شب اول جمعه (20-1-1395)
(تهران حسینیه شهدا)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
میدانیم که وجود مبارک رسول خدا یکی دو ساعت مانده به از دنیا رفتنشان چنانکه اغلب کتابهای شیعه و سنی نقل کردند مردم را به توجه به دو منبع دعوت کردند، سومی هم برایش ذکر نکردند. البته این دعوت به قول خود قرآن برای این بوده که اگر مردی، زنی، مردانی، زنانی، خواهان خیر دنیا و آخرت هستند، دلشان میخواهد نه اینجا ضرر کنند و نه در قیامت، زندگیشان را با این دو منبع هماهنگ کنند. یکی قرآن کریم است و یکی هم اهل بیت.
شکی ندارد اگر کسی براساس قرآن مجید و راهنماییهای اهل بیت زندگی کند، هم در دنیا خیر میبیند و هم در آخرت، یکی از مباحث بسیار مهمی که در قران مجید و در روایات مطرح است بحث شیعه است، کلمه شیعه در قرآن کریم ذکر شده است، یک لغت من درآوردی نیست، اما در قرآن مجید در سوره مبارکه صافات لفظ شیعه آمده، و در این سوره به عنوان نمونه یک شیعه را معرفی کرده ابراهیم. که حالا من نوع شیعه بودنش را بعدا برایتان عرض میکنم که به چه علت خداوند متعال ابراهیم را تحت عنوان شیعه معرفی کرده است، یک شخصیت عظیمی که دومین پیغمبر اولوالعزم خداست و تقریبا پدر همه انبیاء بعد از خودش است که انبیاء بعد از خودش از نسل دو فرزندش اسحاق و اسماعیل هستند.
انبیائی مثل موسی بن عمران، مثل هارون، مثل یونس، یحیی، زکریا، یوسف، یعقوب، عیسی مسیح، اینها از نسل ابراهیم هستند از اسحاق، از رشته وجود اسماعیل فقط یک پیغمبر پیدا شد که به خاطر ا رزشهای وجودیاش در رأس همه پیغمبران خدا قرار گرفت، یعنی آنچه که همه داشتند او تنها داشت، وجود مبارک پیغمبر عظیم الشأن اسلام. ولی این مرد به این با عظمتی را با این نسل به این ویژگی را میگوید شیعه است، معنی مسئله خیلی مهم است نه لفظش.
و یکی هم در روایات مسئله شیعه مطرح است. ارزش شیعه، عاقبت شیعه، علائم و نشانههای شیعه، اینها سه مسئله است که اینقدر گسترده است که در این زمینه چند تا کتاب مستقل دانشمندان و بزرگان دین نوشتند. دوتایش را که حالا من در نظرم است در دسترس است یکی اسمش بشارت المصطفی است، بسیار کتاب پرقیمتی است و یکی هم کتابی است که شیخ صدوق در اواخر قرن سوم نوشته است تحت عنوان برتریهای شیعه.
اما آیه سوره صافات، وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرٰاهِيمَ ﴿الصافات، 83﴾، شیعته این ه چسبیده به کلمه شیعه ان من شیعته، اسمش در ادبیات عرب ضمیر است برای چی در عرب جملاتش خیلی ضمیر دارد؟ برای اینکه جملات را کوتاه بکند، ضمیر میآورد این ضمیر در جمله عربی به قبل از خودش برمیگردد.
زیاد هم هست در آیات قرآن که آیات ضمیر دارد و ضمیر هم به قبل از خودش برمیگردد یعنی به جای ضمیر اگر ضمیر را قرار نمیداد همان اسمی که ضمیر بهش برمیگشت میگذاشت، آیات قبل درباره حضرت نوح مطالبی را پروردگار بیان میکند و در این آیات میگوید ان من شیعته، یعنی من شیعة نوح، از شیعیان نوح ابراهیم بود.
خب لغت شیعه یعنی چی؟ یعنی پیرو، یعنی دنبالکننده، ابراهیم چرا شیعه بود؟ چون دنبالکننده تمام ارزشهای دین و معنوی و وجودی حضرت نوح بود، یعنی یک انسانی بود که با نبوت نوح، با اعمال نوح، با ایمان نوح، با عقاید نوح، با اخلاق نوح خودش را هماهنگ کرده بود. به جادههای دیگر توجه نداشت. فقط یک راه را انتخاب کرد که اسم آن راه هم در قرآن مجید صراط مستقیم است و این راه راه نوح بود و این راه راه خداست، وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِي مُسْتَقِيماً ﴿الأنعام، 153﴾. این حرف ی که به کلمه صراط در آیه چسبیده ان هذا صراطی، یاء متکلم است، ان هذا صراطی مستقیما یعنی این راه من است که راه مستقیم است خدا میفرماید.
یعنی تمام کار پروردگار هم بر صراط مستقیم است، در کار خدا انحراف وجود ندارد، کجی وجود ندارد، شما ببینید کار چقدر درست است، چقدر صحیح است، چقدر مستقیم است که منجمین وقتی میخواهند تحویل سال نود و پنج به نود و شش را حساب بکنند یک سال دیگر از الان میتوانند براساس گردش خورشید، زمین به دور خورشید تحویل سال را حساب بکنند حتی با ثانیه، و کمتر از ثانیه.
لذا تقویمها را که میبینید نوشته تحویل سال مثلا ساعت هشت و دوازده دقیقه و یازده ثانیه زمین از مداری که دور خورشید میگردد رد میشود یعنی این سال تمام میشود، سال دیگر شروع میشود این مستقیم بودن کار خدا، منظم بودن کار خدا، دقیق بودن کار خدا، صراط مستقیمی بودن عمل خدا.
لذا راه را به خودش نسبت میدهد و همین صراط مستقیم هم در همه انبیا الهی بوده، ابراهیم پیرو راه مستقیم نوح بوده که آن راه مستقیم راه خدا بوده، پیروی در کلمه عرب لغت شیعه است، ان من شیعته لابراهیم، یقینا، ان یعنی یقینا یعنی بدون شک، ابراهیم پیرو واقعی و کامل حضرت نوح بوده و این شیعه بودنش او را تبدیل به ابراهیم کرد. اگر یک جای زندگیاش انحراف داشت ابراهیم نمیشد، مثلا فرض بکنید در ارتباط با همسرش آدم بداخلاقی بود، این محال بود ابراهیم بشود یا در ارتباط با مال دنیا که ابراهیم اهل کار بود، گوسفنددار بود، در ارتباط با کار دنیا اگر ذرهای انحراف داشت و حتی میل قلبی به حرام گرچه حرام را نمیخورد، فقط در درون خودش دوست داشت که حالا که یک تومانش با حلال دو تومان نمیشود ای کاش یک راهی میشد باز بکنیم که حالا راه حلال نمیشود راه دیگر یک تومان ما بشود دو تومان، اگر در باطنش یک چنین حالتی بود ابراهیم نمیشد.
لذا شما آیه بعد از همین آیه را دقت کنید وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرٰاهِيمَ ﴿الصافات، 83﴾ إِذْ جٰاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴿الصافات، 84﴾، او دل کاملا سالم از هر عیبی را برای خدا بود، يَوْمَ لاٰ يَنْفَعُ مٰالٌ وَ لاٰ بَنُونَ ﴿الشعراء، 88﴾ إِلاّٰ مَنْ أَتَى اَللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴿الشعراء، 89﴾، اگر کمترین انحراف قلبی، مالی، عملی، اخلاقی داشت ابراهیم نمیشد یک شیعه به تمام معنا واقعی در آن عرصه یعنی در عرصه نبوت، او را به نبوت رساند و به نبوتی اولوالعزمی هم رساند.
حالا هر کسی شیعه باشد آنهایی که قبل از بعثت پیغمبر شیعه انبیاء بودند و واقعا شیعه بودند، خیر دنیا و آخرتشان تامین شد، هیچ وقت هم نگاه به کم و زیاد دنیا نداشتند چون میدانستند دنیا گردشی است، گاهی دست آدم است گاهی دست همسایهاش است، گاهی هست گاهی نیست، گاهی گسترده است گاهی در تنگنا است، کاری به این کارها نداشتند، کاری به این داشتند که شیعه باشند و شیعه بمانند و شیعه بمیرند. با مشکلات زیادی هم روبرو بودند خیلی.
شما مومنین زمان نوح را مومنین زمان وجود مبارک حضرت هود را، مومنین زمان صالح را، مومنین زمان موسی را، مومنین زمان مسیح را در قرآن ببینید که با چه سختیهایی روبرو بودند ولی میدانستند این سختیها زمانش کوتاه است و گذرا است و میدانستند این زندگی فقط برای همین یک دنیا نیست، بالاخره در پایان عمر یک دری باز میکنند به سوی آخرت که انسان از آن در وقتی میرود بیرون لقاء الله است و بهشت است و شفاعت انبیا و اولیا و رفقایی مثل صدیقین و عباد صالح و یک زندگی کامل و بیدردسر.
آنی که مورد نظرشان بود اینکه شیعه بمانند، وقتی امیرالمومنین به میثم خبر داد بیست سال دیگر تو را به این درخت دار میکشند، دستهایت را میزنند، پاهایت را قطع میکنند، شکمت را با نیزه پاره میکنند، با نیزه میکنند در دهانت و زبانت را قطعه قطعه میکنند بیست سال دیگر، گفت آقا بیست سال دیگر اگر من را به دار کشیدند با این اوضاع به تو وصل هستم؟ پیشت هستم؟ شیعه میمانم؟ حضرت فرمود بله گفت مهم نیست این که یک بدن است که دو تا دستش را ببرند، دو تا پایش را قطع کنند، شکمش را پاره کنند زبانش را قطعه قطعه کنند من هر چند تا بدن خدا به من بدهد از تو جدا نمیشوم. جدایی بدن چیزی نیست که دست آدم را جدا کنند آدم از فیوضات ربانیه که محروم نمیشود، آدم را به شهادت برسانند محرومیتی برای آدم نمیآید بلکه همه درها به روی انسان باز میشود.
خود امیرالمومنین وقتی در خطبه جمعه آخر شعبان پیغمبر خبر شهادتش را در ماه رمضان داد از داخل جمعیت بلند شد، رو کرد به پیغمبر گفت یا رسول الله در آن ماه رمضان که تقریبا سی سال بعد اتفاق افتاد بعد از آن سخنرانی پیغمبر یا سی و سه چهار سال، حالا کدام شعبان بوده و حضرت چند سالش بوده کمتر از چهل سال این شهادت اتفاق افتاد. خبر ضربت خوردن به فرقش را و اینکه از آن ضربت بلند نمیشود زنده نمیماند وقتی پیغمبر بهش داد سوال کرد افی سلامة من دینی، آن شبی که من را میکشند من دینم هست؟ سالم است؟ لطمه نخورده؟ ضربه نمیخورد؟ فرمود نه علی جان در کمال سلامت دین زندگی میکنی در کمال سلامت دین هم شهید میشوی.
آنی که خیلی مورد توجه اهل عقل و اهل خرد در زمان انبیاء و ائمه طاهرین بود این که شیعه بمانند، و شیعه باشند. خب شما در آیات قران زندگی ابراهیم هم میتوانید ببینید، چه امتحانات عظیمی برایش آمد ولی شیعه ماند، و یک ذره از این مسیر انحراف پیدا نکرد ما گاهی یک چیزی را میگوییم گفتنش آسان است که پروردگار عالم بیاید به یک پدر بگوید این بچه چهارده سالهات را اسماعیل را که واقعا معدن ارزشها بود بردار بیاور رو به قبله به طرف من با دست خودت ذبح کن، و هیچ چون و چرایی نیاورد و نگوید خدایا فلسفه این حکم چیست، خدایا تا حالا قبل از من هم به پدر مهربانی گفتی سر بچهاش را ببرد؟ بعد از من هم میخواهی بگویی؟ من اولی هستم یا نه نفر چندم هستم، و اصلا خدایا در دستگاه آفرینش تو یک پدر بیاید سر پسرش را ببرّد به امر تو خب این به چه درد میخورد؟ اگر یک همچنین حالاتی داشت ابراهیم نبود.
وقتی بهش گفتند بچه را ذبح کن فقط آمد به پسرش گفت که إِنِّي أَرىٰ فِي اَلْمَنٰامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ ﴿الصافات، 102﴾، محبوب من دستور داده من تو را ذبح کنم من مالک تو که نیستم من پدر هستم، مالک تو خداست، پروردگار هر تصرفی در ملک خودش بکند ظلم نیست اگر اسماعیل ملک ابراهیم بود و خدا میگفت بکش این تجاوز به ملک دیگران بود، ولی اسماعیل مملوک خداست، ابراهیم مملوک خداست، لذا نه اینکه نگران نشد خیلی آرام آمد به بچهاش گفت به من دستور دادند تو را ذبح کنم حالا آن وقت که ابراهیم حدود هشتاد سالش بود بچه چهارده ساله را ببینید که از چه ایمانی برخوردار بود، چطوری شیعه این انسان والا بود گفت يٰا أَبَتِ اِفْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ مِنَ اَلصّٰابِرِينَ ﴿الصافات، 102﴾ بهت امر کردند من را ذبح کنی بیا ذبح کن من هیچ ایرادی به تو نخواهم گرفت. این شیعه.
ان من شیعته لابراهیم، حالا آنهایی که میگویند ما شیعه اهل بیت هستیم ببینیم اهل بیت برای شیعیانشان اولا چه مقامی قائل هستند، عاقبت شیعه چه میشود و نشانههای شیعه چیست چه در اخلاق، چه در خانوادهداری، چه در بچهداری، چه در کسب و کار این خیلی مهم است که ما این نشانهها را بشناسیم، یعنی به نظر میآید که بحث شیعهشناسی در قرآن و در روایات از اهمّ مباحث کتاب و روایات اهل بیت است. بسیار مهم است.
در این زمینه یکی دو سه روایت من برایتان بخوانم و بعد توضیح این مسائل را در طول شبهای بعد خدا اگر لطف کند مفصل خواهم داد و داستانهای بسیار مهمی را هم از آنهایی که شیعه واقعی بودند برایتان نقل میکنم.
بعد از پیغمبر اولا خود پیغمبر اولین کسی که شیعه خودش بود امیرالمومنین بود، امیرالمومنین شیعه واقعی پابرجا، و ثابت قدم پیغمبر عظیم الشأن اسلام بود، یعنی پیرو، یعنی هر چی قرآن نازل شده بر پیغمبر متوجه امیرالمومنین بود یا فرمایشات پیغمبر، عمل میکرد. انحرافی نداشت، شل نبود، با بنیان عمل میکرد، عاشقانه عمل میکرد، با معرفت عمل میکرد و جان و مالش را هم در عرصه فرمانبرداری از قرآن و پیغمبر گذاشته بود.
شبی که پیغمبر به امر خدا بنا بود از مکه برود مدینه آن شبی بود که یک هفته قبل از آن شب قبیله قریش طرح ریختند که از چهل قبیله بتپرست کافر مشرک یکی یک نفر را بگیرند بشوند چهل تا، این چهل نفر مسلح بشوند و شب وقتی که وقت خواب شد این چهل تا برای چهل قبیله بریزند در خانه پیغمبر پیغمبر را در رختخواب قطعه قطعه کنند و بعد هم خونش پایمال بشود، اگر یک قاتل بود ممکن بود عموهایش، داییهایش پسرعموهایش اسلحه بکشند و بگویند ما باید این قاتل را اعدام بکنیم، ولی اینها با چهل تا قبیله که نمیتوانستند بجنگند آن هم چهل تا قبیله وحشی و کافر.
خیلی عجیب است خیلی، پیغمبر آمده مردم را از جهنم دربیاورد ببرد بهشت، پیغمبر آمده از مال نجس ربا مردم را نجات بدهد دستشان را بگذارد در دست مال حلال، پیغمبر آمده مردم را از اخلاق شیطانی و ابلیسی نجات بدهد و آراسته به اخلاق خدا کند، پیغمبر آمده هر چی در دنیا خیر است و هر چی در آخرت خیر است به این مردم بدهد، مردم نشستند نقشه کشیدند چهل تا قاتل را انتخاب کردند شب بریزند در اتاقش در رختخواب و در خواب تکه تکهاش کنند. این خیلی عجیب است.
ما در حیوانات هم اصلا همچنین خلقیاتی را نداریم، و نمیبینیم اصلا، من یک رفیق داشتم نزدیک چهل سال است مرده، آدم خیلی عاقل و خردمند و خیلی وارد به آیات قرآن و روایات بود، خیلی من با او نشست و برخاست داشتم که در روایات زین العابدین دیدم اگر میخواهید به جایی برسید خوبان را پیدا بکنید با آنها رفت و آمد کنید، حالا نه اینکه حضرت بگوید هر روز برو در خانهاش را بزن و برو در خانهاش، نه مثلا شایستگان از بندگان خدا را با آنها رفیق باشیم، گاهی به زیارتشان برویم، گاهی میدان بدهید برایتان حرف بزنند اینها هم نفسشان، هم اخلاقشان اثر دارد در شما.
من با ایشان خیلی معاشر بودم، از زمانی که قم نرفته بودم تا وقتی که رفتم قم بعد از قم هم گاهی که میآمدم تهران با او معاشرت داشتم، ایشان میگفت من دنبال خانه میگشتم خانههای متعددی را دیدم دیدم تناسب با کار من، زندگی من، رفت و آمد من، ندارد. بالاخره یک دلال ملکی به من گفت در حسن آباد تهران میدان حسن آباد در محلههایش یک چند تا خانه است بیا برویم نشانت بدهم رفتیم و یک خانه نشان داد و همان خانه را من پسندیدم، آن به درد من میخورد، به درد کتابخانهام، به درد کارم، به درد رفت و آمدم ولی گوشه حیاط یک سگ در قفس بود، گفتم این خانه را من پسندیدم اما صاحبخانه باید این سگ را ببرد، گفت صاحبخانه خودش میخواهد برود جای دیگر و فکر هم نمیکنم این سگ را ببرد، شما خودتان اگر این خانه را پسندیدید قولنامه کردید خریدید اثاث که کشیدید رفیق که خیلی دارید خودت حالا ماشین نداری به یک رفیقت بگو بیاید این سگ را در یک گونی بکنند و ببرند یک راه دوری رهایش بکنند. گفت قبول کردم.
اثاث کشیدم یک دوستم را صدا زدم و این سگ را کردند در یک گونی و درش هم بستند به جوری که حالا راه نفس سگ بسته نشود از میدان حسنآباد این را انداختند پشت ماشین عقب ماشین که حالا سگ هم هیچ جارا نمیدید کجا برد ولش کرد؟ گفت برد جاجرود تقریبا کنارههای کوه سگ را انداخت بیرون و در گونی شل کرد که بتواند بیاید بیرون و سریع هم برگشت.
گفت دو روز بعد من آمدم از خانه صبح بروم بیرون دیدم سگ در خانه چمباتمه زده و دارد دم تکان میدهد، یعنی این خانه به من نان دادند، استخوان دادند، محبت کردند، من از در این خانه نمیروم، آن وقت این جنس دوپا پیغمبر آمده مجانی برایش چه کارها بکند و بعد هم یک قیامت آباد بهش بدهد جمع شدند چهل تا را انتخاب کردند، چهل تا شر را که قطعه قطعهاش کنند.
امیرالمومنین را صدا کرد، امیرالمومنین آن وقت هجده سالش بود مثل سن بعضی از شما عزیزان جوان، هجده سالش. فرمود علی جان خدا به من امر کرده امشب از این شهر بروم، چهل نفر مسلح میخواهند در تاریکی شب حمله کنند من را بکشند، بالاخره یک کسی باید جای من بخوابد که من جانم را سالم بردارم ببرم مدینه، گفت آقا اگر شما بروید مدینه سالم میرسید؟ بله، خطری متوجهتان نمیشود؟ نه، من بخوابم بلاگردان شما میشوم؟ فرمود بله علی جان گفت آقا من میخوابم نه با یک جان من هزار جان داشته باشم هر کدامش را از من بگیرند با جان بعدی میخوابم جای شما این شیعه.
حالا به هیچکدام از ما که نمیگویند بچهات را ذبح کن، به هیچکدام از ما هم نمیگویند که جای ما بخواب که ما سالم برویم، به ما میگویند حرام نخور، به ما میگویند با نامحرم ارتباط نامشروع نداشته باش، به ما میگویند دینت را دلت را به این ماهوارههای کثیف که خیلیهایش اینجور است نده، به ما میگویند زشتترین فیلمها را در همراهت نریز روی دلت بگذار هر چه ارزش در دلت است اینها میبرند ازت غارت میکنند. به ما چیز خیلی سختی که نمیگویند، ما اگر بخواهیم شیعه اهل بیت یا پیغمبر بشویم کار شاقی نیست، شیعه که شدیم که هستیم فعلا در هر خیری در دنیا و آخرت به روی ما باز است.
خب امیرالمومنین میفرماید این روایت خیلی مهمی است درباره عاقبت شیعه، البته مسائل دیگر هم دارد ولی من مرادم فقط آن عاقبت شیعه است که کار ما آخرش به کجا میرسد، ما چه پایانی داریم، شکوت الی رسول الله حسد الناس، امیرالمومنین میگوید یک روز آمدم پیش پیغمبر از حسادتهایی که نسبت به من میشود گله کردم، گفتم آقا در این شهر خیلی به من حسودی میکنند، این حسادت هم خیلی صفت زشتی است، که آدم حالش این بشود که تحمل نعمت خدا را بر دیگران نداشته باشد. و بگوید وقتی نفس راحت میکشم که این نعمت از دست این آدم گرفته بشود. که طبق گفتار پیغمبر در جلد دوم اصول کافی حسد جزء ریشههای کفر است، یعنی آدم حسود به خدا ایراد دارد نمیگوید با زبان ایراد دارم ولی حالش دارد داد میزند که خدایا بیخود این قیافه را به این آدم دادی، بیخود این خانه را به برادر من دادی، بیخود حالا حسد یک زن مثلا، بیخود این زیبایی را به این زن دادی، یا حسد یک مادر، بیخود این شکل و قیافه و اندام زیبا را به این عروس من دادی من باید به هم بزنم این زندگی را راحت بشوم.
از یک مادر حسودی به من شکایت شد گفتیم یک تلفن حالا به آن خانم بزنیم عیبی ندارد شاید حرف ما را گوش بدهد و این همه آشوب در خانه داماد و عروس را دیگر نکند و خاتمه بدهد، زنگ زدم من را شناخت، پنج شش دقیقه بیشتر من صحبت نکرده بودم که این خانم هم مادر عروس بود ظاهرا برگشت به من گفت که من با این حرفهای تو آرام نمیشوم اصلا خدا گفته، قرآن گفته امام صادق گفته، آرامش من وقتی است که برای من خبر بیاورند دخترم و دامادم رفتند زیر تریلی، این حسد است.
حسد چقدر خطرناک است که خدا یک سوره نازل کرده، قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ ﴿الفلق، 1﴾ مِنْ شَرِّ مٰا خَلَقَ ﴿الفلق، 2﴾ با اینکه در این آیه شرّ حسود هم هست، به حالت کلی، من شر ما خلق، وَ مِنْ شَرِّ اَلنَّفّٰاثٰاتِ فِي اَلْعُقَدِ ﴿الفلق، 4﴾ وَ مِنْ شَرِّ حٰاسِدٍ إِذٰا حَسَدَ ﴿الفلق، 5﴾، میگوید پناه بیاور به من.
گفت یا رسول الله خیلی به من حسودی میکنند، فقال پیغمبر اکرم امیرالمومنین را اینجوری آرامش داد که غصه نخور، حسادت کنند، مشکلی نداشته باش علی جان، خیالت راحت باشد، ان اول اربعة یدخلون الجنة، اولین چهار نفری که در قیامت وارد بهشت میشوند من هستم تو هستی، حسن و حسین است، و بچههایمان هستند ذریتنا خلف ظهورنا، تمام اولادهای من و تو و فاطمه پشت سر ما وارد بهشت میشوند و احباءنا عاشقان ما، یعنی آن شیعیانی که یک خرده شیعه بودنشان چربتر از دیگران است، یعنی هم شیعه هستند، هم دلداده شدیدی به ما هستند.
یک کسی در بازار تهران بود من برای پسرش منبر میرفتم، سال چهل و هفت و هشت، خیلی آن وقت من جوان بودم، این پدرش تاجر بود، خیلی عاشق ابی عبدالله بود. اصلا دلباخته بود این وقتی میرود بانک ملی حساب داشت، آن وقت بانکهای زیادی نبود سه چهار تا بانک بیشتر در ایران نبود، میرود پیش رئیس بانک میگوید امضای من و مهر من این است اگر من چک نوشتم با این مهر آمد بانک پاس میکنید؟ رئیس بانک ملی یک نگاهی میکند و میگوید رئیس بانک زمان شاه بود دیگر میگوید بله آقا پاس میکنیم، نامه مینوشت، سند امضا میکرد، سند جابجا میکرد، چک مینوشت امضایش این بود بر شمر لعنت این امضاو در تمام محل ما، محل لرزاده و خیابان خراسان و آن منطقه معروف بود اصلا حاج آقای بر شمر لعنت، هیچ کس دیگر فامیلش را نمیگفت هیچ کس.
خود همین مهری که برای خودش درست کرده بود باعث شده بود که هی عذاب خدا بر شمر اضافه بشود، این همه میگفتند بر شمر لعنت حاج آقای بر شمر لعنت خود این نفرین بود برای شمر، علی جان ما چهار تا فرزندانمان، عاشقانمان و تمام شیعیان ما یعنی آن رده دومیها یک عده رده اول هستند واقعا دلباخته هستند عاشق هستند یک عدهای هم دوستدار هستند با محبت هستند شیعه هستند، و شیعیان ما ان ایماننا و شمائلنا، تمام شیعیان ما تا قیامت طرف دست راست ما ودست چپ ما با ما وارد بهشت میشوند این عاقبت شیعه.
جهنم بد جایی است، جهنم جایی است که من اگر آیاتش را برایتان بخوانم که تا حالا نخواندم الا یک بار در یک مجلس ماه رمضان، در این پنجاه سالی که منبر میروم یک بار خواندم، اگر برایتان بخوانم قرآن است دیگر شب خوابتان نمیبرد، خیلی بدجایی است خود خدا میگوید بد جایی است ساءت مصیرا، ساء یعنی بد خیلی جای بدی است.
امیرالمومنین در دعای کمیل میگوید اگر کمربند این آتش دوزخ را باز کنند ول بکنند هیچ آسمان و زمینی برجا نمیماند تمام نابود میشود خب ما که با شیعه بودن میتوانیم برویم بهشت خب شیعه بمانیم، یعنی به حرف قرآن و ائمه طاهرین گوش بدهیم. حرفم تمام.
شب شنبه است، روزی را که گذراندیم روز امام زمان بود، کی میآید ایشان؟ نمیدانیم، کی میداند؟ هیچ کس، خودش چی؟ خودش هم بهش خبر ندادند یعنی این علم جزء اسرار پروردگاراست به خودش هم نگفتند، ولی یک علامت بهش دادند گفتند هر وقت این مسئله را با چشمت دیدی دیگر خودت را معرفی بکن و از غایب بودنت دست بردار و ظهور کن، چی را دیدی؟ پیراهنی که روز عاشورا از بدن ابی عبدالله غارت کردند بردند شام زین العابدین پس گرفت این پیراهن را، این پیراهن پیش زین العابدین بود رسید به امام باقر، خب خیلی ارزش داشت دیگر پیراهن، پیراهنی که چه شبهایی را ابی عبدالله چه نمازهایی خوانده بود، چه گریههایی کرده بود، چه مناجاتهایی، پیراهنی که با آن جهاد کرده بود تا امام عسکری که بعد از حضرت عسکری جزو اثاثیههایی که به امام زمان رسید این پیراهن است، بهش گفته خدا یعنی خبر دادند بهش این پیراهن بالای سرش است کسی هم خانهاش را نمیداند، هر روز به این پیراهن نگاه میکند بهش گفتند هر وقت دیدی خون تازه از این پیراهن دمید آن روز روز ظهورت است.
میگویند کسی که مورد علاقه خانواده بوده از دنیا رفته، اثاثهایش و لباسهایش را از جلوی چشم داغدیدهها برای همیشه بردارید، اما این پیراهن دائم جلوی چشمش است نگاه میکند و میگوید حسین جان من شب برایت گریه میکنم، روز برایت گریه میکنم اگر یک روزی گریهام تمام بشود خون برایت گریه میکنم.