لطفا منتظر باشید

روز ششم چهارشنبه (19-12-1394)

(تهران مسجد محمدی)
جمادی الثانی1437 ه.ق - اسفند1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

در سوره مبارکه بقره یکی از آیاتش آیه‌ای است که خداوند متعال مقدم دانستن دیگری را بر خود به عنوان ارزش قلمداد کرده است.

در این آیه اوج مقدم کردن دیگری را بیان می‌کند، که جانی در خطر حتمی قرار گرفته بود و دیگری جان خودش را سپر آن جان قرار داد که آن جان محفوظ بماند.

شیعه کل دانشمندانش اهل سنت درصد بالایی از علمایشان، نوشتند که این آیه شریفه در شأن وجود مبارک امیرالمومنین نازل شده است.

اهل مکه مخصوصا قبیله قریش دیدند که اگر یک نفر را برای کشتن پیغمبر تحریک کنند بنی هاشم او را می‌کشند، برای اینکه خون پایمال بشود از چهل قبیله از هر قبیله‌ای یک نفر را انتخاب کردند چهل نفر، که وقتی مطمئن شدند پیغمبر خواب است بریزند در خانه حالا در را بشکنند از دیوار بپرند بالا، و حضرت را به قتل برسانند خونش هم گردن یک نفر نیفتد.

فکرشان هم این بود که بنی هاشم تعداد نفراتشان که زیاد نیستند نمی‌توانند با چهل تا قبیله مقابله کنند خون از بین می‌رود.

به امیرالمومنین فرمود یک چنین جریانی دارد اتفاق می‌افتد و باید یک نفر در این خانه بماند و من از این خانه بروم عرض کرد آقا من می‌مانم، فرمود چهل نفر می‌خواهند برای کشتن حمله کنند، گفت خب شما اگر از این خانه بروید سالم می‌مانید؟ فرمود بله من تا مدینه سالم می‌رسم، گفت من جانم را فدای شما می‌کنم اگر بنا باشد شما با فدا شدن من سالم بمانید.

که بعضی از اینهایی که ایرادهای بنی اسرائیلی می‌گیرند، می‌گویند خب علی بن ابیطالب که زنده ماند چه ثوابی دارد؟ اگر می‌کشتند شهید شده بود، ولی اینها بی‌توجه به بعضی از مسائل قرآن و روایات هستند، که اگر کسی قصد جدی برای کاری را داشت و اتفاق نیفتاد خداوند متعال براساس آن قصد جدی آن کار را اتفاق افتاده حساب می‌کند، چه فرقی می‌کند در پیشگاه خدا که من قصد جدی داشتم کاری را برای او انجام بدهم زمینه‌اش فراهم نشود، نه از قصدم پشیمان هستم و نه ناراحت، پیش نیامد.اگر پیش آمده بود من قصدم را قطعا عملی می‌کردم.

خب این دقیقا عین کار است،  عین شهادت است، عین جهاد است، حالا در این زمینه چه روایات زیبا و جالبی داریم غیر از قرآن که چند روز پیش از سوره شعراء برایتان نقل کردم، ابراهیم قصد جدی داشت، حکم خدا را در ذبح کردن اسماعیل اجرا بکند، ولی نشد. یعنی خداوند متعال به جای اسماعیل یک قربانی فرستاد که ابراهیم او را قربان کند، اما قرآن به ابراهیم می‌گوید قد صدقت رویا، تو کارت را انجام دادی. این متن قرآن است.

تو کارت را انجام دادی یعنی اسماعیل را قربان کردی و من هم این ذبیح را قبول کردم در حالی که اتفاق نیفتاد، اما پروردگار عالم براساس آن قصد جدی به ابراهیم می‌فرماید قد صدقت الرویا کار را انجام دادی این آیه.

حالا حضرت کشته نشد کشته نشد، ولی قصد جدی داشت که جان را فدای رسول خدا کند. و حیات او را بر حیات خودش مقدم بدارد. من نباشم که تو باشی، این بالاترین مرحله ارزش است.

اما روایت، یکی از جنگ‌های مهم وقتی تمام شد در زمان حکومت امیرمومنان، امام فرمودند همه شما که در جنگ شرکت داشتید بیایید دانه دانه از جلوی من رد بشوید من سهم غنیمت جنگ را بهتان بدهم. آمدند صف کشیدند اولی آمد حضرت یک مشت پول بهش دادند فرمودند برو دومی سومی، هر کدام که  می‌رفتند آن طرف‌تر می‌نشستند می‌شمردند که حضرت چقدر سهم داده، ا ولی ششصد، دومی پنجمی سی‌امی، مشت مشت امیرالمومنین که به اینها پول می‌داد ششصد درهم بود بی‌کم و زیاد.

ما در زیارت حضرت می‌خوانیم السلام علیک یا میزان الاعمال، علی ترازوی خداست، دستش، چشمش، حرفش، عملش همه ترازوی خداست معیار الهی است، آخرین نفر آن هم ششصد درهم بهش رسید دیگر کسی نبود.

پولهایی که روی زمین بود و لای خاک بود و لای گرد و غبار آنها را هم حضرت خودشان جمع کردند شد ششصد درهم فرمودند این هم سهم من. من هم به اندازه شما سهم می‌برم داشتندپولها را برمی‌داشتند که خاکهایش را تمیز بکنند در جیبشان بریزند، یک نفر یک آهی کشید وای، حضرت دستش را از پول کشید فرمود چه شد؟ گفت آقا داشتم می‌آمدم جنگ رفتم برادرم را با خودم بردارم بیاورم مریض بود در بستر افتاده بود، گفتم داداش من دارم می‌روم کمک امیرالمومنین آمد ببرمت که حالت خوب نیست، ضعیف، ناتوان، رنجور، چی کار کنم؟ من خداحافظی می‌کنم می‌روم، گفت آقا داداشم گفت خدایا ای کاش من هم سالم بودم و به کمک علی می‌رفتم حضرت فرمود این ششصد درهم هم حق برادرت است چون قصد داشت به کمک من بیاید او هم جزو ما حساب می‌شود بردار و ببر.

اینجا هم خودش یک ایثار بود دیگر یعنی امام حتی یک درهم برای خودش برنداشت. این جمله را هم بگویم برایتان یادتان هم می‌ماند علی در این دنیا و آخرت هر چی می‌خواهد برای شیعیان مومنش می‌خواهد، هیچی برای خودش نمی‌خواهد، این اخلاق ایثاری امیرالمومنین است.

خب هم قرآن می‌گوید نیت جدّی همان عمل است، هم امیرالمومنین می‌فرماید این نیت جدّی برادرت همین جهاد است، انگار با ما بود زحمت کشید، جنگ کرد، او هم حق می‌برد این جواب یاوه‌گویی آنهایی که می‌گویند آن شب چه تلنگری به علی بن ابیطالب خورده که پاداش داشته باشد، قرآن مجید می‌گوید آن شب علی جانش را برای پیغمبر داد ولو اینکه در ظاهر امر نداده باشد نه اینکه خودش جانش را نداده خب اتفاق نیفتاد.

وقتی این چهل نفر ریختند با شمشیر سر و صدا کردند حضرت روانداز را از روی خودش برداشت و بلند شد نشست، یک مرتبه اینها گیج و مات شدند گفتند پیغمبر کو؟ حالا آنها اسم حضرت را بردند با بی‌ادبی، امام فرمودند ایشان را تحویل من دادید که حالا آمدید امانت داده شده را برگردانید، ایشان را که تحویل من ندادید. آنها هم دیدند خب پیغمبر که نیست، برگشتند.

اینجا یک روایت جالبی را همه نقل کردند و آن این است که پیغمبر در حال گفتگوی با علی بود و گفتگویش داشت تمام می‌شد برود و امیرالمومنین سر جایش بخوابد خدا به دو تا فرشته که خیلی با هم قاطی بودند به هم علاقه داشتند، فرمودند ای دو فرشته من اگر برای یکیتان پیشامد جانی بشود یک نفرتان در معرض خطر قرار بگیرد، حاضر هستید دیگری را بر خود مقدم بکنید و بلاگردان او بشوید؟ شما کشته بشوید آن یکی بماند، شما دو تا را می‌گویم، اینها هم با همدیگر شروع کردن صحبت کردن در روایت دارد که هر دو هی به همدیگر کار را حواله دادند، این به آن می‌گفت تو حاضر شو برای خاطر من جانت را بدهی می‌گفت برای چی تو حاضر شو، هی تو حاضر شو تو حاضر شو، اینها با هم اختلاف داشتند که کدام‌هایشان حاضر باشند به جان دادن برای دیگری، خطاب رسید بحثتان را ادامه ندهید به زمین نگاه بکنید ببینید پیغمبر من با علی، علی هجده نوزده سالش بود دارد حرف می‌زند، علی بن ابیطالب در جواب پیغمبر گفت من اگر بخوابم کشته بشوم شما زنده می‌مانی؟ فرمود بله،  گفت آقا من که یک دانه جان دارم اگر خدا هزار تا جان برای من ردیف بکند من امشب هر هزار جانم را فدای جان تو می‌کنم. گفت شما کجا و این بندگان روی زمین من کجا فرشتگان.

آن وقت همان شب این آیه نازل شد، من الناس نه همه، من یعنی گروهی، بعضی، تعدادی، تازه این تعدادی هم که خدا می‌گوید خیلی کم هستند، وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ  ﴿البقرة، 207﴾ آیه می‌گوید جان را پرداختند، در حالی که جان مانده بود در بدن پرداخت نشد، یعنی امام شهید نشد، اما قرآن می‌گوید شد، من الناس من یشری، بعضی از مردم جانشان را پرداختند یشری، می‌پردازند در حال پرداختن هستند برای چی؟ من الناس یشری نفسه ابتغاء مرضات الله، نه برای اینکه دل پیغمبر را خوش کنند، جانشان را دارند مقدم بر جان پیغمبر می‌کنند در پرداخت و حیات پیغمبر را بر حیات خود پیش می‌اندازند برای به دست آوردن مرضات الله.

آن هم نه برای اینکه پیغمبر دلش خوش بشود که علی عجب انسانی است، یک ذره برای جان دادن آن شب پیغمبر را در کارش لحاظ نکرد، فقط خدا. یعنی آیه می‌خواهد بگوید عیار خلوص کار علی بالاترین عیار بوده.

شاگرد یک عالمی بودم که من آن وقت بیست سالم بود، آن نزدیک هفتاد سالش بود، مجتهد بود از شاگردان رده اول مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری بود، خیلی مسلط به قرآن و روایات بود، و خداوند متعال حالا می‌فهمم چون دیگر از دنیا رفت آن وقت من ارزیابی نمی‌توانستم بکنم اما الان می‌فهمم که خدا یک توفیق ویژه‌ای در درک آیات و روایات به او داده بود. این چیزی است که برادران و خواهران با دو گوش خودم شنیدم، نه نقل قول.

این آیه را توضیح می‌داد من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله، یعنی پیغمبر هم این وسط نبود، فقط خدا. اصلا پیغمبر را امیرالمومنین لحاظ نکرد در پرداخت جان، مستقیم معامله با خدا یشری فروخت، خب فروخت مرضات الله یعنی من هم خریدم، یعنی علی آن شب شهید شد، جانش را به من فروخت من هم خریدم، او شهید شد گرچه به ظاهر شهید نشده، ولی جان را به من فروخت در برابر بهشت نه، یک وقت می‌گفت من یشری نفسه ابتغاء الجنة، خدایا من امشب می‌خوابم بریزند من را بکشند که بعد از کشته شدنم دیگر بی‌دردسر بیایم وارد بهشت بشوم، طرف معامله علی بن ابیطالب آن شب بهشت نبود خدا بود. این عیار خلوص.

از دست ما برنمی‌آید، فکر نکنید ما هم همچنین حالی بتوانیم پیدا کنیم، ما خیلی که حال پیدا بکنیم و قرآن هم امضا بکند که می‌کند چون دارد در آیه، چنین حالی که من دارم می‌روم جبهه من دارم خمس می‌دهم، من دارم زکات می‌دهم من در جلسه ابی عبدالله صدیقه کبری شرکت می‌کنم، من روزه می‌گیرم برای چی آقاجان؟ برای اینکه من را جهنم نبرند بهشت بهم بدهند خدا می‌گوید این عبادتت قبول، با اینکه بهشت و جهنم را در عبادتت شریک من گذاشتی، خالص برای من نبوده، گفتی من خدا را بندگی می‌کنم نروم جهنم، خب نمی‌برمت. خدا را بندگی می‌کنم بروم بهشت خب می‌برمت.

این دیگر نهایت عیار عبادت ماست اما مگر ما از دستمان برمی‌آید که به پروردگار بگوییم شصت سال عبادت کردیم، کار خیر هم کردیم، نه نگاهی به جهنمت داریم نه به بهشتت، این را نمی‌توانیم بگوییم نباید هم بگوییم، چون اگر همین الان خدا اعلام بکند و با صدای خودش و ما هم آن صدا را بشنویم و باور هم بکنیم که بندگان من من جهنم را برای ابد خاموش کردم، بهشت را هم برای ابد نابود کردم، حالا من را بندگی بکنید حالا چند تا مشتری بندگی پیدا می‌شود؟ آی راحت می‌شویم، صبح‌ها تا هشت می‌خوابیم دیگر برای چی بلند شویم نماز بخوانیم حالا که نه جهنم هست و نه بهشت.

آی کیف می‌کنیم چون برای چی روز بیست و نه اسفند بشینیم حساب درآمد سال و خرج و اضافه را بکنیم بعد خمسش را بدهیم، اصلا اگر خدا اعلام بکند من جهنم را خاموش کردم بهشت را نابود ما خیلی ازش خوشمان می‌آید بیشتر دوستش داریم. ما وضعمان این است و به همین وضع هم خدا رضایت داده. که باشد عبادت بکنید برای اینکه جهنم نروید من هم نمی‌برم، عبادت کنید بروید بهشت می‌برمتان.

اما این حال علی الله اکبر، که نه برای رضای پیغمبر، نه برای خوشحالی خانواده، نه برای خوشحال بودن زنده بودن پیغمبر، نه جان برای پیغمبر هیچی اینها را لحاظ نکند بگوید خدایا یک جان دادی به من من امشب با شخص تو معامله می‌کنم. من یشری، شراء بیع، خرید فروش، من جانم را به تو می‌فروشم، به چه قیمتی؟ مرضات الله. نه به قیمت بهشت، لذا این عالم استاد من می‌گفت که اگر این قرآن است آن هم دلیل داشت، دلیلش هم همین رضایت الله، رضایت الله عددی که نیست، حدودی هم نیست، رضایت الله مثل خود الله بی‌نهایت است، رضای خدا که دیگر کم ندارد زیاد ندارد ده تا نیست، هجده تا نیست، هزار تا نیست، چهارچوب نیست، رضایت الله یعنی صفت خدا با ذات یکی است بی‌نهایت است، می‌گفت اگر روز قیامت از حضرت آدم تمام انبیاء، اولیاء، امت‌ها، انسان‌ها، همه تا روز برپا شدن قیامت یک جا جمع می‌کند خدا اینها را، کل اینها اگر کیسه عملشان سرخالی باشد، کل و خداوند از رضایت آن شب از علی کل کیسه‌های سرخالی را پر بکند کل می‌شوند اهل بهشت و از علی هم هیچی کم نمی‌آید. این عیار خلوص.

درکش هم مشکل است من می‌گویم الفاظ می‌گویم، شما بزرگواران می‌شنوید صوت می‌شنوید، اما درک مسئله خیلی کار مشکلی است که چه خبر است. معامله با خدا چیست، فروش جان به پروردگار چه خبر است این که برای یک شب علی است، شصت و سه سال همین بود علی. این که برای علی است، صدیقه کبری هجده سال طرف خریدش پروردگار عالم بود، او که صدیقه کبری است وجود مبارک ابی عبدالله.

ابی عبدالله کربلا چه سرمایه‌ای را با خدا معامله کرد و خدا به چه قیمتی خریده ازش، کسی می‌تواند درک بکند؟ نه. یک نفس ابی عبدالله در گودال به کل عبادت جن و انس و ملائکه سنگینی می‌کند یک نفسش. ما اینقدر سرمایه داریم. آنها هم برای ما می‌خواهند یعنی دغدغه در دنیا داشتند قیامت هم دغدغه دارند ولی ما هم یک کاری باید بکنیم دل آنها را به درد نیاوریم، حداقل دل آنها را به حداقل از خودمان راضی نگه داریم به حداقل که فردای قیامت نایستند دم در بهشت معطل بشوند بگویند خدایا شیعیانمان، گریه‌کنندگان بر حسین، بالاخره ما هم یک اتصالی بایدداشته باشیم. بی‌اتصال که نمی‌شود، بی‌مایه که نمی‌شود که الحمدلله داریم، اگر بگوییم نداریم دروغ گفتیم دروغ حرام است، می‌گوییم به پروردگار راست هم می‌گوییم می‌داند که خدایا ما علی را دوست داریم، خدایا ما بچه‌های علی را دوست داریم، خدایا در حد قدرتمان به حرف علی و بچه‌هایش تا حالا گوش دادیم، بقیه‌اش هم گوش می‌دهیم.

این ملاک نجات است، وقتی مایه‌دارانی مانند آنها را داشته باشیم امید صددرصد داشته باشید که ظرف سرخالی نماز و روزه و کارهای خیرمان را آنها پر می‌کنند این اسمش شفاعت است، داریم نه اینکه هیچی نداشته باشیم، داشته باشیم اما یک خرده کم داریم، می‌لنگد کارمان، آنها با آن آبرویی که دارند، با آن اعمالی که دارند پر می‌کنند. خب یک آیه دیگر هم بخوانم نه در این زمینه ارزش‌ها، این آیه خیلی خوشحال‌کننده است برایتان.

قرآن می‌دانید به قول امیرالمومنین حمال ذو وجوه، هر آیه‌اش تحمل معانی متعددی را دارد، حمال یعنی تحمل‌کننده، القرآن حمال ذو وجوه، یک آیه‌اش هفتاد معنا دارد، یک معنای بطنی‌اش باز هفتاد معنا دارد، اینها در کتابها هم گاهی نمونه‌اش آمده، به امام صادق عرض کرد آقا من معنی این ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخرة حسنه را نمی‌فهمم چیست معنی؟

امام فرمودند حسنه دنیا آتنا فی الدنیا حسنه علی بن ابیطالب است، حسنه دنیا، یعنی خدایا ربنا آتنا فی الدنیا حسنه یعنی خدایا علی را به من بشناسان، علی را به من تحویل بده، یعنی خدایا من را با ولایت علی قرار بده، من را ماموم علی در دنیا قرار بده این برای دنیاست، و فی الآخرة حسنه خدایا در آخرت به من حسنه بده یعنی خدایا از قبر که درآمدم دست من را بگذار در دست علی همین من دیگر کاری ندارم.

آن وقت به ما گفتند مکه می‌روید در طواف دعاهای متعددی است، هفت جور دعا هر دعایی برای یک طواف، ولی در کل هفت طواف این آیه را بخوانید، ربنا آتنا اینجا علی به دنیا آمده، ربنا آتنا فی الدنیا خدایا مولود این کعبه را من را با او آشنا کن، ولایتش را به من بده، دلم را غرق عشق او قرار بده، و فی الآخرة حسنه قیامت دستم را دست کسی دیگر نگذار، شیطان قد علم نکند بگوید خدایا نبری این برای من است، این مشتری من است، می‌گوید؟ در روایات هم دارد که قیامت شیطان قد بلند می‌کند می‌گوید مشتری‌های من به تو ربطی ندارد آنها را بده به خودم، من به اینها گفتم بی‌حجاب شو گفتند چشم این برای من است نه برای تو، که خدایا این بی‌حجاب‌ها را برداری ببری کنار زهرا بگذاری، مال من را نبر، رباخور برای من است، عرقخور برای من است، قمارباز برای من است، بی‌نماز برای من است، بی‌دین برای من است، ملک من برای من.

اما زهرا هم قیامت بلند می‌شود می‌گوید خدایا افراد ما را بده به خودمان، بیشتر البته فاطمه زهرا روی گریه‌کن‌های بر ابی عبدالله تکیه می‌کند، آنها برای ما هستند نمازخوان‌های شیعه برای ما هستند، کار خیر کنندگان شیعه برای ما هستند برای ما برای ماست، مال شیطان هم مال شیطان. این است معنی ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنه.

چه اخلاقی دارند هر چی را می‌خواهند برای ما می‌خواهند. این دعا را از امروز به بعد در قنوت‌هایتان بخوانید در رکوع و سجود بخوانید، هر کدام اهل نماز شب هستید در نماز شب بخوانید، چی کار کردند اینها در خلوص، چی کار کردند.

 

 

 

 

برچسب ها :