لطفا منتظر باشید

شب پنجم شام شهادت یکشنبه (23-12-1394)

(تهران حسینیه سیدالشهداء)
جمادی الثانی1437 ه.ق - اسفند1394 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

به مناسبت نگاه ملکوتی صدیقه کبری به نماز، نکاتی را از آیات قرآن، روایات، اهل دل، در جلسات گذشته در رابطه با نماز شنیدید.

کسانی که این جاده را طی کردند سالک این راه بودند، و با پای معرفت و دل این جاده را طی کردند یاد دادند به ما که این عبادت عظیم باید سه مایه در آن ریخته بشود. یکی همت است، قرآن مجید می‌فرماید با کسالت، سستی، به نماز نزدیک نشوید، با حواس‌پرتی و بیهوشی و بی‌توجهی به نماز نایستید، لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری.

همه همت‌تان را به میدان این عبادت بیاورید، مایه دیگر مایه معرفت است، در جلسه گذشته شنیدید یکی از بزرگترین و کم نظیرترین عالمان شیعه که او را از مراجع زمان خودش اعلم می‌دانستند، ولی دست به رساله نبرد، آمد عمرش را هزینه دو کار کرد درس دادن و منبر رفتن. و حتی منبرهای خانگی هم دعوتش می‌کردند با چهار تا پنج تا مستمع منبر جانانه می‌رفت علم خرج می‌کرد، ایشان در همه منابرشان به اهل علم اصرار داشتند مفاهیم و حقایق و واقعیات نماز را یاد مردم بدهند. که اینها بدانند کنار چه دریایی قرار می‌گیرند، تشنگی عقلشان را جانشان را، قلبشان را، دنیا و آخرتشان را از این دریا سیراب کنند.

مردم را می‌گفت ترغیب کنید به و فی صلاتهم دائمون، یعنی نماز صبح را بخوانند تا نماز ظهر ببرّند از نماز، چنان‌که در سوره معارج است و الذین علی صلاتهم دائمون، یعنی آنچه که از نماز می‌گیرند تا نماز بعدی هزینه کنند داشته باشند. و یک مایه دیگر هم عشق است محبت است. یاد بدهید به مردم که نماز باید نماز عاشق در پیشگاه معشوق باشد.

چطور وقتی با معشوق مجازی روبرو می‌شوند حالاتی را از خودشان نشان می‌دهند، و حاضر هستند همه چیزشان را در اختیار معشوق بگذارند یک کاری بکنید که نمازگزار عاشق در محضر معشوق باشد. این مسائل گذشت تقریبا بیان شد، آیاتی هم خوانده شد، یک آیه‌ای را انتخاب کردم از سوره مبارکه بقره که اوج این آیه در کلمه معیت است، وجود مقدس پروردگار مهربان عالم چند مسئله را در این آیه مطرح می‌کند پایان آیه با قسم وعده آمرزش تمام گناهان را می‌دهد، و با قسم وعده وارد کردن بندگانش را به بهشت می‌دهد که خودش هم این کار را بکند، یعنی ادخلوها بسلام آمنین را خودش بگوید.

آنجا هم چه جای معرکه‌ای است، مااز بچگی شنیدیم کوچکتر باید به بزرگتر سلام  کند، اما در قرآن می‌بینیم که پروردگار قیامت به بندگان واقعی‌اش سلام می‌کند سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ  ﴿يس‏، 58﴾ یا در آیه‌ای دیگر وَ سَلاٰمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا  ﴿مريم‏، 15﴾. این کم مقامی نیست. سلام حق به عبد. سلام پاک به موجود خاک، این خیلی حرف است. خیلی حرفها در این آیه شریفه است هم چند تا مسئله مهم مطرح است چهار تا کنار نماز، که در حقیقت می‌خواهد بگوید نماز را با این حقایق بعدی می‌شود کامل کرد، پخته کرد. و دو تا قسم هم دارد برای آمرزش گناهان و وارد کردن عبادش به بهشت.

ولی آنی که در ایه شریفه دل را می‌برد و در آیه شریفه آدم را وادار می‌کند در برابر او زانو بزند از مستی، مسئله معیت است، که حالا من خودم هم گیر هستم سردرگم هستم نمی‌دانم این معیتی که  مطرح کرده چه کیفیتی دارد، با قیومی که در آیة الکرسی می‌خوانیم الله لااله الا هو الحی القیوم با قیومی با همه موجودات معیت دارد یعنی موجودات بودنشان، زندگیشان، ادامه عمرشان، روزی‌شان، همه به پشتوانه قیومت رب است و موجود با معیت به قیومیت وصل به اوست ولی خب این یک معیت عامی است، یعنی همه حیوانات، همه ارض و سما، همه موجودات تکیه دارند به این معیت نباشد که درهم می‌ریزند.

اما این معیتی که در آیه می‌بینید شرط می‌گذارد اول آیه که اگر این چهار برنامه‌ای که می‌گویم با مایه همت و معرفت و عشق انجام بدهید و من هم قسم می‌خورم گناهان‌تان را ببخشم و خودم وارد بهشت‌تان بکنم از همه اینها بالاتر این است که با شما معیت پیدا  می‌کنم، معلوم می‌شود این معیت با آن معیت عام فرق می‌کند، تفاوت می‌کند چون این معیت شرطش این چهار حقیقت است که قبل از این چهار حقیقت معیت با ما ندارد فقط معیت تکوینی دارد، اما این معیت به احتمال قوی عبارت از رحمت خاص الخاص است که درک کیفیتش مشکل است و این معیت باید بعد از این چهار برنامه تجلی بکند قبلش اصلا شعاعی ندارد برای کسانی که این چهار برنامه را ندارند، این معیت نیست با آنها.

حالا نمی‌دانم چطوری معنی کنم ولی اگر این چهار تا کار را انجام بدهیم دستتان را می‌گذارم در دست خودم شما را در آغوش محبت می‌گیرم، شما را رها نمی‌کنم، خطراتی که می‌خواهد بهتان حمله کند دفع می‌کنم، با این معیتم و این چهار حقیقت شما را رشد می‌دهم، این را خیلی باید رویش دقت کرد چند تا کتاب باید دید آیات دیگر را باید دید.

این معیت را که در سوره بقره بیان فرموده است در سوره نحل آخرین آیه‌اش هم بیان فرموده، من خبر هم ندارم آن نوارها موجود است تمامش یا نه برای قبل از انقلاب  است فکر هم نکنم باشد، در این معیتی که در آیه آخر نحل است، إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا وَ اَلَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ  ﴿النحل‏، 128﴾.

هیچ کدام از ما گویندگان مهار حرف دست خودمان نیست، هیچکدام، البته آنهایی که حرف درست و حسابی دارند، ما یک تماشاگر هستیم، این در نهج البلاغه هم هست، قرآن حجابش را کنار می‌زند خودش را به ما نشان می‌دهد یا روایات، و ما از خود نشان دادن قرآن و روایات حرف می‌زنیم اگر آن نشان دادن را از ما بگیرند ما لال هستیم، یعنی ما را منبر بفرستند دو دقیقه هم نمی‌توانیم حرف بزنیم و نمی‌شود هم حرف زد، چون هیچ مایه‌ای نداریم هیچی.

یک رفیق داشتم منبری عادی بود، ولی خب خداوند متعال جمعیت زیادی را نصیبش کرده بود چهل سال پیش، خودش می‌گفت گفت یک شهرستانی دعوت داشتم ده شب منبر بروم یک واعظ پیرمردی را قبل از من دعوت کرده بودند منبر، مثلا بنا بود نه بیاید پایین، گفت چهار پنج شب گذشته بود جمعیت عجیب اوج گرفته بود اصلا کله آدم موج می‌زد، گفت من هم هیجانی می‌خواهم بروم منبر با چه حالی هم برای من تعریف کرد، گفت سر نه شد نیامد پایین، نه و ده دقیقه شد نیامد پایین، نه و ربع شد نیامد پایین، گفت در دل خودم حرف زدم گفتم آشیخ اگر من نبودم دوازده تا پای منبرش نبودند حالا ما را اوردند در این شهرستان این هم دارد با ده پانزده هزار جمعیت دلی از عزا درمی‌آورد، آشیخ اینها برای تو آمدند؟ گفت تا نه و بیست دقیقه منبر بود گفت آمد پایین، گفت در راه که می‌رفتم منبر از بغل همدیگر رد شدیم تلخ بودم با او، خبر ندارم که این مرد در این شهر ولو به روضه‌خوانی محاسنش را در خانه ابی عبدالله به پاکی سفید کرده، اگر ناپاک بود عیبی نداشت. بیخود معطل کرد. با تلخی رد شدم درست سلام نکردم یا جواب سلامش را ندادم، قسم می‌خورد می‌گفت نشستم روی منبر بسم الله الرحمن الرحیم را یادم نیامد یعنی هر چی فشار آوردم من سی سال است منبر می‌روم اول منبر چی می‌گویند، هیچی یادم نیامد. گفتیم بعد از بسم الله ماچی می‌گفتیم یعنی بعدش چی می‌گفتیم، یا الحمدلله رب العالمین که هر روز داریم در نماز می‌خوانیم این هم یادمان نیامد، یک حالت سرفه به خودم گرفتم سرم را کردم زیر عبایم گفتم ازم باور کن غلط کردم، این زبان برای من نیست این گلو هم برای من نیست، من هر دو را در حق این پیرمرد بد مصرف کردم، حالا ببخش من را. این را ادامه نده که تا آخر عمرم من دیگر هیچی یادم نیاید و گریه کردم. مردم خیال می‌کردند من تکان می‌خورم دارم سرفه می‌کنم یادم آمد.

درباره قرآن می‌گوید علی ان فیه انما یاتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم ما بینکم، اگر قرآن حالا در خانه که دارید آیه می‌بینید برای منبر، یا در منبر که دارید می‌خوانید یا روایت خودش را نشان ندهد که حرف من چیست، اصلا  ما هیچی نداریم بگوییم، هیچی. فقط می‌ماند الفاظ قرآن ما با الفاظ قرآن با روح شما، با عقل شما، با قلب شما هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم، با قرائت تنها کاری صورت نمی‌گیرد.

خدا برای هیچکدام‌مان نیاورد تا وقتی که از دنیا می‌رویم که این پرده بسیار ظلمت برایمان پیدا بشود که حالا در کارم، در اخلاقم، در منبرم، حرف من وارد درونمان بشود من که وارد درون بشود خدا می‌رود، ما دستمان به کل خالی می‌شود.

خب من این آیه آخر سوره نحل را یادم است با چه حالی توضیح دادم، شش سال ماه رمضان یعنی شش تا ماه رمضان طول کشید، یعنی شش تا سی شب، تمام هم نشد، دیگر برای من هم پیش نیامد دنبال بکنم، حالا قصد دارم این چند روزی که زنده هستم اگر زنده بمانم دنبال کنم آن مسئله را، یادم  است خیلی بی‌حجاب ‌های زمان شاه رفیق‌های دخترشان را می‌آوردند پای آن منبر نامه می‌نوشتند باحجاب شدند، خیلی‌هایشان در ادارات آن زمان بودند درآمدند یعنی قرآن کار می‌کرد با زن و مرد.

فان الله مع الذین التقوا و الذین هم محسنون، یک عاشقی مثل شما، یک آدم با همتی یک آدم با معرفتی، این خیلی علاقه پیدا کرد که فان الله مع الذین التقوا و الذین هم محسنون را بفهمد، این معیت چیست؟ که سبب تجلی‌اش نماز است، و آن سه تا مسئله بعدش.

دلش می‌خواست کیفیتش را بفهمد، خودش نمی‌دانست خیلی خوب است که به خودم بگویم نمی‌دانم هیچی هم نمی‌دانم برو پیش دانایان آنها برایت حرف بزنند دانایان ائمه طاهرین هستند، انبیاء الهی هستند، آنجا برو. پیش آنها هم نروی پیش هیچ کس حرف نیست، این انسان والا که دنبال این حقیقت بود که معیت چیست، آمد خدمت امیرالمومنین، گفت علی جان اینهایی را که خدا در این آیه گفته من می‌گویم در این آیه گفته چون امیرالمومنین درجا همین آیه را خواند، اینها را برای من توصیف کن و بگو.

امام فرمودند اتق الله و احسن فان الله مع الذین التقو و الذین هم محسنون بلند شو برو، گفت من اصلا سیراب نشدم من لب تر نکردم بگو، من با این دو کلمه آرام نشدم، خب من این آیه را در قرآن هم دیدم علی جان که تو برای من خواندی، یک استادی داشتم کل آنهایی که پای درسش می‌آمدند شب‌های جمعه در خانه‌اش ده تا نمی‌شدند، این وقتی از این حرفها می‌زد همینجوری که داشت می‌گفت به پهنای صورتش هم اشک می‌ریخت، ایشان که خیلی هم من عاشقش بودم، دو ساعت به اذان صبح بیدار بود در سن هفتاد سالگی، همت، معرفت، عشق، دو ساعت تمام نماز شب یازده رکعت دو ساعت طول می‌کشید، در نماز وتر یک رکعت آخر مانوس بودند، چه حالی داشتند کی بودند، در نماز وتر که یک رکعت است، آخه آدم دستش خسته می‌شود شما پنج دقیقه دستتان را بگیرید بالا درد می‌گیرد، بالای سه ربع یک قرآن کف دستش بود با یک دستش هم به گدایی به طرف پروردگار مثل مادر بچه مرده گریه می‌کرد، سیصد تا العفو، چقدر یا رب، استغفار، یک مردن جالبی هم داشت یک وقتی یک جا با هم بودیم اگر خدا لطف کرد مردنش را برایتان تعریف می‌کنم شنیدنی است به به.

ایشان درخواست این مرد رااز امیرالمومنین به شعر درآورده، که گفت آقا این عاشقانی که در این آیه می‌گویی خدا با آنها معیت دارد وصف اینها را برای من بگو.

شنیدم عاشقی پروانه‌خوئی، شعرها هم همه عالمانه است، شنیدم عاشقی پروانه خوئی، به آئین محبت راستگویی، یکی دلباخته پیش شه عشق، علی سرّ له گنجینه عشق، بیامد نزد آن شه با دلی چاک، دلی چون گل ز داغ عشق صد چاک، همی گفت ای علی ای سرّ اسرار، ز سرّ پاکبازان پرده بردار، یک نشانمان بدهند نمی‌دانید حالمان چه حالی می‌شود. این چند روزه که زنده هستیم بپائیم کور زندگی نکنیم، کر زندگی نکنیم، اگر نشانمان بدهند نشان دادنی هم هست ما باید آمادگی نشان بدهیم بگوییم مااستعداد دیدن داریم نشان بدهید.

می‌دیدند به خدا می‌دیدند، می‌دیدند که یک قدم عقب نمی‌نشستند حفحاف بصری به بچه‌هایش گفت هفت هشت تا پسر داشت، گفت امروز یک نامه از ابی عبدالله آمده که من از مکه به طرف عراق حرکت کردم حفحاف، بلند شو بیا به من ملحق شو شماها می‌آئید؟ گفتند پدر الان بهترین وقت محصول و خرید و فروش است عجله می‌کنیم کارها را می‌کنیم و می‌آئیم، گفت نه من یک دقیقه هم نمی‌ایستم، گفتند پدر تمام دروازه‌ها را بستند و ماموران بپا گذاشتند، گفت مامور کیست بپا کیست، در بسته چیست، من رفتم. آمد.

اینها را آدم چی کار باید بکند؟ مامور کیست  که من را ببیند، در بسته چیه که به روی من بسته باشد. آمد مسیر مکه و عراق، می‌پرسید قافله ابی عبدالله می‌گفتند گذشت پنج بعدازظهر رسید کربلا اینطور که در کتابها آمده امام چهار بعدازظهر خودشان شهید شدند، حفحاف یک ساعت بعد از شهادت رسید، اگر چشم بسته باشد آدم می‌آید می‌گوید خب کار که از کار گذشت، دیگر فایده‌ای ندارد برویم بصره، وقتی رسید کربلا دید یک جمعیت کثیری جمع هستند واقعا فکر کرد اینها با ابی عبدالله هستند آمد جلو، گفت مولای من کجاست؟ یکی گفت مولایت کیست؟ گفت حسین ابن علی، گفت حسین ابن علی در آن گودال است، فهمید که اینها کوران و کرانند، آمد پیش چشم‌دارها، آمد کنار گودال پیاده شد، آمد کنار بدن، دستش را گذاشت روی سینه ابی عبدالله گفت حسین جان منتظرم باش من تا یک ساعت دیگر بهت می‌رسم آمد بیرون، جنگ کرد، دو ساعت این ملت بدبخت را به کشتن می‌داد تا خودش نزدیک کشته شدنش بود لشگر را کشید تا کنار گودال، آنجا از اسب افتاد توانست خودش را بغلتاند کنار بدن، گفت حسین جان آمدم، خب اگر نمی‌دید که نمی‌رفت، اگر نمی‌شنید که نمی‌رفت.

همی گفت ای علی من نه برای امیرالمومنین الان گریه می‌کنم نه برای ابی عبدالله، برای بدبختی خودم گریه می‌کنم، که چقدر عقب ماندگی دارم چقدر، خدایا تو می‌دانی روی منبر پیغمبرت راست می‌گویم، فکر نکنید من شکسته نفسی، من نفسی کجا مانده همش دست شیطان است شصت سال است، همی گفت ای علی ای سرّ اسرار، ز سرّ پاکبازان پرده بردار، بگو اوصاف مرغان چمن را، که بگسستند از هم دام تن را. که چون از آشیان جان پریدند، که چون در کوی جانان آرمیدند، که آنان را نشان زان بی‌نشان داد دو چشمی در فراقش خون‌‌فشان داد. که جام عشق آنان کرد لبریز، که غیر از او کردند از هر چه پرهیز.

که گفت آن عندلیبان را به گلزار، نکو فکر و نکوذکر و نکوکار، که آنان را ز حیوانی رهانید به اوج قدس انسانی رسانید، که چون آن تشنه‌کامان آب جستند، در این تاریک شب مهتاب جستند، فتثاقل علیه السلام، برای امیرالمومنین خیلی سنگین بود که خواسته او را اجابت کند، اما اصرار کرد. امام تا صد و ده صفت از اینهایی که خدا با آنها معیت دارد را شمرد، به صد و یازدهمی نرسید که نعره زد جلوی امیرالمومنین افتاد و جان داد، این دلش می‌خواست کیفیت معیت را بفهمد من آیه را بخوانم به توضیحش اصلا نمی‌رسم.

وَ قٰالَ اَللّٰهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ اَلصَّلاٰةَ ﴿المائدة، 12﴾ نمازتان من را با شما معیت می‌دهد، وَ آتَيْتُمُ اَلزَّكٰاةَ بخل نداشتن و راحت هزینه کردن مال در راه من معیت می‌آورد، وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِي ایمان به انبیاء من وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ و یاری دادن به آنها، وَ أَقْرَضْتُمُ اَللّٰهَ قَرْضاً حَسَناً معیت می‌آورد. اگر اینگونه بشوید لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئٰاتِكُمْ گذشته‌تان شتر دیدی ندیدی. وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ این یکی از شاهکارهای آیات قرآن مجید است. قرآن کریم است.

 

 

 

 ...

برچسب ها :