شب نهم
(تهران حسینیه حضرت قاسم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
آیهای را از قرآن مجید ازسوره مبارکه حج اواسط سوره برایتان قرائت میکنم البته دو آیه است که یاد میدهد با خدا باید چگونه زیست که در آن زیستن رضایت وجود مقدس او به دست بیاید که سعادت دنیا و آخرت ما از دل آن رضایت رخ نشان میدهد.
ما نمیتوانیم بدون خدا باشیم، نمیتوانیم حذفش بکنیم، ما با این آیه واقعا باید چه کار بکنیم که پروردگار میفرماید كٰانَ اَللّٰهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطاً ﴿النساء، 126﴾، شما در دایره حکومت پروردگارهستید و این دایره روزنه خروجی ندارد، که حالا بخواهید خدا را رها بکنید یا حذف بکنید از آن روزنه از آن پنجره، از آن کوچه، از آن جادهای که در محیط این دایره حکومت است خارج بشوید، نمیتوانید خارج بشوید.
خدا هم دوستتان دارد خیرخواهتان است، بدیتان را نمیخواهد، این آیه را من الان یادم نیست در چه سورهای است که اینجور معنی میکنم، وَ لاٰ يَرْضىٰ لِعِبٰادِهِ اَلْكُفْرَ ﴿الزمر، 7﴾، خوشم نمیآید یک نفرتان اهل جهنم بشوید، خب با این پروردگاری که در همه زمینهها با ما خوب معامله میکند ما هم باید با او خوب معامله بکنیم، در کنار وجود مقدس او مراقبت او، محافظت او، نگاه او، احاطه او، یک زندگی پاک و سالمی در رابطه با خودش داشته باشیم.
آن وقت عجیب هم به انسان رویکرد دارد وقتی که انسان زیستش در کنار او زیست صحیحی باشد، گوش میدهد به حرف آدم، اگر مشکلی به زندگی بیندازند حل میکند، اگر خواستهای داشته باشد اجابت میکند، خب آن دو آیه را برایتان میخوانم که خودش روش زیست در کنار خودش را یاد داده است. در رابطه با پدر و مادر که آنها را هم امکان ندارد حذف بکنیم یک آیه میخوانم آن هم نصف کاره، چون آن آیه در بین حدود ده تا آیه است که خوب هم است هر ده آیه خوانده شود اما من یک آیه را برایتان میخوانم که در رابطه با پدر و مادر است در ضمن یک سوالی که سومین پیغمبر اولوالعزم پروردگار از پروردگار کرده است. این خیلی جالب است برای خود من خیلی بهتآور است اخلاق خدا و این که چگونه با پدر و مادر زیست کنیم، این هم تعلیم خود پروردگار است.
در ارتباط با مردم که چگونه با مردم زندگی کنیم امروز فقط یادم میآمد که من یک روایت بسیار باارزشی را سالها قبل از رسول خدا دیده بودم، نه کامل متن روایت یادم میآمد هر چی فکر میکردم روایت را در ذهنم تکرار میکردم میدیدم انگار کم دارد تمام نیست، و نه جایش را میدانستم که در کتابخانهام بروم کتاب مربوطه را بردارم و ببینم.
یک دفترچه کهنهای داشتم این را با خودم صبح بعد از نماز برداشتم آوردم در ماشین بروم یک منبری ساعت شش تا هفت صبح، گفتم یک نگاهی در این دفترچه بکنم نه برای این روایت، برای یک مطلب دیگر، ولی در صفحات اول دفترچه آخر یک صفحه دیدم روایتی که برای امشب میخواهم آنجا نوشته شده است، خوشبختانه آدرسش هم نوشته بودم جلد هفتاد و پنج بحار الانوار علامه مجلسی. که سعی میکنم هر سه بخش از قرآن را بخوانم امشب که سخن ناقص نماند.
اما دو آیه سوره حج، فَإِلٰهُكُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ ﴿الحج، 34﴾، شما که کنار من قرار دارید این را بدانید که کلیددار هستی، کارگردان آفرینش و آنی که به حقیقت شایسته این است که بندگی بشود یک نفر است، شما در اعتقادتان در نگاهتان، سعی بکنید چیزی را برای پرستیدن در کنار خدا علم نکنید، پرستیدن یعنی چی؟ عبادت کردن یعنی چی؟ یعنی گوش دادن به خواسته معبود، خب با توجه به این معنا ما هزاران معبود میتوانیم در این عالم داشته باشیم که در قرآن هم کلی را میگوید، در روایات هم آمده یک کسی معبودش فقط پول است، در برابر فالهکم اله واحد به جای لا اله الا الله میگوید لا اله الا الدلار، و در تمام زندگیاش هم از پول شکلگیری میکند، به قول معروف رشتهای بر گردنش افکنده دوست یعنی پوست میکشد هر جا که خاطرخواه اوست، پول است دیگر، زرق و برق دارد، جادهباز کن است، میگوید نگرانی نداشته باش، میخواهی یک مجلس مخلوط مرد و زن برپا بکنی و شام بدهی و صد جور گناه با لذت در آن علم بکنی من هستم. این عبادت پول است. عبادت غریزه جنسی هم همین است که غریزه جنسی به انسان بگوید این رابطه را میخواهم، این دیدار را میخواهم، این ارتباط نزدیک را میخواهم انسان بگوید چشم این میشود معبود علم شده در مقابل معبود واحدی که دو تا نیست اما من یک دانه دیگر کنارش علم میکنم دو معبوده میشوم، سه معبوده و چهار معبوده میشوم که اسم این کار را پروردگار در قرآن گذاشته شرک و این شرک در عبادت است که ماوقتی بچه مدرسهای بودیم از همدیگر میپرسیدیم در عالم بچگی خدا را میخواهی یا خرما را؟ بچهها میگفتند خدا را خب اگر آدم خدا را بخواهد خرما را هم بخواهد میشود دو معبوده، اگر آدم خدا را بخواهد دلار را هم بخواهد ولی بر ضد پروردگار کنار این دلار عمل بکند رفتار بکند، این میشود دو تا عبادت، یک عبادت حق، یک عبادت باطل، حالا شما بفرمایید قیامت خدا این دو تا را تفکیک نمیکند؟ بگوید پرونده عبادت باطلت کنار، ارزش عبادت من اینقدر زیاد است که ما به آن پرونده نگاه نمیکنیم همین را رسیدگی میکنیم عبادت درستت را، نه این کار را نمیکند این را حضرت باقر توضیح جالبی برای ما داده است، حضرت باقر میفرماید عسل در صورتی قیمت مناسب خودش را دارد که عسل خالص باشد، مثلا میگویند یک کیلو عسل خالص دست نخورده درست بنیاندار صد و بیست تومان صد و پنجاه تومان، حالا امام باقر میفرماید یک کسی بیاید یک کیلو عسل را با نیم لیتر سرکه شدید به هم بزند و قاطی بکند، حالا ببرد بازار، این عسل را کی میخرد؟ خب هیچکس نمیخرد، چی کارش باید بکنند؟ باید دور بریزند، دو عبادت هم خدا و هم خرما را قیامت دور میریزند، چون به درد خرید در بازار قیامت نمیخورد این که قرآن اصرار دارد به این حقیقت مخلصین له الدین، اگر بنا باشد بنده من باشی همه طرفه بنده من باش، رشته رشته نکن بندگی من را، هم من هم شیطان، هم من هم مفاسد ماهواره، هم من هم دلار، هم من هم حرام، هم من هم زنا، هم من هم عرق، هم من هم ورق، این عسل مخلوط با سرکه است بدهی به من ، من دور میریزم. این یک جمله.
فالهکم اله واحد، اگر میخواهی کنار من زندگی کنی خدایان قلابی کنار من علم نکن، من خودم یادت میدهم با پول چه کار بکنی، من خودم بهت امر میکنم فرمان میدهم و ابتغوا من فضل الله باید دنبال پول درآوردن بروی من خودم بهت امر میکنم و بعد میگویم حالا که داری بنده من دنبال پول میروی یک راههایی را برای پول درآوردن به روی خودت ببند چون میشود از طریق رشوه، اختلاس، دزدی، غصب، تقلب، خوردن مال مردم، خوردن ارث خواهرو برادر پول درآورد آنها را من رضایت نمیدهم چرا؟ چون آنها پایمال کردن حق دیگران است و سوزاندن دل دیگران است، پولی که با سوز دل دیگران به دست میآوری زهر و آتش است من خودم امر میکنم برو دنبال پول اما بهت میگویم کلوا مما فی الارض هر چی در این پنج قاره از میوهجات، سبزیجات، صیفیجات، گوشتها، هست کلوا مما حلالا طیبا، آنی را که من بهت حلال کردم بخور حالا هر نوع سبزی حلال است بخور، هر نوع گوشت حلال است بخور، هر نوع لباس حلال است بپوش، هر نوع زمین برایت مباح است بخر، هر فرشی که خوب است برای زندگیات بخر، هر مرکبی خوب است بخر، باز تمام نیست دستور من چنانچه بعد از خوردنت، بعد از پوشیدنت، بعد از خانه خریدنت، بعد از مغازه خریدنت، بعد از ماشین خریدنت سر سال اضافه آوردی برای ساختن بهشتت، صدقه بده، انفاق بکن، زکات بده، خمس بده، به مستحق برس، به یتیم برس، اینجوری غرق در پول باش من هم خوشم میآید.
اما اینکه پول را یک معبودی برعلیه من علم بکنی نه این میبرتت جهنم، اما اینکه زنی را یا یک خانمی مردی را علم بکند در برابر من بشود الهه او و اله او نه این شرک است و این شرک ظلم عظیم است و این ظلم عظیم اگر تا آخر عمر ادامه پیدا بکند محال است من این گناه را ببخشم، محال است. چون من معبود واحد هستم من دو تا نیستم، شما دو تا نساز، سه تا و چهار تا نساز، پس در کنارمن با توحید زندگی کن. این یک جمله.
جمله بعد فَلَهُ أَسْلِمُوا، تسلیم هیچ کس نباش، که هر کسی به هر چیزی دعوتت کرد بگویی چشم، بگویی میآیم، بگویی میخورم بگویی میپوشم، بگویی انجام میدهم، رفتی جوان هستی آدم خوبی هستی یک دختری را دیدی خیلی هم پسندیدی دختر میگوید من را عقد کنی بیایم در خانه تو چادر که جای خود دارد من روسری هم قبول نمیکنم حالا بیا با من ازدواج کن قرآن میگوید به حرفش گوش نده، شما حال تسلیمت را جهت بده به یک نفر، آن هم من هستم که خیرخواهت هستم، بر تو رحیم هستم، کریم هستم، محسن هستم، غفور هستم، ودود هستم، بهشت دارم، ولی دیگران این صفات را ندارند که تسلیمشان بشوی، پس تسلیم هر کسی بشوی خسارت داری میکنی، ضرر داری میکنی.
فَلَهُ أَسْلِمُوا، بعد میفرماید وَ بَشِّرِ اَلْمُخْبِتِينَ حبیب من از طرف من به مرد و زنی که عبادت متواضعانه در پیشگاه من دارند سه تا بشارت بده، البته در آیه نیست ولی این آیه را با آیات دیگر قرآن که معنی میکنیم این سه بشارت در آن است، یکی بشارت بده بهشان به آمرزش، یکی بشارت بده به رضایت الله یکی بشارت بده به جنت الله، یعنی اگر شما در کنار توحید بمانید تسلیم پروردگار هم باشید سه سرمایه ابدی برایتان قرار میدهد سه سرمایه، غفران الله، رضایت الله، جنت الله. اما تسلیم من باش.
به پدرش امام صادق گفت یک مردی به من گفته پولهایت را بردار بیاور با هم شریکی کار بکنیم، من زرنگ هستم من هنرمند هستم، من قواعد تجارت را بلد هستم، من پولت را دو برابر میکنم سه برابر میکنم، امام صادق فرمود پسرم تسلیم او نشو، او در بین مردم مدینه مشهور به مشروبخوری است آدم مشروبخور متعهد نیست مغز درست و حسابی ندارد، وفادار نیست، گفت بابا میگویند، فرمود من وظیفهام است راهنمایی بکنم نکن این کار را، گوش نداد تسلیم او شد تمام پولش را به او داد، کل پول نابود شد، پسر امام صادق دست خالی شد، امام صادق مکه بودند پسر هم که فهمید دست خالی شد و کل پولها به باد رفته مکه بود، در طواف کناربیت به پدر امامش گفت یابن الرسول الله پدرم تو دلسوز من هستی، تو پدر من هستی، تو امام زمان من هستی، تو امام معصوم هستی به من دعا کن خدا این پول از دست رفته را به من برگرداند فرمود من هم که دعا بکنم مستجاب نمیشود بهت گفتم تسلیم عرقخور نشو، این تلخی را باید بچشی. من دعا هم بکنم فایدهای ندارد.
آخه ما خیال میکنیم اگر انبیا و ائمه به ما دعا بکنند دعا مستجاب میشود کل دعاها نه دعا شرایطی دارد، عبدالله ابن اوبی رئیس منافقان مدینه بود اما یک پسر داشت خیلی نازنین بود، خیلی بچه شایستهای بود، خیلی بزرگوار بود، این جوان آمد پیش پیغمبر گفت پدرم مرده، رئیس منافقین که خدا در قرآن اقلا علیه منافقین دویست تا آیه دارد، خدا گفته کافران و مشرکان میروند جهنم اما به منافقین که رسیده فرموده إِنَّ اَلْمُنٰافِقِينَ فِي اَلدَّرْكِ اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ ﴿النساء، 145﴾، در بدترین جای جهنم منافقین را جا میدهم. گفت پدرم صبح مرده، یا رسول الله من که ارادتمند به شما هستم من را میشناسید من اهل توحید هستم، شما اگر نیایید نماز پدر من را بخوانید آبروی خانواده ما میرود، فرمودند برو الان میآیم، تشریف آوردند کنار جنازه، یکی از دعاهای نماز این است یکیش در تکبیر سوم، الله اکبر اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات تا جملهای که ختم میشود به این اللهم اغفر لهذا المسجی بین قدامنا خدایا من پیغمبر درخواست میکنم این کفن پیچیده را که پیش پای ما گذاشتند بیامرز، تکبیر بعد را و تکبیر آخر پیغمبر آمد کنار جبرئیل نازل شد این آیه را آورد، سَوٰاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ ﴿المنافقون، 6﴾، خدا میگوید حبیب من این استغفار تو و در خواست آمرزش تو برای این مرده اگر هفتاد بار هم تکرار میشد سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اَللّٰهُ لَهُمْ ﴿التوبة، 80﴾، من تا خدا هستم اینها را نمیآمرزم حالا تو هم از من خواسته باشی بخواهی.
اصلا بدون خدا زندگی کردن صرف نمیکند، خب جمله بعد، بندگان من با من قاطی هستند، دوست دارند من را، من هم دوستشان دارم، یک علامتشان این است اَلَّذِينَ إِذٰا ذُكِرَ اَللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، هر وقت حرف خدا را پیششان میزنند، هر وقت حرف خدا به میان میآید، حرف خدا ذکر خیر خدا یعنی دعای کمیل، یعنی دعای ابوحمزه، یعنی دعای عرفه، یعنی گفتن درباره اوصافش، اَلَّذِينَ إِذٰا ذُكِرَ اَللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، حال دلشان عوض میشود، حالا خیلیها حال دلشان شدید عوض میشود، خیلیها متوسط خیلیها هم زیر متوسط، بالاخره عباد من اثربردار از یاد من و ذکر من و مطالب درباره من هستند. این هم یک مسئله.
اما مسئله دیگر، بندگان من کنار من آدمهای ثابت قدمی هستند دنیا دار مصیبت است، دار بلاست، دار مشکلات است، به قول امیرالمومنین بافتش بر سختیهاست، هیچ کسی ایمن از بلا نیست، تحریم است، مشکلات است، کم پولی است، خجالت زن و بچه است، قرآن میگوید وَ اَلصّٰابِرِينَ عَلىٰ مٰا أَصٰابَهُمْ، مشکلات و سختیهایی که برایشان پیش میآید دست از من برنمیدارند میمانند. اصلا با من میمانند. دیگر اوج استقامت و دست بر نداشتن را شما باید در گودال قتلگاه ببینید، فقط. یک کسی که تشنه افتاده، گرسنه افتاده، به امام صادق یک نفر گفت، گفت شنیدم میگویند هزار و نهصد و پنجاه تا زخم به بدن خورده، بدن جا ندارد که هزار و نهصد و پنجاه تا زخم بخورد، فرمود راست میگویی، اما هزار و نهصد و پنجاه تا زخم هم راست است، زخم روی زخم زده شد، نه اینکه هزار و نهصد و پنجاه تا را چیدند یک زخم بوده سه بار دوباره خنجر و شمشیر زدند. گرسنه، تشنه، هفتاد و یک بدن قطعه قطعه روبرویش، صدای گریه زن و بچهاش اما ببینید چقدر عاشقانه اعلام وفاداری و ایستادن کرد، الهی رضا بقضائک صبرا علی بلائک.
میدانید صدیقه کبری چقدر مصیبت دید، هیچ کس تا حالا روی منبرها توضیح نداده به توضیح هم نمیآید، خود من هم اتفاق نیفتاده به خصوص در این چند ساله بگویم که چی شد مدینه، گریه گلویم را میگیرد نمیتوانم بگویم میمانم، این همه مصیبت که حضرت زهرا میگوید آنچه به سر من آمد اگر به سر روزها میآمد روزها شب میشد، صبت علیّ مصائب لو صبت علی الایام سرن اللیالی اما همین خانم در اوج مصیبت، در اوج مشکلات، در اوج بردن مالش، در اوج آتش زدن در خانهاش، نیامد بنشیند بگوید ما که عزیز دردانه تو هستیم، ما که بهترین عبادت را داشتیم چرا اوضاع ما اینطوری شد چرا جلویش را نگرفتی؟ میدانید چی گفت؟ به امیرالمومنین گفت علی جان دلت خوش باشد این اصلا کوه دماوند والله نمیتواند هضم بکند گفت دلت خوش باشد خدا کنار تو یک کنیز قرار داده مثل من، من جانم را برای تو در طبق اخلاص گذاشتم از تو دفاع میکنم تا جان من را از من بگیرند، این صبر. این حوصله. نه اینکه یک خرده گوشه زندگیام بسابد بگوید خدایا نشد تو هم نمیتوانی خدایی کنی، ما رفتیم چرا از پیش خدا میروی کجا میروی؟ حالا رفتی یک اداره کارت را انجام ندادند، رفتی یک جایی مشکل برایت ایجاد کردند، رفتی پرونده کارت را، مغازهات را، مالیاتت را، وزارت کارت را کش دادند حوصلهات سر رفت ناراحت شدی اصلا اینها به خدا و به پیغمبر و به امام حسین چه که از اینها جدا بشوی؟ مگر سید الشهدا وزیر کار بوده که شما از او نگران بشوی، مگر پروردگار عالم شهردار بوده که حالا دو سال است پروندهات معطل شده به آنها چه؟
قرآن میگوید بندگان من در پیشامدها صبر میکنند کنار من، یعنی فرار نمیکنند از من، وَ اَلْمُقِيمِي اَلصَّلاٰةِ بندگان من اهل نمازند در کنار من، کیف میکنند که من اول غروب راهشان دادم، اجازه دادم دستهایشان برود بالا، اجازه دادم الله اکبر بگویند، اجازه دادم الحمدلله رب العالمین بگویند، اجازه دادم رکوع بروند، اجازه دادم سجده بروند، وقتی به بندهام اجازه میدهم سجده بکند یک مقدار که سجدهاش طول میکشد شیطان میگوید کمرم را شکست، بنده من اهل نماز است، اهل نماز است. حالا نمازهای ما که خیلی نمازهای سهل و ساده و سه چهار دقیقهای است. من خدمت آیت الله العظمی بروجردی رسیده بودم، ایشان آخرهای عمر فقط شبها میآمدند مسجد اعظم نماز جماعت صبح و ظهر دیگر توان زیادی نداشتند نمیآمدند، هشتاد و هشت سالشان بود اتاقی که در آن نماز ظهر و عصر را میخواندند و صبح هست دست نزدند، خادمش میگفت من خادمش را دیده بودم، خادمش میگفت، اول اذان میرفت در این اتاق از پشت در را قفل میکرد آخه در شلوغی ظهر و در گرسنگی خیلی آدم حال عبادت ندارد، حالا شب است آدم با یک تن محزونی حمد و سوره میخواند رکوع میکند قنوت میخواند میگفت ظهر که میرفت برای نماز ظهر و عصر در را از پشت قفل میکرد من هم میدانستم مثلا دوازده و ده دقیقه که اذان است نماز ایشان یک ربع و یک و نیم تمام میشود، تمام ذکرهای رکوع و سجود را هفت بار حتی در نماز جماعت، میگفت من دیگر میدانستم یک و نیم باید نهارش را حاضر میکردم، نهارش هم بیشتر یا نان و کشک بود، یا نان آبگوشت رقیق بود، یا نان و ماست و خیار بود یا آب دوغ خیار بود، اصلا سفره پر شکمی نداشت ایشان، دیگر یک و نیم میدانستم کلید را میپیچاند در را باز میکند من نهار را قبلا آماده کرده بودم یک دانه پیراهن هم برایش آماده کرده بودم چون در نماز اینقدر گریه میکرد که پیراهنش خیس میشد. این بنده من، نمازهای شما هم خوب است قابل قبول است.
البته اگر نماز مطابق با رساله باشد که هست، وضوی درست، غسل درست، تیمم درست، حمد و سوره درست، رکوع با ادب که آدم درست برود رکوع که ایستاد سبحان ربی العظیم و بحمده، ه که از دهانش درآمد یک نفس بعد بلند شود اگر رکوع و سجود و حمد و سوره را به هم بپیچد باطل است نماز، وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿الحج، 35﴾، بندگان من دست به جیب هستند فقط خودشان نمیخورند نمیگویند من، میگویند ما، با پدر و مادر میخورند، با برادر و خواهر میخورند، با مهمان میخورند، با قوم و خویش میخورند، با فقیر میخورند با یتیم میخورند، با تهیدست میخورند. اینها بندگان من هستند.
خب فرصت نشد سراغ آیات دیگر برویم که با پدر و مادر چگونه باید زیست کرد و با مردم ولی یک نکته راجع به مسئله دوم میگویم واقعا بهتآور است، در کوه طور خدا به موسی و هارون خطاب کرد اذهبا الی فرعون فرعون را دیگر همتان میشناسید مجسمه ظلم، آدمکشی، فساد، اِذْهَبٰا إِلىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغىٰ ﴿طه، 43﴾، او در همه زمینههای زندگی متجاوز است درست؟ آیه بعد فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَيِّناً ﴿طه، 44﴾، اما موسی هارون با او نرم حرف بزنید، صدایتان را بلند نکنید، داد نکشید، عصبانی نشوید، فریاد در برابرش نداشته باشید، خیلی نرم با او حرف بزنید، با عاطفه، با محبت، موسی وادار به سوال شد از این حکم، گفت خدایا این که خیلی بچهها را کشت، خیلی مردها را کشته، خیلی داغ به جگر زنها گذاشته، خیلی ظلم کرده، خیلی فساد کرده چرا به من میگویی داد نکش؟ خطاب رسید موسی مادرت که انداخت در آن جعبه انداخت در آب، آب رود نیل آورد در دربار، مامورها گرفتند در جعبه را باز کردند دادند بغل فرعون، من محبت تو را ریختم در دل فرعون که سرت را نبرّد، نکشد، حدودا بیست سال کنار فرعون نانت را داد، آبت را داد لباست را داد، بهت محبت کرد، او نسبت به تو که پیغمبر اولوالعزم من هستی بوی حق پدری میدهد بلند بلند با او نباید صحبت کنی، این دین است. این در کنار پدر و مادر زیستن است، سفارش فرعون را به عنوان اینکه بوی پدر بهت میدهد را به موسی میکند، پدر و مادرهای ما که بنده خداها آدمهای خوبی هستند، البته معصوم نیستند و نبودند ولی حالا قرآن میگوید همین پدر و مادرت که معصوم نبودند اگر با تو دعوا کردند، اگر تلخی کردند، حالا یا زنده هستند یا مردند، بنده من هر وقت آمدی در خانه من بگو و ارحمهما کما ربیانی صغیرا، خدایا تلخیها و تلنگرهایشان را به من تلافی نکن رحم کن به من، اینها خیلی زحمت من را کشیدند، اما در کنار مردم چگونه باید زیست کرد پیغمبر ظاهرا در روایتشان چهار تا پیشنهاد خیلی مهم دارند که من فقط متن را میخوانم تا فردا شب که خدا بخواهد توضیح بدهم چون خیلی مهم است، من آمن الناس نه مردم مومن کسی که در ارتباط با مردم است، و لم یظلمه و حدثهم فلم یکذبهم و وعدهم فلم یخلفهم فهو ممن کملت مروته و ظهرت عدالته و وجبت اخوته و حرمت غیبته، این راه رفتار با مردم است.
بیان مصائب دختر پیغمبر خیلی کار مشکلی است، میشنویم مصیبت ولی برادران و خواهران مصیبت زن یک شوهر نبوده، انسان خدا یک وقت اراده میکند همسرش را بگیرد از آدم خب زن از دنیا میرود، زن خوب، پاکیزه، درستکار، شوهر گریه میکند، اما تا کی؟ نهایتا تا شب هفت، تا شب چهل، سی سال بعد از از دنیا رفتن صدیقه کبری ابن عباس میگوید من خضاب درست کرده بودم که به موی سپیدم بزنم، خوش تیپ بشوم، گفت گفتم این کاسه خضاب را ببرم پیش امیرالمومنین در کوفه بگویم شما هم محاسنت را خضاب کن، وقتی کاسه را بردم گریه کرد فرمود من سی سال است هنوز دچارداغ زهرا هستم، خیلی حرف است، خیلی حرف است.
...