لطفا منتظر باشید

شب هفتم

(تهران حسینیه حضرت قاسم)
صفر1437 ه.ق - آذر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

خشم و غضب که زمینه تسلط کامل شیاطین انسی و جنی بر انسان است منبع هر خسارت و هر شرّ و هر زیانی است. البته از این چند شبی که این مسئله  از دیدگاه قرآن و اهل بیت مورد بحث قرار گرفته مراجعاتی بعد از سخنرانی بود که برادران خواهران، معلوم بود به شدت از این بحث استقبال کردند و ضررهایی که دیده بودند برای من تعریف کردند.

گاهی روایات و آیات در جریاناتی که برای زندگی مردم اتفاق می‌افتد با کمک آن جریانات بیشتر و بهتر برای من معنی می‌شود. ما آیاتی درباره خشم و غضب داریم خب با یک مقدار تحصیلی که انسان کرده است تا حدی معنای آیه را یا روایت را لمس می‌کند. ولی وقتی که برادران و خواهران می‌آیند و می‌گویند که عصبانیت، از کوره در رفتن، بلائی بلاهای سر ما آورده عمق آیات و روایات بیشتر تجلی می‌کند به خصوص دیشب یکی از خواهران بزرگوار بعد از پایان سخنرانی در حالی که خیلی غصه‌دار بود و هیجان داشت، رنجیده بود و ناراحت بود گفت من برای یک جوان متدین خوبی عقد شدم هنوز به عروسی نرسیده دارد زندگی از هم می‌پاشد، و رو به طلاق قطعی می‌رود، داستان برای دو تا خانواده متدین است، دو تا خانواده مسجدی و هیئتی است.

از غیرمسجدی‌ها و غیرهیئتی‌ها خبر زیادی من ندارم، الا گاهی که به عنوان یافتن دارو برای دردشان یا به خود  من مراجعه کردند یا نام نوشتند، ولی این خیلی باعث تاسف است که طلاق که منفور پروردگار است و انبیا و ائمه طاهرین رنج می‌کشیدند این وارد خانه مردم مومن، مردم مسجدی، و مردم اهل هیئت بشود. و باریک الله به این خانم که حقیقت را گفت گفتم بین شما و بین همسرتان مقصر کیست؟ گفت همسر من تقصیری ندارد علت اینکه زندگی ما دارد به طلاق کشیده می‌شود عصبانیت من است، از کوره در رفتن من است، تلخی من است، و این چند شب با آیات قرآن و با روایات فهمیدم روش من روش درستی نبوده، این قرآن مجید است که تمام روش‌های درست را ارائه کرده  قَدْ جٰاءَكُمْ مِنَ اَللّٰهِ نُورٌ وَ كِتٰابٌ مُبِينٌ  ﴿المائدة، 15﴾ يَهْدِي بِهِ اَللّٰهُ مَنِ اِتَّبَعَ رِضْوٰانَهُ سُبُلَ اَلسَّلاٰمِ  ﴿المائدة، 16﴾.

این خیلی آیه فوق العاده‌ای است در سوره مبارکه انعام است بسیار آیه فوق العاده‌ای است، ببینید در یک جمله این آیه همش را بخواهم من معنی کنم و توضیح بدهم کل وقت را پر  می‌کند، سبل جمع است مفردش سبیل است، سبیل لغت عربی است، به معنی راه، سبل یعنی راه‌ها، جاده‌ها، پروردگار عالم می‌فرماید یهدی به الله، من با این قرآن تمام راه‌های سلامت را به شما راهنمایی کردم، و راهنمایی می‌کنم که در خانواده چه راهی راه سلامت است، در معاشرت چه راهی راه سلامت است، در سیاست چه راهی راه سلامت است، در اقتصاد چه راهی راه سلامت  است، در برخوردها چه راهی راه سلامت است تمامش در قرآن بیان شده.

خب اگر آدم از اول برود دنبال شناخت قرآن و روایات و اگر وقت ندارد برود دنبال شناخت قرآن و روایات حداقل در این مجالس البته مجالسی که به درستی قرآن و روایت برای مردم گفته می‌شود شرکت بکند، این مجالس راه‌های سلامت را به انسان نشان می‌دهد، خب اگر این معرفت چند شبه را، این بزرگوار به آیات و روایات درباره خشم و غضب داشت ساختمان زندگی آن هم اول کار دچار زلزله خشم و خراب شدن نمی‌شد.

یکی از روش‌هایی که ما باید به کار بگیریم برای عصبانی نشدن، برای از کوره در نرفتن، برای تلخ نشدن، روش بردباری، حوصله، و صبر و حلم پیغمبر عظیم الشأن اسلام است، در سوره مبارکه احزاب پروردگار عالم می‌فرماید لَقَدْ كٰانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ﴿الأحزاب‏، 21﴾، برای همه شما مردان، جوانان، زنان دختران جوان برای کل امت پیغمبر سرمشق نیکویی است در همه  کارها، در همه برخوردها، به خصوص در مواردی که بسترسازی می‌شود یا به عمد، یا به اشتباه که  ما عصبانی بشویم از کوره در برویم، خشمگین بشویم تلخ بشویم.

خب اگر ما  ایشان را سرمشق قرار ندهیم، کی می‌خواهد سرمشق ما بشود؟ یک امریکایی، یک اسرائیلی یک اروپایی، یک شرقی یک آدم عوضی، یک آدم پست ، یک آدم بی‌معرفت، یک آدم نامرد خب اگر او را سرمشق قرار ندهیم یکی از این چهره‌ها می‌آید جای پیغمبر را می‌گیرد و خودش را به عنوان سرمشق ما جا می‌اندازد. چقدر پیغمبر آدم بردبار و باحوصله‌ای بود چقدر. یک آقایی است این را من از کتاب اسد الغابه که بالای ده جلد است نقل می‌کند کتاب معروفی است خیلی کتاب پرنکته‌ای است، جوانی هم من این کتاب را خریدم عربی است، می‌گوید که یک آقایی بود یهودی، ولی یک یهودی عالمی بود یک یهودی دانشمندی بود، یک یهودی با فهمی بود، به نام زید ابن سعنه، این عالم یهودی غیر از اینکه عالم بود ثروتمند هم بود پول خوبی داشت، ملک داشت، سرمایه داشت، چهره برجسته‌ای بود در بین یهودی‌های آن زمان مدینه  تا خیبر که با مدینه صد و پنجاه کیلومتر فاصله داشت این یهودی آدم بسیار با انصافی بود، انصافش هم این بود که می‌گوید من مرتب آمدم در وجود پیغمبر از دور مطالعه  کردم، نشست و برخاستش را، حرف زدنش را، نگاه کردنش را، معاشرت کردنش را، سکوتش را، دیدم که آنچه در پیغمبر عظیم الشان اسلام دارم می‌بینم اینها را در تورات خواندم یعنی چند هزار سال قبل از به دنیا آمدن پیغمبر خداوند در تورات و انجیل خبر داده بود که یک شخصی با این ویژگی‌ها و خصوصیت‌های اخلاقی به عنوان آخرین پیغمبر ظهور می‌کند. سوره اعراف را ببینید که در قرآن خدا می‌فرماید من ویژگی‌های پیغمبرم را در تورات موسی و انجیل خبر دادم من هم انجیل عبری دارم و تورات، هم تورات و انجیل انگلیسی و هم فارسی، هنوز بعضی از آیات دست نخورده یعنی ادم می‌تواند چهره پیغمبر و حتی امیر المومنین را در این دو کتاب ببیند. خیلی جاهایش هم دست خورده و ساختگی است اما پروردگار در قرآن خبر می‌دهد که من ویژگی‌های پیغمبر را در تورات و انجیل بیان کردم.

اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ اَلنَّبِيَّ اَلْأُمِّيَّ اَلَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ ﴿الأعراف‏، 157﴾، یعنی این مسیحی‌ها و یهودی‌ها، فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ یعنی تمام کلیسایی‌ها از ویژگی‌های پیغمبر خبر دارند، تمام اهالی کنیسه از خصوصیت‌های رسول خدا خبر دارند، حالا شما می‌فرمایید پاپ که کاملا انجیل را می‌داند و تورات را پس چرا نمی‌آید مسلمان شود؟ از ده میلیون صندلی‌دار یک نفر مسلمان نمی‌شود، شما حالا برو واتیکان، پاپ را دعوت کن به مسلمان شدن، خب باید از ریاست بر دو میلیارد مسیحی دست بردارد، از بانکی که حساب پولی‌اش معلوم  نیست بانک کلیسا  است دست بردارد، از اینکه روسای جمهور دعوتش می‌کنند یا پیش آنها می‌رود دست بردارد، از مقامش در واتیکان دست بردارد، بیاید تهران یک حقوقی برایش بگذاریم ماهی دو میلیون چون زن هم ندارد خرجی هم ندارد شبها هم بیاید اینجا بنشیند پای منبر، شما بودی مسلمان می‌شدی؟ نه شما هم نمی‌شدی من هم نمی‌شدم.

خباثت باطن و ریاست‌طلبی نمی‌گذارد در یک میلیون یک نفر مومن واقعی بشود، پیغمبر ما می‌فرمود آخر ما یخرج من قلوب الصالحین، آخرین حالت منفی که از دل بندگان شایسته خدا بیرون می‌رود صندلی و مقام و ریاست است، اگر آدم می‌خواهد مومن واقعی شود خیلی چیزها را باید بگذارد کنار. من مثل به خود آن آخوندها بزنم، که به کسی برنخورد، به کسی برنخورد، آیت الله العظمی بروجردی سی سال عمرش را بروجرد بود و در مسجد جامع بروجرد نماز می‌خواند پشت سرش هم جا نبود چون او به تمام معنا مرد الهی بود، یعنی یک انسانی بود که آدم نگاهش می‌کرد من خدمتشان رفته بودم، نگاه به قیافه‌اش آدم را یاد خدا می‌انداخت، حرف زدنش به معرفت آدم اضافه می‌کرد، شکل زندگی‌اش آدم را مشتاق به آخرت می‌کرد، مرجع تقلید قبل از ایشان آیت الله العظمی اصفهانی بود که تک مرجع بود و ریاستش هم بر کل شیعیان جهان تثبیت شده بود زمانی که آیت الله العظمی بروجردی بود علمای بزرگ آن زمان شبهه اعلم بودن ایشان را داشتند، یعنی بزرگان دین در نود سال پیش اعتقادشان این بود که آیت الله العظمی بروجردی از کل مراجع عالم‌تر است، اعلم است، یک بار آن آقایی که بین دو نماز ایشان مسئله می‌گفت از رساله کی؟ آیت الله العظمی اصفهانی، چون تمام شیعیان ایران مقلد ایشان بودند، آقای بروجردی بین جامعه شناخته شده نبود فقط علمای نجف، مشهد، تهران، اصفهان می‌شناختند، مرحوم حاج محمد حسین احسن که بین دو نماز ایشان مسئله می‌گفت یک روز فقط یک مسئله‌ای را گفت که فتوای آیت الله اصفهانی بود، بعد از مسئله گفت برادران در ضمن فتوا و نظر آیت الله العظمی بروجردی در این مسئله این است، خوشش می‌آید آدم، مرجع معرفی بشود، رئیس معرفی بشود صاحب نظر معرفی شود، خوشش  نمی‌آید؟ چرا خوشش می‌آید مگر اینکه انسان یک انسان الهی و آخرتی باشد. ایشان از محراب نصفه برگشتند حاج محمد حسین بغل محراب ایستاده بود سرشان را رو به حاج محمد حسین کردند گفتند آقای حاج محمد حسین به مردم بگو به فتوای من عمل نکنند امروز پرچم‌دار شیعه آیت الله العظمی اصفهانی است تفرقه در مردم نینداز، این آدمی است که دیگر حب صندلی ندارد عشق ریاست ندارد، وقتی هم آمد قم مرجع تقلید شد و بعد از سید  اصفهانی تک مرجع شد کرارا فرمود من برای مرجع شدن یک قدم برنداشتم، پروردگار پرونده من را اینگونه رقم زد.

نیم ساعت  مانده به مردنش، روز پنجشنبه، ساعت هفت و نیم صبح، خوابیده بود، به شدت شروع کرد گریه کردن، دکترها ریختند، چون حمله قلبی به ایشان دست داده بود، فرمود نه من الان راحت هستم، دردی ندارم، گفتند چرا به این شدت گریه می‌کنید؟ فرمود برای اینکه نیم ساعت دیگر من را خدا از این دنیا می‌برد به دنیای دیگر، فکر کردم و گریه‌ام گرفت که اگر پیغمبر را ببینم از من بپرسد در این هشتاد و هشت سال چی کار کردی جوابی ندارم به پیغمبر بدهم، کاری نکردم. با اینکه از همه بیشتر کار کرده بود، آخر ما یخرج من قلوب الصالحین حب الجاه، شما صد تا جرثقیل هم ببرید واتیکان پاپ را نمی‌توانید از آنجا تکان بدهید بیاید مسلمان شود نمی‌شود. شما همین امشب ده تا از تریلیاردرهای تهران و پنج تا از آنهایی که روز روشن اختلاس کردند و هنوز پته‌شان روی آب نیفتاده اینها را بیاور در این مجلس، دوتایی من و شما با هم بنشینیم به اینی که دویست میلیارد تومان سیصد میلیارد، هزار میلیارد، دو هزار میلیارد روز روشن از مال این ملت مظلوم دزدیده شب هم نیامده، گلی به جمال دزدهای قدیم، روز نمی‌دزدیدند شب می‌آمدند یک جوری هم می‌آمدند صاحبخانه بیدار نشود بترسد، همه را هم نمی‌بردند یک طلایی یک قالیچه می‌گذاشتند زیر بغل می‌گفتند خدا برکت بدهد خرج یک ماه درآمد د یگر نمی‌رفتند دزدی، من دزدهایی که پای منبرم توبه کردند زمان جوانی چیزهای عجیبی از آنها شنیدم خیلی دزدهای مردی بودند بامعرفت بودند،  الان که لاتها و دزدها نه مرد هستند و نه معرفت دارند.

الان به من بگویند به لات‌ها نمره بده من نمره صفر می‌دهم اما به لات‌های قدیم  که خودم دیده بودم نمره بیست می‌دهم چون تمامشان آنهایی که من  دیده بودم، به کامل‌ترین توبه برخوردند و با کمال پاکی از دنیا رفتند. مرد بودند، حالا شما به آن ده تا تریلیاردری که نشستند اگر بیایند که نمی‌آیند، به آن پنج تا دزد روز روشن هم اگر بیایند، بهشان بگو این هزار میلیارد تومان دو هزار سه هزار، چهار هزار میلیاردی که دزدیدی یا به قول دادگاه‌ها ا ختلاس کردی قرآن مجید می‌گوید در سوره توبه قیامت پولها را کاغذی حساب نمی‌کند خدا درهم و دیناری حساب می‌کند، یعنی پشتوانه‌اش که طلا و نقره در بانک  ملی است، پروردگار در صریح قرآن می‌گوید این پولها با آتش جهنم می‌گدازم و به پشت اینها و رویشان و پیشانی‌شان می‌چسبانم تا ابد دیگر این پولهای فلزی شعله‌ور شده سرخ‌شده بدن اینها را رها نمی‌کند، حالا بیایید چهار هزار میلیارد را که هنوز نفهمیدند نمی‌دانند ببر پس خزانه این مملکت بده، فکر می‌کنید به حرف من و شما گوش می‌دهند؟ یا به آن تریلیاردرهایی که می‌گویند برای خودمان است ما از جایی بلند نکردیم و اختلاس نکردیم، بهش بگو چقدر پول داری؟ می‌گوید هزار میلیارد، خب این هزار میلیارد هزار میلیارد یک پنجم هزار میلیارد طبق صریح قرآن خمس است برای خداست، از مالت بده بیرون برای دین خرج شود، آنی که دزدیده آخرین جوابی که به ما می‌دهد می‌گوید برو خدا پدرت را بیامرزد جای دیگر حواله  کند بیخودی ما را آوردی اینجا چی کار؟ آن ده تریلیاردر هم نهایت جوابی که به ما بدهند این است که ما حرف شما آخوند‌ها و قرآن و پیغمبر و خمس و زکات را قبول نداریم.

شما از طریق منبرها شنیدید کربلا چند نفر آمده بودند برای کشتن این هفتاد و دو نفر چند تا شنیدید؟ دو تا عدد ما داریم در کتابها، هفتاد هزار نفر سی هزار نفر، من رسمم است همیشه عددهای کمتر را می‌گیرم، سی هزار نفر از  روز دوم محرم ابی عبدالله قمر بنی هاشم، علی اکبر، هلال بن نافع، مسلم بن اوسجه، حبیب بن مظاهر، عابس بن ابي شبیب شاکری، زهیر بن قین، سعید بن عبدالله، با این سی هزار نفر با نرم‌ترین زبان، با آیات قرآن، با روایات، حرف زدند که بلکه جهنم نروند در این هشت شبانه روز کل آنهایی که حرف ابی عبدالله و بقیه را قبول کردند سه نفر بودند کلشان، آن هم روزهای اول نه، روز عاشورا. یکی حر بود، صبح قبول کرد، یکی سعد بن ابوالفتوح بن انصاری، یکی برادرش این دو تا قبول کردند آن هم نزدیک شهادت ابی عبدالله که هر دو شهید شدند، از سی هزار بعد از هشت شبانه روز تبلیغ آن هم با چه واعظی ابی عبدالله، قمر بنی هاشم سه نفر توبه کردند چرا توبه نکردند؟ عشق صندلی، عشق پول، چون ابن زیاد گفته بود استاندار می‌کنم فرماندار می‌کنم، شهردار میکنم، مدیر آن اداره می‌کنم و به بعضی‌ها هم گفته بود اینقدر پول بهتان می‌دهم، هیچ کدام هم بهش نرسیدند چون ابن زیاد نه در صندلی‌دادن وفا  کرد و نه در پول دادن وفاداری نشان داد هیچکدامشان.

این یهودی با آن ثروتش با آن علمش، زید بن سعنه آدم با انصافی بود، انصافش هم این بود که می‌گوید من تورات و انجیل را دقیق می‌دانستم، اوصاف پیغمبر را در این دو تا کتاب خوانده بودم، می‌آمدم می‌دیدم می‌دیدم درست است اخلاقش، نگاهش، معاشرتش، برخوردش، حرفهایش، دو تا چیز مانده بود که آن هم باید می‌رفتم دنبالش که این دو تا چیز را  اگر می‌فهمیدم مسلمان می‌شدم یکی اینکه علاقه پیدا کردم  چند روزی با آن معاشرت کنم خودم بروم بگویم آقا من یک یهودی هستم، عالم هم هستم، پولدار هم هستم، یک چند روز می‌خواهم با تو باشم، پیغمبر هم  اهل رد کردن نبود، این یک.

دوم گفتم بروم ببینم این در اخلاق با مردم از کوره در برو هست، تلخ می‌شود، عصبانی می‌شود؟ خشمگین می‌شود؟ این دو تا را هم که به دست بیاورم مومن می‌شوم اگر دیدم از کوره در می‌رود معلوم می‌شود این آنی  نیست که تورات و انجیل گفته، خب معاشرتم را شروع کردم. یک روزی رسول خدا از اتاق آمد بیرون علی بن ابیطالب هم پشت سرش آمد بیرون، آمدند که بیایند بین مردم، یک دهاتی آمد خدمت پیغمبر من هم حالا ایستادم دارم تماشا می‌کنم می‌بینم و گوش می‌دهم، گفت آقا قبیله ما همه مسلمان شدند ولی باران نیامده خشکسالی شده ما نیازمند به کمک هستیم، به ما کمک می‌کنی؟

پیغمبر اکرم خیلی آرام فرمودند دستم خالی است، اگر داشتم حتما کمک می‌کردم، این یهودی می‌گوید من به پیغمبر گفتم آقا از باغستان‌های فلان قبیله به من خرمای سلف بفروش یعنی پیش‌فروش، من وضعم خوب است، پول می‌دهم مشکل این دهاتی‌ها را حل کن خرما که رسید برابر پولی که دادم و خرما خریدم خرما به من بدهید، رسول خدا فرمودند من از باغ معین معامله با تو نمی‌کنم، اگر کلی معامله می‌کنی که وقت رسیدن خرماها من خرما را مطابق این ششصد درهمی که داری به من می‌دهی به تو تحویل بدهم معامله می‌کنم، گفتم عیبی ندارد. پول را دادم خرما را خریدم پیش خرید حالا سه چهار ماه د یگر مانده بود خرماها برسد، پیغمبر هم کل پول را داد به این دهاتی گفت ببر بین مردم ده تقسیم کن.

گفت گذشت، حالا من دارم پیغمبر را امتحان می‌کنم ببینم از کوره در می‌رود، تلخ می‌شود، خشمگین می‌شود، دو روز مانده به رسیدن خرماها، که دیگر خرماها را دارند می‌چینند من رفتم که طلبم را بگیرم، برابر با ششصد درهم یا دینار، خرما بگیرم. وقتی آمدم دیدم یک جنازه گذاشتند پیغمبر اکرم می‌خواهد به این جنازه نماز بخواند، ایستادم، نماز میت را خواند، آمدم جلو حالا دو روز دیگر مانده که خرماها چیده شود، به من قول داده بود وقتی خرما چیده شد طلب منم را بدهد الان هم دارند خرماها را می‌چینند، صدایم را بلند کردم آقا چرا طلب ما را نمی‌دهی؟ شما بنی هاشم چقدر آدم‌های بدحسابی هستید، مگر پیش‌خرید از من نکردی کی می‌خواهی بپردازی؟ چرا بدرفتاری، چرا اذیت می‌کنی؟

گفت یک کسی بلند شد خنجرش را کشید، گفت بی‌تربیت بدزبان بیشعور، با پیغمبر  اسلام چرا اینگونه حرف می‌زنی؟ الان اگر به من بگوید سرت را می‌گذارم کف دستت، پیغمبر یهودی می‌گوید لبخند زد، به آن یارش فرمود من آن یهودی غیر از آنی که تو داری می‌گویی می‌خواهی، تو چیز بدی داری پیشنهاد می‌کنی می‌خواهی بزنی و بکوبی و سر ببری  و گوش ببری چی کار کرده مگر؟ شما باید به او بگویی حق داری طلبت را وصول بکنی، و حالا که می‌خواهی طلبت را وصول بکنی یواش حرف بزن، حالا پیغمبر را با روسای مهم این جهان مقایسه کنید.

شما باید به آن بگویی بابت طلبت نرم حرف بزن، خوب حرف بزن، باید به من هم بگویی یا رسول الله وقت وصول طلبش است دستور بدهید طلبش را بهش بدهند، اما پدرت و درمی‌آورم و سرت را کف دستت می‌گذارم و گوشت و این یاوه‌ها چیست، حرفهای زشت چیست.

بعد پیغمبر به همینی که گفت سرت را می‌گذارم کف دستت فرمود شما برو به این زید ابن سعنه هم فرمود شما هم دنبالش برو، به این بنده خدا فرمود فلان جا خرما است مربوط به من، ایشان از من ششصد دینار پیش خرید کرده مطابق با قیمت ششصد دینار بار کن خرما بهش بده چون با او بد حرف زدی و ترساندی، بیست من هم اضافه‌تر خرما بهش بده.

گرفتید چی شد؟ این آمده به پیغمبر توهین کرده، داد کشیده فریاد زده، به پیغمبر گفته شماها بدحساب هستید و مال مردمخور هستید اذیت‌کن هستید، پیغمبر می‌گوید برو مطابق ششصد  دینارش خرما بهش بده چون با این اخلاقت ترساندی بیست من هم  اضافه‌تر بده گفت چشم. به یهودی فرمود برو گفت نمی‌روم، فرمود طلبت را که دادی وصول کن بیست من هم که اضافه‌تر داری به خواست من می‌بری چرا نمی‌روی؟ گفت برای اینکه من تحقیقم راجع به تو کامل شد، ا لان وظیفه من این است  مسلمان بشوم. و جالب این است که اسد الغابه  نوشته یک مسلمان صددرصد واقعی شد و در تمام جنگ‌هایی که پیغمبر خودش حضور داشت با پیغمبر بود تا آخرین جنگ آخر عمر پیغمبر تبوک که نزدیک اردن بود هزار کیلومتری مدینه به علتی ا تفاق نیفتاد در مسیر برگشت از تبوک به مدینه نرسیده مریض شد و از دنیا رفت و زیر نظر پیغمبر غسلش دادند کفنش کردند پیغمبر بهش نماز خواند  دفنش کردند.

اخلاق پیغمبر، نرمی پیغمبر، خوش رفتاری پیغمبر، اضافه پرداخت پیغمبر، یک عالم دانشمند یهودی ثروتمند را تبدیل به یک مومن واقعی کرد چقدر هم با پولش خدمت کرد به مسلمان‌ها، و مومن واقعی هم از دنیا رفت، اما عصبانیت، طلاق می‌آورد، شکم پاره  می‌کند، سر  می‌برد، چشم کور می‌کند، گوش می‌برّد، آبرو می‌برد، خانه‌ها را آتش می‌زند، و شر‌های دیگر، الغضب مفتاح کل شر که دیشب شنیدید گفتار حضرت صادق.

 

 

برچسب ها :