روز پنجم
(کرج مسجد حضرت معصومه(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در جلسات گذشته شنیدید قران مجید خودش را، اهداف خودش را، معرفی میکند که این آیات کمک به سزایی است برای شناخت قرآن و معرفت به کتاب خدا. یقینا هر انسانی به اندازهای که آیات شریفه قرآن او را مسئول میدانند، مکلف میدانند، به آیات عمل کند خیر دنیا و آخرت او تامین خواهد بود، به قول خود قرآن دنیای او در سوره نحل است یک دنیای پاکی میشود که این دنیای پاک را خود حضرت حق به او عنایت میکند در آخرت هم براساس بهترین عملی که در دنیا انجام داده است پاداش خواهد داشت.
مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيٰاةً طَيِّبَةً این دنیایش، وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ ﴿النحل، 97﴾ این هم آخرتش، خیلی جالب است که اگر مردی خانمی، پیری، جوانی، در ریزهکاریهای زندگی هم بخواهد خودش را با قرآن کریم هماهنگ کند راه هماهنگی برایش باز است. دو تا روایت در این زمینه برایتان بخوانم که یکیش در کتاب شریف اصول کافی است در جلد اول، نوه حضرت مجتبی به نام عبدالله بن حسن مثنی که در مدینه معروف بود به عبدالله محض این به محضر مبارک امام صادق رسید پیش از غروب، یک توقع نابجایی از امام برای فرزندش داشت، که اصلا زمینه برآوردن آن توقع شرعا، عرفا، برای حضرت صادق فراهم نبود.
خب یکی اینکه شرعی نبود، یکی اینکه بر فرض امام صادق اگر میخواستند به توقع او پاسخ بدهند گرفتاری سختی برای امام پیش میآمد، این آن روایتی است که در کتاب کافی است، در جلد اول، البته جلد اول عربی ترجمهاش را نمیدانم در اول است یا در دوم است. یکی از امتیازات انبیا و ائمه طاهرین این بود که به توقعات و خواستههای بیجا و نامشروع کسی تن نمیدادند، جواب نمیدادند، چون جواب دادن به این توقعات کار عاقلانهای نیست، کار مشروع هم نیست، آدم برود جهنم به خاطر دیگران؟ برای چی؟ این نه عقلی است نه شرعی است این حماقت است، که کسی بیاید از آدم توقعی بکند حالا پدرش، مادرش برادرش، دامادش، عروسش، رفیقش همشهریاش و این توقع شرعی نباشد عقلی نباشد، آدم این توقع را جواب بدهد خب این یک کار بیلذتی است که از جمله تبعاتش خشم خداست، و گرفتاری در روز قیامت است. در این زمینهها برادران و خواهران خیلی آدمهای شجاع نترسی باشید، ممکن است آدم توقع را جواب ندهد یک تلخی، یک تلخیهایی برای آدم پیش بیاید، تلخی را تحمل کنید، من برای خودم خیلی پیش آمده یک توقعاتی از من داشتند و من خداوند متعال هدایتم میکرد که این توقع مشروع نیست به جا نیست، عقلی نیست، میگفتم نه، خیلی وقت پیش داستان برای حالا نیست، یک حملهداری آمد پیش من من میشناختم، به من گفت که سازمان حج من را از حملهداری انداخته و به من اجازه بردن حاجی نمیدهد، رئیس سازمان حج آن زمان یعنی سال شصت و سه و شصت و چهار، خودش میگفت میگفت جزوپامنبریهای شماست به شما علاقه دارد شما یک نامه بنویس که کارت حملهداری من را به من برگردانند. بهش گفتم معلوم نیست به حرف من گوش بدهند، گفت همچنین نیست خیلی هم خوب گوش میدهند، گفتم اصرار میکنی عیبی ندارد، آمدم یک کناری نامه نوشتم به رئیس سازمان حج اگر پرونده این به خاطر حالا مال، یا اخلاق یا کم تقوایی یک خط قرمز رویش کشیدید کارتش را باطل کردید دو تا خط قرمز هم از طرف من رویش بکشید، چون این صلاحیت بردن مردم را به خانه خدا ندارد من میشناسم.
در پاکت را چسباندم بهش دادم، گفتم در پاکت را باز نکنی آنجا بدتر میشود کارت فکر میکنند که تو امانت را مراعات نکردی، برد گفتند میخوانیم بیا جوابش را بگیر، یک روز آمد پیش من گفت اصلا به امضای شما احترام نکردند و گفتند نمیشود، گفتم من که بهت گفتم به نامه من جواب نمیدهند خودت قبول نکردی، این نفهمید که من این کار را کردم، بعد از مدتی هم عمرش تمام شد و از دنیا رفت، حالا خودش میداند و خدا اما یک وقتی هم یک جوان خوش تیپ قد بلندی آمد به من گفت که من نام نویسی کردم اسمم درآمده بروم چهل و پنج روز شصت روز مدیر هتل در سوریه بشوم. گفتند یکی که ما میشناسیم تو را تایید کند، شما یک نامه بنویس من ببرم که من را بفرستند سوریه. میشناختم پای منبری من بود، گفتم من شما را تایید نمیکنم جوان هستی، خوش هیکل هستی، خوش قیافه هستی، سوریه هم کشور پر از فساد و پر از کاباره است من هیچ اعتمادی به تو ندارم، چیزی نگفت و رفت.
از سال شصت و چهار تا حالا، سی سال است دیگر ندیدمش، خیلی هم پشت سر من دری وری گفته بود و بد و بیراه گفته بود اما میارزد که آدم به خاطر دیگران جهنم نرود اگر کسی خوشش میآید جهنم برود خب برای خودش برود، خودش برود کار بد بکند خودش برود ربا بخورد، خودش برود زنا بکند، خودش برود مال مردم را بخورد، برای چی آدم به خاطر یکی دیگر برود جهنم؟ شجاع باشید.
میآیند از آدم توقعاتی دارند، یا شما ثروتمند هستی یک کسی میخواهد کارهای شود یکی دو میلیارد میخواهد خرج بکند کارهای شود به شما میگوید یک میلیارد به من بده من وقتی صندلی گیرم آمد تلافی میکنم نکنید، شما مثل همه ا نبیاء و ائمه در همه جا که بوی خدا نمیدهد حرف لا در دهانتان باشد، این لا یک بخشی از کلمه توحید است، اول آدم باید وادی لا را طی بکند تا به آن دومی که حقیقت هستی است برسد، لا اله الا الله اگر آدم در لا بماند به الا الله نمیرسد. اگر آدم بلد نباشد به شیاطین لا بگوید به آنهایی که توقع نامشروع دارند لا بگوید اگر بلد نباشد هرگز به الا الله نمیرسد. هرگز نبری راه به سرمنزل مقصود، تا مرحله پیما نشوی وادی لا را.
در مقابل هر برنامه منفی که از شما توقع میکنند یا شما را میخواهند شریک کنند خیلی شجاعانه بگویید نه، نمیخواهم، این روایتی که من میگویم در نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی سنی مذهب است، تا توضیح حرف امام صادق کامل بشود که در برابر آن توقع نامشروع و غیر معقول که عبدالله ابن حسن مثنی نوه امام حسن از امام صادق داشت و امام صادق فرمود نه کاملا روشنتر بشود.
این را ما ننوشتیم من در کتابهای خودمان ندیدم در هیچ کتابی از آن کتابهایی که پنجاه سال است دارم مطالعه میکنم، شاید هم باشد من هنوز ندیدم، ابن ابی الحدید میگوید ابن ابی الحدید عالم اهل تسنن است، مرید دیگران است، میگوید بعد از مرگ پیغمبر وقتی که حکومت را در سقیفه بنی ساعده برقرار کردند، علی بن ابیطالب شد هیچ کاره، و آنهایی که حکومتسازی کردند شدند همه کاره، ولی مخالف داشتند، برای ساکت کردن مخالفان پول زیادی دستشان بود، گفتند برای مخالفین پول میدهیم محبتشان را جلب میکنیم، از مخالفت میاندازیم، مدینه آرام میشود.
خدا نیاورد پول دست آدمهای ناباب بیفتد همه کاری با آن میکنند، پول بردزل با موتور بسیار قدرتمندی است حتی دین را تخریب میکند، آمار مخالفان را گرفتند، از داخل شهر بالا و پایین شهر و سر کیسه را شل کردند، خیلیها هم پول گرفتند و گفتند حق با علی نیست، این پولی هم که گرفتند نه به عمرشان اضافه کرد، نه به شخصیتشان، آن عمر طبیعیشان را کردند و مردند و رفتند جهنم. ولی گفتند حق با علی نیست حق با شماست.
یک دروغی که در عالم سنگینترین دروغ بود، حالا یک وقت آدم پول در جیبش است بچهاش میگوید بابا یک ده هزار تومانی به من بده من میخواهم شش دفعه بستنی بخورم، میگوید میخواهم چی کار کنم، میگویم ندارم، و دارم، این دروغ است قطعا هم گناه است، قطعا هم در پروندهام نوشته میشود اما دیگر این دروغی نیست که زخم به دین خدا بزند، زخم به پیکر امت بزند، زخم به قیامتم بزند، نهایتا قیامت د ادگاهی بکنند بگویند یک بار به بچهات گفتی پول ندارم دروغ گفتی چرا گفتی؟ آنجا ممکن است من بگویم پروردگار تو غفور هستی، تو رحیم هستی گذشت کن، گذشت بکند. اما این که حق با علی نیست با شماست و این جریان پیدا کند تا امروز که یک میلیارد نفر در دین در عبادات، در دنیا و در آخرت میگویند حق با علی نیست، این خیلی دروغ سنگینی است.
پول میدادند، ملت هم میگرفتند، یکی از آن مخالفانی که ابن ابی الحدید میگوید به رئیس حکومت معرفی کردم، یک خانمی بود عرب زباندار، با شخصیت، ولی شوهرش مرده بود سه چهار تا بچه یتیم داشت، از شوهرش هم ارث به دردخوری نمانده بود زندگیاش سخت بود، این زن اصرار داشت حق با علی است، به همسایهها میگفت به زنها میگفت، به افراد میگفت، به دخترها میگفت، یک پول به دردخور که با آن پول میشد این زن خانهاش را از جنوب شهر مدینه بفروشد بیاید وسط شهر یک خانه حسابی بخرد یک مقداری هم سرمایه کند بچه یتیمها را اداره کند.
آدمی هم که دستش خالی است بیشتر دنبال حضرت اسکناس است، حالا آدمی که جیبش پر است ممکن است پول برایش ببرند بگویند بگو حق با علی نیست بگوید نه، میگویند پول است میگوید من خودم پول دارم میخواهی مثل همینی که به من میدهی به خودت بدهم، آنها هم کم هستند، اما هستند که بگویند نه پول نمیخواهیم، اما نود درصد در تاریخ جهان از پول شکست خوردند، پول است دیگر چه کارش میشود کرد؟ پول است، خیلی تقوا میخواهد.
شما چرا به مراجع تقلید اعتماد دارید؟ این همه پول میدهید بهشان، که با پولتان چهل و پنجاه هزار طلبه را حقوق میدهند، مدرسه میسازند، نویسنده تربیت میکنند گوینده تربیت میکنند، مجتهد تربیت میکنند، مرجع تقلید برای بعد از خودشان تربیت میکنند، چون مراجعتان در اوج تقوا هستند، میدانید که چشمداشتی به پول شما ندارند. پول را همانجایی که رضایت امام زمان است مصرف میکنند، میلیاردها تومان پول است اما نگاه نمیکنند من خدمت خیلی از مراجع رسیدم از آیت الله العظمی سیستانی تا مشهد، تا قم به من هم محبت داشتند، من هم هیچ وقت کاری به پول هیچکدامشان نداشتم، من اسمم در دفتر هیچ مرجعی نبوده حقوقبگیر هم نبودم در ایام طلبگی هم پول نمیگرفتم.
اما بعضیهایشان را که خیلی میشناسم آنها هم به من محبت دارند خودشان به من گفتند که ما از این میلیاردها تومان پولی که از سراسر دنیا و داخل ایران برایمان میآید ما ا زاین پولها مصرف خرید یک دانه نان هم نمیکنیم، یا ارث پدری داریم، یا خودمان کتاب مینویسیم حق التالیف بهمان میدهند یا نذر و نیاز میکنند، ما نیازی به این پول نداریم، آدم از پول آزاد باشد خیلی آدم خوبی است خیلی، اما آزاد نباشد نه آدم خوبی نیست، شما کتاب وسائل را شنیدید که وسائل را مرحوم آیت الله العظمی بروجردی چاپ کرده، خیلی کتاب مهمی است، کتاب کافی را هم که شنیدید، کتاب تهذیب و من لا یحضر را هم که شنیدید، بحار را هم که شنیدید، من گشتم نزدیک چهل تا روایت از ائمه پیدا کردم چهل تا، جزء گویندگان روایت یکیشان هم امام دوازدهم است.
یک آیه ما در قرآن داریم آیه خمس است اسمش، کلمه خمس هم در آیه است، وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ ﴿الأنفال، 41﴾ تا آخر آیه ائمه ما گفتند به لعنت خدا به لعنت کل ملائکه، به لعنت کل انسانها، دچار بشود کسی که خمس مال در مالش است به حرام بخورد و به ما برنگرداند، آدم اگر از پول آزاد نباشد میشود ملعون خدا و ملائکه و انسانها. رودربایستی ندارد.
یک پول کلانی دادند به یک مامور گفتند ببر در خانه این خانم بهش بقبولان که این پول مهار زبانش بشود، دیگر از علی حرف نزند، از ما حرف بزند، برای ما به به بگوید، برای ما شعار بدهد، از ما تعریف بکند، یک مامور زرنگ زبانباز آمد در خانه را زد، خب چهار تا بچه یتیم در خانه خود خانم چادر سرش کرد، چادر برای قرآن است، يٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوٰاجِكَ وَ بَنٰاتِكَ وَ نِسٰاءِ اَلْمُؤْمِنِينَ ﴿الأحزاب، 59﴾ پیغمبر به زنان خودت، به دخترانت، به زنان مردم مومن بگو، يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ چند روز پیش گفتم جلباب در لغت عرب به معنی شمد است که از نوک سر تا نوک پا را میپوشاند این را میگویند جلباب، مقنعه هم داریم؟ همینهایی که خانمها سرشان میکنند و چادر میاندازند رویش، به زنان خودت بگو، به دخترانت، و به کل زنان مومنین یدنین من جلابیبهن، تمام بدن را وقتی میروند بیرون از نامحرمان بپوشانند. کسی بدنشان را چاقیشان را، زیباییشان را، لاغریشان را تشخیص ندهد. و وقتی هم تشخیص ندهند هیچ کس بهشان متلک نمیگوید، شماره تلفن هم نمیدهد، دنبالشان هم نمیافتد. خب وقتی که یک جوان یک دختر پوشیده را ببیند فقط یک چادر مشکی میبیند، بدنی سینهای، گردنی، مویی، لبی، دهانی، گونهای، اینها را نبیند متلک نمیگوید، قربان صدقهاش نمیرود، دنبالش نمیافتد، افسد مفاسد عملی این بیحجابی است، هیچ فسادی بدتر از این نیست که حالا دارد در کشور ما فراگیر میشود. با چادر آمد دم در، گفت فرمایشی دارید؟ گفت من مامور دولت هستم و از طرف خود رئیس دولت آمدم نه از طرف مدیری، وزیری، وکیلی، خود جناب رئیس من را فرستاده خدمت شما شنیده وضع اقتصادیتان خوب نیست شوهرتان مرده، بچه یتیم دارید، ابن ابی الحدید سنی مینویسد این را من خودم خواندم در شرح نهج البلاغهاش، گفت کل این پول را بردار ببر به رئیستان پس بده، از قول من هم به رئیستان بگو اگر کل عالم هستی را به من بدهی که من علی را رها بکنم دنبال تو بیفتم امکان ندارد، علی اینقدر ارزان نیست، که با یک کیسه پول آمدی از من بخری، علی در رگ و پوست و خون من است، علی در دنیا و آخرت من است، برو بگو اشتباه کردی، برو نایست دم در خانه من تاریک میشود، در را بست و بیرونش کرد و گفت برو دنبال کارت.
ما شجاعت داشته باشیم بگوییم نه در مقابل پول خلاف، توقع خلاف، نه آقا نمینویسم، امضا نمیکنم، برایت بد میشود خب به جهنم بد میشود برو هر کاری دلت میخواهد بکن، امام صادق فرمود نه، من جواب تو را نمیدهم. پناه به خدا، امام معصوم امام صادق چشمه علم خدا، این عبدالله بن حسن مثنی گریبان امام صادق را گرفت کشید، شدید درگیر شد، بعد هم مردم ریختند جمع شدند شلوغ شد، رها کرد امام را، رفت. این آقایی که غروب شاهد این جریان بود که اسمش هم در اصول کافی هست، میگوید من صبح زود کار داشتم خودم، از خانه آمدم بیرون بروم دنبال کارم دیدم امام صادق تک و تنها آمده در خانه عبدالله بن حسن مثنی، به کارگر خانه میگوید که خیلی آرام عموزاده من هست؟ همان است که دیشب یقه حضرت را گرفت و به دیوار کوبید و جار و جنجال کرد، هست عموزاده من؟ گفت بله، فرمود بگو یک لحظه بیاید دم در، رفت در خانه، به عبدالله بن حسن گفت که امام صادق دم در است، دوید آمد دم در، گفت آقا صبح به این زودی برای چی آمدی در خانه من؟ ما که دیشب با هم درگیر شدیم، امام فرمود دیشب که شب بود نمیشد بیایم در خانهات شب پریشانی را داشتم، شب سختی را داشتم، گفت چی بوده آقا شب پریشانت؟ این که اگر ریزهکاریها را هم آدم بخواهد با قرآن هماهنگ بشود راه دارد یکیش این است، فرمود دیشب نشسته بودم و این آیه همینطور از جلوی چشم من عبور میکرد، و وَ اَلَّذِينَ يَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسٰابِ ﴿الرعد، 21﴾ بنده خوب ما کسی است که که به آنچه که من امر به پیوند دادم برود پیوند برقرار بکند و دلش از پروردگارش در خشیت است و از سختی حساب قیامت هم میترسد، من دیدم تو دیشب از من بریدی، جدا شدی، با عصبانیت و دیدم خدا در این آیه میگوید بنده خوب من آنی است که به آنچه که فرمان پیوند دادم برود پیوند بزند، من برای عمل به این آیه آمدم در خانه تو که قهر کردن تو و بریدن تو از من ادامه پیدا نکند که من به قران عمل کرده باشم.
این زندگی قرآنی، این با خدا زندگی کردن است، این درست و سالم زندگی کردن است، حالا ببینید کسی که با قرآن زندگی میکند قرآن مجید چه مژدهای بهش میدهد این آیه را هم دقت کنید در سوره اسراء است که خیلیها اشتباها میخوانند سوره اسراء، نه صحیح اسراء است از باب افعال.
ان عجب آیهای است، ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم، این قرآن شما را به استوارترین و پابرجاترین جاده که هیچ خرابی ندارد، انحراف ندارد، خطا ندارد، اشتباه در ساختمانش ندارد، به چنین جادهای هدایت میکند این کار اولش، دوم و یبشر المومنین و به تمام عملکنندگان به این قرآن مژده میدهد الذین یعملون الصالحات، چه مژدهای؟ این مژده ان لهم اجرا کبیرا. اینهایی که هماهنگ با قرآن زندگی میکنند پیش ما پاداش کبیر دارند، نه من نه بالاتر از من، نه مراجع ما، هیچ کدام نمیدانیم اجر کبیر چیست. فقط میبینیم خدا پاداش را با لغت کبیر گفته است ان لهم اجرا کبیرا.
اینها پاداش کبیر دارند، یک بار دیگر آیه را عنایت کنید چقدر نورانی است این آیه، إِنَّ هٰذَا اَلْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلَّذِينَ يَعْمَلُونَ اَلصّٰالِحٰاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً ﴿الإسراء، 9﴾ شب جمعه است چه شب نورانی است، چه شب عالی است، ما که توفیق نداشتیم برویم کربلا، هم میتوانیم بگوییم خوش به حال آنهایی که الان در حرم ضریحت را گرفتند، هم میتوانیم بگوییم خوش به حال ما در خانه خدا میخواهیم الان تو را از راه دور زیارت کنیم که امشب ما را هم جزو زائرانت ثبت بکنی و میکنند.