لطفا منتظر باشید

روز نهم

(کرج مسجد حضرت معصومه(س))
صفر1437 ه.ق - آذر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

رسول خدا در یک سخنرانی شش حقیقت را مطرح کردند که مجموعه این شش حقیقت چراغ راه زندگی است. از همه مردم دعوت کردند در زندگیتان این شش حقیقت تحقق داده بشود و برایتان هم بس است. یعنی عموم مردم مایه‌ای بیشتر از این شش حقیقت را نیاز ندارند، قرآن مجید در سوره انفال اوائل سوره به مردم می‌فرماید دعوت خدا و پیغمبر را پاسخ بدهید اجابت کنید، این دعوت دعوتی نیست که رد بکنید يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِسْتَجِيبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ ﴿الأنفال‏، 24﴾، امر واجب است دعوت خدا و پیغمبر را اجابت کنید علت وجوب اجابت هم این است که پروردگار و پیغمبر با این دعوتشان می‌خواهند به شما حیات ویژه بدهند لِمٰا يُحْيِيكُمْ.

آدم در کنار آیات قرآن طبق دستور خود قرآن وقتی تدبر می‌کند، فکر می‌کند، نکات خیلی خوبی از آیات نصیبش می‌شود، می‌خواهند شما را زنده کنند یعنی قبل از اجابت دعوت پیغمبر و خدا شما میت هستید، چون حقایق ضدشان هم هست، ما حقایق بدون اضداد نداریم.

قرآن مجید هم در خیلی از آیات یک حقیقت را با ضد مطرح کرده. در همین آیة الکرسی ببینید یک حقیقتی مطرح است دنباله آیه ضدّش هم مطرح است، الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات ضدّش الی النور، یا در سوره فاطر که یکی از جالب‌ترین آیات قرآن است، وَ مٰا يَسْتَوِي اَلْأَعْمىٰ وَ اَلْبَصِيرُ  ﴿فاطر، 19﴾، آدم کوردل اعمی در اینجا یعنی کوردل نه کورچشم، خیلی از کورچشم‌ها بودند در دنیا آدم‌های بسیار بزرگواری بودند بسیار بزرگوار، من در طول عمرم کورچشم‌هایی را دیدم خیلی آدم‌های ویژه‌ای بودند آدم‌های خاصی بودند. مثلا یک کورچشمی در یک مسجدی با من آشنا شد، کور مادرزاد هم بود، من هر وقت دچار یک مسئله شرعی می‌شدم که خودم برایم روشن نبود می‌آمدم از او می‌پرسیدم چون فتوای کل مراجع آن دوره را به درستی می‌دانست. آن زمان شش تا هفت تا مرجع معروف بودند مرحوم آیت الله العظمی حکیم، خوئی، شاهرودی، حلی، ایشان فتوای همه را بلد بود کور هم بود یعنی فقیه بود.

یک روحانی بود کور مادرزاد بود یک وقتی از آن شهر اگر عبور کردید خوب است یک ساعتی آنجا بمانید آثارش را بروید ببینید، به نام آقای فرخی، روحانی بود، ما طلبه‌ها سه دوره تحصیل داریم، یک دوره دوره ادبیات عرب است، که اگر کسی بخواهد در ادبیات ملای واقعی بشود یک پنج سالی باید قوی بخواند و مباحثه کند و درس بدهد چون خیلی دانش ظریفی است و گسترده است، که اگر آدم تخصص نداشته باشد، هنرمند نباشد، بعدا دچار اشتباه  می‌شود، در ادبیات. و اگر آدم متخصص ادبیات عرب نباشد نه راحت می‌تواند قرآن را ترجمه کند و نه روایات را خیلی درس پایه‌ای مهمی است خیلی.

بعد از این دوره دوره سطح است اسمش دوره سطح است، از قدیم می‌گفتند دوره سطح که در این دوره طلبه این کتابها را می‌خواند معالم الاصول، اصول مظفر، شرح لمعه که کل فقه شیعه است جلد اول و جلد دوم، متن برای شهید اول است شرح برای شهید ثانی است، بعد از این دو تا  کتاب نوبت می‌رسد به دو تا کتاب خیلی سخت یعنی واقعا طلبه یک مغزی هم وزن ابن سینا و انیشتین می‌خواهد  که این دو تا کتاب را خیلی خوب بفهمد خیلی پیچیده است، بعد از این دو تا  کتاب باز دو جلد کتاب است به نام کفایه نوشته آخوند خراسانی، این دوره را که طلبه تمام می‌کند وارد درس خارج می‌شود، ا ین آقای فرخی کور مادرزاد کل ادبیات عرب و معالم و اصول مظفر و دو جلد لمعه و رسائل و مکاسب شیخ انصاری را درس می‌داد و یک حوزه علمیه هم خودش ساخته بود بسیار حوزه جامع و با این چشم نداشتن سیصد تا طلبه را اداره علمی می‌کرد و صبحانه و نهار و شامشان راهم می‌داد، آن منطقه من منبر می‌رفتم می‌آمد پای منبر، خیلی کورها راما داشتیم داریم که قیامت خیلی جلوتر از آدم‌های چشم‌دار هستند، خیلی.

دو میلیون چشم‌دار می‌ریزند جهنم یک دانه از این کورها را با سلام و صلوات و بدرقه ملائکه می‌برند بهشت، وَ مٰا يَسْتَوِي اَلْأَعْمىٰ وَ اَلْبَصِيرُ  ﴿فاطر، 19﴾ یعنی کوردل، با بینادل یکی نیستند نمی‌شود هم یکی باشند، نمی‌شود. وَ لاَ اَلظُّلُمٰاتُ وَ لاَ اَلنُّورُ  ﴿فاطر، 20﴾ وَ لاَ اَلظِّلُّ وَ لاَ اَلْحَرُورُ  ﴿فاطر، 21﴾ وَ مٰا يَسْتَوِي اَلْأَحْيٰاءُ وَ لاَ اَلْأَمْوٰاتُ ﴿فاطر، 22﴾، اینکه قرآن می‌گوید دعوت خدا و پیغمبر را گوش بدهید چون هر دو  می‌خواهند شما را زنده کنند و حیات ویژه معنوی الهی به شما بدمند، آیه را آدم فکر می‌کند یعنی قبل از گوش دادن به دعوت خدا و پیغمبر انسان میت است یا آنی که تا آخر عمرش به این دو نفر گوش نمی‌دهد در هر لباسی، در هر مقامی فوق استاد دانشگاه، قرآن می‌گوید میت است.

ما با مرده‌های ظاهری چی کار می‌کنیم؟ گرچه عزیزترین فرد خانواده‌مان باشد، خب ما خیلی‌هایمان پدرانمان مردند تا غروب نگهشان نداشتیم بردیم  دفن کردیم، مادرانمان مردند یا بچه‌هایمان یا شهید شدند یا از دنیا رفتند، ما مرده را برای چی نگه داریم؟ مرده رااز کل زندگی بیرون می‌برند و بااحترام رابطه خود را با او قطع می‌کنند، حالا همه دنیا هم جمع بشوند بگویندپدرت است، مادرت است، جوانت است، بگذار این جنازه در خانه باشد هیچ کس حاضر نیست، ما حاضر نیستیم جنازه را نگه داریم چطور فکر می‌کنیم خدا در قیامت حاضر است مرده‌ها را به گرانترین قیمت بخرد، خدا مرده نمی‌خرد، خدا  می‌خرد اما إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ ﴿التوبة، 111﴾، من مردم مومن را  می‌خرم که زنده هستند، من میت نمی‌خرم، خب میت‌ها را چی کار می‌کنی قیامت؟ یک قبر دارم قیامت که کل اینها را دفن کنم اسم آن قبر هم دوزخ است، با قبرهای زن و شوهرها که دو طبقه است فرق می‌کند آن قبر هفت طبقه است و روی هم هست.

 امیر المومنین می‌فرماید بهشت طبقه ندارد، کل بهشت در یک سطح صافی است، اما جهنم طبقه طبقه روی همدیگر است، این شش تا حقیقتی که پیغمبر می‌گوید همانی است که قران در سوره انفال می‌گوید می‌گوید می‌خواهد حیات بهتان بدهد می‌خواهد زنده‌تان کند، می‌خواهد روح انسانی و الهی در شما بدمد. اولیش این است که  می‌فرماید مردن که جلوی چشمتان می‌بینید جوان می‌میرد، پیر می‌میرد، مرجع تقلید می‌میرد، وکیل و وزیر می‌میرد، شاه می‌میرد، رئیس جمهور می‌میرد، این برای درس گرفتن‌تان بس است، کفی بالموت واعظا، درس بگیرید بیداری بهتان اضافه می‌کند که با دیدن این مرده‌ها دیگر لمس می‌کنید که شما ماندنی نیستید، لمس می‌کنید که دار و ندارتان را باید بگذارید و بدون مال دنیا وارد عالم بعد بشوید، لمس می‌کنید که متکی به بقاء در این دنیا نباشید. لمس می‌کنید این معنی کفی بالموت واعظا.

یک خانمی ابوالفتوح رازی نقل می‌کند ابوالفتوح رازی از مفسران بزرگ شیعه است و در همین حرم حضرت عبدالعظیم دفن است چون اهل ری بوده سنگ قبرش هم هست، این به گردن مفسران بعد از خودش حق دارد، شاه عبدالعظیم می‌روید از حرم حضرت عبدالعظیم که می‌خواهید بروید به طرف امامزاده طاهر در آن به اصطلاح رواق جنب  حرم دفن است ایشان می‌گوید این خانم چادرنشین بود، یک چهار پنج تا مسافر داشتند رد می‌شدند هوا هم گرم بود سلام کردند و به این خانم گفتند می‌شود ما چند  دقیقه در این چادرتان منزلتان، محل‌تان، باشیم بعد می‌رویم گفت هیچ مانعی ندارد تشریف داشته باشید.

گفت ما مهمان‌ها می‌گویند نشستیم زیر این چادر یک مرتبه یک کسی از صحرا آمد، گفت که خانم مثل اینکه جزو همان چادرنشین‌ها بود اگر منتظر برگشت بچه‌ات هستی جوان بیست و دو سه ساله‌ات منتظر نباش، چون شتر رم کرد نتوانست شتر راکنترل کند از بالای شتر در رمیدن شتر افتاد در چاه، گفت که فعلا این حرفها را بگذار کنار، من مهمان دارم این گوسفند پشت چادر را رو به قبله ذبح کن سریع پوستش را بکن غذا درست کن که مهمان‌های من خوش بگذرد بهشان، بعد از نهار آن وقت یک فکری می‌کنیم، ما خیلی تعجب کردیم، نه تعجبی ندارد انسانی که با اسلام بار آمده با معنویت دین بار آمده، با توسل به پروردگار و پیغمبر و ائمه بار آمده همین است، می‌گوید فعلا اولویت با این نیست که برویم جنازه‌اش را بیاوریم بیرون دفن کنیم آن دیر نمی‌شود،  اولویت این است که من مهمان‌های گرسنه‌ام را سیر بکنم. گفت ما همه غذا را خوردیم بعد به ما گفت که کدام‌هایتان قرآن بلد هستید؟ مومن با توسل به قرآن روحیه می‌گیرد، واقعا هم همین  است. یک کسی یک وقت پیش من البته من پیشش بودم شب ساعت دو سه، دیدم صدای گریه می‌آید بیدار شدم دیدم نشسته یک گوشه اتاق و عین آدم داغدیده دارد گریه می‌کند، آن وقت من چیزی بهش نگفتم صبح بهش گفتم دیشب چه شده بود؟ گفت آره من دچار یک مشکل سنگین خانوادگی هستم من همه چیز را مراعات می‌کنم آدم بخیلی نیستم، آدم متکبری نیستم، من را می‌شناسید، اما دچار یک عروسی شدم که دعا می‌کنم همچنین عروسی گیر شمر و یزید هم نیاید  اگرخدا می‌خواهد به آنها عروس بدهد عروس خوب بدهد و من نمی‌دانم چی کار بکنم، همه جور خرج این عروس کردم، احترام کردم، اما آتش روشن می‌کند.

بهش گفتم که من یک آیه قرآن برایت می‌خوانم دیگر گریه نکن، و آن آیه هم این است چون من تو را می‌شناسم آدم متدینی هستی ان الله یعنی همه چیز را با قرآن می‌شود حل کرد، إِنَّ اَللّٰهَ يُدٰافِعُ عَنِ اَلَّذِينَ آمَنُوا ﴿الحج‏، 38﴾، یقینا خدا از مردم مومن دائم دفاع می‌کند، گفت من آرام شدم آرام هم شد، إِنَّ اَللّٰهَ يُدٰافِعُ عَنِ اَلَّذِينَ آمَنُوا حضرت می‌فرماید این شش تامسئله چراغ زندگیتان است، چراغ راهتان است، مردن‌ها را می‌بینی یک خرده سبک‌بال بشوید، یک جمله دارند امیر المومنین که حالا من نمی‌دانم دقیق کلمه اول این جمله‌اش همین است این را من قبل از انقلاب در نهج البلاغه دیدم بالای چهل سال است فکر کنم همین باشد تخففوا تلحقوا، کامل خودتان را سبک کنید بعد به گذشتگانتان که پیش از شما مردند ملحق شوید، با بار سنگین زشتی‌های اخلاقی، با بار سنگین گناه، با بار سنگین ثروت هنگفت، نمیرید، سبک بکنید خودتان را، بعد بمیرید.

وارث‌هاهم که خدا خیرشان بدهد مخصوصا در این روزگار وارث‌های خیلی خوبی هستند، یک کسی بر این بوذرجمهری بازار مغازه داشت، این درجا مرد، هم صنفی‌هایش جمع شدند چون بچه نداشت خودش بود و زنش، یک وصیت هم بیشتر نداشت نوشته بود من را در باغ طوطی دفن بکنید در حضرت عبدالعظیم، آن وقت هم قبر در باغ طوطی خیلی گران شده بود شده بود دویست هزار تومان، جنازه را برداشتند که ببرند باغ طوطی خانمش آمد گفت دویست هزار تومان گران است ببرید بهشت زهرا آنجا چهل پنجاه تومان است، هر چی گفتند خانم وصیت است وصیتش هم واجب است همین یک دانه وصیت را داشت، اما نسبت به اموالش هیچ وصیتی نداشت آن رئیس صنفشان به من گفت خب ما پولی دستمان نبود این زن هم پول نداد، بالاخره جنازه را بردیم باغ طوطی و یکی از دوستانمان در ما چرخید کلاه دستش بود گفت پول بریزید این مرده را خاک کنیم بدبخت وصیت کرده زنش می‌گوید نه، دویست هزار تومان گدایی کردیم دفنش کردیم، حالا یک کسی که همه کاره‌اش بود، بنا شد با نظارت دوستان صنف بروند در گاوصندوقش را باز کنند اگر پولی هست دو سال نمازی، روزه‌ای، صدقه‌ای انفاقی خیلی این بنده خدا می‌گفت برایمان عجیب بود شصت عدد سند خانه و مغازه در گاوصندوقش بود، شصت عدد.

چقدر پول نقد در حسابش بود، دولت هم فهمید دولت فهمید و آمد به خانمش گفت که شما طبق قرآن از کل ثروت مرد یک آپارتمان بهت می‌رسد، در همین آپارتمان را بهت می‌دهیم برو بقیه را هم دولت برداشت بردخدا برکت بدهد یک قران هم ثواب برای مرده ندارد دولت بخورد مال آدم را چه ثوابی برای آدم دارد، گفت کل اینها  مالیات بر ارث است هر چی زن گریه و ناله.

همیشه هم ریش و قیچی دست دولت است گریه من و ناله من، حالا نصفش را بدهید به ما و ابدا، به من یک وقتی با یک دولتی کار داشتم برای وزارت دارایی بود یک سندی را به من نشان داد گفت این مرد که مرده مالیات بر ارثش را ما  گرفتیم حالا وصیت کرده سی سال برای من نماز و روزه بدهید نماز و روزه هم مثلا آن وقت یک میلیون بود سی میلیون گفت مالیات این سی میلیون هم برداشتیم، گفتم والله ماتا حالا به عمرمان نماز مگر مالیات دارد، روزه مگر مالیات دارد؟ می‌گیرند آقا تا زنده‌ای خودت به فکر خودت باش، کفی بالموت واعظا، از مردن دیگران پند بگیر که تو هم می‌میری، تو هم رفتنی هستی، و از امیر المومنین هم درس بگیر تخففوا تلحقوا، سبک بکنید خودتان را.

این حرفهایی را که برادران و خواهران چون در خواهران هم آدم‌های ثروتمند هست، یک خانواده‌ای حالا من نمی‌گویم کجای  تهران نشستند اینها پدرشان مرد سه تا دانه دختر داشت دو تا پسر، به هر دختری دویست میلیارد تومان سهم  دختر که نصف است رسید، خب خانم‌ها شما این همه طلا و جواهر را که دیگر با سن هفتاد سالگی می‌خواهید چه کار؟ شوهران پیر گلوبند صد میلیون تومانی دستبند دویست میلیون تومانی، انگشتر الماس، در بدن یک خانم شصت و هشت ساله هفتاد ساله  نمایشی برایشان ندارد، این همه ملک به بعضی‌ها ارث می‌رسد می‌خواهید چی کار؟ خب شما که در خانه شوهر هستید خرجتان را دارد می‌دهد، مکه برده، خب این پولها رادر بانک قرآن تبدیل به ارز آخرتی کنید بردارید با خودتان ببرید سبک کنید خودتان را، اگر راه خرجش هم بلد نیستید بعضی از ما آخوندها همه‌مان نه، چون خیلی‌ها حوصله کار دینی ندارند، حوصله نوشتن ندارند، حوصله چاپ کردن ندارند، حوصله رسیدگی به آبرودارها را ندارند، ولی بعضی از ماها با همه رشته‌های خیر آشنا هستیم آن هم در این روزگار پر از فساد حداقل با هر عالمی که خودتان دلتان می‌خواهد، خانم‌ها، آقایان مشورت بکنند این پولها را، این ملک‌های اضافی را، این زمین‌های اضافی را اینها را با خدا معامله بکنند.

یک شهری من رادعوت کردند گفتم من وقت ندارم بیایم شهر معروفی است، گفتند یک جلسه بیا، صبح بیا، امام جمعه‌اش گفت من به همه ادارات اعلام می‌کنم حدود هفت صبح هنوز کار شروع نشده بیایند منبر را گوش بدهند و بروند، گفتم عیبی ندارد با ماشین هم راهش بود راه بدی هم داشت طولانی هم بود رفتم این سخنرانی که تمام شد بعد امام جمعه گفت ما یک حوزه داریم اینجا شما بیا این حوزه را ببین و برگرد گفتم برویم، آمدیم. عجب حوزه‌ای، عجب حوزه‌ای، بالای سی هزار متر زمینش بود ساختمان‌های بسیار عالی، آشپزخانه بسیار عالی، گفت اینجا الان سیصد تا طلبه خوب درس می‌خوانند، گفتم خیلی زحمت کشیدی آقا سی هزار متر زمین حدود بیست هزار متر ساختمان خیلی هم پول برده، خیلی هم خوش نقشه است، همین نزدیکی‌ها بود چند سال پیش، گفت من زحمت  اینجا را اصلا نکشیدم هیچی، یک آقایی بود اینجا  مرد خیلی وضعش خوب بود یک قران هم به هیچ جا نمی‌داد، وارث این یک دختر بود و یک دانه زن، زن چون بچه داشت حق خودش را گرفت، مجموع ثروت چون هیچ کس را نداشت رسید به این دختر دیگر دختر و پسری نبود، گفت این خانم آمد پیش من، گفت من خانه دارم، شوهر خوبی هم دارم، شوهرم هم وضعش خوب است، این ثروتی که از پدرم به من رسیده این را نقشه بگیرید اینجا یک حوزه علمیه بسازید تا دینار آخرش را من می‌دهم و داد، آخه اضافه را می‌خواهم چه کار؟ بعد جلوی چشمم این همه ثروت، ملک الموت هم از راه برسد من ببینم کل ثروت را دارد از من می‌گیرد در دلم بگویم خدایا خودت و مامورت هر دو ظالم هستید برای چی داری مال من را می‌گیری؟ می‌گوید آدم دم مردن.

پیغمبر می‌فرمودند هر وقت می‌خواهید از کسی تعریف کنید ببینید چطوری می‌میرد، ببینید دینش را برمی‌دارد ببرد آنور، اعتقادش را برمی‌دارد ببرد آنور، سالم از دنیا می‌رود؟ ابوالفتوح می‌گوید یک کسی دور کعبه می‌چرخید همش به جای دعای هفت شوت می‌گفت اللهم اخرجنی من الدنیا سالما خدایا من را روز مردنم سالم از دنیا ببر، گفت بهش گفتم این همه دعا برای چی می‌گویی؟ گفت برای اینکه برادرم داشت می‌مرد ما هم خبر نداشتیم بعدا فهمیدیم که این آدم فاسدی بود دم مردن گفت یک قران به من بدهید ما گفتیم خدایا شکر می‌خواهد لحظات آخر قران بخواند، قرآن را دادیم تاجایی که  می‌شد ورق‌هایش را پاره کرد و پرت کرد گفت من از تو خوشم نمی‌آید و مرد، حالا برای چی آدم اینجوری بمیرد، کی آن وقت آنجا آدم را نجات بدهد؟ خانم گفت که کدام‌هایتان قرآن بلد هستید؟ یکی از ما گفتیم که ما بلد هستیم، گفت این جوان من مرده افتاده در چاه یک خرده قران بخوان من آرام بشوم. گفت من هم همان آیاتی که معروف است در مصائب می‌خوانند، اَلَّذِينَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  ﴿البقرة، 156﴾ أُولٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ  ﴿البقرة، 157﴾ به جانب پروردگار رو کرد گفت یک بچه بیشتر به من عطا نکردی من وظیفه‌ام رادر حق این بچه ادا کردم حالاخود می‌دانی و بنده‌ات، و بعد گفت الهی من چرا گریبان پاره کنم، اگر بنا بود کسی در این دنیا نمیرد و زنده بماند پیغمبر عزیز اسلام نمی‌مرد، اگر بنا بود کسی نمیرد، خب پیغمبر نمی‌مرد، اما رسول ما هم در سن شصت و سه سالگی از دنیا رفت، یعنی هنوز سرپا بود هنوز خیلی خوب بود، هنوز بوی جوانی می‌داد ولی از دنیا رفت، این یک مسئله که خیلی خوب است یادمان باشد در مغازه، در خرید و فروش، در خانه یاد مرگ باشیم، و یاد این دستور امیر المومنین تخففوا سبک کنید خودتان را بعد بمیرید.

حرفم تمام، خب اینهایی که دارند برمی‌گردند دو روز دیگر می‌رسند کربلا یا رسیدند کربلا اینها با این قبرها چی کار کردند؟ مادرها چه زبان حالی داشتند؟ خواهرها چه زبان حالی داشتند؟ دخترها چه زبان حالی داشتند؟ آدم طاقت  نمی‌آورد حرف‌هایشان را بخواند، کتاب آدم واقعا طاقت نمی‌آورد بخواند چه برسد که بخواهد نقل بکند، چه برسد که برای یک جمعیت متدین خوبی مثل شما نقل بکند، معمولا هر مادری آمده سر قبر بچه‌اش، خواهر آمده سر قبر برادر، دختر آمده سر قبر پدر، حالا ببینیم رباب چی کار کرده. آخه او خیلی دلش سوخته، برای اینکه هر کسی رفت جنگ کرد و کشته شد، اما بچه رباب که دست جنگ کردن نداشت، پای رفتن نداشت، آخه بچه شش ماهه را به چه دلیلی به تیر سه شعبه زدند؟ این درددل است که حتی بعد از مردن هم این درد و دل‌ها رسم است.

 

 

برچسب ها :