شب سوم
(لامرد حسینیه بیت العباس)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم اَلحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین الصَّلاۀُ وَالسَّلام علی سیِّدِ الاَنبیاءِ وَالمُرسَلین حَبیبِ اِلهِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا اَبوالقاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبین الطَّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین.
یکی از پرمنفعت ترین مباحث قرآن کریم و روایات بحث شناساندن دشمنان بی رحم و خطرناک انسان به انسان است. مردم اگر در کنار قرآن دشمن شناس نشوند، تردیدی ندارد که در دام دشمن خواهند افتاد و شکی ندارد که اسیر دشمن خواهند شد. در این اسارت و در این دام به فرموده ی قرآن مجید همه ی سرمایه های وجودی آن ها، عقلشان، فطرتشان، عمق قلب شان، روانشان بر باد خواهد رفت، نابود خواهد شد و طبق فرمایش پروردگار در قیامت از آن ها جز اسکلتِ خشکِ استخوانی که پوست بی طراوتی رویش کشیده شده نخواهد ماند.
خیلی تعبیر قرآن جالب است از اینگونه انسان هایی که همه ی سرمایه های وجودی خود را به وسیله ی دشمن از دست دادند. می فرماید: «کانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» این ها برای آتش دوزخ هیزم هستند. به تعبیر واضح تر همان وجود اسکلت استخوانی با پوستی پژمرده. اگر هم بخواهند این ها را ببرند بهشت هیچ زمینه ی بهره بردن از آن نعمت های بهشت را ندارند. نه ذائقه ای دارند که بتوانند نعمت های بهشت را بچشند، نه زبانی دارند که سخن اهل بهشت بر آن جاری بشود، نه گوشی دارند که صدای دلنواز خدا را در بهشت «سَلامٌ قَولاً مِن رَبِّ الرَّحیم» را بشنوند، نه شکمی دارند که نعمت های بهشت و آشامیدنی هایش را بخورند و بیاشامند، اگر هم کسی بگوید که خدایا با این کرم بی نهایتت، رحمت بی نهایتت، لطف بی نهایتت، به جایی که برنمی خورد در دستگاه تو این ها را ببخش، خب جواب به او می دهند این ها ابزار استفاده کردن از بهشت را ندارند اگرنه بخشیده می شدند. هیزم را من ببرم بیندازم در بهشت چه کار بکند؟ حتی از آیات قرآن استفاده می شود پای راه رفتن هم ندارند. قرآن می گوید: این ها وقتی وارد جهنم می شوند به صورت جِثِیّا قرار می گیرند. این ها همه خبرهای پروردگار از قیامت گرفتاران به دست دشمن و اسیر دشمن هستند. جثی با ثاء سه نقطه است یعنی وقتی که وارد جهنم می شوند پشت ساق پا به پشت رانشان می چسبد و در جهنم به زانو درمی آیند و تا ابد دیگر نمی توانند از جا بلند شوند.
خب ببخشند آن ها را (دیگر)! اما ببرند آن ها را به بهشت بدن حرکت هم ندارند، نه چشم دیدن، نه گوش شنیدن، نه زبان گفتن، نه شکم خوردن، نه غریزه ی جنسی برای قرار گرفتن در کنار زنان بهشتی و ازواج مطهّره. این که یک کسی می گوید ببخشد آن ها را فکر باطلی است. خداوند ارحم الرّاحمین است ولی فی موضِعِ العَفوِ و الرَّحمۀ این گفتار حضرت باقرالعلوم است. رحمت او فراگیر است اما درباره ی کسانی که لیاقت مشمول رحمت شدن را دارند و اَشَدُّ المُعاقِبینَ فی موضِعِ النَّکالِ و النَّقَمَۀ. علت جهنم رفتن هم خودشان هستند. پروردگار عالم دوزخ ساز نبوده و نیست. شما اگر به آیات قرآن مجید دقت کنید و به روایات و حتی به دعاها به این حقیقت می رسید که دوزخ ساخت خود مردم است. معمار جهنم، بنای جهنم خود مردم هستند. «فَبِالیَقینَ اَقسَمُ لولا ما حَکَمتَ بِهِ مِن تعذیبِ جاهِدیک و قَضَیتَ بِهِ مِن اِخلادِ مُعانِدیک» این نگاه امیرالمؤمنین است اگر دشمنانت نبودند، اگر انکارکنندگانت نبودند «لَجَعَلتَ النّارَ کُلَّها بَرداً وَ سَلاماً» این هفت طبقه ی جهنم جزء بهشت بود.
این هفت طبقه را مردم جدا کردند از بهشت، تبدیل به یک منطقه ی سوزان، سوزنده و آتش برافروخته کردند. کار خود مردم است. از جمله دشمنانی که خدا در قرآن شناسانده از سوره ی مبارکه ی حمد تا آخرین سوره ی قرآن یکی ابلیس است یکی شیاطین هستند. شیاطین را هم به دو دسته تقسیم کرده است: شیاطین غیر قابل دیدن که از جنس خودمان نیستند، ما آن ها را نمی بینیم «مِنَ الجِنَّۀِ» شیطان پنهان.
«و النّاس» و شیاطینی که از جنس خودمان هستند. این هایی که از بعد از آدم نشستند و بر ضدّ پروردگار فرهنگ سازی کردند، دین اختراع کردند، روش اختراع کردند و به مردم ارائه دادند و مردم هم قرآن می گوید: بی آنکه دشمن به آن ها مسلّط باشد، خودشان آن فرهنگ ها را قبول کردند. هیچ دشمنی قدرت اجبار آن ها را به قبول فرهنگشان نداشته است. هیچ قدرتی نداشته است.
اگر خدا بخواهد من در یک جلسه آیه ی 22 سوره ی ابراهیم را درباره ی درگیری شیطان با مریدانش، با رعیتش، با فرمانبرانش، مفصل در قیامت برایتان توضیح می دهم که نهایتاً هر شیطانی در قیامت به پیروانش می گوید: من هیچ تسلّطی بر شما نداشتم، شما به اختیار و انتخاب خودتان فرهنگ من را قبول کردید. به من چه ربطی دارد؟ بله من به گناه فرهنگ سازی خودم می روم جهنم، شما هم به گناه اقتدای من می روید جهنم. اما الان برایتان ثابت است که من در دنیا قدرت از کار انداختن نعمت آزادی و اختیار شما را نداشتم، قدرت از کار انداختن فکر و عقلتان را هم نداشتم. من یک فرهنگی را به شما ارائه کردم با نوچه هایم، با ابزارهایم، با رادیو، با روزنامه، با تلویزیون، با فیلم، با ماهواره، با سایت. بعضی از ما دشمنانتان هم راهمان به شما خیلی دور بود. اگر می خواستید از ایران تا پیش ما بیایید با هواپیما باید 17 ساعت می آمدید تا به امریکا برسید، 6 ساعت می آمدید تا به انگلیس و کانال بی بی سی می رسیدید، 5 ساعت می آمدید تا به ماهواره ها و ادارات ماهواره ی ما در آلمان می رسیدید، اصلاً ما پیش شما نبودیم. حتی از راه دور هم قدر سلب اختیار شما را نداشتیم که مشاعرتان را، عقلتان را، فکرتان را از کار بیاندازیم، در بستر از کار انداختن ما را قبول کنید و فرهنگ ما را، ما چنین توانی نداشتیم.
ما یک دشمنی داریم به نام ابلیس که حالا آیات مربوط به ابلیس و درگیری اش را با پروردگار و درگیری اش را با پدر اولمان آدم بعداً برایتان می خوانم. امشب درباره ی ابلیس یک روایتی را از وجود مبارک حضرت مسیح عیسی بن مریم برایتان بگویم اما قبل از بیان این روایت این مسئله ی مهم قرآنی را به شما بگویم که در جهان دانش زمان ما هم از قرن تقریباً هفدهم به بعد روی آن کار شده و ثابت شده است یعنی دیگر مسئله ی یقینی است و آن به زبان علمی عبارت است از تجسّم عمل یا تجسّم انرژی. ما می آییم یک لیوان آب گرم دوتا قاشق شکر در آن می ریزیم، هم می زنیم، ده دقیقه هم می زنیم، شما یک دانه ی بسیار ریز شکر را در این لیوان آب دیگر نمی توانید ببینید با این که دوتا قاشق شکر مخلوط شده است آب، آب است. آیا این شکری که با آب مخلوط شده، این شکر این دومرتبه می تواند به صورت اولیه اش تجسّم پیدا بکند؟ بله می تواند. چطور؟ اولاً در آزمایشگاه ها می توانند این کار را بکنند. شکر را از آب برگردانند. حالا من جنبه ی دیگرش را می گویم. ما یک عالمه شکر خوردیم شصت سال، پنجاه سال، وقتی می میریم خب ما را می برند دفن می کنند، قبرستان ها بعداً ویران می شود تبدیل به زمین می شود. خیلی های آن تبدیل به زمین کشاورزی می شود، خیلی این زمین ها را چغندر می کارند، خیلی این چغندرها را می برند کارخانه رویش کار می کنند نهایتاً همان شکر را به دست می آورند. دوباره شکر انرژی شده ی ناپیدا، پیدا می شود. این را تجسّم می گویند که در همه ی جهان هم در جریان است. در کل جهان.
یک آیه از قرآن برایتان بخوانم، اگر این مطالب را گوش کنید دقیق ترین مسائل الهی است حیف است من هم در حد جان کندن این ها را رویش کار کردم و به دست آوردم. ببینید قرآن مجید می گوید: یک کسی می آید مال یتیم را می خورد، خب این مال یتیم را برنج می خرد، کباب می خرد، خورشت می خرد، دوغ می خرد، ماست می خرد، کره می خرد، هضم می شود مال یتیم، انرژی می شود یعنی می شود قدرت و توان بدن. قرآن مجید صریحاً می گوید: این انرژی مجسّم می شود، نمایان می شود به صورت آتش دوزخ. همان چلوکباب، همان قند و شکر، همان میوه ها، همان شیرینی ولی مارک حرام که می آید روی آن، انرژی این حرام برمی گردد به آتش.
«اَلَّذینَ یَأکُلونَ اَموالَ الیَتامی ظُلماً اِنَّما یَأکُلُونَ فی بُطونِهِم ناراً» آن هایی که مال یتیم می خورند جز این نیست، مثل دومی ندارد، همین است که بعداً این انرژی گرفته شده ی از مال یتیم را ملاحظه می کنند همان وقتی که داشتند می خوردند داشتند آتش می خوردند. همان وقت.
زین العابدین می فرمایند: در کتاب فَتّال نیشابوری که از علمای بزرگ شیعه است و کتاب بسیار باارزشی است گناهان پنج طایفه را می گوید اگر بخواهند با چشم نگاه بکنند ببینند این گناه چیست؟ بعضی از گناهان شیر است، درّنده. می خورد آدم را و نابود می کند. بعضی از گناهان روباه است، سر آدم را کلاه می گذارد، بعضی از گناهان سگ است پاچه ی آدم را می گیرد، بعضی از گناهان خوک است، بدترین آلودگی است و بعضی از گناهان حیوان دیگر است. این تجسّم گناهان است. مثلاً پیغمبر می فرماید متکبّران در قیامت به شکل مورچه وارد محشر می شوند یعنی انقدر روی سرشان می زنند، کوچکشان می زنند، پستشان می کنند که انگار این ها مورچه ی ضعیف ناتوان بدبخت هستند. تجسّم عمل. این مقدمه ای که برای شما بزرگواران روشن شد حالا روایت حضرت مسیح را عنایت کنید.
مسیح(ع) می فرماید: من یک روز ابلیس را دیدم یعنی شیطان اصل کاری را، همانی که با خدا و با آدم و با ارزش ها درگیر شد. دیدم پنج تا الاغ را دارد می راند. هر الاغی هم یک باری رویش است. من به ابلیس گفتم که این پنج تا الاغ چیست؟ الاغ. خیلی روایت دقیقی است الاغ. شیطان که نور در اختیارش نیست. شیطان که مرکب ملکوتی و آسمانی در اختیارش نیست. شیطان الاغ در اختیارش است یعنی مرکبی که جهل است، نادانی است، نفهمی است، به او گفتم که بار این پنج تا الاغ چیست؟ گفت که هر الاغی یک مال التّجاره رویش است و هر کدام از این الاغ ها مال التّجاره هایش مشتری دارد. من دارم می روم دنبال مشتری هایش. گفت (مسیح) مشتری هایش چه کسانی هستند؟ گفت: بار یکی از الاغ ها ظلم است، ستم است، کم هم مشتری ندارد. مشتری هایش شاهان و امرا و رئیس جمهورهای دنیا و حاکمان هستند، خیلی هم خوب خریدار این جنس هستند. خیلی خوب. چقدر زیبا می گوید قرآن که «اِنَّ المُلوک: پادشاهان» البته ما امیر عادل در برپا شدن حکومت ها کم داشتیم. یک امیر عادل داشتیم سلیمان. یک امیر عادل داشتیم یوسف. یک امیر عادل داشتیم وجود مبارک امیر مؤمنان. بعد انقلاب هم امام می فرمودند ما رو به اسلام و عدالت داریم می رویم، ادعایی نداریم. چه زمانی به عدالت می رسیم؟ وقتی که تمام نیروهای تشکیل دهنده ی دولت عادل واقعی باشند. با یکی ـ دوتا عادل در این اداره، در آن نهاد، در هرم حکومت عدالت فراگیر نخواهد شد. کل یک حکومت اگر عادل باشند تمام مردم مزه ی شیرین عدالت را خواهند چشید.
اینکه امام فرمود ما رو به عدالت و اسلام واقعی داریم می رویم یعنی ما جاده بازکن هستیم برای وجود مقدسِ عدلِ جهانی. اما الان بنشینیم توقع عدالت فراگیر را داشته باشیم نه. وقتی قانون، قانون عدالت است و در حق من اجرا نشود کسی که می خواهد اجرا بکند بگوید بیرون تو را می بینم یا یکی را می فرستم پیش تو و پنجاه میلیون بده، من کار را انجام بدهم خب آن قانون انجام گرفته سوار بر مرکب ظلم، گناه، رشوه و حرام شده است. ما رو به عدالت داریم می رویم. رو به اسلام واقعی برای اجرا شدنش داریم می رویم. خب این ها چندتا بودند در تاریخ. سلیمان بوده، یوسف بوده، امیرالمؤمنین بوده، حکومت ما هم که وعده دادند دارد رو به عدالت می رود یعنی دارد جاده باز می کند عدل جهانی بیاید و سفره ی ظلم را جمع بکند.
«اِنَّ المُلوک اِذا دَخَلوا قَریَۀً» این حالا چهارتا ـ پنج تا عادل را از این آیه استثنا کنید قرآن می گوید تمام حاکمان، امیران، پادشاهان وارد هر سرزمینی بشوند کل برنامه های آنجا را فاسد می کنند. گفت مشتری یک بار من که ظلم است امیران هستند. حاکمان هستند. و مشتری دوم من که بارشان کبر است، صاحبان عناوین هستند. مثلاً یک عنوان برای من جامعه ساخته است دانشمند محترم، استاد، نمی دانم چه و چه که به ما هم نمی آید. به ما هم نمی آید. استاد انبیاء و ائمه هستند ما شاگرد هستیم. عالم انبیاء و ائمه هستند ما متعلّم هستیم اما یک عدّه ای هستند که این عناوین دانشمند، استاد، کدخدا، خان، وکیل، وزیر، ثروتمند، باد در دماغشان می اندازد، فکر می کنند کسی هستند در حالی که هیچ کسی نیستند و هیچ چیزی نیستند.
چون در دنیا وجود حقیقی فقط پروردگار است، وجود بقیه تابع وجود حق است، سایه ی وجود حق است، هرچه هم یک انسان دارد علم، جلوه ی علم حق است، عنوان جلوه ی عنوان حق است، بزرگی جلوه ی بزرگی حق است یعنی ما اگر این جلوه ها نبود هیچ چیزی نبودیم پوچ، پوک. اما حالا چرا باید چیزی که مال دیگری است و چند روزی پیش من است من سینه ام را سپر بکنم، باد کنم. اگر ظالم بشوم افتادم در دام شیطان و جنس او را برداشته ام، اگر متکبر بشوم افتادم در دامن دشمن و جنس او را برداشته ام.
گفت بار سوم من هم حسد است مشتری آن هم دانشمندان هستند. این دکتر به آن دکتر حسود است یک کاری می کند که از این بیمارستان او را رد بکند همه ی عمل ها بشود مال خودش. این آقا به این آقا حسود است یک کاری می کند از کار بندازد، از چشم مردم او را بندازد. این بار سوم من است.
بار چهارم من هم خیانت است که این هم مشتری اش کاسبا و تاجران هستند که در خرید و فروش، در وزن، در ادب، در کیل خیانت می کند. آن کاسب کلم فروش که خیانت به مال مردم می کند، مردم ده هزار تومان به او می دهند ولی او نه هزار و نهصد تومان به او جنس می دهد، بیست هزار تومان به او می دهند برای سی لیتر این جنس بیست و نه لیتر می دهد دور از چشم طرف. خیلی عجیب است که قرآن مجید برای کم فروشان و خائن در جنس مردم یک سوره به نام مطفّفین نازل کرد. گفت این بار خیانت هم مال کاسب و تاجر است. مال آن هایی است که جنس را کیلی می فروشند. عددی می فروشند، کیلویی می فروشند، متری می فروشند، متر مربعی می فروشند.
و اما بار پنجم مکر و حیله است، خدعه و فریب است. مشتری های این بار من هم مسیح زنان بی تقوا و بی دین هستند. خیلی هم در این زمینه مشتری دارند مسیح خیلی. من یک زن را برایتان بگویم حرفم تمام. حیله، مکر. سال ها پیش سوریه افسری را فرستاد اروپا برای خرید اسلحه. خیلی پول برده بود، نوشتند یک کشتی پر انواع اسلحه خرید. کشتی هنوز بارگیری نشده بود، شروع کرده بودند به بارگیری، افسر سوری شب ها می رفت در هتل. غروب از هتل می آمد بیرون، یک کافه بود که گران هم بود، محل رفت وآمد پولدار و زنان نیمه عریان و مردان شهوتران می آمد آنجا چایی می خورد، قهوه می خورد، شام می خورد. یک شب یک دختر 20ساله ی بسیار زیباچهره نشست روی صندلی روبه روی این افسر. خیلی خوب با این افسر حرف زد. تمام قدرت عشوه گری و طنّازی اش را به کار گرفت. افسر به دام افتاد. پول شام افسر را می داد، پول میز افسر را می داد، افسر به او گفت شما ازدواج کردی؟ گفت: نه. گفت: شب ها می آیید هتلی که من هستم خدمتتان باشم؟ گفت: یک ساعت ـ دو ساعتی می آیم. تا زمانی که خبر دادند کشتی بارگیری اش تمام شد. افسر به این دختر گفت هرچه خرجت باشد می دهم با من ازدواج کن. طوری من را عاشق خودت کردی که من یک لحظه نمی توانم از تو جدا بشوم. گفت: مانعی ندارد کجا می خواهی بروی؟ گفت: سوریه. گفت: با تو می آیم سوریه. آنجا که کشتی اسلحه تخلیه شد می رویم و من با تو ازدواج می کنم. آمدند سوار کشتی شدند، کشتی رسید سر دوراهی دریا به سوریه و اسرائیل. دختر به او گفت: اگر می خواهی با تو ازدواج کنم به ملوان بگو کشتی را ببرد تل آویو، حیفا. آنجا خالی کن اسلحه را بیا با هم برویم اسرائیل من آنجا با تو ازدواج می کنم. به ملوان گفت: برو بندر حیفا. آمد. تمام اسلحه ها را، پول ملّت مظلوم فقیر کتک خورده ی سوریه را در بندر حیفا خالی کردند افسر با این دختر که جاسوس اسرائیل بود وارد تل آویو شد. پیشنهاد ازدواج داد. گفتند تو که با یک بار کشتی به کشورت خیانت کردی چطور به این دختر وفادار خواهی بود؟ برو پی کارت. گفت این بار پنجمم است. فریب، مکر، حیله. کسانی که در این کشور دچار ظلم هستند، دچار کبر هستند، دچار نظرتنگی و حسادت هستند، نمی توانند کسی را ببینند، تحملش را ندارند، دچار خیانت هستند، دچار حیله و مکر و فریب هستند، این ها اقتداکنندگان به ابلیس هستند.
خدا به ابلیس فرمود در سوره ی اعراف: قیامت جهنم که تو را می خواهم ببرم تنها نمی برم تو را، تمام پیروانت را هم با خودت می ریزم در جهنم و جهنم را از تو و پیروانت پر می کنم. تا فردا شب برسیم به دعوت شیطان. ابلیس را می گذارم باز در یک شب دیگر. شیطان که اسم عام است یعنی هر گمراه کننده ی بی رحم و خائن که این ها چه می گویند؟ چه می خواهند از ما؟ خدا چه می خواهد از ما؟