شب چهارم شنبه (22-12-1394)
(تهران حسینیه اهل بیت (گلپور))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
هدایتگری وقف حریم مقدس حضرت حق است، تمام انبیاء او مبلغ هدایت بودند، اصالتا هادی نبودند، بلکه پرتو رحمت و محبت او در بین بندگان بودند برای هدایت کردن.
چه آیه زیبایی است این آیه چه عمقی دارد، وَ مٰا أَرْسَلْنٰاكَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِينَ ﴿الأنبياء، 107﴾، این تجلی رحمت تامّه پروردگار است، این وجودی که تجلی رحمت تامّه است ماموریت ابلاغ شئون هدایت الهی را به مردم داشت. اینقدر هم مسئله هدایت بندگان، نجات بندگان، مهم بود که به پیغمبرش میفرماید در مسیر هدایت مردم صبر داشته باش، حوصلهات سر نرود، خسته نشوی، کسل نشوی، بازنشسته نکنی خودت را.
و بعد حضرت را ارجاع میدهد به صبر چهار پیغمبر اولوالعزم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، برای اینکه آرامش بدهد به پیغمبر که پیش از تو این چهار پیغمبر اولوالعزم هم مامور هدایت بودند اما رودرروی با انواع مصائب، قبول نمیکردند مردم، میزدند، تهمت به آنها میبستند، زجر میدادند، اما هیچ کدام از آن چهار پیغمبر من عقبنشینی نکردند، خسته نشدند، فَاصْبِرْ كَمٰا صَبَرَ أُولُوا اَلْعَزْمِ ﴿الأحقاف، 35﴾.
این هم یکی از جهات معنوی قرآن است که برای تقویت انسان یا بیدار کردن انسان، یا رشد انسان مردم را ارجاع میدهد به درک زندگی پاکان گذشته، تشویق هم میشود انسان، البته هر مردی، هر زنی، به تناسب ظرفیت خودش از ارجاع شدنش به زندگی گذشتگان اگر اهلش باشد نصیب میبرد. بهره میبرد.
ما داستان حضرت ابراهیم را که میخوانیم از خانواده خودش تا مردم بیگانه، دریا دریا بلا به سرش آوردند، نهایتا هم خانواده خودش حالا یا پدرخواندهاش یا عمویش، پدرش از دنیا رفته بود تارخ، سرپرستش عمویش ازر بود، روایات اهل بیت میگویند ازر عمویش بود در عرب رسم است به عمو پدر هم میگویند. به کتابهای عرب هم مراجعه بکنید این معنا را میبینید.
کار به جائی رسید که عمویش در متن قرآن است بهش گفت یا دست بردار از این حرفهایت، و از این تبلیغاتت، و از این مخالفتت با بتان ما، یا اینکه میگیرم زنده زنده اینقدر سنگبارانت میکنم تا بمیری، عمو که دیگر باید محبت داشته باشد، عمو که باید عاطفه داشته باشد، عمو که نباید قاتل باشد ولی عموی انبیا هم در کفرشان اینقدر اصرار داشتند که حاضر بودند برادرزادهشان را با سنگباران بکشند و نابود بکنند.
ممکن است شما سوال بفرمایید اینها مگر عقل نداشتند خدا که انبیا را مبعوث به دیوانهها نکرده بود، چرا عقل داشتند، علم مگر نداشتند؟ خیلیها علم داشتند از عقل و از علم مخالفان کم نداشتند، بعضی از انبیاء با تمدنهای بسیار مهم روبرو بودند مثل پیغمبری که خدا در منطقه صبا مبعوث به رسالت کرد، اینقدر مردم منطقه عالم بودند که دو تا کار بسیار عظیم کرده بودند، اگر عالم نبودند که نمیکردند، قرآن میگوید کشاورزی را چنان به اوج رسانده بودند که از هر نوع میوهای اضافه میآوردند، آمده بودند درخت میوهها را حتی در جادهها کاشته بودند که این درخت میوهها از این شهر به شهری دیگر سایه روی جادهها انداخته بود این از زیر تونل میوه رد میشدند. خب این علم میخواهد که چگونه درخت را پرورش بدهند آفت نبیند، خشک نشود، پربار باشد.
آن وقت برای آبیاری کل باغات منطقه و جادههایی که بین شهری بود، همه جا که نمیشد چاه بزنند موتور نبود، آمده بودند یک سد بسته بودند که قرآن مجید اسم سد را آورده ارم، الف یا عین مختلف نوشتند، این سد در آبگیری به گونهای بود که آیه میگوید کل مملکت را آب میداد، حالا شما ببینید دیواره سد را با چه علمی درست کرده بودند که میلیونها متر مکعب، لیتر آب فشار به دیواره سد نمیآورد خرابش کند خب این علم بوده.
خب اینها با این علمشان، با این عقلشان، یا بابل و نینوا، بابل جزو مناطق تمدندار جهان بوده، اولین ملتی که خط را اختراع کردند همین بابلیها بودند عراق، حالا اسمش عراق است آن وقت بابل بود، همورابی پادشاه بابل با دوستانش اختراع خط کردند و لوح درست کردند خط را روی لوح مینوشتند، میپختند میگذاشتند که از بین نرود ابراهیم در این منطقه مبعوث به رسالت شد، یک منطقه متمدن.
موسی بن عمران، در مصر مبعوث به رسالت شد، که مردههایشان را نمیگذاشتند بپوسد، اختراع دارو و مومیایی و پارچههایی کرده بودند که خود آن پارچهها هم عین یک پارچه نسوز به مردهها میبستند سه هزار سال مرده میماند الان هم هست مردههایشان. جنازه فرعون را قرآن خبر داده از غیب خبر داده، که ما جنازه را از دریا انداختیم بیرون، فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ ﴿يونس، 92﴾، بعد میگوید من بدنت را انداختم بیرون مرده بدبخت که عبرت باشی برای آیندگان تا الان آن جنازه را خدا نگه داشته در موزه اهرام مصر است رامسیس دوم.
خب اینها یک ملت متمدنی بودند شما فکر میکنید انبیا مبعوث به گشنهها و پابرهنهها و یک مشت بیعلم و بیفکر و اینها شده بودند؟ خب باید عقل داشتند که میفهمیدند حرف انبیا را. حالا توحید که راحت نیست فهمش، خب باید عقل باشد که شعار لا اله الا الله را بفهمند مردم. عقل باید باشد که دلائل مربوط به قیامت را بفهمند، علم باید باشد که نرم در پذیرش حکمتها باشند. ببینند علم بالاتر از خودشان دارد ارائه میشود پس چرا قبول نمیکردند؟ چرا؟
این تا حالا شما فکر کردید؟ فکر کرده بودید تا حالا که این امتها عقل داشتند علم داشتند، تمدن داشتند پس چرا قبول نمیکردند انبیا که همش حکمت و حق میگفتند، کارشان هدایت بود، چرا قبول نمیکردند؟
من از قران مجید یک کلمه بگویم و بعد هم از روایات هم یک کلمه که چرا قبول نمیکردند یعنی نمیفهمیدند؟ اگر بگوییم حرف انبیا را نمیفهمیدند پس حجت بهشان تمام نبوده پس یکیشان اهل جهنم نیست، پس چرا اینقدر خدا تهدید به عذاب کرده؟ اگر نمیفهمیدند حجت تمام نبود بهشان، میفهمیدند اگر نمیفهمیدند تهدید به عذاب نمیشدند آخه معنی هم ندارد یک چیزی را من از خدا نمیفهمم، اگر نمیفهمم تکلیفی ندارم، مسئولیتی ندارم. اما اگر بفهمم مسئولیت دارم انجام ندهم تهدید به عذابش درست است، تمام امتهای مخالف انبیا را تهدید به عذاب کرد. از زمان نوح تا پیغمبر اسلام.
إِنِّي أَخٰافُ عَلَيْكُمْ عَذٰابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿الأعراف، 59﴾، این حرف همه انبیا، معلوم میشود میفهمیدند، علم هم داشتند، عقل هم داشتند خب پس چرا قبول نمیکردند؟ این خطری است که گاهی متوجه ما هم هست متوجه هممان، آخوندمان، تاجرمان، بازاریمان، وکیلمان، وزیرمان، مدیرمان، متوجه کل ماست این خطر.
در این سی و شش ساله هم نشان دادیم که دچار این خطر شدیم و دنیا و آخرتمان را باختیم، همین خطری بود که نمیگذاشت عاقلان عالم هدایت انبیاء را قبول بکنند نمیگذاشت.
من فرصت نیست برایتان شش تا آیه بخوانم از سوره مبارکه هود، اما اگر دلتان خواست حالش را داشتید منزل تشریف بردید سوره هود را باز بکنید داستان چند تا پیغمبر بیان شده یکیش خود هود است، از اینجا شروع شده وَ إِلىٰ مَدْيَنَ أَخٰاهُمْ شُعَيْباً ﴿العنكبوت، 36﴾، خیلی عجیب است که خدا میگوید ما شعیب را که برادر این ملت بود یعنی اصلا به اینها عاطفه برادری داشت، به اینها محبت برادری داشت، این حرف خداست، والله بالله انبیا بیگانه از ما نبودند، مردم غریبهای نبودند، ائمه بیگانه از ما نبودند، اصلا هیچ کس در این عالم مثل خدا و انبیا و ائمه به ما نزدیک نیست، هیچ کس. این هم مدرکش سوره توبه، فَسَيَرَى اَللّٰهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ ﴿التوبة، 105﴾، خدا و پیغمبر و ائمه بغل شما هستند، و همه چیزتان در معرض مشاهده هر سه است کنارتان است.
دارد در روایات، اینقدر اینها به ما نزدیک هستند اینقدر نزدیک هستند که امام هشتم در حال خروج از نیشابور به کارواندار گفتند که نگه دار شتر را، پرده محمل را کنار زدند آمدند پایین، هفت هشت ده تا یک جنازه را داشتند میبردند دفن کنند همین جایی که الان قبر فضل بن شاذان نیشابوری است یک قبرستانی است برای از زمان قبل از امام هشتم، هفت هشت ده تا مرده داشتند میبردند، امام هشتم هم آمدند در مردم، در تشییع جنازه وقتی رسیدند دم قبر فرمودند قبرکن نرود در قبر، من خودم میروم در قبر، رفتند در قبر فرمودند بدن را بگذارید روی دست من، آدم معروفی هم نبود هفت هشت ده تا دنبال جنازه بودند، خواباندند روی دستش رو به قبله، بند کفنش را باز کردند صورت میت را روی خاک گذاشتند، خم شدند در قبر صورت میت را بوسیدند، آمدند بیرون فرمودند بپوشانید.
یک نیشابوری آمد گفت یابن رسول الله، این زیاد مدینه آمده بود؟ ما خبر نداریم، فرمود این اصلا مدینه نیامده بود، گفت پس شما از کجا میشناختید؟ بیچاره امام است این حرفها را برای چی میزنی مگر معرفت نداری، اصلا این سوال جا ندارد، گفت پس از کجا میشناختید؟ فرمود خودش و پدران و مادرانش به آدم و خودش و بچههایش را تا قیامت میشناسم و اسم و پروندهشان در وجود ماست وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنٰاهُ فِي إِمٰامٍ مُبِينٍ ﴿يس، 12﴾، همه چیز را ما در امام مبین احصا کردیم. بله کنار ما هستند.
مرد خواب دید حضرت رضا آمده نیشابور روی سکوی مسجد نشسته خرما دارد تقسیم میکند این هم آمد در صف، تا نوبتش شد، امام یک مقدار خرما ریخت کف دستش آمد کنار دید شانزده تا خرما است، گذشت شنید امام هشتم وارد نیشابور شده بدو بدو آمد، دید حضرت یک حصیر خرما بغلش است دارد خرما پخش میکند، البته آن خوابی که دید خواب پیغمبر را دید من گفتم حضرت رضا، وقتی نوبتش شد امام یک مشت خرما بهش داد آمد کنار دید شانزده تاست، برگشت، گفت آقا تبرک است بیشتر عنایت کنید، فرمود چند شب پیش جدّم همین شماره خرما را بهت داد. اگر بیشتر داده بود من هم بیشتر میدادم.
آنها که حضور دارند، من حالا به هدایت قرآن که برسم این حضور را برایتان بیشتر توضیح میدهم. بیشتر. میمیرد آدم از خجالت که چرا در حضور خدا و انبیا و ائمه که دائم الحضورند این همه مردم گناه میکنند چرا؟ شنیدید که روایت میگوید بینیت و بینظر چشمتان به نامحرم افتاد پیغمبر میفرماید النظر الاول لک، گناهی بر تو نیست، ناگهان چشمت افتاد، من داشتم میآمدم برای منبر پیغمبر دو تا خانم جوان ناگهان از داخل کوچه درآمدند من دیدمشان هر دو، آرایش بدتر از شب عروسی را داشتند، شب شهادت صدیقه کبری، در محله ما نه یهودی هست نه مسیحی اینجا همه متدین هستند و بیشترین روضه تهران هم در این فاطمیه دوم در این منطقه است، من هر روز تا نزدیک خیابان نورد کوکاکولا و پایین میروم اینقدر که در این زمرد و در خیابان هدایت و یک خرده آنورتر و اینورتر روضه هست یک دهمش پایین نیست.
در این محل اینجور زنها بیرون میآمدند در حضور کی؟ خدا، در حضور پیغمبر، در حضور ائمه طاهرین این که متن قرآن است برادران. خب اینها که علم داشتند، همین الان اینها هم علم دارند تمام این بیحجابهای تهران و اصفهان و شیراز هم عقل دارند و هم علم دارند، اما به دو علت دین را قبول نمیکنند، دین علم است فوق علوم، دین راه است فوق راهها، دین حکمت است دین دلیل است، دین برهان است، صد تا استاد دانشگاه بیدین هم از اروپا، امریکا، از تهران، امشب بیایند اینجا بر رد دین هیچ دلیلی نمیتوانند اقامه کنند اصلا دلیلی بر ردّ دین وجود ندارد.
دین عین دلیل است، عین برهان است، عین حقیقت است، خب شعیب از اینجا آیه را بخوانید چقدر آیه زیبایی است، الی مدین اخاهم شعیبا، آیات را بخوانید بیایید پایین میرسید به این آیه، این علت اول، آیات قبلش شعیب به مردم میگوید که شما کل جنسهایی که در این مدین تولید میکنید دو نوع میفروشید، یکی کیلی است مثل روغن ماشین، که کیل دارد پیمانه دارد همه روغنفروشها هم میدانند روغن عوض میکنند چهار لیتری را پر میکنند یک نیم لیتری هم میگذارند برای بقیه کارهای ماشین.
یک بخش جنسهایتان را با ترازو میفروشید، به مردم گفت که هم در کیل و هم در ترازو خیانت میکنید دزد هستید روز روشن، به چه علت؟ کسی که میآید یک جنس پیمانهای را صد تومان میخرد شما برابر با نود تومان جنس میدهید ده تومان را برای چی میدزدید؟ خب برای چی میدزدیدند؟ پولدارتر بشوند، حالا این شکل دزدی است، مطابق زمان شعیب.
ترازو را چرا کم میدهید؟ چرا یک کسی میآید میگوید ده کیلو به من جنس بده شما چرا نه کیلو میکشید بیخبر از خریدار، یک کیلو دیگر را که ندادید پولش را برای چی گرفتید؟ یک کار دیگرتان هم خرید جنس است این برای فروش، که هم در پیمانه خائن هستید هم در ترازو، و اما یک کار دیگرتان وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْيٰاءَهُمْ، این گندمکارها، جوکارها، پنبهکارها، چون آنجا منطقه پنبه هم بود این گوسفنددارها، این گاودارها، منطقه دامداری هم بود، چرا وقتی جنسشان را میآورند به شما بفروشند چرا از قیمت طبیعی جنسشان کم میکنید؟ مشتری را مینشانید میگویید بازار خیلی خراب است، دیروز گوسفند کیلویی هفده تومان بود عموجان امروز دوازده هم نمیخرند. مغز مردم را میخورید در خرید در سر جنس مردم میزنید اینجا هم یک پول حسابی به جیب میزنید. آن پول اضافهای که کلاه سر مردم گذاشتید دهاتی ترسید اگر امروز جنس را ندهد کیلو دوازده تومان ممکن است فردا بشود نه تومان گفت بدهم برود. چرا جنایت میکنید؟
آن وقت برگشتند به شعیب گفتند که قٰالُوا يٰا شُعَيْبُ أَ صَلاٰتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مٰا يَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوٰالِنٰا مٰا نَشٰؤُا ﴿هود، 87﴾، ما دلمان میخواهد از هر راهی به ثروتمان اضافه کنیم به تو چه مقابل ما ایستادی، یک علت گوش ندادن به هدایت خدا عشق به وجود مقدس حضرت اسکناس بود، شده بود معبود، تحملش را نداشتند که دل از اسکناس بکنند میگفتند اگر برویم ایمان به شعیب بیاوریم خب یکی که میآید در مغازه میگوید ده کیلو برنج بده ما ده کیلو و ده مثقال باید بهش بدهیم.
یکی که میآید میگوید پنج لیتر شیر بده ما پنج لیتر و یک دهم لیتر باید شیر بدهیم، ما در خرید جنس مردم هم باید انصاف به خرج بدهیم، عزیزانم یک علت قبول نکردن هدایت خدا که یکی از خطرناکترین موانع است پول است، به رباخور بگو ماهی چقدر نزول پول میگیری؟ سی میلیون نخور برای چی؟ حرام است، برو بابا خدا پدرت را بیامرزد حرام است، حرام چی چیه؟
آخوندها گولت زدند؟ این حرام حرامها برای همینهاست، گول اینها را نخوریها ما ماهی سی میلیون داریم راحت میگیریم خانه دویست متری را کردیم دو هزار متر، ماشین بیست تومانی را کردیم هفتصد میلیون، دختر را جهيزیه دادیم و عروسی گرفتیم در هتل اوین، چهارصد میلیون برای دو ساعت دادیم حرام است برو بابا، پول نمیگذاشت مردم هدایت الهی را قبول بکنند.
یک آیه دیگر راجع به پول بخوانم، بسم الله الرحمن الرحیم، تَبَّتْ يَدٰا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ ﴿المسد، 1﴾ مٰا أَغْنىٰ عَنْهُ مٰالُهُ وَ مٰا كَسَبَ ﴿المسد، 2﴾، حبیب من این عمویت به خاطر پول و احساس بینیازی و این که درآمدش قطع نشود قبولت نمیکند، اما این مال هیچ عذابی را از او برطرف نخواهد کرد. حالا این ثروتمندان حرفهای که مردند که دو آیه درباره ثروتهای مانده داریم هر دو آیه میگوید صاحبان ثروت هر کسی هستند صددرصد اهل دوزخ هستند خب این پول مانده چه عذابی را از آنها میتواند برطرف بکند در برزخ یا در قیامت.
آیه صد و هشتاد آل عمران را بخوانید، آیات اوائل سوره توبه از این جمله، وَ اَلَّذِينَ يَكْنِزُونَ اَلذَّهَبَ وَ اَلْفِضَّةَ، ببینید وَ لاٰ يُنْفِقُونَهٰا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِيمٍ ﴿التوبة، 34﴾ خدا دروغ که نمیگوید، شوخی هم که ندارد، از حرفش هم که برنمیگردد، اینقدر ثروتمند قیامت ریخته میشوند در جهنم، بعضیها را هم جلوی چشمتان همینجا کل ثروتشان را گرفت، کل را.
من قبل از انقلاب یک مسیری منبر داشتم دهه عاشورا یک پاساژ آن زمان کل دفتر و دستکش برای یک ثروتمند بود، پاساژ سه طبقه، چه ثروتی، چه کارخانههایی نمیخواهم اسم ببرم حالا که بیچاره و بدبخت مرده، خداوند چوب به جا میزند، اگر میزند بیصدا میزند، کل از دست رفت. من برای بچه خواهرش در باغ صبا خیابان شمران منبر میرفتم، گفتم داییات را میبینی؟ گفت کم، گفتم میروی پیشش؟ گفت زمینهای نیست بروم پیشش، گفتم با تو تماسی دارد؟ هجده تا آن وقت کارخانه داشت بالای آن وقت ده هزار کارگر و مدیر و کارمند، گفت چرا گاهی تلفن میکند که خواهرزاده نان شب ندارم، میشود یک پولی برای من بفرستی.
آن وقتی هم که پولدار بود هیچی مثل مردم زمان شعیب، این یکی که این خطر همیشه به مردم میزد خطر پول دوستی افراطی میدیدند دین هم درآمد را میخواهد مسیرهایش را کم کند، مشروع کند، و هم میخواهد درآمد به دست آمده را بگوید به ملت خمس بدهید، زکات بدهید، انفاق کنید، شب عید است قوم و خویشهای فقیرتان آنها هم ماهی دلشان میخواهد، مرغ میخواهند آنها هم بچههایشان لباس نو میخواهند میخواهد دین این حرفها را بزند اینها هم طاقت گوش دادنش را ندارند.
دومین چیزی هم که مانع قبول هدایت خدا بود این را هم از پیغمبر دیدم هم از امیرالمومنین، هم از امام صادق، ان اخوف ما اخاف علی امتی، ترسناکترین چیزی که من را ترسانده بر امتم، جادههای انحرافی که جاذبهاش زیاد است این یکی، شکمشان که آزادش میکنند هر چی دلشان بخواهد بریزند در آن، گوشت خوک، مار، سوسک، میمون، عرق، شراب، و شهوة الفرج، غریزه جنسیشان، اینها مانع میشود از قبول، بنده خدا شش تا دوست دختر دارد حالا من آخوند با این قیافهام و عبا و قبا آقا حالا یکیش هم زیاد است حرام است تو شش تا زن شوهردار و بیشوهر، حرام است، حرام است؟ کم بلا سر ما نیاوردید شما آخوندها این یک خرده لذت هم میخواهید از ما بگیرید؟
شهوة البطن و الفرج و مضلات الفتن، وگرنه هدایت خدا، مصداق اتمّ آن قرآن مجید است. چه چیز قرآن قابل رد کردن است؟ این آیات باعظمت، این آیات نورانی، این آیات پرجلوه، این آیات معالجهکننده، این هدایت خداست.
اصول کافی جلد دوم باب فضل قرآن، این روایت آنجاست، زین العابدین میفرمایند اگر پروردگار عالم من را در کره زمین تک انسان قرار داده بود، من باشم و این پنج قاره، یک دانه مرد، زن، بچه، پیر، جوان، در کره زمین نباشد، ما با این همه برق و زرق و برق با این همه همسایهها، گاهی در خانه تنها میمانیم وهم برمان میدارد، بلند میشویم همه چراغها را روشن میکنیم باز انگار یک چیزی جلوی چشممان تکان میخورد هیچی نیست خیالات است، میترسیم، زین العابدین میگوید اگر من در کره زمین تک بشوم هیچی نباشد، من در کنار قرآن مجید، در کمال امنیت و آرامش زندگی میکنم.
همه چیز را در قرآن دارم، انس دارم، محبت دارم، راهنمایی دارم، رفیقهایی مثل انبیا دارم، بهشت را همه در قرآن است، زین العابدین که لفظ نمیدید زین العابدین حق را در آیات میدید نه لفظ را، من لفظ میبینم، اما زین العابدین وقتی میخواند إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ ﴿البروج، 11﴾ هر هشت تا بهشت را میدید. خب چرا بترسم؟ من که تک و تنها بشوم در کنار قرآن خدا را میبینم، انبیا را میبینم، بهشت را میبینم، خوبیها را میبینم، آرام آرام زندگی میکنم. این مصداق اتم هدایت الله است.
الان در ایران چقدر مرد و زن هستند که به قول خود قرآن در سوره فرقان پشت به قرآن کردند، قرآن را دور انداختند و پشت سر انداختند و بر اساس فرهنگ اسرائیلی و مسیحیت اروپا و هوا و هوس خودشان زندگی میکنند.
در سوره فرقان قیامت پیغمبر را در سه چهار تا آیه میگوید قیامت پیغمبر را، اولین آیه این است پیغمبر خودشان بنا به نقل امام صادق در جلد دوم کافی میفرماید اول کسی که در قیامت وارد بر خدا بشود من هستم، قبل از اینکه مردهها را زنده کند خدا، اولین نفر من هستم. همه را که خدا از قبرها درآورد و زنده کرد اول کسی که اجازه دارد با خدا حرف بزند من هستم، حرف اول پیغمبر هم این است در قرآن، خدا نقل میکند.
وَ قٰالَ اَلرَّسُولُ يٰا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اِتَّخَذُوا هٰذَا اَلْقُرْآنَ مَهْجُوراً ﴿الفرقان، 30﴾، خدایا این امت من بعد از مردن من از همان روز دفن من از سقیفه شروع شد تا الان قرآن را از زندگی حذف کردند، گفتند حلال چیست، حرام چیست، واجب چیه، حجاب کدام صیغهای است این حرفهایی است که این آخوندها درآوردند، صد تا تا حالا به تور من خوردند آوردند با من بحث کنند، من هم که در بحث اینقدر با حوصله هستم داد و بیدادهایشان را حوصله میکنم، بد و بیراههایشان را حوصله میکنم، حوصله میکنم، تهمتهایی که میزنند حوصله میکنم، بردید خوردید، در جیب شما آخوندها یکی یک لوله نفت است که جیپ از آن رد میشود همه را بردید همه را گوش میدهم گوش میدهم، میگویم تو را نیاوردند که با من سر نفت دعوا کنی، سر لوله دعوا کنی، آقا گفت من یک آقایی را دارم خیلی قبول ندارد این حرفها را، حالا اگر دلت میخواهد که در این مقوله با هم شروع کنیم اگر دلت هم نمیخواهد که چایی بخور و بلند شو برو.
در برخوردها زیاد اتفاق افتاده طرف گفته که خیلی باحال هستی، بهش گفتم آره دیگر گفتم تو را بیاورند پیش من که خیلی باحالم، چون من خیلی حوصلهام زیاد است و هم راحت میتوانم حرف بزنم حالا بگو ببینم چه میگویی، آن وقت وقتی آیات قرآن را در اقتصاد، در اجتماع، در معاشرت، در زن و بچهداری، در کسب و کار میخوانم میگوید ای بابا اینها را به ما نگفتند میگویم به حضرت عباس گفتند شما نیامدید بشنوید، ما که پنجاه سال است داریم میگوییم قبلیهای ما هم گفتند، هزاران کتاب شیعه نوشت، تو نه یک کتابش را دیدی نه یک بار پای منبر آمدی همین میگویی اینها را به ما نگفتند کی نگفته؟ آن وقت میگوید حالا گذشتهام را چی کار کنم؟ میگویم به گذشتهات چی کار داری؟ تو الان دیگر دین را قبول داری اهل بیت را قبول داری، سید الشهدا را قبول داری، میگوید آره، میگویم گذشتهات را خدا پاک کرد. تو را قرآن؟ قسم ندارد، قسم ندارد.
پروردگار میفرماید وَ اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْه ﴿هود، 90﴾، سرت را بلند کن بگو خدایا من را بیامرز من میآمرزم، بگو من در گذشته این اشتباهات شکمی شهوتی را داشتم ببخش من را، میبخشد. دین سخت نیست که، این مصداق اتم هدایت است.
آدم این آیات را میخواند مست میکند، اگر اهلش باشد. من یک رفیق داشتم یادش بخیر نیست دیگر در دنیا بیست سال است رفته، آن وقت که من با او رفیق شدم نود سال از من بزرگتر بود، کل سرمایهاش یک رختخواب بود یک گلیم بود، یک چراغ سه فتیلهای بود و یک قوری بود و یک کوله پشتی، صبح میرفت خیابان حمالی میکرد تا ظهر، نهار میخورد یک چرت نشستنی میزد میرفت حمالی میکرد تا اذان، نه نماز صبحش به جماعت ترک میشد نه ظهر و نه شب، هر سه شبانه روز قرآنش هست هنوز مانده در خانواده پسریاش، هر روز هر شب سه شبانه روز یک بار قرآن را ختم میکرد تمام صفحاتش پر از اشک است که اصلا پیداست، که این کاغذها خیس شده بعد خشک شده.
بعد یک بار بهش گفتم این بیست سالی که آمدی تهران داری حمالی میکنی چقدر پول داری؟ گفت که این همسایهها نهار برایم میآورند شام هم میآورند، لباسها هم ده سال است تنم است لازم هم نیست نو کنم، یک جایش پاره میشود میدوزم، پولها را چی کار کردی؟ گفت تمام پولهای حمالی را فقط به تو میگویم هیچ کس نمیداند دادم به مستحق شرعی، پول گاز بیچارهها را دادم، پول برق دادم، پول لباس بچهها را دادم، گفتم خودت چی؟ گفت خودم همه اینها را خدا جمع کرده به من برمیگرداند مگر در قرآن نمیگوید وَ مٰا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اَللّٰهِ ﴿البقرة، 110﴾، من که قرآن را قبول دارم خدا میگوید مشتی هر چی پول حمالی در راه من دادی قیامت بهت برمیگردانم، شوخی میکردم با او سواد نداشت میگفتم حالا قیامت این همه پول را بهت بدهد چی کار میکنی؟ گفت اینجوری با من حرف نزن پولها قیامت تبدیل به بهشت میشود این آیه بیست و پنج سوره بقره است او میفهمید. و خیلی چیزها را او میفهمید من نمیفهمیدم یاد میگرفتم.
هذا رجل نورالله قلبه بالایمان، این گفتار پیغمبر اسلام است. لا اله الا الله، خدایا امشب بنا داری دعا را مستجاب بکنی، حتما بنا داری، خدایا امر به دعا کردی ادعونی بعد هم ضمانت دادی استجب لکم، خدایا به حقیقت صدیقه کبری، در حق ما و زن و بچههای ما و نسل ما، ما را اهل عمل به دینت قرار بده. عمل به دین. لا اله الا الله. شب شهادت است یک شعر راجع به مردن خودمان بخوانم عیبی ندارد که.
...