لطفا منتظر باشید

شب سوم جمعه (21-12-1394)

(تهران حسینیه سیدالشهداء)
جمادی الثانی1437 ه.ق - اسفند1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

با توفیق و لطف خداوند مهربان نکات بسیار مهمی را از طریق قرآن و روایات و حال اهل دل که در شیعه کم نبوده درباره نماز که آرامش و شادی قلب پیغمبر بود شنیدید، قرة عینی فی الصلاة، این قرة عینی در عرب یک اصطلاح است به کتب لغت مهم عرب که مراجعه می‌کنیم به معنی دلشادی معنا شده.

دل پیغمبر از نماز و نماز خواندن غرق در نشاط و شادی بود. تا جلسه گذشته شنیدیم که نماز امر واجب وجود مقدس حضرت حق به بندگانش است که ریشه این امر محبت او، احسان او، کرم او، ودود بودن اوست. چون اراده او این بوده که بندگانش دو تا زندگی داشته باشند، یک زندگی در دنیا و یک زندگی هم در آخرت.

این دنیا را برای بندگانش طبق تعبیرات خودش و انبیاء و ائمه یک بازار قرار داده، الدنیا سوق کلام امام عسکری است، هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلىٰ تِجٰارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذٰابٍ أَلِيمٍ  ﴿الصف‏، 10﴾، که لازمه تجارت در این آیه این است که تاجرش تجارت‌خانه داشته باشد و این تجارت‌خانه دنیاست.

این بازار را این تجارتخانه را برای بندگانش به این خاطر سرپا کرده که علاوه بر گذران معیشت دنیایشان برای زندگی ابدی دنیای بعدشان توشه تهیه کنند، بازاری که می‌شود توشه تهیه کرد همینجاست، ملک الموت که بیاید دیگر در این بازار و تجارتخانه به روی انسان بسته می‌شود دیگر نمی‌تواند بازاری و تاجر باشد.

علی و انکم الیوم فی دار عمل، امروز شما در این بازار و در کسب و کار و تجارت هستید، و لا حساب، کاری به کارتان ندارم، و غدا دار حساب و لا عمل، اما فردا فقط روز محاسبه دوره عمرتان است. چیز دیگری نیست.

خب کسی که به فکر من است که در این بازار زمینه تجارتی را آماده کند که من با این تجارت برای زندگی آخرتم تهیه ببینم آن هم یک تهیه ابدی، خب معلوم می‌شود به من مهربان است، به من لطف و احسان دارد، به من محبت دارد، ودود است، یعنی زیاد من را دوست دارد به این خاطر به نماز امر کرد، البته نماز جزئی از توشه آخرت است همش نیست، ولی از آن توشه‌هایی است که چشم و چراغ زندگی آخرت است.

یعنی یکی از گران‌ترین و باارزش‌ترین توشه‌های زندگی عالم آخرت است. این معنی امر خدا، اگر معنی‌اش این نیست چه معنی دیگری دارد؟ اگر بخواهیم اینجوری معنی نکنیم که معنی‌اش این است، معنی‌اش می‌شود زورگویی، دلم می‌خواهد امر کنم نماز بخوانی چشمت کور بلند شو بخوان این می‌شود امر زوری.

اما این امر و سایر اوامرش ریشه در محبت و لطف و احسانش دارد، در قرآن هم به این معنا اشاره کرده، خیلی زیبا، که من دوستی و مهربانی و محبت به بندگانم دارم، و لذلک خلقهم، و به این خاطر هم خلقشان کردم که بهشان محبت کنم، لطف کنم، رحمتم را نصیبشان کنم، اینها همه خاک مرده روی زمین بودند، من اراده کردم این خاک مرده را تبدیل به یک ظرف کنم که رحمت من و لطف من و احسان من این ظرف را پر کند و نماز جلوه لطف و رحمت و احسانش است.

خب یک آیه دیگر را من برایتان قرائت کنم غیر از دو سه آیه‌ای که در جلسات گذشته شنیدید، این آیه در سوره مبارکه بقره است بسیار آیه مهمی است یکی از آیاتی است که چشم و چراغ نزدیک دویست و هفتاد آیه سوره بقره است.

و استعینوا امر می‌کند، کمک بگیرید، یاری بگیرید، نیرو و توان بگیرید وَ اِسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ ﴿البقرة، 45﴾، خیلی جالب است نمی‌گوید بیایید از من خدا نیرو بگیرید، نمی‌گوید بیایید از من کمک بگیرید می‌گوید من یک منبع انرژی برایتان قرار دادم نماز، یک منبع انرژی برایتان قرار دادم صبر، ایستادگی، استقامت، خود را در چهارچوب ایمان و عبادت و اخلاق نگاه داشتن، صبر را که دانشمندان علم لغت معنی می‌کنند اینجور معنی می‌کنند الصبر حبس النفس، یعنی هزار تا خطر جلویم است خود را حبس بکنم یعنی نگه دارم حفظ بکنم، که در این خطرات نیفتم، یک خطر بسیار بزرگ خطر بی‌نمازی است، خیلی خطر بزرگی است.

من ترک الصلاة متعمدا فقد کفر، الصلاة عمود الدین ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها یا قبل ماسواها رد ما سواها، اگر نماز نداشته باشید نوبت به ارزیابی خوبی‌های دوره عمرت نمی‌رسد، یعنی هیچی، پوچ.

خود بی‌نمازی یک خطر است، صبر یعنی خودم را در برابر این خطر نگه دارم در نماز، در نماز خودم را نگه دارم که محفوظ بمانم از افتادن در این خطر بسیار سنگین.

خب چه کمکی از نماز می‌شود گرفت؟ این که می‌فرماید و استعینوا امر واجب هم می‌کند یاری بگیرید کمک بگیرید، نیرو بگیرید انرژی بگیرید از نماز خب این پیکره نماز است چهار رکعت است، دو رکعت است، سه رکعت است چه نیرویی به من می‌تواند بدهد؟ این را باید فهمید این خیلی مهم است.

اگر سخنرانی شب اول را آنهایی که بودند تشریف داشتند یادشان باشد دقیقا معلوم می‌کند که نماز انرژی سنگین عقلی به آدم می‌دهد، عقل را رشد می‌دهد، پخته می‌کند و با حقایق گره می‌زند، شما در بسم الله الرحمن الرحیم تنها که در جلسه اول ورود اهل حال، اهل دل، و اهل معرفت را به بسم الله گفتم حالا برایتان روشن است که چطوری می‌شود از نماز کمک عقلی گرفت.

آنی که با دل، با فکر، با معرفت، فقط وارد بسم الله می‌شود، الله را که می‌بیند نه لفظ را کاری به اسم ندارد، ما اسم را که نمی‌خواهیم عبادت بکنیم عبادت ما امام هشتم می‌فرماید عبادت مسمی است نه اسم، این لفظ است ولی خود مسمی، که کلمه و لفظ الله او را آدرس می‌دهد می‌گوید من الله لفظ در مسمی‌ که خود حضرت حق است معنی‌ام این است ذات مستجمع جمیع صفات کمال با ورود به این حوزه معرفتی انسان هیچ احساس نیاز به هیچ نوع بتی در عالم نخواهد کرد.

چون وقتی تمام بت‌ها را با این ذات مقایسه می‌کند می‌بیند همه بتان جاندار طاغوت‌ها، همه بتان بی‌جان پول، مرد، زن، قدرت، دولت امریکا، بتان جاندار، و بتان بی‌جان در کنار ذات مستجمع  جمیع صفات کمال پوچند و فاقد هویت هستند، خب دیوانگی است اگر من بخواهم آن منبع کمالات بی‌نهایت را در زندگی حذف بکنم بروم در مقابل ظرف‌های پوچ و پوک عبادت بکنم یعنی با ورود به حوزه حقیقی الله انسان به توحید می‌رسد. کم ارزشی است توحید؟

مرحوم قاضی در احوالاتشان است من با یک واسطه شاگرد ایشان می‌شوم، یعنی پیش دو نفر من خیلی عمر گذاشتم هر دو هم از دنیا رفتند هر دو از شاگردان ناب مرحوم قاضی بودند، قاضی می‌فرماید هفتاد سالم شده بود، حالا با آن هویت قلبی و روحی و ایمانی و علمی و حالی و حس کردم، که من هنوز به توحید تامّ نرسیدم. هنوز کم دارم. هنوز آن پری را ندارم، آن آرامش کامل را ندارم، نشستم فکر کردم این توحید تام رااز کجا باید گدایی کنم کتابهاکه کاری نکرده.

گفتم وجود مبارک امیرالمومنین دارای توحید تام بوده هر روز می‌روم حرم فقط درخواست می‌کنم به پروردگار بگویید شما آبرو دارید ردّتان نمی‌کنند یک نظری به من بکند توحید تام در من تجلی بکند، یعنی توحید تام به من داده بشود که من دیگر یک ذره گوشه دلم به هیچی گره نخورد، به فکرم نگذرد که این کلید حل مشکل من است. اصلا به فکرم نیاید.

رفتم شب، سحر، خبری نشد، گفتم حواله من نمی‌دانم کجاست، دیگر شکی که ندارم وجود مبارک ابی عبدالله تجسم توحید تام است، می‌روم آنجا. آمدم کربلا سحر می‌رفتم حرم،  غروب می‌رفتم دل می‌دادم گریه می‌کردم، ناله جانسوز می‌کشیدم خبری نشد. خبری نشد که خبری می‌شود آخه یک خرده دیگر باید بروی، جاده باید طی بشود خبر که می‌شود.

محبوب به ما گفته گنج در دو قدمی است من نباید نماز صبح را سه رکعت بخوانم چون از گنج رد می‌شوم، من نباید نماز صبح را یک رکعت بخوانم چون به گنج نمی‌رسم، گنجی که اول فجر به من می‌دهند سر دو قدمی است گنجی که در شلوغی روز و غوغای پول و رفت و آمد و تجارت و بانک به من می‌دهند سر هشت قدمی است، یعنی باید تمام این گرد و غبار مادیت از من تکانده شود در هشت قدم تا به گنج برسم.

و غروب که می‌شود گنج سر هفت قدمی است، در طواف گنج سر هفت شوط است اگر من هشت دور بزنم از گنج رد شدم، اگر من شش دور بزنم به گنج نمی‌رسم، به خدا عددهایی هم که خدا گذاشته دارای حکمت و فلسفه و هدف است ما خیلی را نمی‌دانیم.

گفتم ابی عبدالله توحید تام است، امام حسین را هم خدا يه جوری آفریده که محال است گدا را رد کند، می‌روم از او، حالا شاید به امیرالمومنین بگوید علی جان اینهایی که می‌آیند در حرم تو اینهایی که می‌خواهند این صلاحش این نیست از من نخواه، این نباید بچه‌دار بشود، این نباید پولدار بشود، ولی دیگر این نه پیش ابی عبدالله نیست. خبری نشد. یعنی چی؟

گیر از خودت است، گیر در ابی عبدالله نیست، کجایت گرد و غبار دارد؟ کجایت پرده حجاب ظلمانی رویش افتاده؟ چقدر عالی است آدم بفهمد گیرش از کجاست. گیرش از کجاست. خیلی‌ها خیلی گیرها داشتند آمدند پیش پیغمبر گفتند آقا چطوری ما گیرمان را رد کنیم؟ حضرت فرمودند در خانه و بیرون عصبانی نشو گیرت رد می‌شود.

یکی آمده خوش اخلاق بوده و گیر داشته به پیغمبر گفته من گیرم چطوری رد بشود؟ فرموده به پدر و مادرت نیکی کن، یکی آمده گفته من گیر دارم اما یا رسول الله حواله به پدر و مادرم نده پدر و مادرم مردند، حضرت فرمود خاله داری زنده باشد؟ گفت دارم فرمود عین مادرت برو به خاله‌ات برس گیرت رد می‌شود.

بفهمانند به آدم یا خود آدم بفهمد، پس چرا در حرم ابی عبدالله کاری صورت نگرفت، چرا؟ خیلی عجیب است گاهی بعضی حرفها را ما سختمان است باور بکنیم خیلی‌ها می‌روند حرم ابی عبدالله اینقدر ادب می‌کنند که آنجا هیچی نمی‌خواهند، ادب، می‌گویند او فقر ما را می‌داند، کمبود ما را می‌داند، ما با این زبانمان نباید با او حرف بزنیم، ما زیارتمان را می‌خوانیم و می‌رویم هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب، هنوز نام تو بردن کمال بی‌ادبی است، دیگر من در محضر ابی عبدالله هیچی نمی‌دانم.

گفتم حرم امیرالمومنین که نشد، حرم ابی عبدالله که نشد، تسلیم شد، نمی‌خواهند حتما من دارای توحید تام بشوم می‌گویند همین بس است همین هم خیلی زیاد است، دیگر خودم را قانع کردم نمی‌دهند به من، این توحید تام را.

آماده می‌شدم برگردم نجف، گفتم آخرین زیارت ابی عبدالله را هم بروم داشتم از آن سرازیری صحن می‌رفتم یک کسی از پشت سر زد روی شانه‌ام، گفت سید علی آدرس توحید تام را نمی‌دانی کجاست من بهت بدهم، ظرفش هم داری بهت بدهم کار تو در توحید تام فقط دست قمر بنی هاشم است، او از آن سرمایه‌دارهای عظیم عالم هستی است، برو آنجا. گفتم رفتم حرم قمر بنی هاشم، گفتم گدا هستم آدرس تو را دادند و به من دادند، وقتی نمازگزارجهت ورود به حوزه الله تازه بسم الله می‌گويد، هنوز به سلام نرسیده، اگر در این سفر به این کیفیت نمازگزار به سلام نماز برسد سلام را در آنجا خطابی می‌دهد، السلام علینا و علی عباد الله، این سر جایش درست، اما سلام آخر را می‌گوید السلام علیکم نه علیهم، یعنی حضورتان هستم و دارم به همتان سلام می‌دهم.

در سلام آخر پرده دیگر باید برود کنار، حداقل برای دل، تمام انبیا و اولیا و فرشتگان با شهود قلبی دیده بشوند آدم سلام حضوری بدهد، السلام علیکم، یعنی شماها که حاضر هستید.

خب با الله آدم از شر هر شرکی، کفری، طاغوتی، بتی، راحت می‌شود. یک دل آرامی پیدا می‌کند که عجب محبوبی دارم، محبوب من مستجمع جمیع صفات کمال است همه چیز را برای من می‌خواهد چون خودش که نیاز ندارد، و عجب محبوبی. رحمان یعنی طبق معنایی که باز ائمه و اهل دل کردند معانی متعددی دارد، یعنی العاطف علي عباده فی الدنیا در پهن کردن سفره مادی و معنوی، العاطف علي عباده.

خب می‌آیم سر سفره رحمانیت، سر سفره بدنش می‌روم می‌بینم هیچی کم ندارد، خورشید برایم گذاشته ابر گذاشته، باران، برف، چشمه، آب، گندم، میوه، سبزیجات، می‌بینم همه چیز هست اصلا احساس دیگر نیاز به مال حرام پیدا نمی‌کنم می‌گویم سفره محبوبم است پاک.

اصلا اینها آن وقت ربا به فکرشان نمی‌گذرد، اختلاس به فکرشان نمی‌گذرد، نه اینها را که بریزید دور به اندازه یک پوست جوی دهان مورچه قطعه قطعه‌شان کنند حاضر نیستند به آن مورچه ظلم بکنند. چون می‌گویند سفره پروردگار پر است چه نیازی دارند دنبال حرام بروند، در رحیمیتش هم می‌بینند سفره آخرت محبوب هم پر است هم خالدین فیها ابدا است می‌بینند کل لذت را روی سفره رحیمیتش گذاشته می‌گویند چه نیازی به زنا داریم، چه نیازی به نگاه به نامحرم داریم؟ چه نیازی به گناهان غریزه جنسی داریم؟ همه چیز که برایمان گذاشته.

کنار سفره رحیمیتش هم می‌گوید وَ فِيهٰا مٰا تَشْتَهِيهِ اَلْأَنْفُسُ ﴿الزخرف‏، 71﴾، آنجا هر چی دلت بخواهد اینجا به خاطر من دنبال نامحرم نرفتی حالا بیا و وَ حُورٌ عِينٌ  ﴿الواقعة، 22﴾ كَأَمْثٰالِ اَللُّؤْلُؤِ اَلْمَكْنُونِ  ﴿الواقعة، 23﴾ جَزٰاءً بِمٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ  ﴿الواقعة، 24﴾، بنده  من به خاطر من از تماشا و لذت بردن نامحرم از دست دادن به نامحرم، از لمس بدن نامحرم، چشم پوشیدی، حالا به جزای آن کارت و حور عین کامثال لولو المکنون جزاء این پاداش است. این بسم الله الرحمن الرحیم

ببینید با همین فهم بسم الله چقدر نماز عقل را تغذیه می‌کند، و استعینوا از نماز کمک بگیرید برای چی؟ اول کمک برای عقلتان بگیرید، با این نماز من را بشناسید، رحمانیتم را بشناسید، رحیمیتم را بشناسید، با این شناخت از بت و شرک و طاغوت و هر چی خوراکی حرام و پول حرام و هر چی لذت بدنی حرام است در امان می‌مانید. نماز به عقل کمک می‌دهد.

دیگر به چه ناحیه وجودمان کمک بدهیم؟ بسم الله الرحمن، مهر، مهر تا چه اندازه؟ بی‌نهایت، بنده من وجود تو محل تجلی مهربانی من قرار بده، هر روز نیا بگو بسم الله الرحمن الرحیم اما آدم بی‌مهر، آدم یخ، آدم دلسرد، آدم ناراحت و آدم تلخی باشی این دیگر نشد نماز، تو در نمازت باید به رحمانیت من و به مهر من و به نان‌رسانی من و به سفره پهن کردن برای بندگان من و صل بشوی، وصل هستی؟ دیگر لازم نیست یک آخوند بگوید خمست را بده، وقتی مهربان هستی خب دلت می‌سوزد برای آنهایی که مورد خمس هستند، برای آنهایی که مورد زکات هستند، برای آنهایی که مورد انفاق هستند، برای آنهایی که مورد صدقه هستند اگر بخواهی بی‌رحم و دل‌سنگ بیایی در پیشگاه من بنده من نمازت نماز نیست، کمکی از نماز نگرفتی.

رحیم، رحمان، این آیه را هم عنایت بفرمایید، جایش خیلی مناسب است برای این رحمانیت خدا بخوانم، الطیبات للطیبین، اگر رحیم هستی و رحمان برای من هستی، اگر اهل خشم و تلخی و غضب و به هم زدن و مشت بلند کردن هستی اهل ابلیس هستی. با اینکه داری نماز می‌خوانی. می‌آیی می‌گویی بسم الله الرحمن من باید رحمانیتم را در تو ببینم، نمازت که تمام شد ببینم چطوری داری قربان صدقه زن و بچه‌ات می‌روی. چطوری داری این نوه‌ها را تحمل می‌کنی، چطوری.

من گاهی در خانه نشستم یکی دو تا نوه کوچک دارم قم هستند یکیشان تهران است، می‌آیند خانه ما به محض اینکه در اتاق را اول می‌آیند سراغ من، یکی می‌آید روی شانه‌ام، یکی می‌آید روی کولم، یکی می‌آید روی کله‌ام، یکی می‌گوید دولا شو سوار شوم راه ببری، همش هی می‌گویم الهی این همان رحمانیت تو نیست که به من لطف کردی اینها را نمی‌اندازم، نمی‌گویم حوصله‌تان را ندارم، به مادرهایشان نمی‌گویم ده روز یک بار اینها را بیاورید پیش من ما هم دیگر وقتمان گذشته حوصله‌شان را نداریم، اینطور اگر باشد نماز نماز نیست، باید نشان بدهم که من نمازخوان واقعی هستم و از نماز کمک گرفتم  عجب دل پررحمی دارم، چه دل مهربانی دارم.

کمک اخلاقی و عاطفی از نماز من بگیرید، و بعد کمک تقوایی، می‌گویم دو رکعت نماز تقوا باید موج بزند در این نماز، روی فرش غصبی نه، در زمین غصبی نه، با لباس از مال حرام نه، با لقمه حرام نه، اینها را نیاور در نماز نمازت باطل است، از نماز کمک بگیرید برای چی؟ تقوا.

در این که وقتی می‌گویی الله اکبر ببینمت که حق احدی در مالت نیست همه برای خودت است، همه زحمت بازوی خودت است همه محصول رنج خودت است این نماز یک طلای بیست و چهار عیاراست که خدا بنده‌اش را ببیند دارد تکبیرة الاحرام می‌گوید مدیون به هیچی و هیچ کس نیست، سبکبال، سبک حال، آمده پیش پروردگار. چقدر خدا از اینجور بندگان خوشش می‌آید که حق یک دانه از بندگانش را پایمال نکردند، چقدر خوبند، این یک گوشه‌ای از نماز که امام مجتبی می‌گوید اینقدر مادرم نیمه شب نماز می‌خواند ما دیگر می‌دیدیم قدم‌هایش ورم کرده، باز هم بلند می‌شد روی این قدم‌ها نماز می‌خواند و رحم مادرمان چنان شدید بود آخه می‌گفت بسم الله الرحمن، چنان شدید بود که بعد از نماز همسایه‌ها را دعا می‌کرد.

خیلی همسایه‌ها هم اذیت کرده بودند دعا می‌کرد، ما بچه‌ها یک بار به مادرمان گفتیم چرا اول به خودت و به ما دعا نمی‌کنی؟ گفت عزیزانم جدّتان فرمود الجار ثم الدار اول به دیگران رحم کنید بعد به خودتان از نماز کمک بگیرید و استعینوا بالصبر و الصلاة، تا ببینیم اگر زنده ماندیم و خدا لطف کرد فردا شب ورود به فضای الحمد را برایتان بگویم فقط الحمد تنها را حالا رب العالمینش بماند جهانی است.

 

 

 ...

برچسب ها :