لطفا منتظر باشید

شب نهم شنبه (28-1-1395)

(تهران حسینیه شهدا)
رجب1437 ه.ق - فروردین1395 ه.ش

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

البته نشانه‌هایی که برای شیعه، برای مومن، در قرآن و روایات بیان شده است نزدیک صد و ده نشانه است، که جامع و کامل این نشانه‌ها بعد از رسول خدا در وجود مبارک امیرالمومنین طلوع داشت.

این نشانه‌ها به دو صورت ذکر شده، یک صورت به صورت پراکنده مثلا در آیات قرآن در یک آیه مثل آیه صد و هفتاد و هفت سوره بقره پانزده تا نشانه ذکر شده، در هفتاد و یک سوره توبه هفت نشانه، در سوره مبارکه حجرات در یک آیه چهار نشانه، در سوره مبارکه مومنون در چند آیه نزدیک به ده نشانه، به صورت جمع هم یک جا آمده است.

افراد ممکن است بسیاری از این نشانه‌ها را داشته باشند ولی توجهی به خود نشانه نداشته باشند در وجود خودشان هم نشمارند، نیازی نیست که آدم در مسیر زندگی شماره‌هایش را بداند. اما به تدریج با مطالعه، با شنیدن، انسان آراسته به آن نشانه‌ها بشود برای خودش، برای زن و بچه‌اش، برای اقوامش، برای مردم، به قول قرآن مجید می‌شود یک منبع مفید، نجاتش هم فردای قیامت قطعی است هیچ شکی ندارد هیچ.

من اهل تعریف کردن خواب روی منبر نیستم، مگر خوابی را که با آیات قرآن یا روایات موافق ببینم، این را هم یادتان بدهم که قرآن فی الجمله خواب را قبول دارد بالجمله قبول ندارد، بالجمله یعنی هر خوابی را هر کسی می‌بیند کل خوابها بالجمله این را قبول ندارد، فی الجمله قبول دارد یعنی یک خواب‌هایی هست که انعکاس خوبی‌های خود انسان است، یک خواب‌هایی هم هست که خبر از انجام گرفتن یک سلسله واقعیات است.

مثلا شاه مصر خواب دید خواب هفت گاو لاغر و چاق و خواب گیاهان خوشه‌دار سرسبز و خشک، به متخصصین خواب گفت هیچکدام بلد نبودند حل بکنند به شاه مصر گفتند این نوع خواب‌ها از قبیل خواب‌های پریشان است یا بدخواب شدی، یا شب زیاد خورده بودی، یا اعصابت خراب بود، اما وقتی که نماینده شاه آمد در زندان و یوسف را آورد پیش شاه یوسف که خدا می‌فرماید و یعلمه من تاویل الاحادیث، تعبیر درست خواب را خودم یادش داده بودم خدا می‌فرماید، چون ما علم بی‌معلم هم داریم، علم همانی نیست که معلم‌ها به آدم‌ انتقال می‌دهند علم بی‌معلم هم هست، کنار دروازه کوفه سر بازار کوفه وقتی زینب کبری آن سخنرانی فوق العاده اجتماعی، علمی، و روانی را کرد در پایان سخنرانی زین العابدین به حضرت زینب فرمود الحمدلله که تو دانشمندی هستی که دانشت را معلم یادت نداده.

یعنی عمه جان قلب تو آمادگی صددرصد برای گرفتن الهامات الهیه را دارد، در خود ما طلبه‌ها، ما همه‌مان یک نوع کتاب می‌خوانیم تا سرحد اجتهاد همه‌مان کتاب شریف لمعه را می‌خوانیم که هشتاد و دو رشته فقه اهل بیت در این کتاب است، بعد از این دو تا کتاب می‌آییم دو تا کتاب بالاتر مکاسب شیخ انصاری است رسائل شیخ، دو تا کتاب علمی مشکل، بعد می‌آئیم دو جلد کتاب کفایه آخوند خراسانی را می‌خوانیم، که از همه  کتابهای گذشته سخت‌تر است، امایک عده‌ای از ما می‌شویم ملا لغتی یعنی هنرمان این شده این بوده که الفاظ و معانی این کتابها را انتقال دادیم به ذهنمان، ذهنمان شده جايگاه الفاظ چیز دیگری نداریم، اگر هم بخواهیم انتقال بدهیم همان‌ها را درمی‌آوریم و سر درس انتقال می‌دهیم درست است؟

اما یک عده‌ای هم در ما بودند و هستند من نمی‌شناسم ولی هستند که علم بی‌معلم هم دارند، خواب نمی‌خواهم نقل بکنم اگر نقل می‌کنم از خواب‌های فی الجمله نقل می‌کنم، یعنی خوابی که حقیقت دارد، واقعیت دارد، با آیات و روایات هماهنگ است، یکی از علمای بزرگ شیعه که اصالتا عراقی است برای شهر حله است، معروف به ابن فحد حلی است، یکی از کتابهای معروفش عدّة الداعی است بعد از مرگش یکی از علمای بزرگ شیعه جمع علمای شیعه را تا زمان ابن فحد خواب دید در یک محلی، و دید مقام ابن فحد از همه بالاتر است.

بهش گفت شما اعلم علمای شیعه بودید؟ گفت نه، من مرجع بودم اما قبل از من اعلم بیشتر از من بوده، بعد از من هم اعلم می‌آید، گفت پس این مقام را شما از کجا به دست آوردی، ویژگی و خصلت اول همین آیه مورد بحث هر شب را و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض، شیعه‌ها نسبت به همدیگر محبت دارند و کمک‌دهنده به همدیگر هستند کلید هستند حل مشکل می‌کنند، دنبال کار مردم می‌دوند، درد مردم را دوا می‌کنند، درد مردم را می‌گویند. این یک علامت در این آیه.

گفت این مقامی که به من دادند از همه علمای قبل از خودم تا حالا بالاتر است برای این بوده که من مشکلات مردم را با زبان، با آبرو، با پول گرفتن از این و آن حل می‌کردم، این خیلی خصلت بالایی است، برادرانم خواهرانم در مقابل مشکلات مردم، مشکلات خانوادگی، مشکلات اقتصادی، مشکلات اداری الان مشکلات مردم در ادارات کم نیست، دریاوار است.

قوانین پیچیده است، مردم هم قانون‌شناس نیستند گیر می‌کنند کم هم هستند که به دادشان برسند، آدم به داد کسی می‌خواهد برسد باید مومن باشد، شیعه باشد، مهربان باشد، خدا را باور داشته باشد قیامت هم باور داشته باشد، گاهی آدم مراجعه می‌کند می‌توانند مشکل آدم را حل کنند می‌گویند برو ده روز دیگر بیا، تا آدم می‌آید حرف بزند به آن دم دری می‌گویند بینداز بیرون، بینداز بیرون که در روایات اصول کافی دارد تو آدمی که به مومن به شیعه و به مظلوم فشار داری می‌آوری می‌گویی بینداز بیرون قیامت خدا به ملائکه می‌گوید از داخل مردم دربیاورید و بیندازید در جهنم.

اما اگر شما مراجعه کردید دیدید به یک کسی برخوردید که می‌تواند مشکل را حل کند اما نمی‌کند یقین بدانید دین ندارد، خدا را قبول ندارد، قیامت را قبول ندارد رحم هم ندارد آن وقت باید در مشکلت بمانی و بسوزی. اینجا نمی‌توانی کاری بکنی اگر دست از خدا و دین و مسجد و محراب و منبر و محرم و صفر و امام حسین برنداری با داشتن مشکل خدا اسمت را گذاشته صابر و در باره‌ات در قرآن امضا داده فان الله یحب الصابرین، بنده من من عاشق تو هستم به این همه مشکل برخوردی حل نکردند از من قهر نکردی، چون ربطی به خدا ندارد.

پولدار مشکل را حل نکرد، اداری مشکل را حل نکرد، مدیر مشکل را حل نکرد شهرداری و فرمانداری مشکل را حل نکردند، دارایی و بیمه حل نکردند این به خدا و ابی عبدالله و محراب و منبر و اینها کاری ندارد مگر آنها حل نکردند؟ از همه مشکل‌دارتر در این عالم طبق روایات انبیا و ائمه طاهرین بودند، شیعه نیاز به پاسخ مسئله داشت مسئله داشت نسبت به همسرش، نسبت به نمازش، نسبت به روزه‌اش، نسبت به کاسبی‌اش، نمی‌توانست برود در خانه امام صادق را بزند از امام تعیین‌شده خدا مسئله بپرسد چون مامورها می‌دیدند می‌بردند سرش را زیر آب می‌کردند، می‌آمد لباس پاره پوره می‌پوشید یک دانه ظرف چوبی یا در آن خیار می‌ریخت یا کدو، یاماست، یا پنیر امام هم خبر داشت می‌گذاشت روی سرش در کوچه‌های مدینه داد می‌زد ماست داریم، پنیر داریم، کره داریم، بادمجان داریم امام صادق در را باز می‌کرد خریدی هم نداشت حضرت، سرش را می‌کرد دم در امام صادق مامور هم رد می‌شد فکر می‌کرد این از دهات‌های اطراف مدینه خیار و کدو بادمجان آورده به  عنوان خرید و فروش می‌گفت یابن رسول الله این برنامه حلال است، حرام است، زود یابن رسول الله جواب من را بدهید نفهمند ما را ببرند سر ما را ببرند.

ائمه هم مشکل دارند، ائمه هم گاهی در خانه می‌نشستند برای شیعیانشان زار زار گریه می‌کردند چون گرفتار بودند ادارات بنی عباس حل نمی‌کرد، می‌فهمیدند شیعه است دو تا گره بیشتر به گره او می‌زدند. ولی غافل از حل مشکل مردم نباشید من یک روایت از سید الشهدا برایتان بگویم خیلی روایت نابی است. همتان هم که عاشق ابی عبدالله هستید، بیشترین امامی که شما از نظر قلبی با او سروکار دارید امیرالمومنین است و ابی عبدالله، با بقیه امام‌ها شما سروکار فرهنگی دارید یعنی عباداتی که می‌کنید روش صحیحش برای امام صادق است، برای امام باقر است برای حضرت رضا است.

ابی عبدالله می‌فرماید چنانچه این روایت در کتاب تحف العقول است، کتاب بیش از هزار سال قبل نوشته شده است، یعنی نزدیک به عصر ائمه، غیبت صغری از سال دویست و پنجاه و پنج شروع شده این کتاب خیلی نزدیک به زمان ائمه است، امام حسین می‌فرماید مشکل‌داری اگر به شما مراجعه کرد فرستاده شخص پروردگار است ردّش نکنید چون ردّ مشکل‌دار ردّ خداست، ناراحت نشوید اگر یکی آمد گفت من بدهی دارم نمی‌توانم بدهم آبرویم دارد می‌رود، البته بدهی‌های معمولی را آدم یک نفره می‌تواند ادا بکند اما یکی می‌آید می‌گوید من با بیست میلیون تومان دارد زندگی‌ام می‌پاشد زنم طلای می‌گیرد آبرویم می‌ریزد دارم می‌روم زندان این بر عهده مسجدها، حسینیه‌ها، جمعیت‌های خداباور و قیامت‌باور است که حل بکنند حل کردنش هم لازم است مستحب نیست.

یکی از مراجع بزرگ ما من دیده بودمش، بسیاری از بزرگان دین ما می‌گفتند این آدم نزدیک به مقام عصمت است، این از خانه که می‌آمد بیرون کسی هم دنبالش نبود راه نمی‌افتاد، گاهی من می‌دیدم دامادش دارد با او می‌آید یا پسرش، هیچ کس با او نبود، این دو تا جیبش پول بود در مسیر که می‌آمد تا برسد مسجد هر کسی می‌آمد اظهار حاجت می‌کرد یک پولی بهش می‌داد، یک بار یکی بهش گفت آقا بیشتر اینها دروغ می‌گویند پول نده به اینها، گفت دروغ می‌گویند؟ گفت بله، گفت خدا کند دروغ بگویند اگر یکیشان راست بگوید و من کاری برایش نکنم قیامت در نجات به رویم بسته می‌شود خدا کند دروغ بگویند، حالا با دروغ یک ده هزار تومان گرفت رفت این هم بنده خداست حالا با یک دروغ ده هزار تومان هم بخورد، ده هزار تومان حرام نیست، من راضی هستم بخورد.

یک عالمی بود هست الان، با من رفیق است من در حرم ابی عبدالله دیدمش حدود ده بیست روز پیش خیلی من دوستش دارم، مردم هم خوب پول بهش می‌دهند چون می‌دانند که این پولش در مسیر درستی خرج می‌شود واقعا دوستش دارند، گفت یک بار ده صبح، نه صبح، من خانه نشسته بودم دیدم در زدند، آمدم در را باز کردم دیدم یک آقایی است با لباس و کفش کهنه، شصت هفتاد سالش بود، قیافه کاملا تابلو بود که این می‌کشد، تابلوی تابلو، خیلی هم این عالم با اخلاق است، محبت، گفت بهش گفتم عزیز دلم کاری با من داری؟ گفت جیبم خالی است می‌خواهم نان بخرم، گوشت بخرم، سنم هم این است بدنم هم ضعیف است کار به من نمی‌دهند، گفت آمدم در خانه دویست هزار تومان آوردم دم در با محبت بهش دادم و گفتم ببخش من را الان بیشتر پیشم ندارم. خوشمزه هم هست این عالم، گفت هفت هشت قدم که رفت گفتم که داداش رویش را برگرداند گفت بله، گفتم بیا  کارت دارم، بنده خدا ترسید که می‌خواهم پول را ازش بگیرم آمد با گردن کج، گفت کارم داری؟ گفت آره می‌خواهم قسم بدهم تو را به جدّم این دویست هزار تومان را حرام نکن جنس سالم بخر بکش. جنسی نخر مریضت کند. می‌شود به این پیرمرد کمک کرد اگر نمی‌شد که خدا مرگش را می‌رساند چرا نگه داشته و دارد آب و نانش را می‌دهد؟ مگر خدا بلد نیست نفسش را قطع کند؟ بنده‌اش است یا مریض بوده دکتر بهش گفته برو یک ذره تریاک بکش یا نه اشتباه کرد گرفتار شد الان نمی‌تواند ترک کند ترک کند می‌میرد، چرا نمی‌شود بهش کمک کرد؟

اما جوان معتاد را نه باید بگیرند ببرند بخوابانند ترک بدهند جوان معتاد ظالم است، خائن است، اما پیرمرد معتادی که دیگر نه سر پیاز است و نه ته پیاز، مرگ و حیاتش یکی است چرا نمی‌شود بهش کمک کرد می‌شود کمک کرد.

کم ندانید یاری دادن به مردم را، کوچک نشمارید یاری دادن به مردم را، در یاری دادن هم قرآن اصرار دارد منت به کسی نگذارید، نشکنید طرف را، بهش نگو اگر من کمکت نمی‌کردم کمر راست نمی‌کردی این حرف بسیار بد است، احترام او را، شخصیت او را، کرامت او را  حفظ بکنید، امام باقر می‌فرماید اگر جنسی پولی، به مستحقی دادید گرفت و رفت دست خودتان را ببوسید، چون دستی که به مستحق کمک می‌کند دست خداست. خب این یک ویژگی همدیگر را دوست دارند به هم کمک می‌کنند، این همدیگر را دوست دارند می‌گوید و المومنون، در صورتی است که آدم خدا را قبول داشته باشد، قیامت را قبول داشته باشد، اهل ایمان باشددل نرم داشته باشد، اگر این نباشد نه دوست ندارد قلب ناپاک کسی را مگر مثل خودش را.

الطیبات للطیبین، پاکان پاکان را دوست دارند، و الخبیثات للخبیثین، اینجور نیست که حالا یک بی‌دین، یک لائیک، یک منافق، یک مشرک، یک کافر، هیچ کس را دوست نداشته باشد نه خیلی‌ها را دوست دارد ولی آنی که  مثل خودش است ولی آنی که هم‌کیش او نیست، همراهش نیست، همرازش نیست، هم فکرش نیست نه دوست ندارد.

خب یک علم بی‌معلم هم بگویم که بحث اول منبر راکامل کرده باشم تا بپردازیم به بقیه آیه، علم بی‌معلم، در ما خیلی‌ها این کتابها را می‌خوانند اما یک دلی دارند که پروردگار عالم به آن دل نظر دارد غیر از این کتابهایی که خواندندپروردگار با نظری که به آن دل دارد در دلشان را برای گرفتن علم بی‌معلم باز می‌کند، پیغمبر می‌فرماید العلم نور نه کتاب، نه الفاظ، العلم نور خیلی جالب است این روایت خیلی‌ها هم نقل کردند، العلم نه کتاب، کتاب که فراوان است من هم همه این کتابهایی که اسم بردم وقتی طلبه قم بودم خواندم کتاب نیست، شعر نمی‌دانم برای کیست در سینه بود آنچه که در سی نبود، نه کتاب، نه الفاظ، نه عربی، نه فارسی، العلم نور علم نور است در هر دلی که مورد پسند خدا باشد خدا قرار می‌دهد. درست است؟

دویست و پنجاه سال پیش دو تا عالم در اصفهان بودند هر دو مشهور بودند در کل شهر الان هم قبر هر دویشان در کل شهر مشهور است، زیارت‌کن دارند هر دو، یکی مرحوم آقا سید محمد باقر شفتی، و یکی هم حاج میرزا ابراهیم کلباسی، آن زمان اصفهان دو قسمت بود یک قسمت اینطرف رودخانه زاینده رود بود یک قسمت آن طرف، قسمت آن طرف را فکر می‌کنم از نظر جغرافیایی جنوبی‌اش را می‌گفتند حسین‌آباد، قسمت شمالی را می‌گفتند بیدآباد.

آقا سید محمد باقر در بیدآباد بود یعنی کل جمعیت بیدآباد متوجه ایشان بود، مرحوم کلباسی در حسین‌آباد بود و کل مردم آن منطقه متوجه ایشان بودند، الله اکبر از ایمان، عاشق همدیگر بودند این دو تا عالم، آنی که مومن است اصلا به ذهنش نمی‌آید او ازمن  مرید بیشتر دارد، من بیشتر دارم، من موقعیتم بالاتر است او بالاتر است، اینها یک مشت چرندیات شیطانی است. هر دو برای خدا دارند کار می‌کنند، برای خدا دارند عملگی می‌کنند، هر دو برای دین خدا دارند زحمت می‌کشند، توجهی به این شئون پوک و پوچ ندارند اصلا.

این را خود مرحوم کلباسی نقل کرده که من برای درسم مرجع بزرگی بود کلباسی، دریای علم بود، می‌فرمودند من یک مشکل بسیار سنگین علمی برایم پیش آمد با مطالعه، با فکر حل نشد، ماندم گفت اینقدر غصه می‌خوردم که چرا این مشکل علمی برای من حل نمی‌شود، یک شب پیغمبر تا امام عصر را خواب دیدم در یک جلسه جمع هستند و آقا سید محمد باقر شفتی عالم اصفهان در بیدآباد در این جلسه نشسته است، و صدیقه کبری هم به خاطر اینکه ایشان سید است محرم نامحرمی را با ایشان رعایت نمی‌کند اولادش است من که وارد شدم صدیقه کبری در پوشش قرار گرفت، این اخلاق اولیاء خداست زن خود را نمایش به مردان غریبه و به نامحرمان نمی‌دهد. این اخلاق مریم است، اخلاق خدیجه است، اخلاق زینب است، آنهایی که آرایش می‌کنند و لباسهای آن‌چنانی می‌پوشند از خانه می‌روند بیرون برای نمایش دادن خود، پروردگار در سوره احزاب می‌گوید اینها تیپ جاهلیت قبل از بعثت پیغمبر هستند، یعنی وزنشان با بت‌پرست‌ها یکی است.

تمام زنهایی که اینگونه هستند، این متن قرآن است من اصلا به عمرم فکر نمی‌کنم روی منبر پنجاه سال است از خودم تا حالا چیزی به مردم گفته باشم این از افتخارات دوره عمر من است، من بافنده نبودم اصلا بافتن هم بلد نیستم، یاقرآن بوده یا اهل بیت بوده یامسائل علمی بوده، یا مسائل جهان طبیعت بوده، گفتم که پرونده علم کلباسی می‌گوید پرونده علم پیش فاطمه زهرا است، من این مشکل علمی را بروم از ایشان بپرسم، ایشان هم در حجاب کامل آمدم زانو زدم سلام کردم السلام علیک یا فاطمة الزهرا گفتم خانم علم بدون مرز خدا به شما داده من این مشکل علمی را دارم این را برای من حل می‌کنید؟ فرمود از فرزندم آقا سید محمد باقر بپرس، گفت من خیلی تعجب کردم در عالم خواب، این که فاطمه زهرا من را  حواله داد به آقا سید محمد باقر شفتی در بیدآباد در خواب فکر کردم علم فوق العاده‌ای دارد نشان نمی‌دهد، رویم راکردم به آقا سید محمد باقر پرسیدم به قدری زیبا برایم حل کرد یک آرامش عجیبی برایم آمد مسئله حل شد.

صبح که آفتاب طلوع نکرده بود کلباسی می‌گوید گفتم از حسین‌آباد بروم بیدآباد خدمت سید، سوار بر مرکب حیوانی شدم آمدم در خانه سید باز بود طلبه‌ها داشتند می‌آمدند برای درس هنوز شروع نشده بود من هم وارد شدم، سید من را دید از جا بلند شد، من را در آغوش گرفت، من را بالای دست خودش نشاند، گفت که زحمتتان شد از حسین آباد تا اینجا گفتم نه، من هم برای زیارت شما آمدم هم یک مسئله پیچیده علمی دارم حل نبوده برایم آمدم خدمت شما صورت مسئله را بگویم حل کنید، فرمود نصف شب دیشب کنار مادرم زهرا حل کردم برایت این علم بی‌معلم، چی کار کنیم علم بی‌معلم پیدا کنیم همه گناهان را باید ترک کنیم، هیچ راه دیگر، بانماز و با روزه علم بی‌معلم گیر نمی‌آید.

ان تتقواا لله، اگر از همه گناهان ظاهری و باطنی اجتناب و دوری کنید و یعلمکم الله، خود من می‌شوم معلم شما این متن قرآن است، این صریح کتاب خداست. خب برگردم به آیه یار یکدیگر باشیم.

مراجعه‌کننده را رد نکنیم، پولهای زیاد اضافه را نگه ندارید مردم عزیز به پولهای اضافه مانده‌ای که کنارش از دنیا می‌روند دو بار به صراحت در سوره آل عمران و توبه خدا به آن پولدار وعده قطعی عذاب جهنم داده نمی‌شود که پولهای من دسته بماند مرد برود یک گوشه، زن برود یک گوشه، چون دخترش جهيزیه ندارد دو سال است عقد کرده است هی زار بزنند نمی‌شود که دلها بسوزد من از دست خدا فراری باشم نمی‌شود.

خدا همه ما را پیونددار با هم خلق کرده، کلکم راع و کلکم مسئول ان رعیته، شما همه نسبت به هم مسئول هستید همه، از هیچ کاری هم دریغ نکنید، اصلا آدم حال پیدا می‌کند پیش خدا از هیچ کاری دریغ نکنید. ولو یک لیوان آب خوردن دست یکی دادن، ولو یک سلام با محبت به یکی داشتن ولو یک نگاه با محبت به کسی، این محبت عجیب است که در روایاتمان است دو تا شیعه که به هم می‌رسند قوم و خویش هم نیستند ازشوق همدیگر همدیگر را که بغل می‌گیرند پیغمبر می‌فرماید جدا  که دارند می‌شوند گناهان هردویشان ازشان جدا می‌شود. این دین ماست. دین خیلی خوب است.

خب بعضهم اولیاء بعض، حرفم تمام من کربلا که می‌روم خیلی اذیت می‌شوم، برای اینکه آن محیطی که صحن است و گنبد است و بارگاه است آنچه که من روی منبرها روضه خواندم همه آنجا اتفاق افتاده در همان محوطه، وقتی می‌روم آنجا انگاردرها دیوارها همه کنار می‌رود و من جریانات را دارم می‌بینم. اتفاقات را دارم می‌بینم خیلی سخت است. نمی‌توانم هم زیارت بخوانم همش به این و آن اشاره می‌کنم مثلا به یک جای حرم می‌گویم اینجا بود روی سینه‌اش نشستند، نمی‌توانم. نشده تا حالا یک مفاتیح بردارم زیارت بخوانم.

امام رفت اما چه حالی به زینب کبری دست داد ما نمی‌فهمیم، امام از جلودارد می‌رود زینب کبری کنار خیمه است دارد طرف میدان را نگاه می‌کند.

 

برچسب ها :