شب چهارم
(تهران حسینیه حضرت قاسم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
درباره ارزش نصیحت و جایگاه موعظه و آثارش سه روایت را تلفیقا برایتان عرض میکنم که هر سه روایت از نابترین روایاتی است که کتابهای شیعه از قول امیر المومنین و حضرت باقر و امام صادق نقل کردند. قبل از اینکه به این سه روایت اشاره کنم قرآن مجید تمام صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را که حدود بیست و هفت نفرشان را اسم برده اهل موعظه و نصیحت معرفی کرده، بیشترین مطلبی که در این بخش هست در سوره مبارکه اعراف است، سه لفظ در این سوره اعراف در باب موعظه و نصیحت از زبان انبیا بیان شده است، یک لفظش این است که به مردم گفتند کی گفتند؟ وقتی که مردم، امتها، جمعیتها بر اثر فراوانی گناه و فساد و معصیت دچار عذاب شدند، عذابهای پروردگار هم فقط عذابی نبوده که در جا یک امتی رانابود بکند، عذابها گوناگون بوده که امتها به خاطر گناهان و معصیتها دچارش شدند یکی خشکسالی بوده که چند سال پی در پی باران و برف نیامد و این منبع روزی مردم زمین چیزی را نداد، مردم در نبود غذا و حاکمیت خشکسالی خیلی مشکلات پیدا کردند، مرگ و میر زیاد شد، بنبست برایشان زیاد شد، گاهی هم عذاب خدا طبق قرآن مجید گرانی اجناس بود، کار قیمت جنسها به جایی رسید که مردم قدرت خرید نداشتند، بعضی از عذابها زلزلههای سنگینی بود که یک امت را به نابودی کشید، بعضی از عذابها طوفانهای سختی بود که قرآن میگوید هفت شبانه روز وزید و بعد از اینکه طوفان را فرو نشاندند دیگر در آن مملکت جانداری و خانه آبادی پیدا نمیشد که ما نشانههایی از این عذابهای بیان شده در قرآن را الان در بیشتر نقاط جهان میبینیم.
آتشسوزیهای نهیب جنگلها که خدا میداند خسارتهایش برای زندگی مردم چقدر است، گرانیها، زلزلهها، طوفانهای سنگین، سونامیهای دریایی، معمولا هم دیگر بشر در کره زمین معصیتکار شده گنهکار شده، و این جریمههای پروردگار اختصاص به یک منطقه ندارد.
خب انبیاء گاهی وقتی که مردم دچار عذاب شده بودند حالا یا زنده بودند یا به جنازهها میگفتند که نصحت لکم، ما با دلسوزی، شما را قبل از این بلاها، قبل از این گرفتاریها، قبل از این زلزلهها و طوفانها و قبل از این مشکلات موعظه و نصیحت کردیم، گفتیم این همه گناه انبار نکنید این گناهان عذاب دارد، جریمه دارد گوش ندادید حالا گرفتار شدید امتهایی که نابود شده بودند خب دیگر حرف ا نبیا چه فایده داشت برای آنها، به کلی جنازههای مرده میگفتند ما شما راقبلا نصیحت کردیم قبول نکردید، دل ندادید به نصیحت، گوش ندادید نابود شدید، یا به زندههایی که به شدت دچار مشکلات شده بودند خطاب میکردند که ما شما را نصیحت کردیم قبول نکردید.
قبل از بلاها هم به مردم میفرمودند وَ أَنَا لَكُمْ نٰاصِحٌ أَمِينٌ ﴿الأعراف، 68﴾ ما آدمهای دلسوزی هستیم، ما شما را نصیحت میکنیم، ما شما را موعظه میکنیم و امین هم هستیم، نه کاری به زمینهایتان داریم نه کاری به مالتان داریم، نه کاری به زراعتتان داریم، ما نسبت به عاقبت شما، به ناموس شما، به کار شما، به سرمایههای شما امین هستیم. پروردگار در یک آیهای که انبیا را تعریف میکند میگوید وَ مٰا كٰانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ ﴿آلعمران، 161﴾ این صد و بیست و چهار هزار پیغمبری که مبعوث به رسالت کردم اصلا انگار میکنی در خیانت کردن به رویشان بسته بود، یعنی از دستشان برنمیآمد خیانت، اینها همه وجودشان برای مردم سودمند بود، منفعت داشت، اینها دلسوز مردم بودند، اینها دلشان نمیخواست یک نفر در دنیا به بلا دچار شود و در آخرت به عذاب دلشان نمیخواست، ولی مردم گوش نمیدادند مثل اینکه در مقابل حال انبیا که دلشان نمیخواست یک نفر در دنیا به بلا دچار شود و در آخرت به عذاب آنها دلشان میخواست که بلا سرشان بیاید دلشان میخواست قیامت بروند جهنم، البته قیامت را که قبول نمیکردند و حرفهای انبیا را هم نسبت به عوارض گناه باور نمیکردند، اما اگر آدم میتوانست قلب معنوی اینها را بشکافد انگار تن داده بودند که هر بلائی میخواهد سر ما و زن و بچهمان بیاید بیاید اگر هم قیامتی باشد و هر جا میخواهند ما را ببرند ببرند، ببرند طبقه هفتم جهنم، یعنی دلخواه آنها ضد دلخواه انبیاء الهی بود.
انی لکم ناصح امین، گاهی هم میفرمودند انصح الامین، ما تا زنده باشیم شما را موعظه میکنیم، گاهی هم که میفرمودند ما شما را نصیحت کردیم گوش ندادید حالا یا با بلای آسمانی همه نابود شدید یا دچار مشکلات سنگین شدید، خب معلوم شد که اگر ملتی شهری، جامعهای، فردی، خانوادهای، به موعظه و نصیحت گوش ندهد و شانه بالا بیندازد طبق آیات قرآن مجید به مشکلات دچار میشود، به بلا دچار میشود، به انتقام پروردگار دچار میشود، یک قاعده زیبایی هم در قرآن است که پروردگار میفرماید من برای شما امت اسلام که امت پیغمبر هستید پرونده ویژهای باز نکردم که حالا چون امت پیغمبر من هستیدمن به خاطر پیغمبرم در گناهان و خطاها و معصیتها کاری به کارتان نداشته باشم نه من همچنین پرونده ویژهای ندارم لهم ما کسبوا گذشتگان قبل از پیغمبر در گرو گناهان خودشان رفتند، و لکم ما کسبتم، شما هم در گرو گناهان خودتان میروید.
یک وقت حساب ویژه برای خودتان باز نکنید که چون امت پیغمبر هستید من کاری به کارتان ندارم، شما همین امشب یک سری به سوره مبارکه احزاب بزنید این آیه خیلی آیه فوق العادهای است، خداوند به زنان پیغمبر خطاب میکند، زنان پیغمبر یعنی همسران پیغمبر، که شب و روز در خانه پیغمبر بودند، خطاب صریح میکند یا نساء الذی ای زنان پیغمبر اگر عمل زشت آشکاری از هر کدامتان سر بزند، اهل دروغ بشوید، اهل غیبت بشوید، اهل تهمت بشوید، اهل ظلم بشوید، هر کدامتان هر گناه بد و زشتی که ازتان سر بزند من عذاب شما را در قیامت دو برابر قرار میدهم این متن قرآن است.
خدا قوم و خویشی با کسی ندارد، یکی از زیباترین روایات ما که من در یک کتاب اهل سنت هم که مصر چاپ شده دیدم این روایت است که یک روزی پیغمبر به صدیقه کبری فرمود فاطمه من برای قیامتت دلگرم به این نباش که من پدرت هستم، قیامت عمل باید بیاوری، پاکی باید بیاوری، عبادت باید بیاوری، درستی باید بیاوری، این است داستان اسلام.
خب اگر کسی به نصیحت گوش ندهد زیان خسارت، ضرر کردنش بلا دیدنش، عذاب دیدنش قطعی است. یقینی است. این را تجربه تاریخ بشر ثابت کرده است. حالا برویم سراغ آن سه تا روایت که من هر سه را با هم تلفیق کردم چقدر عالی است به به، چقدر عالی است. طوفان در زمان نوح تمام مردم را احشام را، نابود کرد. چون آب خیلی آمد بالا، قران میگوید هم از زمین آب جوشید هم از آسمان آب فرو ریخت، وقتی که طوفان شروع شد این آب شروع شد حضرت نوح مومنین واقعی را به دستور خدا مرد و زن را در کشتی سوار کرد، به پسرش که بعضیها میگویند نه پسر زنش بوده، امام باقر میفرماید کجا پسر زنش بوده پسر خودش بوده، یعنی زائیده شده خودش و همسرش بوده، پسر خودش بوده، گفت بابا بیا سوار کشتی شو آب فراگیر است این جریمه خداست که تمام گنهکاران را نابود میکند، خدا این را میگوید که حواس همه جمع بشود خاله خواندگی با کسی ندارد پروردگار، گفت پسر بیا سوار شو گفت نمیشوم، گفت طوفان میآید فراگیر میشود همه را میبرد، گفت نه من پناهنده به کوه میشوم، قٰالَ سَآوِي إِلىٰ جَبَلٍ ﴿هود، 43﴾، از این کوه بلند میآیم بالا يَعْصِمُنِي مِنَ اَلْمٰاءِ، از غرق شدن در امان میمانم ولی در امان نماند آن هم خفه شد مثل بقیه رفت جهنم.
پسر خودش بود قرآن به نوح گفت یعنی خطاب به نوح شد در قرآن است که پروردگار فرمود نوح بگذار غرق بشود درخواست نجاتش را از من نکن، نوح اعظک، من تو را نصیحت میکنم وعظ میکنم، موعظه میکنم أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ اَلْجٰاهِلِينَ ﴿هود، 46﴾ مبادا از بیخبران جریانات من و گنهکاران بشوی، من برای گناهان بیتوبه، گناهانی که با پررویی انجام میگیرد جریمه قرار دادم، یا جریمه از بدن خود مردم سر میزند، یا جریمهشان گرانی است، یا خشکسالی است، یا جریمهشان نه خشکسالی هم نیست چنان باران میبارانم که بیشتر زمینهای کشاورزی را نابود کند، همه جا که باران من باران سودمند نیست. بعضی بارانهای من باران جریمه است.
نوح نجات او را از من نخواهی، من بنا ندارم بچهات را نجات بدهم خب او هم غرق شد، حالا من دقیق نمیدانم که کشتی بعد از چند ماه به زمین نشست، که در قرآن مجید میفرماید که به آسمان یعنی به ابرها گفتم یا وَ يٰا سَمٰاءُ أَقْلِعِي ابرها دیگر نبارید بس است، وَ يٰا سَمٰاءُ أَقْلِعِي وقتی گفتم دیگر نبار باران دیگر نیامد، به زمین هم گفتم آبها را فرو ببر، همه آبها فرو رفت، وَ غِيضَ اَلْمٰاءُ وَ قُضِيَ اَلْأَمْرُ ﴿هود، 44﴾، کار تمام شد، زمینها خشک شد، آب دیگر نبود آب طوفان، کشتی هم روی کوه جودی فرود آمد به مومنین گفت بیایید بیرون، نهصد و پنجاه سال قرآن میگوید حالا به کتابها من کاری ندارم که بیشتر نوشتند من همیشه عددها را حداقل قطعی را در حرفها میگویم، قرآن میگوید نهصد و پنجاه سال مردم را موعظه کرد، نصیحت کرد گوش ندادند، همه غرق شدند، کلا در این نهصد و پنجاه سال در نسل به نسل هشتاد و چهار نفر حرفش را گوش دادند آنهایی که گوش دادند غرق نشدند، آنهایی که گوش دادند به عذاب مبتلا نشدند، آنهایی هم که غرق شدند درجا رفتند جهنم نجاتی نداشتند ولی گوش بدهها نه نجات پیدا کردند.
خب میگوید هیچ کافری روی زمین نمانده، تمام این هشتاد و چهار تا مومن آدم حسابی، اهل عبادت، اهل ایمان، امیر المومنین این قسمت روایت را فرمودند، ابلیس یک روز آمد پیش حضرت نوح، گفت که نوح به گردن من حق داری، من به خاطر این که به گردنم حق داری میخواهم این حق را تلافی کنم، گفت من چه حقی به گردن تو دارم؟ گفت حق داری نفرین کردی کل انسانهای این روزگار نابود شدند من دارم استراحت میکنم، چون دیگر هیچ کس نیست غیر از این مومنین ثابت قدم که بروم سرش را کلاه بگذارم زنا کند ربا بخورد، دزدی کند، رشوه بگیرد، اینها همه برای فرهنگ ابلیس است، گفت هیچ کس دیگر نمانده به من استراحت دادی، من الان شبانه روز بیکار بیکار هستم، همین استراحتی که نفرین تو باعث شد به من داده بشود حق پیدا کردی به من، من میخواهم حق را تلافی کنم، ابلیس گفت چطوری میخواهی تلافی کنی؟ گفت میخواهم موعظهات کنم نصیحتت کنم.
نوح گفت که دهانت را پیش من باز نکن موجود پلید ملعون رانده شده تو میخواهی من را نصیحت کنی؟ غلط کردی، بلند شو برو از جلوی چشم من دور شو، چقدر جایگاه موعظه و نصیحت مهم است وقتی گفت برو گمشو نمیخواهم ببینمت و نمیخواهم دهانت را باز کنی و نمیخواهم من را موعظه کنی ابلیس آمده به اولین پیغمبر اولوالعزم خدا را میخواهد نصیحت کند گفت دلت نمیخواهد نصیحتت کنم میروم، بلند شد راه افتاد امیر المومنین میفرماید علی را که همتان قبول دارید، کتابهایی هم که این را نقل میکنند کتابهای کوچک و کمی نیست کتابهای کوچه و بازاری نیست، کتابهای مهم است، خداوند به نوح فرمود واقعا میخواهد موعظه کند، واقعا میخواهد نصیحت کند چرا رد کردی؟ چرا طردش کردی؟ چرا اوقاتش را تلخ کردی؟ صدایش کن. الله اکبر از عظمت نصیحت.
نصیحت دم مسیحایی است، اگر کسی گوش بدهد واقعا زنده میشود، واقعا از گناه میبرد، واقعا رو به آبادی دنیا و آخرت میرود، شیطان را صدا زد، گفت قهر نکن، برگرد، گفت چه عجب تو که دست رد به سینه ما زدی، تو که گفتی برو ملعون مطرود، چی شد ما را صدا کردی؟ گفت پروردگارم امر کرد من عبد هستم، من مطیع خداوند هستم، به من خطاب کرد این موجود پلید میخواهد تو را نصیحت کند صدایش کن من به امر خدا تو را صدا کردم، حالا بشین من را نصیحت کن.
این را پیغمبر اولوالعزم الهی میگوید، نمیدانم عنایت دارید مطلب را میگیرید، ارزش مطلب را نگاه میکنید در ذهنتان در قلب مبارکتان که چه خبر است، گفت بشین، گفت که نوح در سه مورد بین من و بین انسان فاصلهای وجود ندارد، من بغل آدمیزاد هستم و بهترین زمینه حمله به اوست، در این سه مورد میکشم به جهنم، مورد اول که کم هم نداریم در مردها، در خانمها، در پیرها، در جوانها، در هملباسیهای ما اصلا کم نداریم، این موردی که ابلیس میگوید خیلی فراوان است بین مردم، بین خانوادهها، خیلی. گفت نوح از جمله جاهایی که من نزدیک نزدیک انسان هستم که میتوانم گریبانش را بگیرم و بکشم در گمراهی، ببرم به طرف دوزخ زمانی است که انسان عصبانی میشود، وقتی یک مرد و زنی عصبانی میشوند این برای خداست این حرف برای پروردگار است در کتاب خصال شیخ صدوق نقل از وجود مبارک علی بن موسی الرضا، یک مرد یک زن، یک جوان، یک پیر، وقتی عصبانی میشود یک کوهی نامرئی سیاه، بین انسان عصبانی و عقلش و دلش قرار میگیرد، خب این کوه که قرار میگیرد در روان دیگر عقل کار نمیکند، چشم کار نمیکند، گوش کار نمیکند، ما آمار آدمهایی که عصبانی شدند کارد کشیدند در قلب مردم زدند و کشتند نداریم، ما آمار طلاق را بر اثر عصبانیت و آشتی نکردن زن و شوهر نداریم، ما آمار کسانی که در حال عصبانیت و هیجان ضربه زدند به مردم خرمن آتش زدند، خانه آتش زدند، زیان زدند، ضرر زدند، خسارت زدند، نداریم.
پیغمبر اکرم میفرماید عصبانیت جرقهای از جرقههای دوزخ است، که در وجود شما این جرقه شعله میزند شما را در حال عصبانیت از خدا، قیامت، عوارض عصبانیت جدایتان میکند، غافلتان میکند غافل.
یک مردی از بیابان وارد مسجد پیغمبر شد، عرض کرد یا رسول الله من بیاباننشین هستم، چادرنشین هستم زیاد نمیتوانم بیایم مدینه خدمت شما برسم، پای منبرتان بشینم یک نصیحتی، یک موعظهای به من بکنید که باعث خیر دنیا و آخرت من بشود، وجود مبارک رسول خدا فرمودند لا تغضب، از کوره در نرو، مگر میشود آدم از کوره در نرود؟ چرا نمیشود؟ حالا آدم مثلا بنا بوده نه برود خانه یازده رفته، بنا بوده همان شب هم یک صورتی همسر داده آدم جنس بخرد ببرد نخریده و نبرده، خب زن عصبانی میشود که نباید بشود، چون از کوره در رفتن اخلاق خود ابلیس است، اخلاق خود ابلیس است. وقتی پروردگار بهش گفت اخرج از این جایگاه برو بیرون، وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلىٰ يَوْمِ اَلدِّينِ ﴿ص، 78﴾ لعنت من بر تو باد تا روز قیامت به خاطر جرمت، عصبانی شد.
قٰالَ فَبِمٰا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرٰاطَكَ اَلْمُسْتَقِيمَ ﴿الأعراف، 16﴾ قسم به خودت حالا که من را بیرون کردی من هم تا قیامت هر چی بتوانم بندگانت را میکشم به گمراهی و جهنم و دارد این کار را هم میکند این یک موج عصبانیت است، این یک موج خشم است، ولی وقتی به آدم گفت از بهشت برو بیرون یا شیطان هر دو را بیرون کرد هیچ عصبانی نشدند، از کوره در نرفتند، با پروردگار داد و بیداد نکردند، وقتی از بهشت آمدند بیرون اینقدر به پروردگار ادب کردند که آدم ماتش میبرد از این آیه سوره اعراف، قٰالاٰ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا، خدایا ما به خودمان ظلم کردیم، نباید از آن میوه میخوردیم خوردیم حالا از بهشت محروم شدیم، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا خدایا اگر تو بنای آمرزش ما را نداشته باشی وَ تَرْحَمْنٰا و اگر به ما رحم نکنی لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِينَ ﴿الأعراف، 23﴾ خدا توبهشان را قبول کرد همه مقامات از دست رفته راهم برگرداند.
لا تغضب فرمود عصبانی نشو، حالا اگر همسر عصبانی شد، ما باید چی کار کنیم؟ یا اگر ما عصبانی شدیم خانم خانه چه وظیفهای دارد؟ این است که بگذاری همسر در خشمگین بودنش عصبانی بودنش حرفهایش را بزند، داد بکشد، حمله بکند، ادامه که پیدا نمیکند، بالاخره در داد و بیداد شانه آدم خسته میشود، آدم ناراحت میشود دهانش کف میکند مجبور میشود قطع کند. شما تحمل کن وقتی قطع شد بهش بگو که خانم چایی بیاورم؟ ممکن است هنوز آخرهای عصبانیت باشد نه نمیخواهم، عیبی نداردخانم شربت بیاورم؟ یک خرده فروکش میکند نه، بروم یک هندوانه پاره کنم بیاورم؟ عکسش هم همینطور است، اگر مرد عصبانی شد زن در آتش خشم مرد هیزم نریزد، صبر بکند، عصبانیت که تمام شد خانم با یک دنیا محبت، بگوید که چایی بیاورم؟ شربت بیاورم؟ تمام میشود، اولا فرمودند زن و مرد عصبانی نشوند، حالا اگر کسی به این نصیحت گوش نداد و عصبانی شد ما باید جنگ را یک طرفه کنیم آخه ادامه این است که من هم عصبانی شوم و دوتایی عصبانیتمان رد و بدل شود، بعد بکشد به فحش، به ناسزا، بعد بکشد به هل د ادن، به کتک زدن، نهایتا بکشد به این که ما دلمان از همدیگر برید یايد برویم طلاق بگیریم خب تکلیف بچهها چه میشود؟
طلاق که خیلی مورد نفرت پروردگار است، طلاق برای چی؟ طلاق برای چی؟ من خوب است سنگینی مورد عصبانیت را برایتان بگویم که بهتتان ببرد، این دیگر قطعی است مسلم است، آیت الله العظمی بروجردی هشتاد و هشت سالشان بود از دنیا رفتند، دو سه سال مانده به از دنیا رفتنشان، درس میدادند، زنده یک روزی در درس یک روحانی باسواد عالم اهل منطقه اراک اشکال کرد به آیت الله بروجردی، گفت آقا این مطلب اجتهادی که شما میفرمایید اینجور نیست اینجور است.
خب ما در قم بین استاد و شاگردمان آزادی کامل است، هیچ استادی نمیآید بگوید من هر چی میگویم گوش بدهیدو بروید رد و ایراد میشود، آقای بروجردی فرمودند شما مطلبتان را بگویید آن شیخ هم مطلبش را گفت آیت الله العظمی بروجردی فرمودند به این دلیل، به این دلیل، مطلب شما و اشکال شما درست است، دوباره ایراد کردند، آقای بروجردی دوباره جواب ایرادش را داد، بار سوم یک مقدار در ابروهای آقای بروجردی گره افتاد چهره جنبه عصبانیت و از کوره در رفتن به خودش گرفت یک مقدار نه کامل، از روی منبر به آن شیخ عالم فرمودند باش تا درس تمام بشود آقا همین، باش تا درس تمام بشود آقا، دو سه دقیقه بعد آیت الله بروجردی وسط درس درس را قطع کرد، یعنی باید یک ساعت درس بدهد شده بود بیست و پنج دقیقه، از منبر آمدند پایین، همیشه از بغل منبر درس میپیچیدند از در میرفتند بیرون این مرتبه آمدند وسط کسانی که در درس شرکت داشتند، آدمهای کمی هم در درسش نبودند، شاگردان بسیار بالایی داشت آیت الله بروجردی بسیار بالا، از وسط جمعیت روحانیهای درس آمدند رسیدند به این آقایی که روی منبر یک ذره اخمهایشان درهم رفت برایش یک ذره، دستشان را دراز کردند، آن آقا هم دید آقای بروجردی انگار میخواهد دست بدهد دستش را دراز کرد آقای بروجردی دست آن شیخ را در دستش نگه داشت جلوی همه خم شد دست آن شاگرد را بوسید سرش را بلند کرد گفت من را ببخش، گفت آقا شما استاد من هستید، کاری نکردید، شما به گردن من حق علم، حق حیات دارید، فرمودند ببخش من را.
آمدند خانه، این خادمشان را من میشناختم چون دیده بودم زیاد قم، خادم را صدا کرد، فرمودند منزل این شیخ را آدرس بده به من، آدرس را نوشت و داد و آقای بروجردی گذاشت د ر جیبش، فرمودند برای من سحری درست کن فردا میخواهم روزه بگیرم، صبح که روزه بود با آن آدرس رفت در خانه این شیخ، این قضیهای که من میگویم برای هشتاد سال پیش است یاکمتر آقای بروجردی حدود پنجاه سال است که از دنیا رفته است، در زدند تک و تنها هم رفت، شیخ آمد در را باز کرد دید استاد است گفت بفرمایید، یک عبای نو قیمتی تا کرده به پول آن زمان هفتاد سال پیش پنج هزار تومان خیلی پول بود خیلی، دادند به این شیخ، فرمودند من دیروز نسبت به شما از کوره در رفتم با زبان خودت بگو خدایا حسین بروجردی را بخشیدم، با زبان خودت، که من بشنوم گفت آقا کاری نکردید، فرمود بگو، گفت چشم، بلند شدند از خانه شیخ آمدند بیرون اگر دلتان میخواهد باور بکنید چون من در جریانات زندگی آقای بروجردی خیلی قرار گرفتم، اینقدر دیگر من در جریان زندگی ایشان قرار گرفتم که روز هشتم محرم دو تا تسبیح از جانماز آقای بروجردی که شصت سال با اینها صبح و ظهر و شب بعد از نمازهایش ذکر میگفتند آوردند گفتند خانواده ما همه تصویب کردند این دو تا تسبیح آقای بروجردی را به شما هدیه کنیم، که این بالاترین هدیه دوره عمر من است دلتان خواست باور کنید.
آقای بروجردی در شهر قم در تابستان پنجاه درجه، در سن هشتاد و شش سالگی، غیر از عید فطر و عید قربان یک سال کامل روزه گرفت بعد از یک سال به خداوند عرض کرد عصبانیت یک سال پیش من را خودم جریمهاش را دادم تو در قیامت من را دادگاهی نکن، لا تغضب از کوره در نرو، نه برای بچهات، نه برای دامادت، نه برای زنت، نه خانم برای شوهرت، نه برای عروست، نه برای رفیقت، نه برای مردم، نه در حرف زدنت نسبت به افرادو اشخاص از کوره در نرو، آرام باش.
روی دو تا کلیه انسانها غدههایی است که وقتی عصبانی میشوند سم ترشح میکند تمام خون را به صورتی درمیآورد که آدم هیجانی میشود صورتش قرمز میشود، چشمش برافروخته میشود، پیغمبر میفرماید خواستی در حق کسی عصبانی شوی بدان او بنده پروردگار است یاد آتش جهنم بیفت که نکند قیامت بگوید با عصبانیت توهین به بندهام کردی برو در آتش. این عرب گفت که خیلی خب لا تغضب شما فرمودید عصبانی نشو، یک نصیحت دیگر هم به من بکن، فرمودند لا تغضب، بار سوم گفت یارسول الله باز هم من را نصیحت کن فرمود لا تغضب، سه بار پیغمبر فرمود از کوره در نرو. عصبانی نشو.
این نصیحت اول ابلیس به حضرت نوح که وقتی به نوح گفت میخواهم نصیحتت کنم گفت بلند شو برو از جلوی چشمم دور شو بلند شد برود امیر المومنین میفرماید خدا به نوح فرمود واقعا میخواهد نصیحتت کند، صدایش کن. این نصیحت اول که نوح نزدیکترین وقت به انسانها برای من یکیش در نقطه عصبانی شدن است، اینجا ضربهام را میزنم، آنجا آدم عصبانی را قاتل میکنم، آنجا آدم عصبانی را آتشسوز میکنم، آنجا آدم عصبانی را وادار به طلاق میکنم، خیلی بلا در عصبانیت سر آدم عصبانی درمیآید خیلی بلا. تا حالا شش تا نصیحت دارد این یکیش بود. پنج تا دیگرش را به تدریج با خواست خدا اگر زنده بمانم برایتان دانه دانه توضیح میدهم خیلی عالی است این نصیحتها، و موعظهها.