شب پنجم
(لامرد حسینیه بیت العباس)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم اَلحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین الصَّلاۀُ وَالسَّلام علی سیِّدِ الاَنبیاءِ وَالمُرسَلین حَبیبِ اِلهِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا اَبوالقاسِمِ مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و عَلی اَهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبین الطَّاهِرینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین.
به همه ی انسان ها طبق خبر قرآن زمینه ی ظهور پنج سرمایه ی عظیم داده شده است. کسی که این پنج سرمایه را نپذیرد، قبول نکند، قرآن مجید صد در صد او را در زمره ی حیوانات معرفی کرده است. حیوان بودنشان هم بستگی به شدت و ضعف کارهایشان دارد.
بعضی هایشان را تشبیه به سگ کرده است که با او کاری داشته باشند مرتب زبانش را از دهان بیرون می آورد و طول می دهد، کاری با او هم نداشته باشند باز همین کار را می کند. یعنی خطرش در کمین است.
در سوره ی اعراف می فرماید: «مَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلب اِن تَحمِل عَلَیهِ یَلهث اَو تَترُکهُ یَلحهث» کاری با او داشته باشی له له می زند، نداشته باشی بازهم له له می زند، اخلاقش این است. جنس آرامی نیست. این یک نوع نهایت پستی جنس دوپا است که از خدا فرار کرده و از قبول کردن این پنج سرمایه رو برگردانده است.
گاهی تشبیه می کند به الاغ. «کَمَثَلِ الحِمار یَحمِلُ عَلَیهَ اسفاراً» چیز بلد است، درس خوانده است، کتاب دیده است ولی یک علم معطّلی است، یک علمی است که از این علم گلِ عمل بروید، نیست. علم حبس است. حلال خدا را می داند، حرام خدا را می داند، مسائل اخلاقی را می داند، زشتی ظلم را می داند ولی این دانستن را به کار نمی گیرد. حبس است. پیغمبر اکرم از چنین علمی تعبیر کرده است به چراغ بی روشنایی. فقط لامپ خالی است. خب وقتی لامپ خالی در روشنایی به کار گرفته نشود چه ارزشی دارد؟ من یک لامپی را بخرم بگذارم در طاقچه تا کهنه بشود و فنرهایش بریزد.
گاهی هم تعبیر قرآن یک مقدار سبک تر از الاغ و سگ است. می گوید «اَلَّذینَ یَتَمَتَّعونَ و یَأکُلونَ کَما تأکُلُ الاَنعام» این هایی که زندگی شان بر محور لذت های بدنی و شکم است مانند چهارپایان از کل این پنج سرمایه خالی هستند. در پرداخت سرمایه هم بخلی نیست، تمام زمینه های این پنج سرمایه را در رحم مادر عنایت می کند، اینجا باید کار کرد این پنج سرمایه ظهور کند، طلوع کند ولی خوششان نمی آید این پنج سرمایه را از افق وجودشان طلوع بدهند. در سوره ی یونس می فرماید: فقط دلخوش به امور مادی هستند، به هیچ چیز دیگر دلخوش نیستند، خانه ی زیبا، خانه ی گران، مغازه ی زیبا، فروش زیاد، پول جمع کردن زیاد، رسیدگی و رسیدن به زیبایی سر و صورت و لباس و اندامشان. دلخوش به همین حرف ها هستند. دلشان به سرمایه های الهی خوش نیست. سرمایه هایی که دنیا و آخرتشان را آباد می کند. یک دنیا و آخرت پاکی برایشان ایجاد می کند یا به قول پیغمبر اکرم از وجودشان یک منبع منفعت می سازد که تمام مردم از هر دسته ای، طایفه ای به سود او، به خیر او امید دارند و می دانند هم این آدم برایشان، برای ناموسشان، برای پولشان، برای آبرویشان اصلاً شری ندارد.
متن گفتار پیغمبر که در جلد دوم مهم ترین کتاب روایتی ما نقل شده این است که خیلی راحت می توانید حفظش بکنید و یادتان نرود: یک انسانی است که «اَلخِیرُ مِنهُ مَامول» هر خیری به او امید می رود. به قول فرزدق شاعر «لا» در دهانش نیست. نه، نمی خواهم، انجام نمی دهم، دوست ندارم، نمی خواهم ببینمت. اصلاً انگار خداوند متعال زبان او را با حرف «لا» آشنایی نداده است. فرزدق می گوید «لا» می گوید یکجا، آن یکجا هم اگر نبود «لا» نمی گفت. همان «لا» گفتنش هم «نعم» بود، «آره» بود. ما قال الله لَهُ: اصلاً به کسی نه نمی گوید. مشکل دارم می گوید ان شاء الله برایت حل می کنم، قرض دارم، مریض دارم، یک فرش و یک یخچال برای بچه ام می خواهم نه نمی گوید، اگر خودش پول دارد خیلی راحت انجام می دهد، اگر پول ندارد آبرویش را هزینه می کند. بلند می شود می رود دم مغازه ی این تاجر و آن تاجر، شش جا هم به او می گویند ما از این پول ها نداریم، خردش می کنند، اما خسته نمی شود و می رود یک جای دیگر. کوچکش می کنند برو آقا خدا روزی ات را حواله ی جای دیگر کند، برو کمیته ی امداد، ناامید نمی شود، خسته نمی شود، آبرویش را هزینه می کند تا مشکل مردم حل بشود. آبرو جزء سرمایه های عظیم انسان است که اگر هزینه نکند قیامت به عنوان بخیل اسیر می شود. نمی گوید من رویم نمی شود، نمی گوید بد است، اصلاً این حرف ها در زبان کسانی که منبع خیر هستند به خاطر آن پنج سرمایه نیست. بله یک جا می گوید «لا: نه» آن هم در تشهد نماز. اَشهَدُ اَن لا: آنجا می گوید «لا». اگر تشهد واجب نبود این یک دانه لا را هم نمی گفت.
یک کسی به حضرت صادق عرض کرد: من در این آیه ی شریفه ی مربوط به مسیح که در گهواره گفت: «جَعَلَنی مُبارَکاً» من این مبارکه را نمی فهمم یعنی چه؟ این لغت در کتاب خدا درباره ی مسیح به چه معناست؟ چقدر ائمه زیبا معنی کردند قرآن را. قرآن به آن ها نازل شده است، در قلب آن هاست، دانش قرآن را خدا به آن ها عطا کرده است. امام فرمود مبارکاً یعنی نَفّاعاً: نافع منظور نیست نَفّاعاً. بله اگر امام صادق می گفت یعنی مسیح نافع بود معنی اش این بود گاهی سود داشت برای مردم، گاهی نداشت، گاهی برکت داشت، گاهی نداشت، اما خدا فرموده مُبارَکاً یعنی مسیح سراپا تا آن زمانی که خدا او را برد برای انسان ها بسیار بامنفعت بود. بسیار. این معنی مبارکاً است.
خب این ها با این پنج سرمایه واقعاً نفّاع هستند و مردم می دانند که این ها ضرر نمی زنند، شر ندارند. شما پنج میلیارد پول نقد به او بده بگو من یک مشکلی دارم این پول امانت پیشت باشد پنج ماه دیگر می آیم و از تو می گیرم ولو رسید نگیری از او چون من این جریانات را با چشمم از متدیّنان بالای تهران دیده ام که به این راحتی دارم می گویم فکر نکنید خدا رفیقانش تمام شده است نه. شما سر پنج ماه بگو پول را بده می گوید این پولت.
چه بسا که در این مدتی که پول پیش او امانت بود خودش پول نداشت یک نان سنگک بخرد اما سراغ این پول نرفت، می گفت امانت است، شرعی. مال من نیست، بر هم نمی دارم که دو روز دیگر سر جایش بگذارم، این کار را هم نمی کنم. به هیچ وجه. شر ندارند، ضرر ندارند.
خب این پنج سرمایه را اول برایتان از متن قرآن بشمارم بعد پنج تا آیه هم بخوانم برایش تا وارد یک نکته ی بسیار مهمی درباره ی این پنج سرمایه بشوم.
بازهم عنایت بکنید که این پنج سرمایه به قول حکما بالقوه در وجود انسان است که زمینه ی به فعلیت آوردنش را خدا به همه داده است یا به عبارت ساده تر به صورت استعداد، مایه در وجود انسان دارد، قابلیت نشو و نما و طلوع و ظهورش را به انسان داده است و قرآن است برادران و خواهران، یعنی کلام الله است، یعنی خبر خدا از خلقت معنوی ماست. قرآن است. تمام درهای شک به روی قرآن بسته است یعنی قرآن جا برای کسی نگذاشته که شک بکند این کلام خداست یا نه ساخت زمین است. حالا یا پیغمبر ساخته است یا او را کمک داده اند ساخته است؟ اصلاً جای شک نگذاشته است.
من سطر این پنج سرمایه را بگویم بعد آیاتش را بخوانم. به ترتیبی که در سوره های قرآن مجید است. خلافت، معرفت، هدایت، کرامت، عبادت. این پنج عنوان که فقط به انسان عنایت شده است. یعنی به امثال شما، به امثال ما. یکی ـ دو ـ سه تایش به صورتی که برای انسان است به فرشتگان حتی فرشتگان مقرّب داده نشده است چون ظرفیتش را نداشتند. شما بعضی از روایات را که در کتاب هایمان می بینید اینطور روایت شروع شده است که مرحوم کلینی می گوید من از پدرم یعقوب کلینی از یونس بن عبدالرحمان از محمد بن مسلم از ابن ابی عُمیر از یک راوی بسیار باکرامتی مثل ابوحمزه ی ثمالی از زین العابدین نقل می خوانم. این افراد در روایت اسمش سلسله ی راویان است. هرچه این راویان شیعه تر، سالم تر، پاک تر، عالم تر باشند روایت به نظر علماء شیعه قوی تر است. این روایت از حضرت رضا نقل شده است. حالا سندش را من برایتان بخوانم.
امام هشتم می فرماید: من از پدرم موسی بن جعفر، پدرم از امام صادق، امام صادق از امام باقر، از زین العابدین، از ابی عبدالله، از امیرالمؤمنین از پیغمبر نقل می کند. دیگر سند بهتر از این می خواهید که هرچه در متن سند است امام معصوم است. هرچه. روایت از این دقیق تر، مهم تر، بابنیان تر می خواهید؟ خب پیغمبر چه فرموده است؟ این هایی که این پنج سرمایه در آن ها ظهور دارد و طلوع دارد فرموده: فَاِنَّ المؤمِنَ الاَفضَل مِن مَلَکٍ مُقَرَّب. از جبرییل و میکاییل و اسرافیل و عزرائیل و فرشتگان عرش مؤمن در روی زمین برتر است و بالاتر است.
چقدر زیباست. آدم پنجاه ـ شصت سال در این دنیا زندگی کند اما فوق فرشتگان مقرب حرکت بکند و آن ها مادون انسان باشند. چه مقامی است!؟ آدم دلش برای این رباخوارها، عرق خورها، زناکارها، ظالمان، پست ها، بی معرفت ها، بی عبادت ها، بی هدایت ها می سوزد که چقدر زیبا می توانستند با چهل ـ پنجاه سال برتر از فرشتگان مقرّب بشوند اما قرآن می گوید: «بَل هُم اَضَلّ» پست تر از گاو و خر و شتر. چیست این سفر نزولی؟ ما این سفری که برایمان پروردگار قرار داده است سفر صعودی است با صاد. صعود یعنی به مراتب بالاتر رفتن.
آیه در سوره ی فاطر است: «مَن کانَ یُریدُ الِعزَّۀَ فَلِلّهِ العِزَّۀُ جَمیعاً اِلیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّب». آن هایی که حقایق پاک در وجودشان است به طرف قرب خدا حرکت می کنند، حرکت، حرکت معنوی است. شمالی ـ جنوبی و شرقی و غربی و ارتفاعی نیست. «وَالعَمَلُ الصّالِح یَرفَع» چقدر این آیه عالی است. خب خلافت، معرفت، هدایت، کرامت، عبادت. امّا آیاتش.
آیاتش را هم من فهرست وار می خوانم: درباره ی بخش خلافت یک مقدار بیشتر باید توضیح بدهم و یک آیه ی دیگر هم اضافه بخوانم. آیات در سوره ی بقره است. آیات 30 به بعد است که تمام فرشتگان خطاب این اولین باری است که یک جلسه ی فرشتگانی تشکیل شده است و همه مستمع و گوینده هم پروردگار مهربان عالم است. کلام خداست. شکی هم در آن راه ندارد. مصالح ساختمانی قرآن الف تا یاء است، هیچ چیز دیگری هم نیست. الف، ب، ت، ث، س، ج، ح، خ، دال، ذال تا یاء. یعنی مصالح ساختمان قرآن مال روز اول کلاس ابتدایی کل بچه های کره ی زمین است. در انگلیس هم همینطور است a,b,c,d تا آخر. چین هم همینطور. ایران و عرب ها هم همینطور. الف، ب. خدا می گوید اگر کسی شک دارد که این کتاب از جانب من است مصالحش که پیشش است خودش هرچه جن است، هرچه انسان است، هرچه کامپیوتر است، همه را با همدیگر یکجا جمع کنید، عقل هایتان را هم روی هم بریزید مثل این قرآن من را بیاورید یا یک سوره اش را یا ده سوره اش را بیاورید. اگر آوردنی بود که مسیحیان و یهودی ها هزار و پانصد سال است سی تا مثل قرآن می آوردند و چماق می کردند بر سر ما می زدند و می گفتند این قرآن وحی نیست به دلیل این که ما هم توانستیم درست کنیم نمونه اش این است. نمی توانند، نمی شود.
یک کشیشی آمد هفت تا آیه ساخت گفت من نمونه ی سوره ی حمد را آوردم. هفت تا. یک طلبه ی مصری از نظر ادبیات، بدیع، بیان، نحو، صرف، به این هفت تا آیه ای که این کشیش ساخته بود هفده تا ایراد گرفت و پخش کرد. کشیش سفره اش را جمع کرد، آبرویش رفت. خب وقتی که کلّ جنّ و انس نتوانند یک سوره مثل قرآن «فَأتوا بِسورَۀٍ مِن مِثلِه» را بیاورند دلیل بر این است که قرآن وحی است. کار خدا است، کلام پروردگار است، خدا دارد می گوید، به کل ملائکه گفت: «اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ خَلیفَۀ» این همه فرشته بود نگفت شما را می خواهم خلیفه کنم، فرشتگان هم تعدادشان را هیچ کس نمی داند.
امام صادق(ع) می فرماید: از وقتی ابی عبدالله شهید شد همان روز عاشورا که شهید شد هر شب هفتاد هزار فرشته مأمور هستند بیایند زیارت ابی عبدالله. این ها نازل می شوند، زیارت می کنند، برمی گردند سر جاهایشان تا قیامت دیگر بار دوم نوبت به این ها نمی رسد ولی آن ها شایستگی خلافت نداشتند. به فرشتگان گفت من می خواهم یک نایب مَناب از خودم در این دنیا بگذارم که در آزادی، در اختیار، در علم، در رشد، در کمال نایب من باشد. چون حیوانات یکنواخت هستند.
نوشتند مورچه عمرش در کره ی زمین 20 میلیون سال است گذشته است. از 20 میلیون سال پیش تا همین امشب مورچه ها در زندگی شان هیچ تفاوتی پیدا نشده است. همان هستند که 20 میلیون سال پیش بودند. زنبور هم همینطور، دیگر حشرات هم همینطور، ماهی ها هم همینطور ولی ما انسان ها یک روزی در خانه های گلی زندگی می کردیم الان خانه هایی ساختیم که هزار سال می تواند بماند. یک زمانی ما انسان ها پوست حیوانات را روی شانه مان می گذاشتیم یکی از آن ها را هم حوله می کردیم الان بهترین نوع پیراهن و کت و شلوار و جوراب و دوخته های دیگر را درست می کنیم.
یک روزی ما کارمان این بود که حیوانات را شکار کنیم با تیر چوبی، گوشتشان را خام بخوریم بعد یاد گرفتیم بپزیم. الان که می بینید پخت وپز در دنیا به کجا رسیده است. گفت من می خواهم جانشین برایم قرار بدهم که نه خدا بشود کار خدایی بکند. یعنی صنعت می آورد، خلقت می آفریند، بیافریند، کارهای شگفت انگیز بکند که نه از دست شما فرشتگان برمی آید نه موجودات زنده ی دیگر. این خلافت است.
جاعِلٌ فِی الارض طلبه ها می دانند جاعل بر وزن فاعل است و معنی مضارعش را می دهد، معنی یَجعَلُ می دهد یعنی این خلیفه سازی من ادامه دارد تا روز قیامت. یعنی الان تک تک ما خلیفه آفریده شدیم. نایب منابِ پروردگار. عجب مقامی!
- معرفت. اولین معلم معرفت انسان خود حضرت حق بود. بازهم در همین آیات سوره ی بقره است: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّها» من همه ی رشته های معرفت را در وجود آدم گذاشتم. می بینید که الان رشته های علوم چقدر گسترده شده است. چه کسی به ما یاد داد؟ مایه اش را او یاد داد. بعد کم کم ما مرتب ظهور دادیم، پزشکی را ظهور دادیم مایه اش مال او بود، روانشناسی را ظهور دادیم، روانکاوی را ظهور دادیم، معماری را ظهور دادیم، مهندسی را ظهور دادیم، صنعتکاری را ظهور دادیم، معلوم نیست چند رشته دانش الان در جهان شعاعش کره ی زمین را گرفته است، ته دریاها را گرفته است، تا مریخ را گرفته، تا کره ی ماه را گرفته، قصد دارند شعاع علم را به بالاتر هم برسانند. خداوند هم در قرآن به انسان گفته است: «یا مَعشَرَ الجِنِّ و َالاِنسِ اِن اِستَطَعتُم اَن تَنفُذوا مِن اَقطارِ السّماواتِ وَالاَرض» اگر می توانید انسان ها به مدارهای کرات آسمانی راه پیدا بکنید، راه پیدا کنید «وَ لا تَنفُذون» نمی توانید راه پیدا بکنید «اِلّا بِسُلطان» مگر با ابزار و وسایل علمی. اِلّا بِسُلطان. اگر خدا این اِلّا بِسُلطان را 15 قرن قبل نگفته بود، روس ها و آمریکایی ها که رفتند کره ی ماه چماق می کردند باز بر سر ما می زدند که خدا گفته است لا تَنفُذوا: نمی توانید. دیدید توانستیم ولی خدا آیه را تمام نکرد فرمود اِلّا بِسُلطان. شما می توانید با علم، با ابزار، با وسایل، با موشک های قوی، با سفینه های فضایی به مدارات کرات و به کرات بیایید. رفتند. این قدرت خلیفه است. قدرت علمش. حالا این دوتا.
گفتم یک آیه اضافه باید بخوانم. وقتی مسئله ی خلافت و معرفت به این موجود داده شد به تمام فرشتگان خطاب شد: «اُسجُدوا لِآدَم» امر، امر پروردگار است. یکبار گفته است به غیر من به این موجود سجده کنید. یکبار دیگر نگفته است که. چرا سجده کنید؟ چون از شما بالاتر است. چون مقام خلافت دارد، چون مقام معرفت دارد. «فَسَجَدَ المَلائِکَۀ» تمام فرشتگان سجده کردند «اِلّا اِبلیس» در سجده ی بر این خلیفه و بر این ظرف معرفت دشمن پیدا شد. «اَبی وَ استَکبَر» رو گرداند. از انجام فرمان من تکبر کرد «وَ کانَ مِنَ الکافِرین» ابلیس قبلاً خوب بود، عبادت داشت. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید: شش هزار سال کنار فرشتگان عبادت کرد، فرشته نبود. قرآن می گوید: «کانَ مِنَ الجِنّ» از موجود ناپیدایی به نام جن بود، جنس ملائکه نبود، ولی به خاطر شش هزار سال عبادتش در ملکوت همنشین فرشتگان بود. سجده نکرد، تکبر در مقابل امر خدا کرد. وَ کانَ مِنَ الکافِرین کافر نبود یعنی صارَ مِنَ الکافِرین، کافر شد، کمین گرفت برای نابودی این پنج ارزشی که خدا برای انسان قرار داده است.
حالا بعداً می رسیم به آن. شما یادتان باشد که ما در کنار این پنج مقام یک دشمن آشتی ناپذیر بی رحمِ کافر خطرناک پیدا کردیم که بعد ارتش پیاده و سواره هم برای خودش تدارک دیده است. این دو.
- «قلنا اهبطوا منها جميعا فَاِمّا یَأتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً» این هدایت، هدایت تشریعی است. بعداً توضیح می دهم. ارزشش از هدایت تکوینی بیشتر است. چون در هدایت تکوینی نبوت نیست، امامت نیست، بهشت نیست، جهنم نیست، پرونده نیست، مسئولیت نیست. همه ی این ها در بستر هدایت تشریعی است.
مقام چهارم. «وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم وَ حَمَلناهُم فِی البَرِّ والبَحر» تا آخر آیه که بعداً می خوانم مقام کرامت است. ارزشی به انسان دادم «وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا» کثیر در این آیه به معنی کل است به دلیل یک آیه ی دیگر در قرآن. او را از تمام موجوداتم ارزش بالاتری دادم. مقام پنجم هم «ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الاِنس اِلّا لِیَعبُدُون» عبادت است که این عبادت ریشه ی نمُوّ ظهوری خلافت و معرفت و هدایت و کرامت است. بحث خیلی نیمه تمام ماند، بالاجبار به خواست خدا فردا شب همین مسائل را برای کامل شدنش در ذهن مبارکتان دنبال می کنم.