فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

یزد هیئت خادمین شهدای گمنام میدان امیر چخماق سخنرانی اول. دهه سوم صفر 94


خیر و شر - شب اول - صفر 1437 - هیئت خادمین شهدای گمنام امیر چخماق -  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

سال گذشته بحث بسیار مهمی را درباره خیر و شر از دیدگاه قرآن کریم و اهل بیت مطرح کردم که به خاطر گستردگی مطلب به پایان نرسید. برای تکمیل بحث همان را با کمک خداوند مهربان دنبال می‌کنم.

معنای خیر و شر روشن است خیر یعنی یک سلسله مسائلی که واقعا و در حقیقت نه به صورت ظاهر برای انسان و دنیا و آخرت او سودمند است، شر یعنی یک سلسله اموری که به  حقیقت و ریشه‌ای برای انسان ضرر دارد، زیان دارد، خسارت دارد، و عامل خرابی دنیا و آخرت انسان است بدون تردید بدون شک، یقینا.

در یادداشت‌هایی که سال گذشته داشتم بحث به اینجا رسید شبهای آخر که وجود مبارک امیر المومنین که دارای علم وسیع و گسترده است درباره خیر و شر در نهج البلاغه نظری دارند، متن کامل نظر حضرت را که عالم بالله است آگاه به هستی است، آگاه به انسان است، آگاه به گذشته و آینده جهان است، برایتان قرائت می‌کنم. این از قطعه‌های بسیار ناب نهج البلاغه است و گوهری از دریای دانش بی‌نهایت امیر المومنین و دریای علم بی‌ساحل مولای متقیان.

لیس الخیر ان یکثر مالک و ولدک، فکر نکن ای انسان خیال نکن تصور نکن، که خیر در این دنیا برای تو این است که ثروتت را افزایش بدهی، و دائما با پول کاری بکنی که زایش پیدا بکند، و هر روز و هر ماه و هر سال بر ثروت تو افزوده بشود.

این خیر نیست خب ا گر خیر نیست چیست؟ ثروت انباشته سنگین فراوان هم به فرموده پروردگار در سوره آل عمران در آیه صد و هشتاد و هم به توضیح امیر المومنین شر است، ثروت انباشته ثروت فراوان، میلیاردها تومان روی هم ریختن شر است، البته انسان اگر اهل قرآن، و اهل نبوت و اهل امامت باشد یقین به قرآن، یقین به نبوت، یقین به امامت داشته باشد قبول می‌کند که شر است، و این شر را از سر خودش کم می‌کند. رد می‌کند. و خودش را از این شرّ عظیم که بعدا آیاتش را می‌خوانم نجات می‌دهد.

اما به نظر می‌رسد درصد بالایی از ثروتمندان کشور حالا ثروتمندان بیرون که مسلمان نیستند یا یهودی هستند یا مسیحی، یا لائیک هستند، یا تابع دین دیگر، بسیاری از ثروتمندان کشور دچار شرّ سنگینی هستند که نظر پروردگار و پیغمبر و ائمه طاهرین را هنوز قبول نکردند که ثروت انباشته شر است، احتمالا اهل نماز و روضه و سفر زیارتی هم باشند. ولی من آیات آل عمران و توبه را که برایتان بخوانم ملاحظه می‌کنید که خداوند اینها را قبول ندارد، ارزشی برای آنها قائل نیست، آنها را به عنوان حمال پول سجده‌کننده به پول، و عاشق دلباخته مست پول معرفی می‌کند در قرآن، و باز امام می‌فرماید خیر کثرت فرزند نیست، اگر فکر کنی ده تا، دوازده تا پسر و دختر داشته باشی کاسب خیر بودی نه، این خیر نیست، خیلی از اولادها چه پسر و چه دختر شر هستند برای پدر، برای مادر، برای صاحب فرزند. امیر المومنین می‌فرماید الزبیر منا عین جمله‌ای که پیغمبر درباره سلمان داشت السلمان منا، زبیر مومن واقعی بود در جنگ‌ها با پیغمبر شرکت داشت، اهل نماز جماعت با پیغمبر بود، منافق نبود، بی‌دین نبود، امیر المومنین می‌فرماید از ما خانواده بود تا زمانی که پسرش عبدالله بزرگ نشد ولی وقتی که این پسر بزرگ شد پدر را تشویق به به دست آوردن حکومت ریاست، با جنگ با امیر المومنین کرد و او هم برای به دست آوردن صندلی و ریاست و حکومت وارد جنگ با ولی الله اعظم شد، پیروز نشد کشته شد رفت جهنم.

هر فرزندی خیر نیست، هر فرزندی برای دنیا و آخرت انسان سودمند نیست، این جمله اول لیس الخیر ان یکثر مالک و ولدک. پس هر مالی، هر فرزندی خیر نیست شر است، خدا در قرآن مجید فرزندانی که شر هستند توضیح داده وجودشان را بیان کرده، و لکن الخیر از نظر امیر المومنین خیر این است، ان یکثر علمک این است که معرفتت را بالا ببری، این است که دانشت را بالا ببری، آگاهی‌ات ر ا زیاد بکنی، بیایی بخشی از عمرت را هزینه شناخت واقعی خدا جهان، نعمت‌ها، انسان، و حقایق کنی، این خیر است، علم خیر است، معرفت خیر است، بینایی و دانش و آگاهی خیر است، ما کسانی را در دوران‌های گذشته داشتیم که با سن کم معرفت فراوانی را کسب کردند یک کسی بوده در شهر شبستر نزدیک تبریز، در قرن هفتم، چهل سالش بود از دنیا رفت، قبرش هم آنجاست یک دانه جزوه نوشته که این جزوه شعر است، شعرها هم برای خودش است، شعرها حدود هزار خط است، عالمانه‌تر از او کسی در زمینه حقایق شعر نگفته، جوان هم بود عمرش هم کفاف نداد بیشتر بماند ولی در همین عمر کم کوه علم و معرفت و حکمت شد. سه چهار خط از شعرهایش را من برایتان بخوانم ببینید چقدر بالاست چقدر حکیمانه است، چقدر عالمانه است.

یکی خط است از اول تا به آخر، در آن خلق جهان گشته مسافر، این که یک حقیقت است که هر کسی وارد دنیا می‌شود یک مسافر است که از دالان مرگ خارج می‌شود از دنیا، کسی ماندنی نیست، دنیا یک کاروانسرای دو در است، از یک در انسان وارد می‌شود که وجود مادر است، از یک در انسان بیرون می‌رود  که دهان مرگ است، اگر همیشه یاد آدم باشد که مسافر است، خیلی زندگی‌اش تغییر می‌کند، خیلی درست زندگی می‌کند، اگر همیشه توجه به این معنا داشته باشد که مسافر است، یقینا ظالم نمی‌شود، متجاوز نمی‌شود، غارتگر نمی‌شود، در پیشگاه غریزه جنسی سجده نمی‌کند، در پیشگاه پول پیشانی به خاک زمین نمی‌زند، حق کسی را نمی‌برد، تجاوز به مال کسی نمی‌کند، چون می‌گوید من که ماندنی نیستم، چند روزی در این دنیا هستم باید بروم، عاقلانه نیست  این همه گناه بار بکنم و وارد عالم بعد بشوم و قدرت جوابش را به پروردگار نداشته باشم.

ذکر یعنی این، در جلد دوم اصول کافی است،  اصول کافی و فروع کافی و روضه کافی کتاب کم نظیری است، در زمان غیبت صغری نوشته شده دو جلدش اصول است هفت جلدش فروع است، یک جلدش هم کشکول مانند است  مطالبش، اصولش نزدیک به چهار هزار روایت ناب از پیغمبر و ائمه طاهرین در همه امور زندگی نقل کرده  من کلمه به کلمه از اول اصول تا حرف آخرش را خواندم یک سال طول کشیده خواندنم، و ترجمه  کردم، با  کمک ده کتاب علمی در مجموع این چهار هزار روایت یک دانه را فقط پاورقی زدم که این روایت با آیات و دیگر روایات نمی‌سازد و هماهنگی ندارد و مردود است. این معجزه کلینی است که بیاید چهار هزار روایت را نظام بدهد یک دانه فقط از قلمش دربرود که روایت ریشه‌دار و اصیل نباشد. در این کتاب از امام صادق با ذکر سند نقل می‌کند که حضرت صادق می‌فرماید شما مردم فکر می‌کنید وقتی ما امامان به شما می‌گوییم اهل ذکر باشید یعنی تسبیح دربیاورید و دانه دانه تسبیح بیندازید بگویید سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر، ولی مراد ما از ذکر سبحان الله نیست، الحمدلله نیست، لا اله الا الله نیست، الله اکبر نیست، مراد ما از ذکر این است که دائم به خواسته‌های خدا و به نهی خدا توجه داشته باشید، اعمالی را انجام بدهید افکاری را پیدا بکنید و اعمالی را انجام ندهید که دنیا و آخرتت آباد شود این است مراد ما  از ذکر.

این که  من در مغازه در کشاورزی، در کارخانه هنگام رد و بدل کردن جنس و مال، یادم باشد مسافر هستم و به اندازه سفرم درست هزینه کنم و مازاد بر مدت سفر را به پروردگار عالم برگردانم این ذکر است، این بهترین ذکر است، در این وقت یکی خط از اول تا به آخر، در آن خلق جهان  گشته مسافر، در این وقت انبیا چون ساربانند، چقدر تعبیر زیباست، یعنی کاروان در حال سفر دستت را از دست کاروان‌سالاران بیرون نیاور، که اگر از کاروان‌سالار جدا بشوی سگ هاری مانند شیاطین و ابلیس می‌زند بهت، به د ینت، به فکرت، به مالت، به زندگی‌ات، شیاطین چه شیاطین انسی و چه جنی اصلا  در حریم انبیا وارد نمی‌شوند قرآن خواندید می‌دانید ابلیس قسم خورده که قٰالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ  ﴿ص‏، 82﴾ إِلاّٰ عِبٰادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِينَ  ﴿الحجر، 40﴾، من اگر همه را بزنم همه را گمراه کنم دنیا و آخرت همه را نابود کنم ولی دسترسی به انبیا ندارم، در آن حریم نمی‌توانم وارد شوم قدرتش را ندارد.

پس کاروان انسان دست در دست کاروان سالار بگذار، در این وقت انبیا چون ساربانند، دلیل و رهنمای کاروانند، از ایشان سید ما گشت سالار، همو اول همو آخر نمودار، همو اول همو آخر نمودار. احد در نیمه احمد گشت ظاهر، در این دور اول آمد عین آخر ز احمد تا احد یک میم فرق است، همه عالم در این یک میم غرق است، برای توضیح این یک خط خدا می‌داند حکمای الهی اسلامی چه کردند، خدا می‌داند. من امروز داشتم تفسیر حکمای الهی را در این زمینه می‌خواندم دیوانه‌کننده است، آن هم نه حکمای معمولی، شخصیت‌های  عظیمی که امروز نام جهانی دارند، بدو ختم آمده پایان این راه، درو منزل شده إِنّٰا أَرْسَلْنٰاكَ شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً  ﴿الفتح‏، 8﴾ وَ دٰاعِياً إِلَى اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِيراً  ﴿الأحزاب‏، 46﴾ این هزار خط شعر را تا الان بیش از پنجاه فیلسوف حکیم، عارف، تفسیر کردند، بعضی از تفسیرها نزدیک هشتصد صفحه است، این معرفت.

در یک زمان خیلی کم چهل سالگی هم مرده، جوانان عزیزم من شما را نمی‌شناسم، در هیچ شهری، چون فرصت ارتباط برقرار کردن ندارم، می‌آیم منبر می‌آیم پایین می‌روم تمام روز را مشغول کار هستم ولی با اینکه نمی‌شناسم نشناخته دلبسته به شما هستم عاشق شما هستم، جوانان شیخ الرئیس ابن سینا هنوز هم در دنیای امروز در دانش پزشکی، در حکمت و فلسفه، در منطق، در عرفان جزء نفراتی است که  حرف اول را می‌زنند، حداقل چهارصد سال کتاب قانونش در کل دا نشگاه‌های اروپا در علم پزشکی تدریس می‌شده، دانش پزشکی زیاد اضافه‌تر از او چیزی نیاورده فقط جراحی را اضافه‌تر از او آورده نه پزشکی را. نه طب را. ابن سینا در هزار سال قبل با نبود میکروسکوپ با نبود آزمایشگاه، با نبود سونوگرافی، با نبود ام آر،آي سرطان را خوب می‌شناخته، سنگ کلیه را می‌شناخته، سنگ مثانه را می‌شناخته. درباره معده گفته معده بیش از ده درد ندارد هنوز یازدهمی پیدا نشده، می‌دانید این آدم این همه توان علمی و نوشتن و نظام  دادن را با اینکه دائم فراری بوده از دست دولت‌های زمانش، از بلخ فرار کرده به گرگان، از گرگان با ترس فرار کرده به ری، از ری از ترس ستمگران فرار کرده به همدان، و آنجا مرده، می‌دانید چند سال این همه دانش با بنیان با ریشه، و با استدلال را فراهم کرده و فکر کرده و نوشته، چند سالگی مرده؟ پنجاه و هفت سالگی.

ولکن الخیر امیر المومنین می‌فرماید اما خیر را اگر می‌خواهی این است ان یکثر بالحکم، معرفتت زیاد بشود، دانشت زیاد بشود و این استعداد را خدا به همه ماها داده، من گاهی تهران دیدن یک سبزی فروش می‌رفتم پیرمرد بود تره و تربچه و پیازچه اسفناج و از این حرفها می‌فروخت، من وابسته قلبی به او بودم با اینکه قم درس خوانده بودم ولی خیلی چیزها را من از او یاد گرفتم، حداقل در سن هشتاد سالگی که حافظه خیلی کم است شصت هزار شعر عالمانه و حکیمانه  حفظ بود، حداقل. یک رفیق داشتم اسمش را بگذارم پابرهنه درست  است، نان ماست خور، زاهد، شب‌بیدار، شبهای زیادی را من کنارش بودم در شهرهای که منبر می‌رفتم می‌آمد آنجا دویست هزار شعر علمی، خودش گفته بود و کل آن هم حفظ بود در سن نزدیک به صد. یعنی نوشته را می‌داد دست آدم هشتاد خط شعر در باره امیر المومنین بود می‌گفت نگاه کن من همش را بخوانم.

شماخیلی توان دارید جوان‌ها، شما سن‌های بالا خیلی توان دارید، شما بیایید در بیست و چهار ساعت خودتان را با اشتیاق عادت بدهید دو سه ساعت فقط کتابهای اصولی خوب مطالعه کنید، هم در اروپا کتابهای خوبی نوشتند ترجمه شده هم در مشرق زمین، خیر اضافه کردن معرفت است، این مطلب سوم و ان یعظم حلمک، خیر زیاد کردن و گسترده کردن بردباری است که هرگز در برابر پدر، مادر، زن و بچه، جریانات تلخ از کوره در نروید، عصبانی نشوید، خودزنی نکنید، آدم‌های عصبانی گاهی خودشان را می‌کشند، گاهی خانه را آتش می‌زنند، گاهی شکم پاره می‌کنند، گاهی از فشار عصبانیت سکته می‌کنند می‌میرند، امیر المومنین می‌فرماید خیر این است که بردباری‌ات گسترده شود، مثل دریا بشوی، تلخی‌ها را هضم کنی و خون تلخی‌ها نجس نکند، شما صد تا گوسفند را ببر لب دریا بکش خونش بریزد در دریا با یک موج خون را نابود می‌کند می‌خندد به صد تا گوسفند ذبح شده.

اما جمله بعد این جمله چقدر عالی است خیر در این است که ان تباهی الناس بعبادت ربک، در بین مردم فقط به عبادت خدا سرفرازی پیدا بکنی پول که سرفرازی نیست، اگر پول سرفرازی بود اسم صندوق بانک مرکزی را می‌گذاشتند سرفراز نمی‌گذاشتند گاوصندوق، چرا می‌گویند گاوصندوق؟ چون شکمش بزرگ است دسته دسته اسکناس در آن جا می‌گیرد، آدم ثروتمند بی‌دین بی‌ادب که آداب الهی را نگه نمی‌دارد و عمل نمی‌کند گاو آدم است.

در بین مردم خیر این است که به عبادت پروردگارت سرافراز بشوی، خیر دیگر ان احسنت اگر وارد هر کار خیری شدی به خودت باد نکن، به خودت نبال، مغرور نشو، حمدت الله، خدا را ستایش کن که به تو توفیق کار خیر داد و اگر دچار لغزش شدی، دچار بدی شدی، که ممکن است آدم دچار بدی باشد، استغفرت الله، از خدا طلب آمرزش کن که بدی در پرونده‌ات نماند به قیامت انتقال پیدا بکند.

و لا خیر فی الدنیا الا لرجلین، در دنیا جز برای دو نفر خیر وجود ندارد، رجل اذنب ذنوبا فیتدارکها بتوبه، مرد و زنی که دچار یک مقدار گناه بشوند ولی گناه را با  توبه جبران کنند و رجل یسارع فی الخیرات، و خیر برای انسانی است که در کار خیر بشتابد، سرعت دارد. این متن نظر امیر المومنین درباره خیر و شر تا برسیم به توضیح.

شب جمعه است شب دو نفر است، شب خداست، و شب وجود مقدس ابی عبدالله الحسین است، اولین کاروان زیارتی اربعین اهل بیت خودش بودند، پیشنهاد امدن به کربلا برای زینب کبری بود، آفتاب تازه زده بود کاروان آرام آرام داشت می‌آمد که برود مدینه، هیچ هم شگفتی ندارد من برای اثبات این مسئله زینب کبری هم آیه دارم هم روایت علاوه بر اینکه زینب کبری را دارای مقام عصمت می‌دانم، یعنی یک انسان وصل به پروردگار بود، بین او و بین خدا در باطن هیچ حجابی وجود نداشت هیچ، مامورانی که کاروان را دارند می‌آورند دستور اکید د اشتند کاری به کار اهل بیت نداشته باشند، تازیانه نزنند، کعب نی نزنند،  تشنگی ندهند، مشقت ایجاد نکنند، اول صبح است زینب کبری در محمل نشسته آرام به یکی از مامورها گفت بشیر بن نعمان قافله‌سالار این قافله را بگویید بیاید من کارش دارم، به بشیر گفتند دوان دوان آمد مامور یزید بود ولی اهل مدینه بود آدم نرمی بود کارمند دولت یزید بود، آمد کنار محمل، زینب کبری فرمود بشیر این منطقه کجاست؟ گفت خانم برای چی سوال می‌کنید؟ فرمود کجاست؟ گفت دو راهی بین مدینه و عراق است اینجا، یک راه می‌رود برای عراق، یک راه می‌رود برای  مدینه فرمود بشیر کاروان که به این نقطه رسید من بوی حسینم را استشمام کردم، می‌شود کاروان را ببری کربلا گفت بله خانم می‌شود فرمود پس برویم کربلا.

حالا همه زن و بچه متوجه شدند دارند می‌روند کربلا از جمله کسانی که  متوجه شده دختر سیزده ساله ابی عبدالله حضرت سکینه است، در محمل زبان گرفته، دختر است شیرین است، بابایی است، آنهایی که امشب پای منبر هستند دختر ندارند نمی‌دانند من چه می‌گویم.

 

 

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
سخنرانی استاد انصاریان سخنرانی مکتوب استاد انصاریان سخنرانی یزد هیئت خادمین شهدای گمنام میدان امیر چخماق سخنرانی اول. دهه سوم صفر 94

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^