روز دهم
(کرج مسجد حضرت معصومه(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
آیه پانزده و شانزده سوره مبارکه مائده فلسفه نزول کتاب خدا را بیان میکند. و توضیح میدهد که قرآن مجید برای شما چه سرمایههای عظیم پرمنفعتی را به دست میدهد.
قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین، این دو مسئله یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام این سه مسئله، و یخرجهم من الظلمات الی النور این چهار مسئله، و یهدیهم الی صراط مستقیم این پنج مسئله.
یقینا این آیه از آیات بسیار مهم کتاب خداست و خیلی کامل و جامع جایگاه قرآن کریم را در زندگی انسان روشن میکند، در بخش اول میفرماید قد جاءکم من الله نور، این کتابی که به سوی شما آمده نور است و از طرف پروردگار، از طرف خداوند این نور آمده است. خب ما معمولا از نور چه استفادهای میکنیم؟ برای هیچکدام از ما مجهول نیست که شب اگر نور کنار ما نباشد، در اتاق ما، در خانه ما، در محل ما، در جای ما، با اینکه چشم داریم، اما آیا در آن تاریکی ما میتوانیم اشیاء را رنگها را، اجسام را، تشخیص بدهیم؟ ما یک فرشی روبرویمان است نشستیم نور هم نیست، تاریک است، اگر به ما یک نفر در همان تاریکی بگوید روی رنگ آبی روی رنگ قرمز، روی رنگ سپید، روی یک گل ریز، روی یک گل درشت انگشت بگذار، ما سریع جواب میدهیم تاریک است تشخیص نمیدهیم.
در این آیه شریفه معنی نور این است که برای شما یک وسیله کامل جامع تشخیص دادن از جانب خداوند آمده، خب اگر شما این نور را نداشتید، حق و باطل را چگونه میتوانستید تشخیص بدهید، چاه را از راه چگونه میتوانستید تشخیص بدهید، حلال را از حرام چگونه میتوانستید تشخیص بدهید. خب وقتی که چیزی برای انسان مشخص نباشد به سرگردانی به حیرت، به ضلالت، زندگی خواهد کرد، این نور است که باید ما را کمک بکند خدا را از بت تشخیص بدهیم، بهشت را از جهنم تشخیص بدهیم، گناه را از عمل صالح تشخیص بدهیم.
جالب این است که ما وقتی که تا آخر عمرمان کنار این نور زندگی کردیم، با این نور زندگی کردیم، با کمک این نور زندگی کردیم، بنا به فرموده پروردگار در سوره حدید فردای قیامت هم وجودمان نور محض است، این همان قرآن است که در دنیا خداوند فرمود از جانب خدا نور برای شما آمده و ما هم این نور را قبول کردیم، پذیرفتیم، مومن به این نور شدیم، و هماهنگ با این نور حرکت کردیم در روشنایی و توانستیم با کمک این نور بد و خوب را، حسنات و سیئات را، راه و چاه را تشخیص بدهیم. با اینکه عقل هم داشتیم اما عقل ما بدون قرآن مجید قدرت تشخیص فراگیر ندارد مثل چشم، ما با اینکه چشم داریم اما شب تاریک نیروی تشخیص نداریم حالا هر کسی هم به ما بگوید آقا مگر کوری چرا انگشتت را روی گل قرمز نمیگذاری؟ میگوییم آقا کور نیستیم نور نیست، که نمیتوانیم تشخیص بدهیم. این جواب را میدهیم کور نیستیم نور نیست.
یعنی چشم ما برای تشخیص دادن نور میخواهد، وقتی چشم ما که به قول امیر المومنین یک جفت پیه است نتواند بدون نور تشخیص بدهد خود ما بدون نور الهی در این دریای عمیق دنیا که لقمان به فرزندش فرمود الدنیا بحر عمیق در این طوفانها، در این فسادها، در این مکتبسازیها، در این دینسازیها با عقلمان میتوانیم تشخیص بدهیم کدام حق است کدام باطل، ما با چشممان در تاریکی تشخیص نمیدهیم در شصت سال، هفتاد سال عمر با نبود نور قدرت تشخیص درست را از نادرست داریم، قدرت تشخیص حق از باطل راداریم، ولی وقتی که با این نور هماهنگ بشویم، و در جاده عمر هفتاد هشتاد نود ساله ما این چراغ به ما کمک بکند قیامت تمام کارهایی که هماهنگ با قران کردیم، اخلاقی که هماهنگ با قرآن کنارش بودیم، میشود نور وجود خود ما.
حالا آیه را دقت کنید چقدر آیه جالبی است و چقدر این آیه سوره حدید با آیه پانزدهم سوره انعام رابطه مستقیم دارد، اینجا میگوید در دنیا قد جاءکم من الله نور، آنجا به پیغمبر میگوید یوم قیامت روزی است که يَوْمَ تَرَى اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ ﴿الحديد، 12﴾ مومنین، مومن یعنی آدمی که حقایق را باور کرده، قرآن را باور کرده، پیغمبر را باور کرده، توحید را باور کرده، حلال و حرام الهی را باور کرده مومنین یعنی مردان مومن، مومنات هم یعنی زنان مومن، حبیب من قیامت روزی است که تو کاملا مشاهده میکنی مومنین را و مومنات را، چی را مشاهده میکنی؟ هیکلشان را؟ هیکل مومنین و مومنات را که همه اهل محشر میبینند، ما مردم مومن و زنان مومن که قیامت غایب نیستیم خب همه ما را میبینند از آدم ما را میبیند تا روز قیامت اما آنی که به پیغمبر میفرماید میبینی نورهم، نورشان است که یسعی نورهم بین ایدیهم، که این روشنایی قوی پیشاپیششان است یعنی جلوی رویشان، جلوی رویشان این نور در حرکت است، و بین ایدیهم و دست راستشان، يَوْمَ تَرَى اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ يَسْعىٰ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمٰانِهِمْ ملائکه رحمت به اینها در میان این نوری که پیش رویشان است و دست راستشان است بُشْرٰاكُمُ اَلْيَوْمَ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا در این نوری که پیشاپیششان است بهشت را مژده میدهند که دارند در این نور بهشت را میبینند جنات را میبینند، تجری من تحتها الانهار را میبینند ذٰلِكَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِيمُ ﴿الحديد، 12﴾. این نور را، این باز بودن جاده و این تشخیص دادن بهشت و این مژده دادنشان به بهشت همه رستگاری عظیم است. این نور که برای پوست ما نیست اگر برای پوست ما خب همینجا هم پوستمان نور میداد، ما پوست فسفری که نداریم نور نداریم، برای پا و چشم و گوش و مو نیست، اینها که در ظاهر نور ندارد این نوری که قران مجید میفرماید قیامت پیشاپیش زنان و مردان مومن در حرکت است همین نوری است که در سوره مائده آیه پانزده آمده.
قَدْ جٰاءَكُمْ مِنَ اَللّٰهِ نُورٌ وَ كِتٰابٌ مُبِينٌ ﴿المائدة، 15﴾، که هر کسی با این نور باشد این نور دائما با او هست، دم مردن با او هست، در برزخ با او هست، هنگام بیرون آمدن از قبر با او هست، در قیامت با او هست در رفتن به بهشت همراهش هست و در بهشت هم که تجلی این نور یک تجلی اکمل و اتم است، این نور است. این یک مطلب در آیه پانزدهم و شانزدهم سوره مائده که عنایت فرمودید رشته این مطلب تا روز قیامت و تا بهشت کشیده شده است.
خیلی برای من جالب ا ست من روایات قرآن را که بررسی میکردم پیغمبر اکرم از قرآن مجید اینجور تعریف میکنند تعبیر میکنند، حبل ریسمانی است کشیده بین انسان و بین عالم غیب، ممدود کشیده، بین انسان و بین عالم غیب، یعنی این مردمی که مثل شما در حد خودشان با قرآن سروکار اعتقادی، اخلاقی، عملی دارند این نور که قرآن است بین آنها و بین عالم غیب کشیده شده قیامت الان نسبت به ما عالم غیب است وقتی وارد قیامت میشویم این نور را همراه خودمان و پیش روی خودمان و دست راست خودمان میبینیم.
روایات مربوط به قرآن در جلد دوم اصول کافی دارد که در بهشت درجات مردان و زنان به اندازه ارتباطشان با قرآن کریم است، به اندازه عملشان با قرآن کریم است، به هر مقداری که در ارتباط با قرآن هستند بهشان میگویند ارفع، درجه برو بالا،درجه برو بالا، این درجه همین آیاتی است که در دنیا عمل کردند. درجه به درجه به درجه که در دنیا کیفیت آن درجه و کمیت همین آیات قرآن کریم است.
و کتاب مبین، مبین اسم فاعل است، به معنای روشنگر است، بان در لغت عرب یعنی آشکار شد، یعنی ظاهر شد، ابان یعنی پرده را زد کنار و آشکار کرد، مبین اسم فاعل است فعل بان یبین است، یا ابان یبین، مبین یعنی این کتاب برای شما توضیحدهنده است، آشکارکننده است، روشنکننده است، چه چیزهایی را روشن میکند؟ آن چیزهایی که شما از نظر فکری در آن گیر دارید یا مبهم است برایتان و یک مقدار باور کردنش برایتان سخت است، روشن میکند. برایتان روشن میکند خیلی چیزها را قرآن مجید که مردم نمیدانستند در زمان نزولش روشن کرد، برای مردم، آنهایی که اهل انصاف بودند روشنگریهای قرآن کریم را خیلی خوب قبول میکردند و باور میکردند. مثلا یک چیزی که برای مردم زمان پیغمبر خیلی باور کردنش سخت بود قرآن مجید آمد باور کردنش را خیلی راحت کرد، خیلی.
آمد به مردم گفت اگر در زنده شدن مردگان شک دارید در زمستان زمین را ببینید مرده است، درختها را ببینید همه خوابند، گیاهان را ببینید همه زردند، شاخههای گل را ببینید همه پر از خار و یک دانه غنچه و گل در باغچه بهشان نیست، وَ آيَةٌ لَهُمُ اَلْأَرْضُ اَلْمَيْتَةُ أَحْيَيْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ ﴿يس، 33﴾ وَ جَعَلْنٰا فِيهٰا جَنّٰاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنٰابٍ وَ فَجَّرْنٰا فِيهٰا مِنَ اَلْعُيُونِ ﴿يس، 34﴾ خب شما میگوید بعد از گذشت زمستان اول بهار زمین را ببینید، ببینید زنده میشود و همه آنهایی که در آغوشش هستند از کندههای انگور، نخلهای خرما، دانههای کاشته شده همه به حرکت میآیندخب به همین شکل خدا مردهها را در قیامت زنده میکند، خدایی که کره به این باعظمتی مرده را در ابتدای بهار با وزیدن نسیم بهار زنده میکند کرهای که چند میلیارد تن وزنش است و سه ماه واقعا مرده قران میگوید زندهاش میکند.
شما که هشتاد نود کیلو بیشتر نیستید زنده کردن شما که کاری ندارد وقتی میلیاردها تن وزن مرده را زنده میکند هفتاد هشتاد کیلو را هم بلد است زنده کند، بَلىٰ قٰادِرِينَ عَلىٰ أَنْ نُسَوِّيَ بَنٰانَهُ ﴿القيامة، 4﴾ نه اینکه فقط زندهتان میکنم یعنی آن خاک گور را که یک ذره استخوان در آن نمانده، یک مو نمانده، یک ناخن در آن نمانده، بیست هزار سال است این قبر آنجا افتاده هیچ اثری از آن میت غیر از مشت خاک نیست، من نه اینکه آن مشت خاک را زنده میکنم بدنتان را بهتان برمیگردانم، تمام خطوط سر انگشتتان هم برمیگردانم. اینجوری قرآن مجید مشکلات ذهنی را آسان کرد، مبهمات را پردهبرداری کرد، و روشن کرد یا آنهایی که در قدرت خدا یک مقدار گیر دارند، در قدرت پروردگار یک مثل آمد در قرآن زد که به نظر هیچ کس نمیآمده خیلی مثل جالبی است در شهر شما این مثل بیشتر برای شما روشن است، حالا برای قدیمیها که در قدرت خدا گیر داشتند که مگر میشود خدا این قدرت را داشته باشد که مرده زنده کند.
آمد با یک مثل خیلی ساده در آیه شریفه فرمود یک باغ است یعنی یک خاک، یک جور آب و همان چاهی که در باغ کندند، یک نور، یک هوا، چهار تا، خاک، نور، هوا، آب، اما در این باغ صد هکتار گیلاس کاشتند، آلبالو کاشتند، زردآلو کاشتند قطعه طلا کاشتند، سیب کاشتند، گلابی کاشتند، جاهای خالی هم که درخت ندارد گرمک کاشتند، خربزه کاشتند، هندوانه کاشتند، تربچه کاشتند تره کاشتند مرزه کاشتند، من از یک آب و یک خاک بنشینید ببینید چقدر موجودات متنوع میکشم بیرون. یک خاک است یک آب است، خیار را میبینید سبز سیر است، تربچه پنهان لای خاک که بیرون هم نیست خودش را نشان بدهد قرمز قرمز است خب این کارخانه رنگ در خاک کجاست که تربچه را میفهمد قرمز کند، خیار را میفهمد سبز کند، بادمجان را میفهمد سیاه کند، هندوانه را میفهمد قرمز کند، گرمک را میفهمد زرد کند، قطعه طلا را میفهمد شیرین کند، آلو را میفهمد ترش کند، زردآلو را میفهمد مثل قند کند، انگور را میفهمد مثل عسل کند، این قدرت نیست؟ این را فکر نکردید؟ که بفهمید پروردگار عالم علی کل شیء قدیر، بر هر چیزی توانایی دارد نه حالا نمیخواهید سراغ این باغ بروید بشینید فکر کنید روی کله خودتان فکر کنید کاری ندارد، بالای کلهتان موی سیاه است، در دهانتان دندان سفید است برق میزند، زبانتان و لبتان رنگش قرمز است، پوستتان سفید است، مردمک چشمتان آبی است، سیاه است ، کره چشمتان سفید است. گوشتان غضروف است استخوان نیست، چون اگر استخوان بود روی متکا در خواب میغلتیدید میشکست ولی هر چی میخواهید کلهتان را اینور و آنور کنید گوشتان نمیشکند.
کی بوده که میدانسته چشم را این رنگ کند، گوش را غضروفی کند، دندان را مثل سنگ سفت کند، سفید کند، لبتان را قرمز کند کی بوده که در این یک ذره کله یک چشمه بغل چشمتان باز کرده آب شور میدهد، یک چشمه در گوشتان باز کرده، آب تلخ میدهد سه تا چشمه زیر زبانتان باز کرده آب شیرین میدهد، پس قدرت یعنی چی؟ اگر گیر داری در قدرت خدا این قدرت. این قدرت.
چند سال در چشم ما آب کار میکند؟ چند سال؟ خب ما از وقتی در رحم مادر بودیم خدا در چشم ما آب درست کرده تا روز مرگمان هم این آب در چشم ما هست، حالا من از شما میپرسم، اگر آب را بخواهیددر قابلمه به جوش بیاوریم از کی به طرف جوشیدن حرکت میکند؟ از پنجاه درجه، پنجاه به بالا نود و پنج و شش آب قل قل میکند و بخار میشود و میرود یعنی آب قابلمه تمام میشود، کی آب یخ میزند؟ در صفر درجه، یخ میزند من یک بار با هواپیما داشتم میرفتم آذربایجان شوروی خیلی هوا سرد بود، یعنی تهران سرد بود و وقتی که هواپیما بلند شد آفتاب میخواست طلوع بکند ما آخر دریای خزر بودیم من پشت بغل شیشه نشسته بودم دیدم نزدیک باکو و یعنی روبرو دست راست هواپیما دست چپ هواپیما صدها کیلومتر مربع دریا یخ زده، آب کی یخ میزند؟ در صفر درجه، شما گاهی در تلویزیون میبینید میگوید البرز هشت درجه زیر صفر است، یعنی آب در صفر درجه یخ زده هفتاد سال هم است شما در البرز هفتاد بار سه ماه زمستان رادیدید برف، یخبندان، گرمای تیر و مرداد و شهریور را دیدید چهل و سه و چهل و چهار، آب را بگذارید داغ میشود یواش یواش بخار میشود، چی کار کرده خدا که در هشتاد سال آب چشم ما زیر بیست درجه سرما یخ نمیزند زیر چهل و سه بالای چهل و چهار و پنج در اهواز و خرمشهر بالای پنجاه و دو درجه آب بخار نمیشود، ا گر این قدرت نیست پس اسمش چیست؟ کی بوده که آب چشم را استثنا کرده؟ جدا کرده، که در صفر درجه به پایین یخ نزند در چهل و پنج و شش و پنجاه و دو به بالا بخار نشود. خب این قدرت است. این معنی کتاب مبین است.
قرآن روشنگر است، یعنی یک مسائلی که برای شما مبهم است به فکرتان نمیآید حل آن، تردید دارید، سوال دارید مگر میشود؟ قرآن برایتان روشن میکند بله شدنی است، چرا شدنی نیست. اصلا خود وجود قرآن خیلی مشکلات را حل میکند، مرحوم آیت الله العظمی اراکی من فکر میکنم یکی از علمایی بودند که خیلی من خدمتشان رسیدم، زیاد تا آخر عمرشان، از زمانی که طلبه جوان بودم میرفتم پیش ایشان تا آخر عمرشان، ا یشان فرمودند چون اراکی بود میگفتند در منطقه سلطانآباد اراک یک روحانی بود به نام ملا محمد کبیر سلطانآبادی، که آقای اراکی میگفتند من دیده بودمش، این یک عالم خیلی برجستهای بود خیلی هم مورد احترام آن منطقه بود. ایشان کشاورزی داشت چون آن ناحیه خیلی کشاورزی آبادی دارد، کشاورزی داشت گندمها رسیده بود خشک شده بود، تمام کشاورزان منطقه که زمینهایشان به هم وصل بود گندمها را کوبیدند خرمن کردند، مثلا پنجاه تا کپه خرمن شد، یک کپه بزرگ خرمن هم برای آخوند ملامحمد کبیر سلطانآبادی بود، گفت خانه نشسته بود، حالا به چه علتی آقای اراکی میگفتند نمیدانم، به چه علت، کسی بیاحتیاطی کرده بوده آمده کنار یک درخت نشسته بوده یک چوبی سوزانده بود چایی درست کند آتش را خاموش نکرده بوده باد آتش را انداخته بود در خرمن اول آتش گرفت دومی سومی، چهارمی، دهمی، بیستمی یکی بدو بدو آمد گفت ملا محمد تمام خرمنها دارد آتش میگیرد میسوزد نزدیک خرمن تو هم هست، ایشان بدون اینکه بترسد مضطرب بشود ناله بزند بلند شد لباسش را پوشید آقای اراکی میفرماید قرآنش را از طاقچه برداشت آمد سر خرمنها آتش دیگر دو متری خرمن آخوند ملا محمد کبیر بود، قران را روی دستش گرفت به آتش گفت این خرمن خرج نان زن و بچه من است چون من دستم در جیب هیچ کس نیست، از هیچ کس هم تقاضا نمیکنم، من هم الان قرآن را شفیع را آوردم حالا دیر رسیدم خرمنهای دیگر که سوخته کاری به این خرمن ما نداشته باش یک مشت خرمن هم بعدش بود، آقای اراکی میفرمودند آتش به کل خاموش شد یک دانه جرقه هم نداشت، بله آنی که مومن واقعی است و با قرآن است میتواند همان حرفی که خدا به آتش ابراهیم زد، قُلْنٰا يٰا نٰارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ ﴿الأنبياء، 69﴾ بنده من را نسوزان، خب حالا یک بنده خوبش هم قرآن را برمیدارد میبرد شفیع قرار میدهد به آتش میگوید خرمن را نسوزان تعجب ندارد، اهل قرآن مشکلات دنیا و آخرت و زندگیشان را با قرآن کریم حل میکنند.
خب چه شب دلگیر و غمگین و فوق العادهای است، ما از تهران که درآمدیم تا ورودی شهر ماشین به هم وصل بود، بالاخره با توسل، با ذکر، من خودم را با ده دقیقه تاخیر خدا لطف کرد توانستم برسانم که محروم از جلسه نباشم، خدایا تو از دل همه ما خبر داری که ما با همه وجود دلمان میخواست امشب کنار ضریح ابی عبدالله باشیم، ولی نه اجازه نمیدهی ما خیلی غصه بخوریم چون نیستیم برای اینکه ائمه ما فرمودند اگر نتوانستیدخودتان را به کربلا برسانید هر جا هستید سلام بدهید به ابی عبدالله میشوید جزو زائران ابی عبدالله، حالا امشب بعد از نماز اگر دوستانمان کسی هست شماها هم بمانید زیارت اربعین را بخوانند بعد از نماز عشاء میشوید جزو زائران ابی عبدالله. خیلی هم مفصل نیست امام باقر هم اصرار دارد اربعین این زیارت را بخوانید.
و اما از بین این هشتاد و چهار زن و بچه من زبان حال دختر سیزده ساله ابی عبدالله حضرت سکینه را بخوانم، در محمل نشسته کاروان آرام آرام دارد میآید.