لطفا منتظر باشید

شب دوم

(تهران حسینیه حضرت قاسم)
جمادی الاول1437 ه.ق - اسفند1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

بنا بر این شد که مجموعه آیاتی که خداوند متعال در آن آیات خشم و غضب را مطرح کرده است و موضع مردم مومن را درباره غضبشان و خشم‌شان بیان فرموده است ارائه کنم و به خواست پروردگار بعد از آیات روایات باب غضب را که از رسول خدا و ائمه طاهرین رسیده است برایتان بیان بکنم که بحث ده شب ایام اربعین کامل بشود. اگر کامل نشد باز در یک فرصت دیگر خدا لطف کند کاملش می‌کنم که بشود تبدیل به یک کتاب حدود ششصد تا هفتصد صفحه درباره این خصلت و وظیفه انسان در کنار  این خصلت بشود.

آیات، آیات سوره مبارکه شوری، سوره مبارکه آل عمران است، که این آیات اوصاف مردم پاک، باتقوا، و اهل ایمان را بیان می‌کند. که یک موردش هم موضع مردم مومن در هنگام خشمگین شدنشان است، جالب این است که آیات هم در سوره شوری هم در سوره آل عمران نمی‌گوید مومن  عصبانی نمی‌شود، نمی‌گوید مومن از کوره در نمی‌رود، نمی‌فرماید مومن خشمگین نمی‌شود، می‌شود ولی در هنگام خشم چه کار می‌کند آن را بیان می‌کند، کاری می‌کند که خدا راضی است، کاری می‌کند که خدا دوست دارد، کاری می‌کند که همین کارش او را هم مورد مغفرت خدا قرار می‌دهد و هم مورد رحمت خدا قرار می‌دهد. پس عصبانیت و خشم یک حالت است برای انسان پیش می‌آید، خدا هم نفرموده پیش نمی‌آید اما با راهنمایی‌هایی که خودش، پیغمبر، ائمه طاهرین کردند مردم مومن هنگام پیش آمدن خشم و عصبانیت و از کوره در رفتن کار جالبی دارند و این هم مربوط به ظرفیت و حوصله و تربیت و ادب و بردباری‌شان است.

که حالا کسی کار بدی کرده و اینها را از کوره در برده، اینها در مقابل کار بد او و در کنار عصبانیت‌شان چه کار می‌کنند خیلی کارشان جالب است که البته اگر آن ادب و ظرفیت و حال نباشد این دو تا کار هم صورت نمی‌گیرد.

ما در این خودسازی‌ها یعنی با شنیدن این مسائل الهی و مسائلی که پیغمبر و ائمه برایمان بیان کردند تبدیل می‌شویم به یک منبع خیر، و همه مردم همه خانواده‌مان، همه اقواممان، همه دوستانمان از شرّ ما و ضرر ما و زیان ما در امان می‌مانند در این حال انسان می‌شود بهترین بنده خدا، یا بنده خوب خدا این نظر وجود مبارک حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام است. که حالا روایتش را من یادداشت کردم پنج قسمت است خداوند لطف کند بعد از آن آیات قرآن برایتان می‌خوانم که اینها با این ادبشان، با این تربیتشان، با این حوصله‌شان، با این وقارشان، با این دو تا کاری که هنگام عصبانیت می‌کنند از بندگان خوب خدا هستند یا در بعضی از روایات از بهترین بندگان هستند. اگر بندگان مثلادر ارزش‌گذاری پنج صف باشند یا ده صف اینها صف جلو هستند، اینها صف مقدم هستند، اینها نمره بالاتری در پیشگاه مقدس پروردگار مهربان عالم دارند و یک چیز عجیبی هم از امیر المومنین برایتان بگویم که حضرت می‌فرماید هر چقدر بدی‌های اخلاق زیاد باشد به تناسب زیاد بودن آن بدی‌ها مشکلات زیادتر است، و هر چقدر یک مرد و زن بدی‌های اخلاقی کمتری داشته باشند فیوضات بیشتری از جانب پروردگار عالم نصیبشان می‌شود.

شما کلید حل هر مشکل و گرفتاری را بخواهید در قرآن و روایات ما هست، هر مشکلی. هیچ نیازی به این کتابهای روانشناسی و روانکاوی خارجی‌ها نداریم برای حل مشکلمان هم هیچ نیازی به قاضی و دادگاه و دادگستری و دادیار و پرونده نداریم امیرالمومنین می‌فرماید دوای همه دردها در خودت است، دواءک فیک، درمان همه دردها پیش خودت است، درست هم هست. خیلی وقتها گرفتاران به پیغمبر یا به ائمه طاهرین مراجعه کردند راهنمایی‌شان کردند یا این خصلت بدی که داری کنار بگذار مشکلت حل می‌شود، یا این کار خوب را انجام بده مشکلت حل می‌شود. اگر در شرح حال علمای بزرگ شیعه بخوانید که مثلا یک گرفتاری آمده پیش یک عالمی که حالا باورکردنی نیست اما آدم می‌بیند شده باور می‌کند گفته من  چنین مشکلی رادارم، او هم گفته برو این کار را بکن مشکلت حل می‌شود، این معجزه آن عالم نیست، ویژگی آن عالم نیست، کرامت آن عالم نیست، آن عالم همان راهنمایی قران یا ائمه طاهرین علیهم السلام را داشته، مثلا یک وقتی در محل ما من کلاس ابتدایی بودم یک مرد بزرگ وارد فهمیده قرآن‌شناس و روایت‌شناسی زندگی می‌کرد بهش مراجعه زیاد می‌شد، نیازی هم به دادگستری و دادگاه نداشتند مردم با بودن اینها، آمد پیش این مرد گفت کار اقتصادی‌ام گره خورده، چه کار کنم؟ گفت برو با خانمت خوش رفتاری کن، گره‌ات باز می‌شود، بعد بهش گفت همین است تو با خانمت بدرفتاری؟ گفت بله، گفت پس می‌خواهی خدا جریمه‌ات نکند که یک بنده‌اش را داری بهش ظلم می‌کنی؟ برو روشت را عوض کن، رفتارت را عوض کن، و آن هم رفت رفتارش را عوض کرد و البته خیلی‌ها زیربار نمی‌روند علتش این است که اسیر بیماری تکبر هستند، می‌گوید من بروم حالا به خانمم فروتنی بکنم و تواضع بکنم و علنی با زبانم قربان صدقه‌اش بروم و محبت بکنم و آن وظیفه‌اش است این کارها رادر حق من بکند، اینجور اخلاق بوی کبر می‌دهد، پروردگار عالم هم کبر را دوست ندارد، هر کسی هم که متکبر است امیرالمومنین می‌گوید به تناسب کبرش دری از رحمت خد به رویش بسته است، یا بخیل است به تناسب بخلش دری به رویش بسته است، کلیدها همه در قرآن است و در روایات است، من خودم هم خیلی از این کلیدها برای مردم استفاده می‌کنم  گاهی که مراجعه می‌کنند می‌گویند مشکلی داریم، سختی داریم، بهشان می‌گویم البته سوال می‌کنم می‌گویم زن و بچه داری؟ پدر و مادر داری؟ کاسب هستی؟ چندوقت پیش یک کاسبی به من تلفن کرد از یک شهردیگر گفت آقا اصلاکار من ایست کرده، مغازه‌ام جای خوبی است، جنس هم پر است ولی ایستاده کار، اصلا جریان ندارد، گفتم دو تا کار بهت می‌گویم ا گر انجام بدهی کارت به جریان می‌افتد، کارش هم بعد از یکی دو روز به جریان افتاد یک گفتم این مالی که داری، مغازه‌ای که داری جنس‌هایی که داری ملک حقیقی‌ات است؟ گفت یعنی چی؟ متوجه نشد من چه می‌گویم، بهش گفتم که قرآن می‌گوید لله ملک السماوات و الارض، لله میراث السماوات و الارض، مالک حقیقی کل آسمان‌هاو زمین، و هر چی که در عالم است پروردگار است، این مغازه و این پول و این کارخانه و این سرمایه پیش ما ملکیتش اعتباری است، یعنی ما طبق آیات قرآن مالک واقعی نیستیم، ملک ملک خداست، بهش گفتم تا حالا یک آیه قرآن در سوره انفال است راجع به این مال که  الان دستت است علم کردی؟ گفت کدام آیه؟ گفتم آیه‌ای که می‌گوید از اول فروردین نود و چهار تا اول فروردین نود و پنج یک سال کامل شمسی، هر چی از مغازه و سرمایه درآوردی خوردی پوشیدی، به زن و بچه‌ات دادی، مسافرت رفتی، همه هیچی برای تو، حالا  که سال تمام شده از کسب یک ساله‌ات یک میلیون از مخارج زندگی‌ سال گذشته اضافه آوردی دویست هزار تومانش را خدا گفته به خود من برگردان، نه خانه‌ات را می‌خواهم، نه جنس‌هایت را می‌خواهم، نه کارخانه‌ات را می‌خواهم، نه پول‌هایی که در طول سال خرج کردی را پایت حساب می‌کنم، این مانده را که یک میلیون تومان است، هشتصد هزار تومانش هم برای خودت، دویست تومانش را بابت دین من بده به دین من، تو این کار را کردی؟ گفت نه، گفتم چرا گیر نکنی؟ چرا حرکت کاری‌ات  ایست نکند؟ شماممکن است بگویید آقا خیلی‌ها خمس نمی‌دهند، حرکت کاریشان هم خوب جریان دارد، روایات می‌گوید خدا بالاخره حق خودش را به یک شکلی تقاص می‌کند، یا این کارخانه‌دارو مغازه‌دار به مشکل لاینحل می‌خورد ما که دنبال مردم نیستیم تا آخر عمرشان بعد بیاییم بگوییم که نه هیچ گیری نیفتاد اینجور نیست، تمام حرفهای خدا راست است، حرفهای پیغمبر و ائمه طاهرین هم راست است و درست است.

آنها یک علمی دارند که دیگران ندارند، این روایت در جلد دوم مهمترین کتاب ما بعد از قرآن و نهج البلاغه اصول کافی است جلد دوم، جلد اول و دوم کافی اسمش اصول است، نزدیک چهار هزار روایت دارد، تمام این چهار هزار تا هم یا کلید اعتقادی است، یا کلید فکری است، یا کلید اخلاقی است، یا کلید خانوادگی است، یا کلید معاشرتی است، یا کلید روحی، من یک سال کامل این دو جلد را ترجمه کردم، البته چهار پنج ماه دیگر درمی‌آید خیلی هم رویش زحمت کشیدم به زحمت هم افتادم، چون فهم سخنان ائمه خیلی در آن باید احتیاط به کار برده شود که خدایی نکرده یک کلمه در معنا پس و پیش نشود. در این جلد دوم است که یک نفر آمد به امیرالمومنین گفت انی احبک، علی من عاشق توام، دلداده به تو هستم، ، امام هم یک لحظه فکر کردند سر مبارکشان را انداختند پایین نه با داد و بیداد نه با دعوا و عصبانیت، آرام بهش فرمودند کذبت، دروغ گفتی، تو عاشق من نیستی، این به امیرالمومنین ایراد گرفت، گفت عشق و محبت یک امر قلبی است، یعنی ناپیداست از کجا می‌دانی من عاشق تو نیستم؟ حضرت علمش را آورد به میدان فرمود من همین الان از زمان آدم تا روز برپا شدن قیامت ارواح عاشقان و محبانم را نگاه کردم تو در آنها نبودی، معلوم است که داری دروغ می‌گویی، خدا دروغ نمی‌گوید، پیغمبر و انبیا و ائمه طاهرین دروغ نمی‌گویند راست می‌گویند، ما راستگویی اینها را اگر باور بکنیم بعد از باور کردن کلیدهایی که به ما دادند به کار بگیریم مشکل حل می‌شود.

بهش گفتم نیت کن، حق خود خدا را که کل مالت است، ولی خدا نمی‌خواهد آن مقداری که حق برای دینش قرار داده نیت کن بدهی یک، دو همین الان که داری تلفنی با من صحبت می‌کنی نیت کن که در فروش جنس با تمام مردم انصاف را رعایت بکنی، بین خریداران امتیاز قرار ندهی، این رفیق جون جونی من است ده تومان ارزانتر بدهم این غریبه است بگذار جیبش را خالی کنم، نداشته باش این حالت را، گفت چشم هر دو را الان نیت کردم. خب دیگر هم لازم نیست به من خبر بدهد که آقا کارم درست شد، لازم هم نیست برود بگوید آقا من مشکلم را با یک روحانی شیعه در میان گذاشتم این آدم مثل اینکه غیب بلد بود خیلی باید بهش ارادت پیدا کرد، نه این غیب نیست، هیچ ارادتی هم لازم نیست می‌خواهی من را دوست داشته باش، می‌خواهی نداشته باش آزاد هستی، من دو تا راهنمایی از قرآن کریم و روایات کردم، اینها کلید حل مشکل است.

خب خیلی مسائل اخلاقی قدرت کارگشائی دارد خیلی، حالا برویم سراغ آیات سوره شوری که به نظرم در این آیات برای مردم مومن حدود هشت خصلت اعتقادی و قلبی و اخلاقی و عملی و مالی بیان کرده، خیلی جالب است، حدود دو سه تا آیه است بیشتر نیست ولی در این دو سه تا آیه هم مسائل اعتقادی مطرح است، هم مسائل باطنی و اخلاقی مطرح است، هم مسائل عملی و هم مسائل مالی، بی علت نیست که مردم مومن در دنیا یک زندگی پاکیزه و پاک و آرامی دارند و راحت زندگی می‌کنند و خیلی هم از شکل زندگی‌شان راضی هستند.

خب آیه اول، من برای اینکه مجلس نورانی بشود آیه را قرائت می‌کنم چون قرآن نور است، خواندنش هم نور است، شنیدنش هم نور است، دانستنش هم نور است، عمل کردن به آیاتش هم نور است. فما اوتیتم من شیء خیلی آیه جالبی است خیلی خیال آدم را راحت می‌کند، آرامش می‌دهد به انسان، فَمٰا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتٰاعُ اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ مٰا عِنْدَ اَللّٰهِ خَيْرٌ وَ أَبْقىٰ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ  ﴿الشورى‏، 36﴾، این آیه اول. که از جمله اول آیه ما اوتیتم من شیء فمتاع الحیاة الدنیا و ما عند الله خیر و ابقی استفاده می‌شود که خدا دو نوع نعمت در این عالم دارد یک نعمت نعمت مادی است، و یک نعمت هم نعمت معنوی است.

نعمت مادی خدا که می‌فرماید ما اوتیتم من شیء فمتاع الحیاة الدنیا همین خانه و زمین و ویلا و باغ و تجارت و مغازه و درآمد و ثروت و پول جمع شده است، فمتاع الحیاة الدنیا، نعمت مادی من کالایی، ابزاری، وسائلی از این حیات دنیاست زندگی دنیاست، خب حالا برویم سراغ دنیا، ببینیم اصل دنیا ماندنی است؟ خود دنیا ابدی و ماندنی است. من حالا نمی‌دانم از روایات برایتان بگویم از دانشمندان بزرگ غرب برایتان بگویم، همین چند وقت پیش داشتم در قم نظر دانشمندان بزرگ دنیا را راجع به خورشید، ستارگان، دریاها، کوه‌ها، کهکشان‌ها، و صحابی‌ها مطالعه می‌کردم شاید سه چهار روز هم این مطالعه طول کشید که ببینم نظر اینها درباره این دنیا چیست چه عاقبتی این دنیا دارد، نه دانشمند یک کشور، دانشمندان چند کشور از اروپا گرفته تا امریکا، از مهمترین اساتید دانشگاه که خیلی هم برایم جالب بود علت جالب بودنش هم این بود که یک کسی یک روز آمد پیش زین العابدین به حضرت عرض کرد این آیه را برای من معنا کن حضرت فرمود صبر کن قرآن فقط برای امروز نیست، آیندگان می‌آیند معنا می‌کنند، که اگر آن روز حضرت این لطائف ودقائق را بیان می‌کردند طرف نمی‌فهمید، و برایش معلوم نمی‌شد.

پانزده قرن است با پیشرفت‌ها بعضی از آیات مربوط به عالم طبیعت روشن شده، دیدم این دانشمندان از دل اروپا گرفته تا قلب امریکا با دلائل علمی ثابت کردند با دلائل علمی خورشید خاموش می‌شود، ماه متلاشی می‌شود، ستارگان نابود می‌شوند، آسمان‌ها و کهکشان‌ها عوض می‌شود، به هم می‌ریزند، جالب این است این مطلب در قرآن است و اینها بهش رسیدند که قرآن می‌فرماید تمام دریاها آخر کار شعله‌ور می‌شوند، همه می‌شوند آتش، و آنها نوشتند این دریاهای زمین یک روزگاری کلش تبدیل به آتش می‌شود، این اوضاع ماندگار نیست، خود دنیا هم قرآن مجید می‌گوید ناپایدار، بی‌بقاء، غیر همیشگی علمای بزرگ علوم طبیعی هم خب به این نتیجه با دلائل علمی و ابزار علمی رسیدند، خود دنیا ماندنی نیست، آن وقت این مقداراندکی که خدا می‌گوید به شما دادم این ماندنی است؟ این خانه ماندنی است؟ این مغازه ماندنی است؟ این سرمایه و این پول، این باغ و ملک، این کارخانه ماندنی است؟ ماندنی نیست اگر شما بخواهید حقیقت دنیا را بفهمید دنیا یک جرقه است که برای هر کسی در حد معینی این جرقه می‌زند خاموش می‌شود. حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه‌ای، گفت یا برقی است یا شمعی است یا پروانه‌ای، برقی که در ابر می‌زند درجا خاموش می‌شود، فردوسی می‌گوید گهی زین به پشت و گهی پشت به زین، آدم شب میلیاردر است صبح بیدار می‌شود گداست، شب سلطان است صبح بیدار می‌شود با زنجیر ودستبند گوشه زندان. شب دارای یک منصب بزرگ کشوری است، صبح یک نامه می‌آورند در خانه‌اش می‌گویند از این لحظه هیچ کاره هستی بفرما دنبال کارت، شب همه در خانه خوابیدند چه خانه‌هایی چه ساختمان‌هایی، هشت طبقه، نه طبقه، ده طبقه هنوز در این زلزله اخیر جنوب آسیا اینهایی که زیر ساختمان فروریخته هشت طبقه رفتند یک عده‌ای را پیدا نکردند. یعنی شب آدم بهترین خانه را دارد، بهترین آپارتمان را دارد، در بهترین برج زندگی می‌کند، صبح نمرده فقط منتظر است بیایند از زیر بار این همه خاك نجاتش بدهند وقتی هم درمی‌آورند هیچی نمانده، زندگی دنیا برق جهنده است یا یک پر کاه در مقابل طوفان است، واقعا یک پر کاه در مقابل طوفان است، امیراسماعیل سامانی که در بخارا و سمرقند بود ایرانی هم بود با عمرولیث صفاری جنگشان شد، عمرولیث صد هزار نفر نیرو را آورده بود در میدان، امیر اسماعیل سی هزار نفر را، خب شما فکر کنید این سی هزار نفر چگونه بر این صد هزار نفر می‌توانستند پیروز بشوند ولی یک دانه سگ امیر اسماعیل را بر عمرولیث صفاری پیروز کرد و لشگرش از هم پاشید، سلطنتش هم همان سگ با پوزه‌اش به باد داد. چه داستان عجیبی است. چه داستان عجیبی.

حالا از قول خود عمرولیث بشنوی وقتی جنگ می‌خواست شروع شود اسب امیراسماعیل رم کرد عمرولیث و در رم کردن چند تا از نیروهای امیر اسماعیل آمدند گرفتند بستند و بردند پیش امیراسماعیل، گفت در یک خیمه زندانی‌اش کنید، آن لشگر صد هزار نفر هم دیدند شاه گرفتار شد دیگر انگیزه‌ای برای جنگ ندارند اصلا پاشیده شدند، در خیمه زندانی بود به امیر اسماعیل گفتند غذا چی برایش ببریم؟ گفت یک مقدار آش در یک سطل بریزید ببرید برایش در یک سطل قاشق و بشقاب و کاسه و اینها نه، این آش داغ را آوردند گذاشتند عمرولیث داشت فکر می‌کرد که چند روز پیش آشپزخانه‌دار من آمد گفت آقا ما صد تا شتر برای جابجا کردن وسائل آشپزخانه کم است بگو صد تا دیگر شتر به ما بدهند، در فکر بود پرده خیمه هم بالا بود یک سگ بوی آش را شنید چون شامه سگ خیلی قوی است، آمد در چادر عمرولیث در فکر بود پوزه‌اش را کرد در آش داغ بود کله‌اش را یک مرتبه تکان داد دسته سطل افتاد روی گردن سگ، سطل آش را برداشت برد، عمرولیث گفت دنیا را ببین همه چیز ما را یک سگ برد. با یک رم کردن اسب که از شاهی افتادیم، با یک رم کردن اسب که ارتشمان نابود شد، الان هم کل زندگی من همین سطل آش بود که آن هم یک سگ برداشت، کاه در مقابل طوفان.

این است که برادران و خواهران اصلا به پول، به طلا، به نقره، به جهازیه، به ویلا، به خانه‌های گرانقیمت، به ماشین‌های گران قیمت اطمینان نداشته باشید، چون پروردگار عالم به هیچ کدام اینها سیریشمی که به ما بچسبد نگذاشته، هیچی به ما بند نیست، با هیچ سیریشمی هیچی به ما چسبانده نمی‌شود همه ول است، همه رهاست، همه در معرض آتش‌سوزی است، همه در معرض دزدی است، همه در معرض زلزله و  سونامی است، همه در معرض تحریم است، همه در معرض ورشکستگی است، همه در معرض بالا و پایین شدن وضع اقتصادی است به هیچی نمی‌شود دل خوش کرد. این قطعه اول آیه.

دنیا یک جرقه است، دنیا یک حباب روی آب است که زود می‌ترکد، دنیا یک شمع در مقابل باد است که خاموش می‌شود، سر قبر یکی رفتم این شعر نوشته بود سر قبرش چقدر عالی است، یعنی انگار درد و دل مرده بود این شعر حالا کی برایش نوشته بود از اقوامش روی سنگ قبرش پرتو عمر چراغی است کل عمر هفتاد هشتاد سال، پرتو عمر چراغی است که در بزم وجود، به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است، پریشب پدر یکی از دوستان خانوادگی ما از دنیا رفت، امروز رفته بودم دیدن خانواده‌اش وقتی برگشتم من پرسیدم چی بود؟ گفت دخترهایش، پسرهایش می‌گفتند یک قرص تا حالا نخورده بود، خیلی سرپا بود، خیلی سالم بود، صبح از خواب بلند نشد تمام، پرتو عمر چراغی است که در بزم وجود، به نسیم مژه بر هم زدنی خاموش است. صائب یک بیت شعر دارد یک دنیا معناست باریک الله، صائب اصفهانی، اصلا تبریزی بوده اصفهان بزرگ شده اصفهان هم از دنیا رفت، قبرش هم کنار یک باغ زیر خاک‌ها بوده که بعد پیدا کردند و خیلی خوب ساختند، می‌گوید از بیابان عدم، یعنی آنجا که نبودیم زمانی که هیچ کدام نبودیم، اصلاپروردگار ما را خلق نکرده بود، از بیابان عدم تا سر بازار وجود، نبودیم حالا آوردنمان در بازار بودن می‌گوید برای چی آمدیم می‌گوید همه داریم می‌دویم، همه داریم تلاش می‌کنیم، همه داریم ناله می‌زنیم، همه داریم این پا و آن پا می‌کنیم، همه داریم این بانک و آن بانک می‌ر ویم همه داریم اضافه می‌کنیم اما برای چی؟ به چه هدفی، می‌گوید از بیابان عدم تا سر بازار وجود، به تلاش کفنی آمده عریانی چند، لخت به دنیا آمدیم کل این زحمت‌هایی که می‌کشیم آخرش از مجموع محصول زحماتمان چهار پنج متر پارچه کفنی بهمان می‌پوشانند و بیرونمان می‌کنند و می‌گویند بفرمایید، اینها را آدم دقت داشته باشد دیگر گول پول را نمی‌خورد، گول درآمد، گول زندگی، گول دنیا، گول ثروت‌های دیگران، دچار چشم و هم چشمی نمی‌شود، دچار طمع نمی‌شود، دچار حرص نمی‌شود، دچار حسد نمی‌شود، یک بار دیگر این شعر را آرام بخوانم، که در یادتان بماند. از بیابان عدم تا سر بازار وجود، که خودشان هم نمی‌دانند مردم، یعنی هیچ کس توجه به این معنا ندارد به تلاش کفنی آمده عریانی چند، همین.

بعضی‌ها هم که می‌دانید بی‌کفن می‌میرند، شنیدید تا حالا آدم بی‌کفن را من برایتان بگویم، یک کسی از دنیا می‌رود این یک مسئله فقهی است، یک مسئله شرعی است، شرعی قرآنی و اسلامی و اهل بیتی، یک کسی امشب می‌میرد دویست میلیارد تومان پول نقد مانده ویلا مانده، خانه مانده، ماشین مانده، وصیت ندارد، راجع به اموالش هیچی، مرد صبح این را می‌خواهند ببرند بهشت زهرا چون هیچ وصیتی ندارد باید از زنش، دخترش، پسرش، برای کفن اجازه شرعی بگیرند که از مال خودش به اندازه سه تکه کفن، یکی پیراهن، یکی لنگ، یکی سراسری بدن، اجازه بگیرند که ما از این دویست میلیارد تومان به اندازه پول یک دانه پیراهنی نصف، یک لنگ، یک دانه سراسری پارچه به ما بدهید، اگر زنش، پسرش، دخترش، گفتند نه ما اجازه نمی‌دهیم این می‌شود بی‌کفن، حالا کی باید بهش کفن بدهد واجب است به میت کفن بدهند، شهرداری، شهرداری. عمق شعر معلوم شد، از بیابان عدم تا سر بازار وجود، به تلاش کفنی آمده عریانی چند، این برای دنیا متاع دنیا، اما بخش دوم آیه که مربوط به نعمت‌های معنوی است، قبول نبوت، قبول امامت، عمل به احکام الهی، تقوا، اجتناب از محرمات، اینها ما عندالله است، یعنی نعمت‌های معنوی الهی است که هر کسی از این نعمت‌ها بهره‌مند بشود خدا می‌فرماید ما عندالله خیر و ابقی، این نعمت‌های معنوی یعنی خدمت‌هایتان، عبادت‌هایتان، اخلاقتان، زن و بچه‌داری درست‌تان، اقتدا به پیغمبر، اقتدا به ائمه طاهرین اینها برایتان بهتر از کل متاع دنیاست و ماندگار، چون متاع دنیا ماندگار نیست، اما برای کی ماندگاراست؟ للذین آمنوا برای اهل ایمان که این نعمت‌ها را برداشت کردند آنی که دین ندارد که نعمت‌های معنوی را ندارد که چی برایش بهتر است؟ چی ماندگارتر است؟ هیچی.

بعضی‌ها واقعا هیچ می‌شوند، پوچ می‌شوند، لا نقیم لهم يوم القيامه  وزنا، قرآن می‌گوید بی‌ارزش بی‌ارزش از آب درمی‌آیند هیچی نمی‌ارزند، و ما عندالله خیر و ابقی للذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون، آنهایی که با تکیه بر پروردگار پر هستند، راحت هستند، اطمینان، آرامش برایشان هست اصلا هم گول پول و مال و صندلی و وکالت و وزارت و ریاست را نمی‌خورند اصلا سرشان کلاه نمی‌رود مردم مومن، خب اینها که ماندگار نیست دیگرآدم چرا در کمبودش ناله بزند، چرا در پر مستی بکند، نه در کم باید ناله زد نه در پر باید بدمستی کرد، یک روایت ناب هم برایتان بخوانم از کتاب اعلام الدین که از کتابهای مهم ماست، بسیار مهم. یا امام صادق نقل می‌کنند یا حضرت باقر، خیلی جالب است که موسی بن عمران چون منطقه‌اش منطقه دریا بوددیگر، نیل و دریا و آمده بود یک روز ساحل دریا، دید که این صیاد ماهی آمد، دامش را گذاشت، ماهی‌گیری‌اش را، یک سجده جانانه عاشقانه به خورشید کرد موسی فهمید این خورشید‌پرست است، حال کرد با خورشید، بعد به امید خورشید اولین تور را انداخت در آب پر از ماهی شد، باز به عشق خورشید دومین تور را انداخت پر از ماهی شد، سومین تور را انداخت پر از ماهی شد و دیگر بیشتر هم نمی‌توانست ببرد، حالا یا قاطر بود یا الاغی بود، اسبی بود، تمام ماهی‌ها را بار کرد و رفت، هنوز موسی ایستاده بود، حضرت می‌فرماید موسی دید یک صیاد دیگر آمد تورش را گذاشت، اول دو رکعت نماز خواند خیلی نماز باحالی بود، یک نماز باادب، با وقار، مخلصانه، عاشقانه، و بعد هم گفت پروردگارا به امید تو، تور را انداخت در آب بعد که کشید یک دانه ماهی در آن نبود، باردوم گفت خدایا به امید تو، فما اوتیتم من شیء فمتاع الحیاة الدنیا کل دنیا خودش ماندگار نیست حالا دو تا تکه ماهی ماندگاراست؟ یا دو قران پول و دو دلار ماندگاراست یا این بدن ماندگاراست، تور دوم هم ماهی در آن نبود، تور سوم را که انداخت یک دانه ماهی معمولی در آن افتاد وقتی تور را کشید بیرون سر این یک دانه ماهی اینقدر خدا را شکر کرد، من لیاقت نداشتم، من از تو طلبکارنبودم، چه نعمتی به من دادی، من چطوری شکر تو را بکنم ماهی را انداخت در کیسه و رفت، موسی بن عمران به پروردگار گفت خدایا ما این عطا و منع را حالا به قول ما تهرانی‌ها حالیمان نشد، حالیمان نشد، سه تا تور پر عطا کردی، و از اینکه یک بار تور این بنده خوبت پر بشود منع کردی، تو تور دشمنت را سه بار پر کردی مردک آفتاب‌پرست بود، اما این خداپرست موحد نه در تورش یک دانه ماهی بعد از سه بار تور انداختن نبود، این عطا و منع چیست؟ وَ أَصْحٰابُ اَلْيَمِينِ مٰا أَصْحٰابُ اَلْيَمِينِ  ﴿الواقعة، 27﴾ فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ  ﴿الواقعة، 28﴾ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ  ﴿الواقعة، 29﴾ وَ مٰاءٍ مَسْكُوبٍ  ﴿الواقعة، 31﴾ وَ فٰاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ  ﴿الواقعة، 32﴾، خدا فرمود موسی دست راستت را نگاه کن، اصحاب یمین، برگشت پرده کنار رفت خدا بهشت را به موسی نشان داد فرمود اینجا جای آن نمازخوان است که یک دانه ماهی بیشتر بهش ندادم، ببین چی بهش دادم بعد از پنجاه شصت سال، حالا دست چپت را نگاه کن، وَ أَصْحٰابُ اَلشِّمٰالِ مٰا أَصْحٰابُ اَلشِّمٰالِ  ﴿الواقعة، 41﴾ فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ  ﴿الواقعة، 42﴾ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ  ﴿الواقعة، 43﴾، وقتی موسی دست چپ را نگاه کرد پرده رفت کنار هفت طبقه جهنم داشت شعله می‌کشید، خطاب رسید اینجا هم جای آن آتش‌پرست است، حالا زندگی کدامشان بهتر است، گفت خدایا آن مرتیکه را که ولش کن بدبخت بیچاره، تمام ماهی‌های دریا را هم برمی‌داشت می‌برد نمی‌ارزید این است، ما عندالله خیر و ابقی، بهشت برای شما بهتر است و ماندگارتر است تا دنیایی که غرق‌تان بکند و عاقبتش هم هیچ و پوچ بشود.

خدایا به مولود امشب، وجود مبارک زینب کبری، این زن بی‌نظیر تاریخ بعد از صدیقه کبری، آنچه خیربه اهل خیر دادی به ما و زن و بچه‌ها و نسل ما عنایت فرما، هر چه شرّ از خوبان عالم برطرف کردی از ما و زن و بچه‌ها و نسل ما تا قیامت برطرف کن، امام، شهدا، غریق رحمت فرما، گذشتگان ما اگر در برزخ گرفتارند به شخصیت زینب کبری همشان را نجات بده، خدایا به حقیقتت قسم، دین ما، کشور ما، مردم ما، محراب و منبر ما، رمضان و محرم و صفر و فاطمیه ما، رهبر ما، همه این واقعیات را از حوادث حفظ فرما. امام زمان را دعاگوی ما قرار بده، عاقبت ما را عاقبت انبیا و ائمه قرار بده، یک حمد و یک سوره برای کل اموات دنیا از زمان آدم تا این لحظه بخوانید.

 

 ...

برچسب ها :