لطفا منتظر باشید

روز نهم

(تهران مسجد المجتبی (ع))
صفر1437 ه.ق - آذر1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

نظر می‌رسید در این پنج سال گذشته که درباره مرگ و عالم برزخ و قیامت سخن اشاراتی داشت می‌توانستم وارد بحث بسیار مهم احتضار بشوم. که انسانی که در حال از دنیا رفتن است چه وضعی دارد چه موقعیتی دارد.

در این زمینه آیات و روایاتی هم آماده کرده بودم ولی بحث به این نقطه نرسید. حتی روایتی که در شش قسمت از رسول خدا نقل شد فقط قسمت اولش در سه روز توضیح مختصری داده شد. اگر توفیق خداوند رفیق راه بشود برایمان عمری مقرر شده باشد که هنوز بمانیم در دنیا، در جلسات آینده رأسا وارد بحث احتضار می‌شوم بعد عالم برزخ را از قرآن و روایات برایتان بررسی می‌کنم، بحث قیامت هم که خیلی بحث مفصلی است فقط نزدیک به هزار آیه در قرآن اوضاع قیامت را مطرح می‌کند.

بیش از هزار صفحه روایت به دنبال آن آیات قیامت را توضیح می‌دهد، خب پرونده، برای بعضی از شما رقم رفتن زده شده که وقتش را خبر ندادند نمی‌دانیم کی است، امروز است، فرداست، یک سال دیگر است، آنچه که امروز آماده کردم برایتان عرض بکنم یک مطالبی است درباره خودمان به حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام، این مطالب هم بخشی از زیارت وارث است که با این جمله شروع می‌شود اشهد الله و ملائکته، تا آخر جملات، ما زیاد کلمه شهادت را شنیدیم، شهادت یعنی حضورا یک سلسله مسائل دیده شده را که صددرصد برایمان یقینی است بیان بکنیم، یا در خانواده‌مان، یا در دادگاه، که کمک بدهد این شهادت برای حل اختلاف و باز شدن گره مشکل.

اسلام در کل فقه یک کتاب جداگانه دارد به نام کتاب شهادات، شرائط آنی که می‌خواهد برود در دادگاه شهادت بدهد و اقرار بکند که این شرائط شرائط ویژه‌ای است و اسلام شهادت روی شهادت را اصلا قبول ندارد، یعنی یکی بیاید برای من مطلبی را شهادت بدهد من بشوم نفر دوم بروم در دادگاه شهادت بدهم این شهادت بر شهادت بی‌ارزش است و باطل است، شاهد خودش باید در جریانی که اتفاق افتاده حضور داشته باشد، دیده باشد، دعوا را دیده باشد که کی شروع کرد، کی زد، یا وصیت میت را حضور داشته باشد که میت برای ثلثش یا اصل مالش چه نظری داشته باید این شاهد حضور داشته باشد، من دقیقترین مسائل الهی را می‌خواهم بگویم هم باید این را نگاه بکنم هم ذهنم و هم کتابهایی که در این زمینه مطالعه کردم من هم بنده هستم خدانیستم که هواسم در دو میلیون جا متمرکز باشد یک جا فقط می‌توانم متمرکز باشم.

آنی را که دیده می‌آید در دادگاه عین حقیقت را باید شهادت بدهد بی‌کم و زیاد، برای قاضی هم که شهادت ثابت شد براساس شهادت حکم می‌دهد. آیات قرآن بیشتر متمرکز در شاهد عادل است، مثلا صیغه طلاق را که می‌خواهند جاری بکنند در جاری شدن صیغه حتما دو شاهد عادل باید حضور داشته باشند، نمی‌شود صیغه طلاق جاری شود بعد محضری برود دو تا شاهد عادل پیدا بکند بگوید تو یقین بدان که من این زن را طلاق دادم این باطل است.

شهادت برای کسی که مکلف است واجب شرعی است، کسی حق ندارد حضورش را در یک جریانی یا دعوا یا ملک یا پول، یا وصیت، پنهان بکند، و بگوید من خبری ندارم نمی‌دانم، حدود بیست تا گناه است که در متن قرآن کریم به مرتکبش وعده قطعی عذاب داده شده یکی همین کتمان شهادت است. که الان گره با شهادت دادن من باز می‌شود مشکل حل می‌شود، دین ادا می‌شود، وصیت عمل می‌شود، من را بخواهند حالا یادر دادگاه یادر جمع خانواده، بگویند آقا شما می‌دانی بگو، می‌گویم من نمی‌دانم خبر ندارم، قرآن می‌گوید این مارک جهنم رفتن بهش خورد. به این سادگی نیست چشم از تکلیف پوشیدن، چشم از مسئولیت بستن مردم در آتش اختلاف مالی و خانوادگی بمانند و بسوزند که من دلم نمی‌خواسته بروم شهادت بدهم.

اما وقتی هم که می‌خواهم شهادت بدهم دقیق بایدشهادت بدهم، اینجا قرآن مجید می‌فرماید اگر حاضر برای شهادت شدید صددرصد یقین دارید که این شهادت برحق تو که واجب هم بوده شهادت بدهی به ضرر پدرت است، به ملک دو هزار متری پدرت از محمودیه شميران از دستش می‌رود، چون با دوز و کلک به نام خودش کرده بود، و تو می‌دانی اگر شهادت بدهی یک بیست میلیارد علی الحساب از جیب پدرت می‌رود قرآن می‌گوید واجب است شهادت بدهی بر ضد پدرت، یا اگر شهادت بر ضد مادر بود، واجب است شهادت بدهی بر ضد مادر. یا ا گر شهادت به ضرر دایی عمو، عمه، خاله پدربزرگ، مادربزرگت بود واجب است شهادت بدهی.

كُونُوا قَوّٰامِينَ بِالْقِسْطِ﴿النساء، 135﴾، شما واجب است برپا کننده عدالت باشید، یک بعد عدالت این است که در سایه عدالت مشکل حل بشود، خب حالا حل این مشکل به ضرر پدرت است، شهادت بده، به ضرر مادر است، به ضرر قوم و خویش‌هایت است شهادت بده، کتمان شهادت حرام، عکس شهادت دادن حرام‌تر، یعنی اگر به نفع پدرت شهادت بدهی در حالی که نباید شهادت می‌دادی یا به نفع مادر یا اقوام، قیامت دستتان رادر دست هم می‌گذارند با هم می‌دهند جهنم، دین شوخی‌بردار نیست، قوانین دین شوخی‌بردار نیست، خب شاهد یعنی حاضر، یعنی آنی که در متن جریان قرار داشته و کاملا هم می‌فهمد در این جریان حق با  کیست، می‌فهمد حق با این غریبه است نه با پدرش، نه با مادرش، نه با قوم و خویش. این معنی شاهد است.

شهادت یعنی گفتار این شاهد، که بله من در این جریان حضور داشتم این می‌شود شاهد، مطلب هم  از این قرار بوده  این می‌شود شهادت، خب بحث شهادت فقهی یک بحث مفصلی است که اگر یک وقت کسی بنا بود برود در دادگاه شهادت بدهد به یک عالم باسواد واجد شرائط مراجعه کند و بگوید من را دادگاه خواستند برای شهادت دادن چی کار بکنم تا راهنمایی فقهی بشود که قیامت خودش را خراب نکند کتمان شهادت حرام، ناحق شهادت دادن حرام‌تر، شهادت دادن اگر لازم باشد واجب، شهادت هم باید برحق باشد.

این مقدمه را من  گفتم که معنی شاهد را بدانید، شاهد یعنی حاضر، حاضر در جریان. این معلوم شد در ذهن مبارکتان، حالا ما درباره حضرت ابی عبدالله الحسین در به در دنبال شاهد می‌گردیم که بیاید این را  خیلی دقت بفرمایید حسینی بودن ما را شهادت بدهد، دیگر من مسئله شاهد و شهادت را تکرار نکنم حدود بیست دقیقه توضیح داده شد، خودم برای نجات خودم دنبال شاهد می‌گردم که نهایتا در دادگاه قیامت شهادت بدهد که من وضعم در رابطه با حضرت ابی عبدالله الحسین در دنیا که بودم چه وضعی بوده، خیلی جالب است که این مسائل فقط و فقط درباره سید الشهدا طرح شده، مثلا درباره پیغمبر نه ما دنبال نمی‌گردیم خود پیغمبر شاهد هست، یا شاهدان دیگر ما در قیامت یک تعداد شاهد داریم که دعوتشان نمی‌کنیم که بیایند نسبت به ما شهادت بدهند، ما دعوت بکنیم، دعوت نکنیم خوشمان بیاید خوشمان نیاید، برایمان مشکل‌ساز باشد نباشد آنها شهادت می‌دهند، در قرآن هم با کلمه شهادت آمده شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصٰارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ ﴿فصلت‏، 20﴾، این یک آیه.

ببینید کلمه شهادت هم در آیه است، قیامت مجرمین گنهکاران حرفه‌ای، کامل منکر پرونده‌شان می‌شوند، به خدا می‌گویند این پرونده برای ما نیست، علیه ما تنظیم شده ما این کاره نبودیم، آن وقت خدا به شاهدان می‌گوید شهادت بدهید، شهد علیهم سمعهم گوششان بر ضدشان شهادت حق می‌دهد چشمشان شهادت حق می‌دهد، پوستشان شهادت حق می‌دهد، قالوا لجلودهم به پوستشان می‌گویند نازک بدن تو دیگر چرا؟ چشم و گوش که ما را محکوم کردند تو برای چی علیه ما شهادت داری؟ پوست می‌گوید کار خودم نبود من در دنیا هشتاد سال با تو بودم یک کلمه با تو حرف زدم؟ انتقم الله الذی انتق کل شی، آن خدایی که هر چیزی را حتی جماد را به زبان می‌آورد که حرف بزند یا اقرار بکند آن من را به زبان آورد که بگویم تو با این پوست بدنت چقدر لذت حرام بردی، خب کار من نبود.

خیلی شاهدها را واقعا آدم دلش نمی‌خواهد ببیند، دلش نمی‌خواهد بشنود صدایشان را، ولی به  دل بخواه من نیست که، یا اَلْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلىٰ أَفْوٰاهِهِمْ، قیامت دهان‌ها را می‌بندند وَ تُكَلِّمُنٰا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا كٰانُوا يَكْسِبُونَ  ﴿يس‏، 65﴾، یک شاهد دادگاه قیامت دست است، یک شاهد دادگاه پا است، یک شاهد دادگاه خود پرونده است، یک شاهد زمین است، يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبٰارَهٰا  ﴿الزلزلة، 4﴾ فوق همه اینها هم خداست. آن هم شهادت می‌دهد.

خیلی قیامت عجیب است، خیلی از مردم غافل از این حرفها هستند با دستشان با چه لذتی چلوکباب می‌خورند و با لبشان چطور خوشمزگی‌ها را لمس می‌کنند و با چشمشان هر چی می‌خواهند می‌بینند و با گوششان هر چی می‌خواهند می‌شنوند، با پایشان هر جا دلشان می‌خواهد بروند ولی غافلند که این قدم قیامت به خدا  می‌گوید صاحب من دویست تا عروسی رفته زن و مرد هم قاطی بودند و بزن و برقص، غافلند این شهادت‌ها قطعی است، پوست، گوش، چشم، پا، دست، پرونده، خدا كُنْتَ أَنْتَ اَلرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ ﴿المائدة، 117﴾ ما فوق همه شاهدان که همشان حضور داشتند پیش ما، مافوق همه شاهدان تو هستی. تو هم که همه جا حضور داشتی در خلوت من با من بودی،در آشکار من با من بودی، سفرهایی که دور از زن و بچه‌ام خارج رفتم چه افراط كاري  علیه‌‌ات انجام دادم  با من بودی اینها شاهد و شهادت، آنها خودشان شهادت می‌دهند.

ولی اینجا در رابطه با ابی عبدالله ما در به در دنبال شاهد هستیم با التماس با گریه که از شما می‌خواهیم به نفع ما شهادت بدهید که ما در دنیا که بودیم حسینی زندگی کردیم، رباخور نبودیم، زناکار نبودیم،  عوضی نبودیم، عرقخور نبودیم، چاقوکش نبودیم، مال مردم را نخوردیم دخترمان را بی‌حجاب نکردیم، تشویق به  گناه نکردیم بیایید شهادت بدهید.

گریه تنها  که علت تامه نیست برای نجات، شما فردا مشرف می‌شوید قم، پیش هر کدام از این مراجع تقلید یا تهران پیش رهبری بروید، بگویید آقا  نجات در قیامت علت تامه‌اش گریه است؟ نه علت تامه‌اش سینه زدن است؟ نه، علت تامه‌اش زنجیر زدن است؟ نه، علت تامه‌اش این است که من مثلا روز عاشورا چهل میلیون چلوکباب برگ بپزم بدهم به عزاداران؟ نه، تمام اینها علت جزئیه است، علت‌های جزئیه باید کنار هم جمع بشوند نماز یک علت است کل علت نیست، روزه یک علت است، خمس دادن که واجب است یک علت است، حج واجب یک علت است، تمام این علت‌ها یعنی عمل به این مسائل با گریه باید جمع بشود که مجموعه‌اش بشود علت تامه و ما را نجات بدهد اگر ما تکیه بکنیم به یک علت جزئیه، بگویم من نماز نمی‌خوانم، روزه نمی‌گیرم، حج هم نمی‌روم، خمس هم نمی‌دهم، کار بد هم  می‌کنم اما یک گریه‌ای برای ابی عبدالله می‌کنم که دل سنگ بسوزد با این علت من اهل نجات هستم؟ ابدا، گریه که کل اسلام نیست بخشی از اسلام است، نه کل اسلام آن هم بخش مستحبش است نه بخش واجب.

این را هم خیلی‌ها نمی‌دانند یعنی در کله‌شان رفته که گریه علت تامه است، نه علت تامه نیست، خب حالا من خودم در به در دنبال شاهد می‌گردم که در دادگاه قیامت بیایند شهادت به حق بدهند که من در دنیا حسینی زیستم، حالا متن را بخوانیم، اشهدالله من دارم در به در دنبال شاهد می‌گردم، دارم به  حضرت سید الشهدا می‌گویم خدا را به شهادت می‌طلبم اشهد اینجا متکلم وحده است اشهد یعنی من خدا را به شهادت می‌طلبم یک، کم است این شاهد، و ملائکته، و تمام فرشتگان الهی را به شهادت می‌طلبم چه دادگاه زیبایی است که شاهدش خداست و همه  ملائکه و انبیاء و صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را هم به شهادت می‌طلبم، چون خودت از من خبر دا ری، ملائکه‌ات از من خبر دارند، انبیاء از من خبردار می‌شوند در قیامت، اشهد الله و ملائکته و انبیائه و رسله اینها را می‌خواهم که شهادت بدهند، آنها  که شهادت دروغ  نمی‌دهند، من هم که نمی‌توانم سر این شاهدها را کلاه بگذارم، خیلی جالب است خدا را به شهادت می‌طلبم ملائکه را به شهادت می‌طلبم، انبیاء را به شهادت می‌طلبم، رسولان را به شهادت می‌طلبم، که برای من شهادت بدهند به چی؟ به چند تا جریان، یک انی بکم مومن، که من شما را صددرصد قبول داشتم، باورتان داشتم، باور داشتم که ابی عبدالله امام واجب الاطاعه است، باور داشتم که ابی عبدالله معصوم است، باور داشتم که ابی عبدالله سرمشق زندگی است، باور داشتم که حضرت  حسین کشتی نجات است، ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.اینها را من باور داشتم انی بکم مومن و بایابکم موهن، من باور داشتم برگشت شما را به پروردگار، انا لله و انا الیه راجعون. این را باور داشتم.

شما شهادت بدهید من هم باورم را ثابت می‌کنم، من هم قیامت می‌گویم به این دلیل، من باور داشتم به شرایع دینی، پرونده‌ام را ببینید که من به قوانین الهی عمل کردم، ببینید پرونده‌ام را، بشرایع دینی، و خواتیم عملی، تمام دوره عمل عمر من خاتمه به خیر بوده، من درست عمل کردم، من عمل نکردم سر مردم را کلاه بگذارم، من عمل نکردم جیب مردم را خالی کنم، من عمل نکردم که به من اطمینان پیدا کنند دویست میلیون جنس بخرم درجا بفروشم پولش را بردارم بروم آنور آب خواتیم عمل من را ببینید، ببینید.

و قلبی لقلبکم، دل من حسین جان با شما صاف است، صاف، من نه تو را برای دنیای خودم خواستم نه برای پول خواستم، نه برای صندلی خواستم، نه برای شهرت خواستم، من یک دل یک دله با تو داشتم، توقعم این بود که در کنار تو رشد معنوی پیدا بکنم خود حضرت ابی عبدالله که  در زیارت امروزش است اربعین بذل مهجته فیک، یعنی می‌گوید ابی عبدالله جانش را انفاق نکرد در راه تو، فی سبیل الله. اصلا پای انفاق در کار نبود صدقه هم نداد جانش را، در روز عاشورا حسین نه جانش را انفاق کرد نه صدقه داد، نه هزینه کرد، نه بخشید، نه بذل مهجته جانش را آن هم نه فی سبیلک نه، جاده را ابی عبدالله بلند کرد جاده که فاصله است، یک مبدأ است و یک منتهی، می‌گویم می‌روم تا برسم، بذل مهجته فیک، جانش را به شخص خودت بذل کرد، نه فی سبیلک، خب بذل یعنی چی؟

من که به خدا قسم اصلا برایم قابل درک نیست می‌توانم لغت معنی کنم، درک نمی‌کنم بذل یعنی کربلا هر چی تقدیم محضر تو کرد که آخریش جان خودش بود آن هفتاد و دو تا شیرخواره، برادر، برادرزاده‌ها، اقوام و اصحاب هر چی را تقدیم تو کرد ذره‌ای توقع پاداش در دلش از تو نداشت. کی می‌تواند بفهمد؟ کی می‌تواند بفهمد؟ خاقانیان به سائل اگر یک درهم دهی، خواهی مقابلش دو بهشت از خدای خویش، بذل مهجته اصلا توقع پاداش نداشت. فقط می‌گفت محبوبم می‌خواهد این موجودی من است همین، اصلا تمام کرد پرونده را، محبوبم می‌خواهد این موجودی من است. حالا محبوب می‌خواهد چی کار کند آن هم ما نمی‌فهمیم ما چه می‌فهمیم محبوبش با او می‌خواهد چه کار کند.

و قلبی لقلبکم سلم و امری تمام کارهای من امری یعنی همه کارهای من، این ياء ؛ ياء  متکلم است یعنی همه کارهای من لامرکم متبع، هماهنگ با کارهای شماست، خب چه کسانی را دنبالشان دویدیم شهادت بدهند که انی بکم مومن، بایابکم موقن بشرایع دینی و خواتیم عملی و قلبی لقلبکم سلم و امری لامرکم متبع، ما دنبال شاهد می‌گردیم، اشهد الله و ملائکته و انبیائه و رسله، خدایا بیا شهادت بده در دادگاه قیامت که من با ابی عبدالله اینگونه بودم، ملائکه شهادت بدهید، انبیا شهادت بدهید این هم فقط ویژه ابی عبدالله است این شهادت‌خواهی من ویژه ابی عبدالله است، من در به در دنبال شاهد می‌گردم که بیایند شهادت بدهند من حسینی بودم یزیدی نبودم. مسیحی مسلک نبودم، زندگی‌ام زندگی یهود نبوده. من دنبال شاهد هستم.

 

 

 

برچسب ها :