میرویم دنبال کسانی که با ما مربوطند بگوییم خود به خود یک مسئلهای است که از نظر عقلی و علمی باطل است برویم خدا را به آنها هم انتقال بدهیم اسلام دین دلیل است، دین حکمت است. و از همه مهمتر دین محبت است. من یک روایت برایتان بگویم گرچه وحشتناک است اما چون مخ محبت دین است برایتان میگویم. در کتابهای مهم ما نقل کردند خیلی عجیب است، من در عمرم با افرادی اختلاف نظری یا اختلاف اعتقادی داشتم خیلی هم گاهی من را اذیت کرده، خیلی. پشت سرم دری وری گفتند حرف زدند، مطلب نوشتند، خیلی بد کردند، اما من به شما روی منبر پیغمبر بگویم اینجوری که پیغمبر میگوید من تا حالا نبودم چی میگوید پیغمبر؟ حالا یا زن و شوهر، یا پدر و فرزند، یا دو تا برادر یا خواهر و برادر یا مردم و مردم، دیگر غیر از اینها که نیست، پیغمبر میفرماید کسی که شب سرش را بگذارد روی متکا، برای خوابیدن ده شب است یازده شب است دوازده شب است خوابش گرفته، چارهای ندارد جز اینکه بخوابد، پیغمبر میفرماید کسی که سر روی بستر بگذارد در حالی که نسبت به مسلمانی کینه در دلش است، به زنش کینه دارد، به شوهرش کینه د ارد، به بچهاش کینه دارد، به دامادش کینه دارد، به شریکش کینه دارد، به مردم کینه دارد، به قوم و خویش کینه دارد کسی که سر به بالین بگذارد در حالی که نسبت به یک نفر مسلمان کینه داشته باشد اگر صبح از خواب بیدار نشود و این دل دارای کینه را منتقل به عالم بعد کند خداوند به او نظر رحمت نخواهد کرد.
من هم خیلی از مردم بدی دیدم ولی کینه به کسی ندارم، خب وقتی پیغمبر راستگو میگوید اگر با کینه به یک نفر بمیری نجات نداری چه مرضی دارم که به خاطر یک ذره کینه در نجات دنیا و آخرت را به روی خودم ببندم برای چی؟ مگر دیوانه هستم؟ دل باید پاک باشد.
خب برگردم به اول سخن، چقدر زیبا میگوید پیغمبر، فضای زندگی یا خداست، یا شیطان است، یا نور است، یا ظلمت است، یا حق است، یا باطل است، این نصیحت پیغمبر به کل است یا دنیاست یا آخرت سومی ندارد، اگر شما با خدا زندگی کنید مصون از فرهنگ شیطان هستید، با خدا زندگی کردن یعنی عبادت جامع خدمت به مردم، هر کسی میخواهد باشد با خدا زندگی کردن، اگر با خدا زندگی نکنم ضرورت زندگی من را میکشاند به فرهنگ شیطان، حرام میخورم، زنا میکنم، عرق میخورم، کینه پیدا میکنم، مال مردم را میبرم، ارض مردم را میبرم، آبروی مردم را میبرم وقتی با خدا زندگی نکنم نمیشود من با خدا زندگی نکنم همه چیزم هم پاک باشد اصلا نمیشود.
نمیشود من با ظلمت زندگی کنم همه چیزم نور باشد این که تناقض است، مثل اینکه من بگویم الان هم شب است هم روز است، این که دروغ است، یا روز است یا شب است، یا بگویم هم گرسنه هستم هم سیرم، نمیشود هم مریضم هم سالم هستم، هم دلم پر از محبت است هم پر از کینه این که نمیشود، اگر آدم با خدا زندگی کند پاک زندگی میکند، اگر آدم با خدا زندگی نکند ناپاک زندگی میکند بالاجبار، یعنی اصلا چارهای ندارد جز اینکه نجس زندگی کند و درنده بشود و دندان تیز پیدا کند و دم و سم پیدا کند دائم هم شکم مردم را پاره کند، دل مردم را بسوزاند، دل زن و بچههای مردم را بسوزاند نمیشود. میشود؟
شما فکر بکنید ببینید شدنی است یک کسی که آمده خودش را خوشنما نشان داده با پنجاه نفر معامله کرده بعد از اینکه اطمینان جلب کرده پنجاه میلیارد تومان اینها را روز روشن دزدید و برد و فرستاد آنور آب و خودش رفت از این پنجاه نفر سی نفر به خاک سیاه نشستند چون کل پولشان همان بود حالا دل او سوخت، دل زن و بچهاش سوخت بدهکار هم هست، میخواسته با گرفتن آن پول بدهیاش را بدهد زندان هم افتاده این با خدا زندگی کردن است مگر میشود؟ این با شیطان زندگی کردن است. این با فرهنگ شیطان زیستن است، آنی که با خدا زندگی میکند یک جور دیگر است من یک بار همسفر کسی بودم مکه الله اکبر از خوبی خوبان، اصلا آدم ماتش میبرد حالا کاری به عبادتش و گریه و نالهاش ندارم.
راه خانه به مسجدالحرام دور بود یعنی باید ماشین سوار میشدند بیایند مسجدالحرام ده تا ایستگاه، این آمد خانه لباسهایش را درآورد به گیرلباسی در اتاق انداخت یک دفعه چشمش به یک چیزی افتاد سریع لباسهایش را پوشید گفت من بروم تا مسجدالحرام و برگردم، شما که تا حالا مسجدالحرام بودید سه نصف شب است خسته، خواب، استراحت، گفت من لباسهایم را که به گیر لباسی انداختم آنجا که نشسته بودم دعا میخواندم و نماز در مسجدالحرام مورچه رفت و آمد میکرد، یک دانه از آن مورچهها به لباسم است این الان خانه و رفیقهایش را نمیتواند پیدا کند، اگر نر است مادهاش را نمیتواند پیدا کند اگر ماده است نر را نمیتواند پیدا کند، من این را با همین لباسهایم مواظبت میکنم بروم مسجد بگذارم آنجایی که راه میرفت و برگردم، چون من قیامت تحمل این که دل مورچهای را سوزانده باشم ندارم. این با خدا زندگی کردن.
اما اوباما و انگلیس با خدا زندگی نمیکنند و فرانسه، یک میلیون را تا حالا در عراق کشتند چند صد هزار را افغانستان کشتند، در عروسیها را بمباران کردند، داعش را ساختند آنها هم تا حالا معلوم نیست چند صد هزار تا را زنده زنده آتش زدند سر بریدند، آدم با خدا زندگی نکند بالاجبار باید با شیطان و فرهنگش زندگی کند حرفم تمام. خدا در قرآن وسط بعضی از آیات آخر بعضی از آیات میگوید قرآن من موعظه است، نصیحت است، اینهایی هم که امشب برایتان گفتم بخشی از موعظههای خداست به زبان قرآن و پیغمبر و امام صادق، در بعضی از آیات هم میگوید خود من خدا موعظهگر هستم و هو یعظکم بندگان من من شما را نصیحت میکنم برای چی؟ برای اینکه از بدترین خواب که در فضایش انواع خسارتها بهتان میخورد بیدارتان کنم خواب غفلت. بیخبری از خدا، بیخبری از پیغمبر، بیخبری از ائمه، بیخبری از قرآن یقینا آدم را تبدیل به یک اوبامای کوچک، یک فرعون کوچک و یک قارون کوچک میکند اگر میدان هم داشته باشد آدم که مثل فرعون و اوباما و معاویه و شمر میشود الا اینکه امام حسین را پیدا نمیکند بکشد ولی اهدافش را میکشد، شیعهاش را میکشد.
برادرانم جوانان عزیز من شما جوانها را نمیشناسم، نه تهران نه شهرستانها، اهل جمع کردن مرید هم نبودم به عمرم که حالا راه بیفتم سی تا را دنبال خودم راه بیندازم نه تنها زندگی میکنم به جیب مردم هم کاری ندارم، ولی با اینکه نمیشناسم با اینکه اهل مرید جمع کردن نبودم و نیستم اما عاشق شما هستم، عاشق این هستم که یکی از شما مورد نفرت خدا نشوید، یکی از شما جهنمی نشوید، بیایید با خدا زندگی کنید، خوشترین زندگی به خدا یک روز یک ثروتمند حرفهای یک جا مهمانی بود آن هم بود من هم بودم، یک خانهای بود از همسفریهای مکهام او هم دعوت داشت آن یکی دو ساعتی که من آنجا بودم آن ثروتمند حرفهای که خیلی هم ثروت د اشت به من گفت من روی منبر پیغمبر حرف راست دارم میزنم به من گفت، من این دو سه ساعته که شما را دیدم دیدم خیلی خوش هستی، گفت غصهای نداری؟ گفتم نه، نگرانی نداری؟نه، دغدغه نداری؟ نه، گفت چرا؟ گفتم والله روز و شب تا بدهی خدا رسید من بدهیاش را دادم، ماه رمضان رسید بدهیاش را دادم گفتم از اول جوانی از وقتی هم طلبه شدم هیچ شبی در خانه نخوابیدم که بدهکار به کسی باشم، مال کسی را هم نبردم ظلم هم نکردم، خیلی خوش هستم، گفت خیلی خوش هستی؟ گفتم آره گفت حاضر هستم الان کل ثروتم را به نامت کنم دو ساعت از این خوشیهایی که تو داری به من بدهی، گفت من همه جانبه گرفتارم، با خدا زندگی کردن آرامش به آدم میدهد حرفم را تمام کنم با یک نصف آیه. علی بذکر الله تطمئن القلوب.
خب بنای جلسه شروع منبر یک ربع به نه است، تا حدود نه و نیم، بیست و پنج دقیقه بیست د قیقه به ده، امشب دیر شروع شد من نه منبر رفتم، دلم هم نمیخواهد جلساتم طولانی باشد یکی دو سه تا دعا میکنم در این حسینیهای که به نام جگر گوشه حضرت مجتبی است دیگر شعر و مصیبت هم طلبتان که در وقت آقای خلج هم ندود کار، خدایا به حق خودت زندگی ما و زن و بچه و نسل ما را زندگی انبیا و ائمه قرار بده. از شرّ شیطان و فرهنگش ما را حفظ فرما، خدایا همیشه ما را مورد رحمت خودت قرار بده، خدایا آنی ما را در گردانه نفرتت قرار نده.